نظریه های رضایت زناشویی
رضايت از زندگي وقتي وجود دارد كه وضعيت موجود فرد در روابط خانواده مطابق با آن چه وي انتظار دارد، منطبق باشد و نارضايتي از زندگي وقتي اتفاق ميافتد كه وضعيت موجود فرد در روابط خانوادگي با وضعيت مورد انتظار و دلخوا ه فرد منطبق نباشد. يكي ديگر از متغيرها كه میتواند به شكل منفي تحت تأثير كودكان با ناتواني يادگيري قرارگيرد، رضايت زناشويي خانوادهها میباشد. برقراري ارتباط مؤثر با طرف مقابل، عدم عصبانيت، حفظ استقلال فردي زن و مرد ضمن مشاركت با هم، ارزش قائلشدن به خواستهها و علايق همسر، همراهي و همدلي، داشتن اهداف و آرمان مشترك، قبول سختيها و آمادگي براي مواجهه با مشكلات زندگي و كنار هم بودن در روزهاي خوشي وسختي و تأكيد و توجه بر نكات مثبت شخصيت همسر، ابراز دوستي و اهميت دادن به يكديگر را از عوامل در استمرار زندگي مشترك ورضايت زن و مرد دانسته اند. ارتباط صحيح كلامي و غيركلامي اساس يك زندگي زناشويي موفق است . زن و مردي كه از داشتن، يك ارتباط صحيح با يكديگر و ديگر افرادخانواده محروم هستند، داراي نشانههاي رفتاري ويژهاي ميباشند كه از جمله آن ها ميتوان به موارد زير اشاره كرد: ياس، نوميدي و درماندگي زن يا شوهر، وجود تعارض بين زن و شوهر، داشتن انواع مشكلات در زمينه هاي مالي، جنسي، رفتاري، نرخ پايين تقويت يكديگر، نبود رضايت و خشنودي از زندگي زناشويي شكايت و انتقاد از يكديگر و غيره كه سرانجام سلامت رواني افراد خانواده را مورد تهديد قرار ميدهد. ارتباط با همسر جنبه مركزي زندگي عاطفي و اجتماعي يك شخص است و نارضايتي زناشويي، به توانايي زن و شوهر براي برقراري روابط رضايتمندانه با بچه ها و ساير اشخاص خارج از خانواده آسيب ميرساند. رضایت زناشویی یکی از عوامل موثر در ثبات و پایایی خانوادهها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. رضایت زناشویی فرآیندی است که در طول زندگی زوجین به وجود میآید و لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکلگیری الگوهای مراودهای .
بدین ترتیب میتوان گفت: زوجینِ دارای رضامندی، در حیطه های گوناگون زندگی با همدیگر توافق دارند. این چنین زن و شوهرهایی از نوع و سطح روابط عاطفیشان راضی هستند، پایبندیهای مذهبی مشترکی دارند، وقت و مسائل مالی خودشان را به خوبی برنامهریزی و مدیریت میکنند، در مسائلی که اختلاف نظر دارند، مصلحت زندگی و خانواده را بر مصلحت خود ترجیح داده، از انعطافپذیری بالایی برخوردارند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت و رفت و آمد با اقوام و دوستان رضایت دارند و در نهایت، در تعداد و نوع تربیت فرزندان با هم اشتراک نظر دارند. اهمیت کیفیت زندگی زناشویی یا همان رضامندی و نارضامندی زناشویی در تأثیر آن بر سلامت روانی و جسمانی پدیدار می شود. مطالعات نشان داده است که رضامندی و یا نارضامندی زناشویی، بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تأثیر میگذارد، برای مثال، نتایج مطالعات در محدوده تأثیر جسمانی نشان داد، افراد متأهل که زندگیشان پایدار بوده و استحکام بیشتری داشته، عموماً عمر طولانی دارند، از نظر جسمانی سالمترند، شاد هستند و بیشتر احتمال دارد که از سرطان نجات یابند. رایان و شلینگر ، مولفه هایی چون رضایت از میزان عشق و علاقه، دوستسها، ارضای جنسی، زمان صرف شده در خانه با بچهها، کمک به همسر در خانه، دوستان و رفتار خویشان و بستگان، احترام متقابل، اعتماد، عشق و وفاداری و ارتباط متقابل را به عنوان عوامل مهم رضامندی نام میبرند.
افراد متأهل که زندگیشان پایدار بوده و استحکام بیشتری داشته و از رضامندی زناشویی بالایی برخوردارند. بیشتر عاطفیاند و در مقایسه با افراد ناسازگار، کمتر دچار مشکلات روانشناختی میشوند. وینچ و همکاران، معتقدند که رضایتزناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایتزناشویی زمانی محقق میگردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد. الیس ، بیان میکند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبههای ازدواجشان را در نظر میگیرند. بر طبق تعریف، رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند .
برادبوری ، فینجچام و بیچ (2002)، رضایت زناشویی را به عنوان نگرشها یا احساسات کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش را تعریف می کنند.
تمركز رضايت زناشويي به احتمال زياد، بر رضايتمندي از فرصتها، تصمیم گیری ها، درآمد، سبك زندگي، ارتباط، رابطه ي جنسي يا دوستان است بدين لحاظ رضايت از رابطه ي زناشويي را يك مفهوم چند بعدي مي دانند كه عوامل گوناگوني را در بر مي گيرد و مجموعه ي اين عوامل در رضايت يا خشنودي كلي از روابط نقش دارند (اسرار، 1383).به طور كلي رضايت زناشويي را احساسات مثبت، دوست داشتن، رضايت جنسي، توافق در امور اقتصادي، خانه داري و تربيت كودك مي دانند رضايت زناشويى، انطباق بين وضعيت موجودو وضعيت مورد انتظار است. طبق اين تعريف رضايت زناشويى زمانى محقق مى شود كه وضعيت موجود فرد در روابط زناشويى مطابق با آنچه كه وى انتظار داشته است باشد. رضايت زناشويى در واقع نگرش مثبت و لذت بخشى است كه زن و شوهر از جنبه هاى مختلف روابط زناشويى خوددارندنتايج پژوهش محققان نشان داده است كه هم عواملى مانند موضوعات رشدى درون فردى شامل ويژگى هاى شخصيتى، بازخوردها، باورها، ارزش ها و انتظارات و هم موضوعات رشدى بين فردى مانند عشق، صميميت، تعهد، عواطف ورابطة جنسى، الگوهاى ارتباطى، موضوعات خانوادگى و موضوعات اجتماعى بر ميزان رضامندى زناشويى مؤثرند(وينچ ،1999به نقل از منصورى نيا،اعتمادى،فاتحى زاده،حسن پور،1390).اين بدين معنا است كه هرچه فرد توانايي و آگاهي بيشتري از شناخت و چگونگي انتخاب و تفكيك ويژگيهاي شخصيتي خود و هماهنگي آنها با ويژگيهاي شخصيتي طرف مقابل خود داشته باشد توانايي انتخاب مناسبتردراو تقويت مي شود و همين انتخاب صحيح و مناسب زمينه ساز رضايتمندي را در فردفراهم مي سازد. مى توان بيان كرد آموزش برخى از مهارتها ، مانند آمادگى و ارتباط، مهارتهاى ارتباطى و مجموعه مهارتهاى زندگى پيش نياز درك متقابل و درك همسر مى باشد كه لازمه رضايت زناشويى است(منصوری وهمکاران،1390).رضايت زناشويي را يك متغير نگرشي مي دانند و بنابراین، براساس اين ديدگاه رضايت زوجي يك خصوصيت فردي زن و شوهر بشمار مي رود. بر پايه ي اين تعريف، رضايت زناشويي در واقع نگرش مثبت و لذت بخشي است كه زن و شوهر از جنبه هاي گوناگون روابط زناشويي خود دارند و نارضايتي زناشويي در واقع نگرش منفي و ناخشنود ازجنبه هاي گوناگون روابط زناشويي است عوامل زيادي مي توانند در رضايت زناشويي مؤثر باشند و هركس با توجه به نگرش ويژه ي خود و يا نتايج پژوهشهايش عواملي را براي رضايت زناشويي بيان مي كند. برخي بلوغ فكري عاطفي زوجين، داشتن تحصيلات، طبقه ي مشابه خانوادگي، داشتن علاقه و طرز تفكر مشترك را از جمله عوامل تأثيرگذار بر رضايت زناشويي مي دانند (ساروخانی ،1370).رضايتمندي زناشويي را بيشتر به صورت نگرشها يا احساسات كلي فرد دربارة همسر و رابطهاش تعريف ميكنند. يعني رضايتمندي زناشويي يك پديدة درونفردي و يك برداشت فردي از همسر و رابطه است. چنين تعريفي از رضايتمندي زناشويي، نشانگر آن است كه رضايتمندي يك مفهوم تك بعدي و بيانگر ارزيابي كلي فرد درباره همسر و رابطهاش است. رضايتمندي زناشويي پيامد سازگاری زناشويي است و به صورت دروني احساس ميشود. اصطلاح توافق زناشويي، رابطة مناسب زن و شوهر را توصيف ميكند. در رابطه با توافق بالا، هر دو زوج، به گونهاي رفتار، تصور و ادارك ميكنند كه گويا نيازها و انتظارهايشان برآورده شده و چيزي وجود ندارد كه در روابطهشان خلل ايجاد كند. در ازدواج بدون سازگاری زناشويي، مشكلات موجود ميان زوجين به حدي زياد است كه آنها را از احساس برآورده شدن نيازها و انتظارات باز ميدارد. اغلب زوجها، جايي بين اين دو انتها قرار دارند و زمينههايي از توافق و نبود توافق را تجربه ميكنند. رضايتمندي زناشويي، يك مفهوم كلي است كه در وضعيت مطلوب روابط زناشويي احساس ميشود. از طرفي رضايتمندي زماني اتفاق ميافتد كه روابط زن و شوهر در تمامي حيطهها بهنجار گزارش شود. بنابراين،محققان براي آساني در سنجش، همچنين عملياتي كردن اين مفهوم، رضايتمندي زناشويي را به چهار بٌعد اساسي تقسيم كردهاند كه عبارتند از:الف) جاذبه: عبارت است از جنبهاي از يك شئ، يك فعاليت يا يك شخص، كه برانگيزانندة پاسخهاي نزديكي در ديگران باشد؛ تمايلي براي نزديك شدن به يك شي، فعاليت يا شخص كه در رضايت زناشويي جاذبههاي بدني و جنسي انسان مد نظر قرار گرفته است؛ب) تفاهم: ارتباطي مبتني بر پذيرش دوسويه، راحت و بدون تنش و دغدغة خاطر كه بين دو نفر برقرار ميشود؛ج) نگرش: نوعي سوگيري عاطفي دروني كه عمل يك فرد را تبيين ميكند. در اصل، اين تعريف در برگيرندة قصد و نيت فرد است؛د) سرمايه گذاري: منظور از اين عبارت آن است كه هر يك از زوجها براي بهتر ساختن رابطه و نيز خوشايندي طرف مقابل، كارهايي را انجام ميدهند و يا از انجام آن خودداري ميكنند. به بيان ديگر، مقابله به مثل كردن، هنگامي كه رفتار طرف مقابل پاداشدهنده است، و خودداري از انجام عمل متقابل، هنگامي كه رفتار وي پاداشدهنده نيست (جهاندیده،1389).
رضایت زناشویی عبارت است از احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند. بررسی عوامل موثر در رضایت زناشویی از این جهت حائز اهمیت است که رضایت فرد از زندگی زناشویی بخش مهمی از سلامت فردی محسوب می گردد(سلیمانیان، 1373).
رضایت زناشویی یکی از مهم ترین عوامل اثر گذار بر عملکرد خانواده می باشد. همه زوج ها به دنبال آن هستند که از زندگی زناشویی خود لذت ببرند و احساس رضایت کنند (رضا زاده، 1381).
رضایت زناشویی حالتی از خشنودی و رضایت در ازدواج است که از جنبه درون فردی ، تجارب ذهنی خوشایند و از جنبه میان فردی هماهنگی میان انتظارات یک طرف با طرف مقابل است که در زمینه های گوناگونی چون سبک زندگی، ارتباط، رابطه جنسی، شرایط اقتصادی و نحوه تصمیم گیری وجود دارد (اسپانیر ولوییس ، 1993).
رضایت زناشویی ، عبارت است از انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آن را در زندگی اش تجربه می کند (یوسفی، 1384).
رضایت زناشویی به معنای داشتن احساس مطلوب از ازدواج است و یک تجربه شخصی در ازدواج است که تنها توسط خود فرد در پاسخ به میزان لذت رابطه زناشویی قابل ارزیابی است. رضایت زناشویی به انتظارات افراد بستگی دارد، با توجه به اهمیت کارکرد
مفاهیم نظری رضایت زناشوییاز نظر اسپانیر و لیوایس رضايت زناشويي حالتي از رضايت مندي در ازدواج است كه به وسيله ي ادراك درون فردي (واكنش تجربه شده دروني ) يا يك ادراك بين شخصي ( سازش بين انتظارات يكي و رفتار ديگري ) تعريف مي شود، تمركز رضايت زناشويي به احتمال زياد، بر رضايتمندي از فرصت ها، تصمیم گیریها درآمد، سبك زندگي، ارتباط، رابطه ي جنسي يا دوستان است (به نقل از تبريزي و همكاران، 1385).رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (سینها و ماکرجی ، 1991 به نقل از میر احمدی زاده و همکاران، 1382).و ینچ و همکاران او (1974) معتقدند که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایت زناشویی زمانی محقق می گردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد.رضايت زناشويي فرآيندي است كه در طول زندگي زوجين به وجود ميآيد؛ زيرا لازمة آن، انطباق سليقهها، شناخت ويژگيهاي شخصيتي، ايجاد قواعد رفتاري و شكلگيري الگوهاي مراودهاي است. (خدابخش احمدی و همکاران ،1380).رضايتمندي زناشويي را مي توان نتيجه خرسندي عمومي از زندگي مشترک، رضايت از روابط جنسي و رضايتمندي عاطفي و هيجاني دانست(شاکریان وهمکاران، 1389).دونلان و همکاران با اشاره به تحقيقات متعدد انجام شده، بر اين نکته تاكيد دارند که رضايت زناشويي بيش از همه، از ويژگيهاي شخصيتي زوجين متأثر است (دونالان، کانگر، براینت، 2004).اكستي مينويسد:در الگوي تبادل اجتماعي رضايت زناشويي به اين صورت تعريف شده است.وجود ارتباط بين آنچه فرد در زندگي زناشويي انتظار دارد و آنچه در واقع امر در زندگي تجربه ميكند (الماسي ،خبیری، فراهانی ،حمایت طلب،1389).
پژوهش هاي دیگري نیز نشان داده اند که رضایت از زندگی زناشویی در آغاز ازدواج بالاست و در زمان تولد فرزندان تا بلوغ آنها کاهش می یابد و سپس دوباره افزایش مییابد. اندرسون، راسل و چکام (1983) ، جانسون، آمولزا و بوت (1992) اظهار می دارند که شادمانی زناشویی به مرور که روابط قدیمی می شود، کاهش می یابد. بوگاي و دلوي (2010) نیز معتقدند که با گذشت زمان معنی ازدواج از شکل رمانتیک بیشتر به شکل عقلی و منطقی تغییر مییابد. بلسکی و رووین (1990) ، اسکوم و بوگائیش (1986) در پژوهش خودشان نشان دادهاند که نارضایتی زناشویی زمانی افزایش می یابد که فرزندان به سن مدرسه رسیده باشند. ویلکوکس و دیو (2010) نشان دادند که زوج هایی که در آغاز زندگی روابط بسیار دلبرانه دارند علیرغم اینکه از کیفیت زندگی خود در آن دوره راضی هستند، بعدا تعارض و حتی طلاق در بین آنها زیاد دیده می شود. پیترسون، کیم، مک کارتی و همکاران ( 2011 ) نیز دریافته اند که با گذشت مدت ازدواج، روابط زناشویی بیشتر حالت اقتدارگرایانه به خود می گیرد و این امر به روابط عشقی نزدیک لطمه می زند.اولسون و همكاران معتقدند سه زمينة كلي رضايتمندي كه به يكديگر وابسته اند عبارتند از: رضايت افراد از ازدواجشان، رضايت از زندگي زناشويي و به طور كلي رضايت از زندگي (اولسون و همكاران،1989به نقل از الماسي وهمکاران، 1389).
اولسون و همکاران (۱۳۹۱) ، سه عامل ویژه را در رضایت زناشویی مؤثر دانستند که نخست عوامل بافتی ( عوامل فرهنگی و اجتماعی ) ؛ دوم، خصائص و رفتارهای فردی زوجین و سوم، فرایندهای تعاملی زوجین می باشند. آنان به این نتیجه رسیدند که عوامل مرتبط با موارد یادشده، پیش بینی کننده مناسبی برای رضایت زناشویی محسوب می شوند.
فنل (1993) با استفاده از روش دِلفی به دَه مؤلفۀ مهم که در رضایت مندی زناشویی زوج ها تأثیر بسزایی دارند، دست یافت. این ویژگی ها عبارت اند از: متعهد بودن به ازدواج، تعهد و وفاداری به همسر، ارزش های قوی اخلاقی، احترام گذاشتن به همسر، وفاداری جنسی به همسر، والدین خوب بودن، اعتقاد به خدا و باورهای مذهبی، حمایت از همسر، همراهی و مصاحبت با همسر و بخشیدن خطاهای همدیگر. از جمله متغیرهایی که قابلیت دارند تا نقشِ فعالی در تبیین روابط و رضامندی زناشویی ایفا کنند، دینداری می باشد.
البته شاید بتوان عوامل خطرساز مؤثر بر رابطه را در یک تقسیم بندی به چهار دسته زیر تقسیم کرد: 1. شرایط و سابقه زندگی زوجین؛ 2. ویژگی های فردیِ همسر؛ 3. رویدادهای زندگی که بر زوجین تأثیرگذارند؛ 4. فرایندهای تعاملی زوجین با الگوهای ارتباطی ( هالفورد و بودنمن، 2013 ).
رضایت یک فرد از زندگی زناشویی به منزلۀ رضایت از خانواده محسوب می شود و رضایت از خانواده به معنای رضایت از زندگی است. در نتیجه، موجب تسهیل در امر رشد و تعالی و مادی و معنوی جامعه خواهد شد ( خدایاری و همکاران، 1378 ). مادتهیل و بنسوف (2008) معتقدند که رضایت زناشویی یکی از موضوعات مورد علاقه بسیاری از پژوهشگران در سراسر دنیا است. رضایت زناشویی به عنوان یک موقعیت روانشناختی، جنب های مهم و پیچیده از رابطۀ زناشویی است. تا امروز برای رضامندی زناشویی تعاریف گوناگونی ارائه شده است.
ماهونی (2005) با تجزیه وتحلیل مشاهدات شان نشان دادند که جنبه های مختلف عملکرد زناشویی شامل: رضایت زناشویی و تعداد برخوردها و خشونت فیزیکی، با فعالیت ها و اعتقادات مذهبی در ارتباط هستند؛ به این صورت که زوج های دارای اعتقاد مذهبیِ بالاتر، رضایت زناشویی بیشتری داشته و برخوردها و خشونت های آنها نسبت به همدیگر کمتر است. به همین دلیل، درک ارزش های دینی درباره ازدواج، برای سلامت رابطۀ زوجیناهمیت زیادی دارد. همچنین آنها به این نتیجه رسیدند که دین موجب افزایش مشارکت کلامی، کاهش پرخاشگری کلامی و تعارض زناشویی شده و در نهایت، موجب افزایش رضایت مندی زناشویی می شود.
افراد معمولا به دنبال شریکی برای زندگی خود می گردند که از نظر نژادی، اجتماعی و مذهبی همتای خودشان باشد. بر خلاف نظر عامه زنها در انتخاب شریک کمتر از مردان رویایی فکر میکنند. مردان سریعتر از زنان عاشق میشوند و بیشتر از آنها ویژگیهای شریک زندگی آینده خود را رضایت بخش مییابند. اما زنان در انتخاب شریک زندگی عملیتر میاندیشند و با احتیاط بیشتری گام برمیدارند. بحثهای زیادی برسر این مساله در گرفته است که آیا ازدواجهای موفق ناشی از وجه تشابه بین علاقه و خلق و خوی زوجین است، افراد همانند یکدیگر را جذب میکنند و یا بر پایه این اصل استوار است که زن و شوهر مکمل یکدیگرند ، افراد ناهمانند یکدیگر را جذب میکنند. از آن جا که دو نظرگاه، در پژوهش به تایید رسیدهاند، نمیتوان به نتیجهگیری قاطعی رسید. روشن است که بسیاری از الگوهای روابط زناشویی میتوانند عملکرد رضایت بخشی داشته باشند. اریکسون تذکر میدهد که برخی از افراد جوان بیشتر از آن که یک حس هویت صحیح به دست آورده باشند، ازدواج میکنند. آنان امید دارند که بتوانند خود را در ازدواج بازیابند، اما چنین ازدواجهایی تنها به ندرت موفق خواهد بود. اریکسون ، معتقد است که تغییری در طرف مقابل تنها به ندرت میتواند چارهساز باشد. آن چه فرد نیاز دارد نوعی بینش عاقلانه هدایت شده نسبت به این واقعیت است که هیچ شخصی نمیتواند متوقع باشد با دیگری زندگی صمیمانهای داشته باشد مگر این که تبدیل به خودش شده باشد. بدین معنا که دو فرد مایل به تشریک مساعی و تنظیم دو جانبه همه جنبههای مهم زندگی خود میباشند.
در پژوهشی بنیجمالی و همکاران ، علل از هم پاشیدگی خانوادهها و نیز موفقیت ازدواج زوجهای جوان را شامل موارد ذیل عنوان کردند:کمی سن جوانان به هنگام ازدواج، فقر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کم بودن سواد، پایین بودن سطح شغلی، دخالت بی مورد اطرافیان، پدیده طلاق والدین زوجهای ناموفّق، وابستگی مالی زوجین به والدین، همه از عوامل تهدید کننده زندگی مشترک زوجین جوان بودند.عدم همسویی زوجین در جهات مختلف موجب اختلاف زناشویی بین زوجین میشود.تشابه نظرات زوجین به عنوان عامل تداوم بخش زندگی مشترک شناخته شد.وجود بیماری های جسمی، روانی و اختلالات رفتاری اعلام نشده از سوی همسران و خانوادههای آنها عامل سستی روابط بین زوجین تلقی شد.
ما در یک جامعه کثرتگرا زندگی میکنیم که دائما در حال تغییر ساختار خانوادگی، سبکهای زندگی و لاجرم الگوهای چرخه زندگی است. خانواده درمانگرها معمولا از دیدگاه متعارف جامعه شناختی راجع به چرخه زندگی خانوادگی که با ازدواج شروع میشود، فراتر میروند و مدعی هستند که افراد مجرد ابتدا میبایست تکلیف اولیه تحولی خویش را کامل کنند: جدا شدن از خانواده مبدا ، بدون آن که از آنها بریده باشند و رفتن به سوی یک پناهگاه و مامن عاطفی جایگزین. امروزه به خاطر دورههای طولانی تحصیل که موجب وابستگی درازمدت مالی، افزایش هزینههای زندگی مستقل، و جز اینها میشود. جدایی از والدین به ویژه در خانوادههای طبقه متوسط دشوارتر شده است. ازدواجهای دیر هنگام ناشی از ضرورتهای شغلی، ترس از روابط جنسی به خاطر بیماریهای مقاربتی، پذیرش همگانی ازدواجهای دیر هنگام و نگرانی راجع به دوام و قوام ازدواج ، همگی باعث میگردند تا احساس تعهد نسبت به این رابطه جدید بیش از پیش تنشزا شود.
فروید
فروید عشق را اساسا پدیده ای جنسی می دانست و آن را به عنوان یکی از غرایز معرفی می کند. فروید درباره ی عشق جنسی چنین اظهار نظر می کند که هنگامی که انسان به تجربه دریافت که عشق جنسی بالاترین خرسندی ها را ایجاد می کند در نتیجه خرسندی و رضایت جنسی مظهر همه ی کامرانی ها می گردد و به ناچار فرد دنبال آن می رود که در مدار جنسی ، خوشی های بیشتری را بدست آورد و شهوت جنسی را هسته ی مرکزی زندگی اش قرار می دهد.
به اعتقاد فروید، انسان موجودی لذت طلب است اما از سوی دیگر جوامع، مانعی بر سر راه میل لذت طلبی انسان هستند به همین دلیل فروید روش هایی را مورد بحث قرار می دهد که انسان بتواند میان غریزه ی جنسی و محدودیت های اجتماعی خودش، سازش ایجاد کند .
یونگ
یونگ در مورد غریزه ی جنسی، چنین اظهار نظر می کند : “علیرغم اهمیت انکار ناپذیر مسائل جنسی مع ذلک امکان پذیر نیست که همه چیز را مطلقا به این غریزه مربوط کنیم. ” بنابر اعتقاد یونگ، در آدمی حتی یک غریزه وجود ندارد که غریزه دیگری آن را متعادل نساخته باشد . اگر عاملی جبران کننده به شکل یک غریزه و با قدرتی مساوی غریزه ی جنسی وجود نداشت، جنسیت هیچگونه سدی در برابر خود نمی دید .
در عصر ما بینش جنسی در حد مبالغه آمیزی مطرح شده است که یونگ آنرا به عنوان نشانه ی یکی از اختلالات روانی عصر ما می داند و اساساً بیان می کنند که این نشانه ی آن است که مفهوم سکس دقیقا درک نشده است. یونگ می گوید” برخلاف نیت شخصی فروید، ارزیابی طرفداران اصالت سکس منجر به آن شد آثار ادبی و هنری پس از وی بطور افراطی واپس زدن را ادامه دهند . قبل از فروید هیچ جایگاهی برای سکس در ادبیات و هنر قابل تصور نبود و به ناگاه چیزی جز سکس به چشم نمی آمد.”
آدلر
آدلر مانند یونگ، انگیزه ی اصلی انسان را میل جنسی نمی دانست و میل به قدرت و تحکیم و تثبیت خود را مفهوم انگیزش انسان معرفی نمود . او معتقد است که مسئله ی جنسی حائز اهمیت نیست بلکه به عکس ، مسئله ی مهم واکنشی است که فرد در برابر احساس ضعف ، انزوا و ترس از خودش نشان می دهد و بعدها این کشش سوی مرز قویتر می رود ، بصورت یک نوع تملک شهوانی درمی آید و موجب عقده های ادیپ والکترا به گونه ای واقعی می گردد . او عقیده دارد که عقده ی اختگی مشتق از احساس کهتری است که به دستگاه جنسی (تجربه ی جنسی ) مستولی شده و تثبیت می گردد .
گرچه آدلر قبول نداشت که تمایلات جنسی محرک اصلی زندگی است اما به عنوان یکی ازتکالیف زندگی آنرا پذیرفت . به نظر وی واقعیت زیستی این است که ما بصورت دو جنسی ، موجودیت پیدا کرده ایم . تکلیف زندگی این واقعیت است که هر دو جنس می توانند در رابطه ی جنسی لذت و معنی متقابل بیابند . ما با تعریف نقش جنسیمان بر پایه ی توصیف ها و پنداره های قالبی فرهنگی باید بکوشیم با جنس دیگر رابطه برقرار کنیم .
فرانکل
در نظریه ی معنا درمانی فرانکل ، عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفای وجود دیگری را یافت. کسی نمی تواند از وجود و سرشت فرد دیگری کاملاً آگاه شود مگر آنکه عاشق او باشد . فرد می تواند بوسیله ی این عمل انسانی و روحانی صفت های شخصی و الگوی رفتاری مخصوص خود را به خوبی دریابد. وی محبوب را قادر خواهد کرد که به امکانات خود تحقق بخشد. در معنی درمانی، عشق، اعتلا یافته ی غریزه ی جنسی نیست بلکه خود مانند غریزه ی جنسی، پدیده ی اصلی و ابتدایی است. میل جنسی معمولا حالتی است از بیان عشق و وقتی جایز و مقدس است که هر کسی برای عشق باشد . پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست بلکه میل جنسی راهی برای درک آن همدم غایی است که عشق نام دارد .
کارن هورنای
برای دیدن نظریه رضایت زناشویی کارن هورنای اینجا کلیک کنید.
فروم
بر اساس نظریه ی فروم ، میل جنسی یکی از مظاهر رشد و تکامل آدمی است که از سالهای اولیه ی زندگی نمایان می شود. در یک مقیاس گسترده شکستن تابوی جنسی اقدامی است عصیانگر در جهت پس گرفتن استقلال شخصی ولی با این روش نمی توان به آزادی بیشتری دست یافت. عصیانگری با ارضای میل جنسی و گناه ناشی از آن خاموش می شود .
فروم علیرغم اینکه میل جنسی را رفتاری می داند که دارای عناصر شبه غریزه است . عوامل مؤثر بر آن را ناشی از یادگیری و فرهنگ بشمار می آورد. اریک فروم عشق را نتیجه ی رضایت کافی جنسی نمی داند بلکه کامیابی جنسی را نتیجه ی عشق می شناسد. او در مطالعه ی مشکلات جنسی این موضوع را نشان می دهد و می گوید: “مطالعه ی یکی از متداولترین مشکلات جنسی یعنی سرد مزاجی زن و ناتوانی جنسی مرد نشان می دهد که علت واقعی این مشکلات نا آگاهی از روشهای درست جنسی نیست بلکه علت واقعی منع هایی است که عشق را غیر ممکن می سازد.”
از نظر فروم، نیاز به عشق و عاطفه در هر انسانی قوی است. عشق حاصل از ازدواج نزدیکترین رابطة انسانها محسوب میشود. به کمک توسعة زندگی شهری امروزی، تأثیر فرهنگ غربی، آموزش نوین، ارزشها و ایدههای در حال تغییر، اهمیت رو به رشد زندگی جنسی و غیره، رابطة عاطفی بین زن و شوهر اهمیت ملاحظهپذیری را به دست آورده است، برای برآوردن نیازهای اساسی روانی از قبیل عشق، محبت، همدردی، هر شخص به خانواده خود وابسته است. او معتقد است عشق عبارت از همبستگی و یگانگی با شخص، به شرط نگه داشتن فردیت و موازین شخصیت فردی است. عشق یعنی شرکتداشتن و آمیزش که مجال میدهد که تمام فعالیت درونی شخص ظاهر شود، عشق بارور همواره بر علائم توجه، مسئولیت، احترام و شناخت دلالت میکند. از دیگر مؤلّفههای عشق حمایت و قدردانی است (فروم، 1389).
فروم معتقد است، عشق در رابطه بین زوجین شامل ابراز احساسات مثبت، توجه و مراقبت، همدلی و مهربانی، حمایت و قدردانی است. فروم معتقد است، عشق عبارت است از همبستگی و یگانگی با شخص، به شرط نگه داشتن فردیت و موازین شخصیت فردی. عشق یعنی شرکت داشتن و آمیزش که مجال میدهد که تمام فعالیت درونی شخص ظاهر شود، عشق بارور همواره بر علائم توجه، مسئولیت، احترام و شناخت دلالت میکند (فروم، 1389).
مزلو
مزلو، همچون بسیاری از روانشناسان دیگر ارضاء میل جنسی را برای بقاء نسل بشر اساسی می داند او نیازهای انسانی را در یک سلسله مراتب قرار می دهد که نیاز جنسی بشر جزء نیازهای اولیه محسوب می شود. همچون نیاز به غذا، آب و هوا و خواب.
همچنین بیان می دارد که رضایت جنسی در شدید ترین و وجد آورترین حد خود در افراد خود شکوفا وجود دارد. افراد خود شکوفا (سالم) اوج لذت جنسی را وسیله ای برای دستیابی به هدف و هم جوشی کامل و عشق واقعی می دانند. اوج لذت در رضایت جنسی در افراد خود شکوفا در مقایسه با افراد معمولی بطور همزمان، هم مهم تر است و هم کم اهمیت تر.
این اغلب تجربه ای عمیق و عارفانه است و در عین حال نداشتن رابطه ی جنسی نیز توسط این افراد راحت تر تحمل می شود. بین این موضوع و نگرش این افراد نسبت به غذا می توان تشابه جالبی یافت. افراد خود شکوفا هم از غذا لذت می برند و هم در عین حال، آنرا در طرح کل زندگی نسبتا بی اهمیت تلقی می کنند.
مازلو بیان می دارد که عشق و تمایل جنسی دو مفهوم کاملاً مختلف هستند . بهم آمیختن این دو مفهوم جایز نیست با وجود این در افراد سالم این دو مفهوم بهم می پیوندند و با هم می آمیزند . در واقع در زندگی افراد خود شکوفا این مفهوم کمتر جدایی پذیرند و از یکدیگر فاصله نمی گیرند .
راجرز
به نظر راجرز، جامعه ی ما بطور سنتی برای ارزش جنسی، شرایط بسیار محدودی وضع می کند. این شرایط محدود کننده باعث شده است که افراد زیادی برای اینکه احترام بیشتری برای خود قائل شوند ارزش مسائل جنسی خود را نادیده بگیرند . شاید در واکنش به این ممنوعیت های بیش از حد علیه جنسی بودن به افراط کشیده شویم و معتقد باشیم برای اینکه احساس با ارزش بودن کنیم باید از لحاظ جنسی موفق باشیم. مرتبا در حالت اوج لذت جنسی باشیم همیشه برانگیخته باشیم و روان سازی و نعوظ خود را حفظ کنیم، هرگز سریعاً انزال نکنیم بلکه همیشه انزال کنیم .
مسترز و جانسون
قسمت اعظم اضطراب عملکرد جنسی که مسترز و جانسون ( ۱۹۷۰ ) توصیف کردند در واقع بازتاب محدود کننده ای است که می گوید: باید در روابط جنسی موفق باشیم نه اینکه طبیعی باشیم. فعالیت جنسی طبیعی به فعالیتی گفته می شود که نه عملکرد گرا باشد و نه هدف گرا ، بلکه باید در متن یک رابطه ی صمیمی اتفاق بیافتد .
سینها و مکرجی
سینها و مکرجی (2005)، رضایت زناشویی را پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران می دانند. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی افراد در خانواده است که از عاملهای گوناگونی مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و.. اثر می پذیرد.
رضایت زناشویی پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعامل منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران است. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی در خانواده است که از عامل های گوناگون مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و ... اثر می پذیرد (سینها و مکرجی ، 1990).
پرلز
پرلز ( ۱۹۷۰ ) علاوه بر قبول غریزه ی جنسی به اهمیت غریزه ی دیگری معتقد است که آنرا برای فهم رفتار انسان لازم می داند. او این غریزه را غریزه ی اشتیاق یا گرسنگی می نامد. که به اعتقاد او هدفش صیانت نفس است ، در صورتی که هدف غریزه ی جنسی ، بقای نسل است . بر اساس این دیدگاه ، مشکلات جنسی و عدم رضایتمندی جنسی ، زمانی رخ می دهد که به عنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت و کل وجود انسان را به مخاطره بیندازد.
رفتارهای جنسی فرد زمانیکه در وضعیت رشد قرار گرفته باشند ولی او گرفتار کشمکش میان نیازهای جنسی و خواست های اجتماعی شده باشد ممکن است دچار توقف رشد گردند که این توقف رشد را پرلز، نوروز یا روان نژندی می نامد . در چنین وضعیتی فرد تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با بدن خود دارد و نمی تواند نیازهایش را بطور آشکار ارضاء نماید، علاوه بر آن سرکوب نیازها مانع تشکیل هویت کامل می گردد .
نیکولز
نیکولز (۱۹۹۶ به نقل از اولسون و نمکک، ۱۹۹۹)، مولفه های ازدواج را این گونه بیان می کنند:
۱- ارتباط: توانایی اشتراک معنایی با یکدیگر است که می تواند به شکل های کلامی و غیرکلامی و یا نمادین باشد. ارتباط ابزاری برای تاثیرگذاری بر رابطه و تقویت آن است. در اینجا این اصطلاح به ساختن یک فضای مشترک؛ به وجود آوردن تعاملات کلامی و برقراری الگوهای مناسب ارتباطی اشاره دارد.
۲- تعهد: به معنی این است که زوجین تا چه حد برای روابط خود ارزش قائل هستند. و برای حفظ و تدام آن انگیزه دارند.
۳- توجه: نوعی دلبستگی عاطفی است که زوجین را در پیوند با یکدیگر نگاه می دارد. این اصطلاح در تجاربی که درمانگران با مراجعان دارند به جای اصطلاح عشق به کار می رود.
وایلنت
وایلنت ( ۱۹۷۷ به نقل ازدونلان و همکاران،۲۰۰۵ )، در مورد تاثیر یک ازدواج خوب بیان می کند که یک ازدواج خوب می تواند از لحاظ روانی نیز خاصیت درمانی داشته باشد و به شخص در غلبه کردن بر عوارض ناخوشایدن بودن دوران کودکی کمک کند و بسیاری از مطالعات حاکی از این است که افراد متاهل شادمان تر و سالم تر از افراد مجرد هستند.
کوردک
از نظر کوردک (1991)، همسران با ویژگیهای اجتماعی، روانشناختی و جسمی یکسان و شبیه به هم، بیشتر تجربه رضایت زناشویی را در زندگی خود دارند (به نقل از فالکنر، 2002: 14).
اسچوماچر
اسچوماچر و همکاران (2005) مهم ترین عامل در رضایت زناشویی را انطباق بین زوج ها توصیف می کنند و معتقدند که این عامل سطح رضایت زناشویی را افزایش می دهد.
دیدگاه اینگلهارتوی اهمیت رضایت از زندگی را در چهارچوب مفهوم فرهنگ مدنی مورد توجه قرار می دهد. فرهنگ مدنی، شامل مجموعه شاخص های رضایت، اعتماد به یکدیگر، رضایت سیاسی و احساس خوشبختی است.
او معتقد است تداوم نهادهای دموکراتیک و سطح توسعه اقتصادی با شاخص های فرهنگ مدنی مرتبط است،کشورهایی که در سطح بالایی از توسعه اقتصادی قرار دارند نمرات بالاتری را در شاخص های فرهنگ مدنی به دست می آورند. به نظر او ارزش ها و احساس سعادت رابطه تنگاتنگی اما پیچیده ای دارند. انسان موجودی هدفمند است و تا زمانی که به آنچه می خواسته نرسد احساس رضایت نمی کند. وقتی مردم به خواسته های ارزشمند می رسند احساس خوشبختی و رضایت می کنند لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتا زودگذر است.در کوتاه مدت ممکن است آنچه ما به دست آورده ایم موجب سرخوشی شود، اما در بلند مدت این طور نیست. پس از مدتی مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی می کنند یا وقتی که به نقطه اشباع می رسند به دنبال سایر خواسته ها می روند. در صورتی که خواسته های عینی مدت مدیدی عرضه شده باشند ، مردم بهای کمی به آن داده و متوجه خواسته های دیگر می شوند اما در بلند مدت نه ثروت و نه قدرت و نه شهرت احساس سعادت رو موجب نمی شود. به این ترتیب اینگلهارت رضایت از زندگی را همراه با نگرش های همبسته به آن(مثل اعتماد) یک مجموعه نشانگاه فرض کرد که با فرایندها و پدیده های سطح مکان مرتبط هستند (اینگلهارت،1373: 44).
به عبارت دیگر اهمیت رضایت از زندگی در پیامدهای سیاسی فوری آن نیست، بلکه در نقشی است که در فرایند سطح مکان ایفا می کند.
نظریه پارسونز
پارسونز با طرح نظام شخصیتی در نظریة خود به تعریف رضایت اقدام میکند. او نظام سازماندهی شده از تمایلات و انگیزه عمل یک فرد را شخصیت مینامد. عنصر اصلی نظام شخصیت، تمایلات است. تمایلات غرایزی هستند که در روند کنش و در موقعیتهای اجتماعی بهدست میآیند.
بر مبنای نظریة پارسونز، رضایت برونداد خرده نظام انگیزشی درونی شده است که حاصل پاداشهایی از نوع تمجید بیش از حد است. بنابراین، به اعتقاد پارسونز، در چارچوب نظام شخصیتی اگر به عنوان انگیزه به فردی پاداشهایی از نوع تمجید بیش از حد در حالتی داده شود که خود او این نوع تمجیدها را باور کرده باشد، رضایت حاصل خواهد شد. بر اساس تعریف پارسونز در قالب کلی نظام شخصیتی نیز بین خوشایندی و رضایت تمایز وجود دارد. رضایت به عنوان حالتی درونی در مقابل خوشایندی مطرح میشود که حالت ظاهری دارد.
دیدگاه برگس و لاک
برگس و لاک (1953)، به تأمین اقتصادی و کفایت اقتصادی به عنوان تعیینکنندة اصلی در رضایت زناشویی و طلاق مینگرند.
به گمان برگس و لاک در هر لحظه بخت فرد بیشتر در راستای ازدواجی همسانگزینانه عمل میکند تا ناهمسانگزین (برگس ولاک،1953).
براساس نظریه لاك و والاس، سازگاري زناشویی به عنوان برون سازي هر یک از زوجین در موقعیت زمانی معین تعریف شده است(علیاکبریدهکردی، 1389).
دیدگاه فیتزپتریک
در دیدگاه فیتزپتریک ؛ شخصی که از وضعیت اشتغال و مسکن برخوردار است به روشنی از وضعیت رفاه بهتری از شخصی قرار دارد که فاقد ایمنی و امنیت خاطر باشد. تامین به معنای پیش آگاهی از این امر است که اوضاع و احوال یک فرد در آینده نزدیک دستخوش نابسامانی نخواهد شد (فیتزپتریک،1381: 21). همانطور که مشخص است تامین به عنوان یکی از چشم اندارهای رفاهی در دیدگاه فتزپتریک آمده است، لذا لازم می نماید که نظریات مربوط به این مفهوم را بررسی نماییم.نظریه های تامین (احساس امنیت)امنیت اجتماعی که در بعضی متون” تامین اجتماعی” نیز ترجمه شده است در واقع حکایت از حفظ فرد در مقابل خطراتی است که اجتماع آن را برای افراد رقم می زند و فرد را در مقابل خطراتی که مسبب آن زندگی جمعی است مانند: بیکاری،فقر، گرسنگی، عدم دسترسی به بهداشت،آموزش و پرورش و..حمایت می کند.این واژه با مقوله امنیت در مطالعات امنیت ملی و اجتماعی بسیار فاصله دارد. باری بوزان امنیت اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: امنیت اجتماعی به حفظ الگوی سنتی زبان، فرهنگ، مذهب و هویت و عرف ملی با شرایط قابل قبولی از تحول مربوط است (بوزان،1378: 34). در واقع بوزان امنیت اجتماعی را به حفظ ارزش ها و هویت گروهی تقلیل می دهد. «احساس امنیت مستلزم توانایی در حفظ آنچه که شخص دارد و حصول اطمینان از تداوم برخورداری از آن در آینده است»( صفدری1374: 38). به همین دلیل احساس امنیت می تواند در چشم اندازهای رفاهی بسیار مهم باشد و پایه های رفاه ذهنی اشخاص را فراهم نماید. در تشریح احساس امنیت از نظرات چلبی و مولار استفاده شده است.مسعود چلبیاو برای امنیت تقسیم بندی مخصوصی صورت می دهد، او معتقد است چهار علقه برای انسان وجود دارد که می توان آنها را از هم تفکیک کرد. علقه شناختی(فرهنگی)، علقه مادی(اقتصادی)،علقه جمعی(اجتماعی) و علقه امنیتی(سیاسی)(چلبی،1389: 76).
در بعد علقه امنیتی انسان به عنوان موجودی هدفمند و بالقوه و مضطرب(انسان با چهره سیاسی) جهت حفظ آرامش صیانت خود در ارتباط با محیط های اثباتی و اجتماعی در صدد تحقق اهداف خود است. چلبی تقسیم بندی خود را بر اساس مدل (آجیل) پارسونز ارائه می دهد. برای علقه امنیت می توان چهار بعد اساسی قائل شد شامل:
1 -امنیت مالی (اقتصادی)
2- امنیت جانی/ بهداشتی (سیاسی)
3-امنیت جمعی/ گروهی (اجتماعی)
4- امنیت فکری (فرهنگی)(همان).احساس امنیت مالی به احساس ثبات فرد برای داشتن توانایی مالی و شغل مطمئن درآمدزا اشاره دارد که قابلیت برآورده کردن نیازهای او را داشته باشد.منظور از احساس امنیت جانی، احساس برای حفاظت از سلامتی زندگی اش در مقابله با تهدیدات بیرونی(اعم از دولتی، اجتماعی، محیطی و بهداشتی) ای است که وجود و کیفیت سلامتی اش را به خطر می اندازد.احساس امنیت جمعی، احساس فرد برای شرکت آزادانه در گروه ها، انجمن ها و احزاب مختلف و نیز حفظ این گروه ها اشاره دارد، به گونه ای که از سوی دولت یا دیگر گروه های اجتماعی مورد تهدید یا تبعیض قرار نگیرد.احساس امنیت فکری، اشاره به این احساس دارد که فرد بتواند آزادانه و بدون تهدید از سوی کنشگری دیگر(اعم از دولتی یا غیر دولتی) افکار و نظرات خویش را بیان کند بدون اینکه مورد توبیخ و تنبیه قرار گیرد(شریفی،1384: 103).مولاراو بحث خود را در باب امنیت جامعه ای با شرح اشکال متفاوت امنیت آغاز می کند. او معتقد است احساس امنیت در سه شکل ملی، جامعه ای و انسانی وجود دارد که منظور او از امنیت ملی، دولت، در امنیت اجتماعی، گروه های اجتماعی و در امنیت انسانی تک تک افراد هستند(صمدی،1384: 37).
معنای امنیت ملی حفظ مردم یک کشور و سرزمین در مقابل حمله فیزیکی است و به مفهوم «دفاع» به کار رفته است.مفهوم امنیت انسانی این ایده را ارائه می دهد که در مطالعات امنیتی انسان ها باید مقدم بر دولت ها باشند و در کنار تهدیدات نظامی، تهدیدات غیرنظامی نیز مورد نظر قرار گیرند(کینگ و موری،1383:779).
در کل می توان گفت امنیت انسانی در پی تامین ایمنی و اطمینان خاطر بشر در برابر گرسنگی، بیماری ها و همچنین تمام اشکال خشونت و کنش های منافی حرمت انسانی است که باعث اختلال یا نابودی حیات و بقای او می شود(نویدنیا،1382: 60).از دیدگاه مولار امنیت جامعه ای ناظر بر توانایی پاس داشت یا دفع تهدید از عنصری است که افراد یک جامعه را به همدیگر مرتبط می سازد: به عنوان نمونه اگر زنجیره اتصال اقلیتی، ملیت آن هاست، امنیت جامعه آن ها عبارت است از دفع دغدغه ها و نگرانی هایی که به ویژگی خاص آن ها مربوط می شود.
به نظر مولار امروزه با توجه به تعامل ملت ها و رنگ باختن مرزهای پیشین، امنیت جامعه ای از اعتبار قابل توجهی برخوردار است (صمدی،1384: 37).
هاوکینز
هاوکینز (1986) رضایت زناشویی را (به نقل از اندرسون، راسل و شوم، 1983) «احساس ذهنی رضایت، خشنودی، و لذت تجربه شده در هریک از زوجین وقتی جنبه های مختلف زندگی مشترک خود را در نظر می گیرند» می داند. می توان این مفهوم را بیانگر بعد احساس امنیت روانی که یکی از ابعاد احساس امنیت در زندگی مشترک است، دانست. زیرا یکی از مفاهیم احساس امنیت روانی همسران در زندگی مشترک، رضایت و احساس آرامش از زندگی مشترک است.
ترنهلم و یانسن
ترنهلم و یانسن (1996) ارتباط زناشویی را فرآیندی می دانند که در آن زن و شوهر به صورت کلامی و به صورت غیرکلامی مثل گوش دادن، حالات چهره و ژست های مختلف با همدیگر تبادل احساسات و افکار را انجام میدهند. رضایت از زندگی زناشویی سهم عمده ای در تداوم زندگی و تربیت نسل بعدی دارد ( فاتحی زاده و احمدی: 1384)
ازکمپ
ازكمپ مفهوم انتظار ( Expectation ) را انتظار از موقعيت تعريف مي كند . هر موقعيت هنجارهايي دارد كه دارندة آن موقعيت بايد بر اساس آن عمل كند و افرادي كه با او در كنش متقابل هستند از او انتظار دارند بر اساس هنجارهاي همان موقعيت عمل كند . يا به عبارتي انتظار به مفهوم خواست يا توقع و گاهي نيز به معناي چشمداشت بكار رفته است . عدم تحقق انتظار ، عدم تعادل بين «خواسته» و «داشته» مي باشد . هر كدام از زن و شوهر با تصورات خاصي دربارة زندگي زناشويي اقدام به ازدواج مي نمايد و زندگي را با انتظارات مشخص در مورد اينكه همسرشان بايد با آنان رفتار كنند آغاز مي كنند . ازكمپ معتقد است كه رضامندي با نحوة انطباق كامل اميدها و انتظارات با پيشرفتهاي فرد تعيين مي شود ، در حاليكه نارضامندي معلول ناكامي در رسيدن به انتظارات است
نظریه عقلانی - عاطفی الیس
نظریه عقلانی – هیجانی معتقد است که اختلال زناشویی به طور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا به رفتار همسر مربوط نمی شود بلکه بیشتر به خاطر نظر و عقیده ای است که زن و شوهر در این رفتار دارند. بنابراین RET در رابطه، به افراد توجه دارد، یعنی به جای اینکه تنها تعاملات یا تنها سیستمی که زن و شوهر در آن هستند مورد نظر باشد. این رویکرد افراد را مورد اصلی در اختلال می داند، احساسات و رفتارهای آشفته ای که در روابط وجود دارد، صرفاً معمول رفتار غلط یکی از زن و یا شوهر هستند که به دنبال تحریکاتی مثل رفتار غلط، باعث و سازنده اختلال می گردند یا به عبارت دیگر RET پیوسته به احساسات و اعمال زن و شوهر توجه دارد اما به طور اخص به تفکر هر یک از آنها می پردازد. این تفکر است که در حد وسیعی منجر به خشم و دیگر هیجانات و تعاملات آشفته زوج می گردد. (سلیمانیان ۱۳۷۳).
رضایت زناشویی یک حالت روحی است که مزایا و هزینه های ادراک شده فرد را از ازدواج با یک شخص خاص منعکس می کند. هرچه شخص در ازدواج خود با شریک زندگیش احساس کند که هزینه های زیادی پرداخت کرده است، به طور کلی از آن شخص و ازدواج با او رضایت کمتری خواهد داشت. برعکس هرچه بیشتر فکر کند در ازدواج با شریک زندگی خود مزایای بیشتری بدست آورده است از او و زندگی مشترکشان رضایت بیشتری خواهد داشت. ( الیس و همکاران ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی،1375)تعریف مختلفی برای رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاکینز انجام گرفته است وی رضایت زناشویی را این چنین تعریف می کند: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند، رضایت یک متغییر نگرش است وبنابراین یک خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب می شود. طبق تعریف فوق، رضایت زناشویی در واقع نگرشی مثبت و لذت بخش است که زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشویی دارند.(الیس و همکاران ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی،1375 )
بر اساسي نظريه عقلاني - عاطفي مشكلات انسان در نيجه تفكرات غيرمنطقي است كه او دارد . اليس معتقد است كه اين رفتار زن و شوهر نسبت به يكديگر نيست كه موجب مشكلاتي در زندگي زناشويي مي گردد بلكه اين تفكرات غيرمنطقي زن و شوهر است كه منجر به بروز مشكلاتي در روابط زناشويي مي گردد . از نقطه نظر وي آشفتگي يك زوج بطور مستقيم به اعمال طرف ديگر يا شكستهاي سخت زندگي مربوط نمي شود بلكه بيشتر به دليل بارها يا عقايدي است كه اين زوح در مورد چنين اعمال و شكستهايي دارند.
الیس (۱۹۹۴) می نویسد: طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاوکینز انجام گرفته است. وی رضایت زناشویی را چنین تعریف می کند: احساسات خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند.
الیس (1992) رضایت زناشویی را از احساسات مرتبط با خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده زن یا شوهر ناشی می داند. الیس نقش تفکر در رضایتمندی زناشویی را مهم دانسته است و نادیده گرفتن علائق و طرز تفکر طرف مقابل را موجب دلسردی و ناکامی در رابطه زناشوئی می داند.
هم چنین الیس بیان می کند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند (سلیمانیان، 1373).
شواهد فزاینده ای وجود دارد که شیوه های درک ، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابط شان اتفاق می افتند، تأثیر مهمی بر کیفیت روابط آنها می گذارد (باوکام، اپستین، سایر زوشر 1989 به نقل از ترکان 1385). تاثیر منفی "باورهای غیر منطقی" یا در نهایت معیارهای غیر واقع نگرانه ای که افراد در مورد روابط صمیمانه دارند را بر الگوهای تعامل و رضایت همسران مورد تاکید قرار دارد( آلبرت الیس1976، به نقل از اپستین و دیگران، 2005) .
اليس و گريدر نيز نشان دادند كه نااميدي و عملكرد ناقص در زندگي زناشويي زماني رخ مي دهد كه هر كدام از زوجها در روابط زناشويي خود توقعات نامعقولي از يكديگر داشته باشند و يكديگر را تنها بر اساس نهايت موازين و بهترين استانداردهاي موجود ارزيابي كنند.
رضايت زناشويي از ديدگاه نظريه عقلاني - عاطفي آنگونه كه اليس(1989) مطرح ميكند عبارتست از احساسات عيني از خشنودي ، رضايت و لذت تجربه شده توسط زن يا شوهر موقعي كه همة جوانب ازدواجشان را در نظر مي گيرند . رضايت يك متغير نگرشي است و بنابراين يك خصومت فردي زن و شوهر محسوب مي شود.
الیس (به نقل از فرحبخش، ۱۳۸۳) نارضایتی زناشویی را در دو عامل می داند:
۱- اسطوره های ارتباطی
به نظر الیس نارضایتی های زناشویی به خاطر وفاداری زوجین به یک یا چند اسطوره است که غیر واقعی و دارای حالت آرمانی هستند. اسطوره هایی وجود دارند که موجب می شوند زوجین انتظارات خود را از یکدیگر بالا ببرند. این اسطوره ها عموماً مربوط به رضایت زناشویی یا عشق و عاشقی است. این اسطوره ها به طور ضمنی و نهفته در ذهن زوجین وجود دارد. اسطوره یک باور همگانی است که اکثر افراد یک قوم به آن باور دارند. مثلاً: اساس عشق زیبایی است.
۲- ناهمخوانی های مهم
ناخشنودی زناشویی زمانی به وجود می آید که آنها در یک یا چند زمینه تطابق و همگانی نداشته باشند. عدم تطابق ممکن ناشی از انتخاب سطحی، بدون دقت و شناخت ناکافی باشد.
ماهونی
ماهونی و دیگران (1999) دریافتند هنگامی كه همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات كمتری دارند و بهتر می توانند مشكلات خود را حل و فصل كنند. در دیدگاه اسلام تأكید فراوانی در این خصوص شده است كه در هنگام شروع كار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود.
گارسیا
به نظر گارسیا (1999 ، 2001) رضایتمندی در سه سطح اصلی مطرح میشود:الف) رضایت زوج از ازدواجب) رضایت از زندگی خانوادگیج) رضایت کلی از زندگی.
سیرن
سیرن (2011) خاطرنشان ساخته که در طول دو دهه گذشته و در اوایل ازدواج، نقش عشق در روابط زناشویی بسیار مهم است.
آرون تی بک
آرون تي بك (1372)نيز يكي از مهمترين علل اختلافات زناشويي را انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش يكديگر در خانواده مي داند : معناي زن و مادر بودن ، شوهر و پدر بودن چيست ؟ اغلب زوجها دربارة دخل و خرج خانواده ، نگهداري فرزندان ، فعاليت هاي اجتماعي ، گذراندن اوقات فراغت و تقسيم كار در خانواده باورهاي متفاوتي دارند . زن و شوهر با پيش فرضها و تعصبات گوناگوني دربارة موضوعات عاطفي و فعاليتهاي زندگي تن به ازدواج مي دهند . در اوايل ازدواج معمولاً توقعات مربوط به چگونگي زندگي مشترك تحت تاثير عشق و روياهاي خوشبختي هيجان قرار مي گيرد . بنابراين زن و شوهر تا زماني كه مشكلي بروز نكرده دربارة كارهاي اجرايي خانواده ، كه اغلب انتظارات متفاوت زن و شوهر را آشكار مي سازد ، بحث نمي كنند ، اما بالاخره در زندگي زناشويي هر زوجي اين انتظارات خوئد را نشان خواهد داد ( قراچه داغي ، 1372).
يستر
يستر معتقد است كه در يك خانواده رضامند و بالنده(موفق) انسان اصالت، محبت و علاقه را مي كند. در چنين خانواده اي اعضاي آن براحتي به همديگر ابراز علاقه نموده و همچنينبه دقت به حرف هاي هم گوش مي دهند. و لذا احساس اهميت و ارزش مي كنند. سومين خصيصه اينكه قدرت ابراز وجود و اعتماد به نفس در افراد از كوچك به بزرگ وجود دارد. افراد به راحتي به استقبال خطرات مي روند، زيرا كه بقيه افراد خانواده متوجه هستند كه با خطر كردن حتما اشتباهاتي رخ مي دهد، و اشتباهات فرد خود نشانه اي از رشد وي بوده و افراد احساس مي كنند حقوقي مجزا از هم دارند كه از طرف اعضا مراعات مي شود (سيتر 1361).
سيتر در تصيف خصوصيات خانواده هاي بالنده و رضامندي چنين مي گويد:«هركس مي تواند سرزنده بودن در چنين خانواده اي را ببيند و بشنود، حركات بدن ها مليح و حالت چهره ها ارميده است، هركس ديگري را همانگونه كه هست مي پذيرد و با اهنگي پرمايه و روشن حرف مي زند. در روابطشان با هم هماهنگي و رواني وجود دارد. حتي وقتي كه خردسال هستند، به نظر گشاده رو و مهربان مي آيند. هر خانواده اي كه اين افراد در آن ميزيند، گرايش دارد كه سرشار از نور باشد. آشكارا مي توان ديد كه مردم در آن براي راحت و لذت خود زندگي مي كنند نه بعنوان نمايشگاهي براي همسايگان. زماني كه سكوت برقرار است، نه صداي غرشي رعدآسا براي خفه كردن صداي ديگران، به نظر مي رسد كه وقت آن را خواهند داشت كه سخن خود را به گوش ديگران برسانند. افراد خانواده بالنده با هم درد دل مي گويند (سيتر1982).
خانواده سالم افراد سالم را تحويل اجتماع ميدهد و خانواده ناسالم موجب بروز مسائل فراواني در سطح جماعه خواهد شد و اگر سعي در بهبود و پيشرفت خانواده نشود مشكلات اجتماعي روز بروز بيشتر شده و چراغ عمر جامعه رو به افول و زوال خواهد بود. (سيتر 1361)
پیرسون
پيرسون معتقد است نقش ارتباط در حفظ روابط سالم و طولاني زناشويي نقش مهمي است، ارتباط در خانواده به عنوان يك نيروي پويا و اساسي در حفظ روابط است و رشد خانواده رضامند و سالم را تسهيل مي كند. خانواده ها بوسيله قوانين كنترل شده برنامه ريزي مي شوند و قابليت پيش بيني پيدا مي كنند. انعطاف پذيري در اين خانواده هاي موفق و سالم جريان دارد، سبب آرامش و تسهيل امور اعضاء و حل مشكلات و مسائل مي باشند.
ريز
ريز (1984) نتيجه گرفت به احتمال قوي رفاه و آسايش رواني از تماس با نزديكان عاطفي و يا همسر صميمي نشات مي گيرد و احساس رضايت خاطر از زندگي مشترك احساس آرامش رواني همبستگي مثبت داشته است.
فريدمن
فريدمن (1978) مشاهده كرد افرادي كه در عشق خود خيلي راضي بودند بيش از 90% در زمينه هاي ديگر زندگي نيز رضايت داشته اند .
ويس
ويس (1973) بين تنهايي ناشي از فقدان پيوند دوستي و تنهايي عاطفي ناشي از فقدان روابط صميمي تمايز قايل شده و شدت اثر تنهايي عاطفي را دو برابر بيشتر مي داند.
كاترونا
كاترونا (1982) دريافت كه نابساماني روابط صميمي شخصي مشكل اصلي عده زيادي از مراجعان درمان، مسايل بين شخصي را در بر مي گيرد.
گلدبرگ
گلدبرگ (1976) عدم وجود رابزطه نزديك و صميمي در عده اي از مردان با ميزان خودكشي آنها ارتباط معنا داري دارد.
هريس
هريس (1978): گفت زنهايي كه تجربه هاي منفي شديدي در رويدادهاي زندگي داشته اند مطالعه و به اين نتيجه رسيدند آنهايي كه فاقد يك دوست صميمي بودند از افراد در معرض عوامل مشابه اما همراه با يك روابط صميمي ده برابر بيشتر افسردگي داشتند، در حقيقت از دست دادن يك دوست صميمي يا همسر يا شريك مي تواند به تنيدگر و استيصال منجر شده و مشكلاتي را براي فرد و اطرافيان ايجاد كند.
ایلدلسون و اپشتاین
در تحقيقي كه توسط ايلدلسون ( Eldelson ) و اپشتاين (1981) در زمينه ارتباط باورهاي غيرواقع بينانه با سازگاري زناشويي صورت گرفت يافته ها نشان داد كه وجود 5 باور ذيل در سازگاري زناشويي تاثير معكوس داشته است .
1-اختلاف مخرب است
2-انتظار مي رود كه در رابطه زناشويي ذهن - خواني ( Mind-Reading ) وجود داشته باشد
3-همسران قادر به تغيير كردن نيستند
4-كمال گرايي جنسي
5-عدم انعطاف در نقشهاي جنسي
يافته ها نشان دادند كه هر چه ميزان اين باورها در افراد بالاتر باشد ميزان سازگاري زناشويي كمتري را از خود نشان ميدهند.
نظریه چرخه زندگی زناشوییشواهد حاکی از آن است که در ازدواج دوره های خاصی وجود دارد که سطح رضایتمندی پایین تر یا بالاتر از سایر دوره هاست. نظریه چرخه زندگی زناشویی با تقسیم بندی مراحل زندگی و تغییرات و تنشها و نقشهای خاص هر مرحله به بررسی تفاوتها در سطح رضایتمندی زناشویی که ناشی از تغییارت دوره های مختلف است می پردازد. این نظریه هر مرحله از چرخه زندگی را محصولی از توالی منظم وقایع قبلی می داند، چنین رویکردی برای توجیه تأثیرات چرخه زندگی بر روابط هم مفید می باشد ( الیس و همکاران ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی ،1375 )
نظریة چرخة زندگی زناشویی و رضایتمندی از زندگی زناشویی، حاکی از آن است که بین رضایت از ازدواج و دورههای زندگی رابطهای منحنی شکل وجود دارد که طبق آن با تولد فرزندان و در دورهای کوتاه از میانسالی، رضایت از ازدواج کاهش مییابد و سپس با راه افتادن فرزندان، رضایت از زندگی به نحو چشمگیری افزایش مییابد (برناردز، 1384: 243).
نظریه چرخه زندگی زناشویی با تقسیم بندی مراحل زندگی و تغییرات و تنش ها و نقش های خاص هر مرحله به بررسی تفاوت ها در سطح رضایتمندی زناشویی که ناشی از تغییرات دوره های مختلف است می پردازد. نظریه روانی اجتماعی هر مرحله از چرخه زندگی را محصولی از توالی منظم وقایع قبلی می داند، چنین رویکردی برای توجیه تاثیرات زندگی بر روابط مفید می باشد. مفهوم مهمی که اغلب متخصصین خانواده درمانی، جامعه شناسان و طراحان چرخه زندگی به آن اشاره کرده اند پدیده اپی ژنیک سیستم ارتباطی است. با توجه به اصل اپی ژنیک مطرح کرده است که مبادلات هر مرحله رشدی براساس تبادلات قبلی می باشد. موفقیت یا شکست در مراحل بعدی بستگی به پیامدهای تکالیف و تبادلات مراحل قبلی دارد و همین موضوع برای متخصصین مربوطه مدل جالبی از چهار جریان عمده در اپی ژنیک سیستم ارتباطی با دوام ارائه می دهد که عبارتند از : (دلبستگی – مراقبت – ارتباط- حل مساله مشترک و تقابل )
دانش به نقل از برچلر پنج مرحله ای از چرخه زندگی زناشویی را به قرار ذیل مطرح می کند:مرحله اول : سالهای اولیه ازدواج در بین مراحل چرخه زندگی زناشویی سالهای اول به نظر متخصصین مخاطره آمیزترین و هیجان انگیزترین مرحله می باشد و برای اکثر افراد، بالاترین سطح رضایتمندی زناشویی را به همراه دارد.مرحله دوم : انتقال به دوره والدینی این مرحله از تولد اولین فرزند تا زمانی که وی به سنین نوجوانی می رسد طول می کشد اغلب بررسی های طولی نشان می دهد که اکثر زوجین در فاصله یک تا ۳ ماه پس از تولد نوزاد، کاهش در رضایتمندی زناشویی را تجربه می کند. این بررسی ها همچنان نشان می دهد که هر مشکل عمده ای در این زمان بیشترین تاثیر را بر همسر و مادر می گذارد، هر چند اگر همسر از رابطه رضایت داشته باشد و از طرف شوهر حمایت شود با استرس های این دوره کنار خواهد آمد تحقیقات مختلف نشان دهد که میزان رضایت زناشویی در مراحل تولد و تربیت فرزندان کاهش پیدا می کند. تنش های مربوط به نقش های زناشویی پس از استقلال زندگی فرزندان، نسبت به زمانی که آنها در خانواده حضور داشتند کمتر است و زوجها از رفتار خود نسبت به یکدیگر کمتر شکایت دارند (سلیمانیان، ۱۳۷۳).مرحله سوم : نیمه زندگیاین مرحله زمانی است که فرزند آخر به دوره نوجوانی می رسد و اولین فرزند خانه را ترک می کند. در این زمینه زوجین دوباره کشمکش های کلاسیک دوره نوجوانی را با تنش زیاد تجربه می کند، مسائلی همچون تلاش دریافتن هویت شخصی، تلاش در تعیین نمودن و دنبال کردن زندگی شغلی و بحران هویت میانه زندگی، سازماندهی مجدد و …. (سلیمانیان، ۱۳۷۳).مرحله چهارم : فرا والدینیاین مرحله زمانی شروع می شود که آخرین فرزند، خانه را ترک کرده و زمانی است که زن یا شوهر بازنشسته می شوند. سندرم آشیانه خالی ویژگی این مرحله است. بررسی های اخیر نشان می دهد که این مرحله برای اکثر زوج ها دوره نسبتاً مثبتی بوده و رضایتمندی زناشویی نسبت به مراحل قبلی بهبود می یابد. زوجین نهایتاً تفاوت های خود را فهمیده و می پذیرند و انرژی خود را صرف همراهی و مراقبت می کنند. مشکلاتی مانند دور شدن فرزندان از خانه، مرگ والدین، دوستان و بستگان و تحلیل نیروهای جنسی – روانی در این دوره موجب نزدیکتر شدن مرز زناشویی می شود.مرحله پنجم : اوجاکثر زوج هایی که به مرحله پایان چرخه زندگی مشترک می رسند یاد گرفته اند که چگونه می توانند هسمران خوبی باشند. این مرحله دوره میان بازنشستگی و مرگ یکی از طرفین است که ممکن است چند هفته، چند ماه و ۱۰ الی ۱۵ سال طول بکشد (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
نظریه مدل اجتماعی نای ( social exchange theory Nye )
یكی از نظریه های مهم در زمینه ازدواج و خانواده كه توجیه مناسبی برای روابط رضایت بخش و بالعكس می باشد، نظریه مبادله اجتماعی نای (1978) ، است. این نظریه مبتنی بر یك مدل اقتصادی از رفتار انسانی است و فرض اساسی در نظریه فوق این است كه روابط با پاداشهای بیشتر و هزینه های كمتر رضایتمندی بیشتری را ایجاد خواهد كرد و دوام بیشتری خواهند داشت. شواهدی وجود دارد كه دوام یك رابطه با سطح كلی پاداشهای موجود مرتبط می باشد. این نظریه اشاره به این مطلب دارد كه هركس منابع شخصی مانند پول، دانش، استعداد، عاطفه و . . . دارد كه برای پاداش مناسب به دیگران از این منابع استفاده می كند. چنین منابعی می توانند منابع قدرت در تصمیم گیری زوجین باشد . نظر به مبادله اجتماعی می تواند به طور گسترده ای برای كمك به زوجین در موقعیت های دارای تعارض استفاده شود. اكثر درمانهای موفق زناشویی به حداكثر سازی جنبه های پاداش دهنده روابط و به حداقل رساندن موانع تاكید می كند ( برنشتاین، برنشتاین، 1998، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ، 1380 و لاسول و لاسول ، ۲۰۰۰ به نقل از دانش، ۱۳۸۵).
نظریه مبادله اجتماعی نای مبتنی بر یک مدل اقتصادی از رفتار انسانی است و فرض اساسی در نظریه فوق این است که روابط با پاداش های بیشتر و هزینه های کمتر رضایتمندی بیشتری را ایجاد خواهد کرد و دوام بیشتری خواهند داشت. شواهدی وجود دارد که دوام یک رابطه با سطح کلی پاداشهای موجود مرتبط می باشد. این نظریه اشاره به این مطلب دارد که هر کس منابع شخصی مانند پول، دانش، استعداد، عاطفه و … دارد که برای پاداش مناسب به دیگران از این منابع استفاده می کند. چنین منابعی می توانند منبع قدرت در تصمیم گیری زوجین باشد. نظریه مبادله اجتماعی می تواند به طور گسترده برای کمک به زوجین در موقع های تعارض استفاده شود. اکثر درمانهای موفق زناشویی برحداکثر سازی جنبه های پاداش دهنده روابط و به حداقل رساندن موانع تاکید می کند (لاسول و لاسول، ۲۰۰۰ به نقل از دانش، ۱۳۸۵).دیدگاه ژست اسپری
ژست اسپری می گوید اغلب جامعه شناسان خانواده معتقدند، ازدواج نظامی است که تمایل به ثبات، سازگاری و هم آهنگی برای رضایتمندی دارد و بیشتر روی ثبات و هماهنگی برای حل مشکلات زندگی تکیه می کنند. از طرف دیگر وی متذکر می شود که از نظر جامعه شناسان در حقیقت، ثبات همان هماهنگی است در حالی که این دو مفهوم می تواند از یکدیگر به کلی جدا باشد . انتخاب ثبات به عنوان هدف مطلوب ازدواج، ناشی از پذیرش بعضی از ارزشهای مربوط به خانواده و ازدواج است. ثبات می تواند ناشی از پذیرش یک هنجار اجتماعی باشد و یا از ارزشهای شخصی حاصل شود. از طرف دیگر ، جامعه شناسان خانواده تاکنون خانواده را جایگاه توافق، تعادل و هم آهنگی فرض کرده اند، که مرتبط با مفاهیمی است که مترادف با ثبات است. ولی اسپری می گوید، بسیاری از ازدواج ها ثبات دارند، ولی بین زن و مرد هم آهنگی و رضایتمندی وجود ندارد. وتعارض های دائمی بین آنها دیده می شود در نتیجه اسپری نوع دیگری از چهارچوب مفهومی را برای مطالعه خانواده پیشنهاد می کند. به این صورت که خانواده به مثابه یک ارگانیسم نیست که هدفش رسیدن به هماهنگی یا ثبات باشد. بلکه، گروهی است که در آن منافع افراد باهم در تعارض اند. و در عین حال اتحادها به خاطر هدف های مشترک تثبیت می شوند. خانواده فرآیندی است از کوشش های دائم برای حفظ هم آهنگی که ناشی از یک نظام مبادله و موافقت که قطعی نیست، که مشکلات در درون آن می تواند مذاکراتی را به وجود آورد، لیکن همیشه می تواند مورد مذاکره مجدد قرار گیرد. اسپری می گوید: اولاً در این چشم انداز هم آهنگی خانوادگی بیشتر مجموعه ای از مسائل است تا یک وضعیت بهنجار گروه، حال این سئوال پیش می آید که همکاری منظم اعضای خانواده چگونه امکان پذیر است بنابراین مفهوم اساسی در تجزیه و تحلیل رفتار خانوادگی، بیشتر همکاری است تا انطباق سازش و توافق، اسپری معتقد است همکاری فرآیندی است که عبارت است از حل یک مساله و مشکل درون خانواده که ادامه روابط را با وجود تفاوت ها ونارضایتی های عمیق ممکن می سازد. همکاری نه رفتارهای مشابه را ایجاب می کند ونه ارزشهای مشترک را در حقیقت همکاری مجموعه ای است از راه و سمت هایی که برای زن و مرد رضایت زناشویی دوطرف قابل فهم می کند (اندره ، 1980. ترجمه. فرنگیس، 1378) .
نظریه ارتباطات
فرآیند ارتباط در خانواده یكی از زمینه های مورد علاقه مشاوران در خانواده درمانی است. نویسندگانی چون پاول، ژانت بوئن و جكسون (1976) ، ارتباط انسانی را در سه بعد تعریف كرده اند: تركیب، معانی و اعمال.
1 - تركیب : مجموعه قراردادها وقوانین دستور زبان ماست كه به منظور بیان معنی در ساختار قرار گرفته و واژه ها در جملات بكار می رود .
2 - معانی : به معنی مفهوم واژه ها مربوط می شود و به میزان و كیفیت زبان و كاربرد آن بستگی دارد. در بسیاری از خانواده ها در نظام های ارتباطی آنان زبان خاص بكار می رود كه درك و شناخت آن برای مشاوره می تواند بسیار مفید باشد .
3 – اعمال : شامل رفتارهای كلامی و غیركلامی و مطالعه ی اثرات رفتاری ارتباط است ( نوابی نژاد، 1386) .
نظریه های سیستمی
در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب میشود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر میشوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل میشود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش میآید. گاهی صفبندیهای درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر می شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست (شارف، ترجمه فیروز بخت، 1381) .
در نظریه تجربه نگر، ویتاکر، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار میگیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظامها، تبانیهای مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرآیند می توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود.
در مجموع ویتاکر چنین فرض می کند که نشانههای اختلال هنگامی ظهور میکنند که فرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند (گلدنبرگ، 2000، ترجمه برواتی و همکاران، 1382 )
نظریه های بین نسلی بوون
در نظریه بین نسلی، بوون ، تصور می شد در بسیاری از خانوادههای مشکلدار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته اند (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375)
هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل میشوند و ضعیفترین کار کرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هستهای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بیثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هستهای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشدهای که در طی آن دورههایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ ، 2000، ترجمه برواتی و همکاران، 1382)
نظریه لونسون
لونسون (1994) معتقد است که رضایت زناشویی با گذشت زمان کاهش مییابد در این رابطه، رولینز و فلدمن (1970) نیز بر مبنای مطالعاتشان یک مدل U شکل را از رضایت زناشویی ارائه میکنند، به این صورت که رضایت زناشویی در طی سالهای تربیت فرزندان کاهش مییابد و در طی چرخة زندگی زناشویی زمانی که خانه از فرزندان خالی میشود، رضایت زناشویی افزایش مییابد (فالکنر، 2002: 10).
السون و فاورز
السون و فاورز (1989؛ به نقل از بردی، 2010) زوجین را شامل چند نوع می داند:
1- موزون: رضایت بالا دارند و توانایی بالایی در حل مشکلات دارند و مسایل اخلاقی را مهم می داند.
2- سازگار: رضایت خوب و متوسطی دارند و قدرت حل مسائل را دارنن، ممکن است در مورد فرزندان اتفاق نظر نداشته باشند
3- سنتی: از عادات همسرانشان ناراضی هستند و برای بیان احساسات احساس راحتی نمی کنند و در حوزه های ارتباطی رضایت کمی دارند.
4- تعارض: ناراضی از رفتار همسر و داشتن شکل ارتباطی، سندروم خود محوری در گفتگو و بحث های رایج است.
كرادوك
كرادوك (2007)، بر روي مقوله هاي مؤثر در رضايت زناشويي تحقيق كرده است و به اين نتيجه رسيده است كه زوجيني كه انعطاف پذيري، سازگاري و همبستگي بيشتري داشته اند از رضايت زناشويي بيشتري برخوردار بوده اند. همچنين يك همبستگي مثبت را بين رضايت زناشويي و مؤلفه هاي همسويي در اوقات فراغت، همگرايي و مسائل مربوط به فرزندان، ازدواج، خانواده و دوستان بدست آورده اند.
جاکوبسون
از نقطه نظر شناخت گراياني چون جاكوبسون نيز افراد مجموعه اي از انتظارات و باورها و تصورات خيالي مربوط به نقش خود و همسرشان را در پيوند زناشويي داخل مي كنند . متاسفانه بسياري از اين انتظارات شديداً غيرواقع بينانه هستند و از اين رو سبب گسترش نااميدي ، بي اعتمادي و پرخاشگري مي شوند ( برنشتاين ، 1377 ).
نظریه سیستمی میلان
به طور خاص رویکرد میلان راههای مفیدی برای پرداختن به سیستمهای معنایی پیچیده و غالباً متضاد که افراد به کنشهای خود نسبت .می دهند ، ارائه کرد . این رویکرد به قدرت سیستمهای اعتقادی توجه داشت که هم افراد و هم خانواده ها ممکن است در طول زمان اسیر آنها باشند یا عامل شکوفایی آنها محسوب شود . این رویکرد روشی ارائه نمود که درک فرآیندهای بین نسلی ناآگاهانه که روابط خانوادگی را در طول زمان کنترل می کنند ، را به یک رویکرد سیستمی در مورد تغییر قواعد پنهان در الگوهای ارتباطی تعاملی جاری خانواده ها پیوند می دهد .روش رسمی که رویکرد میلان برای کارگروهی و برای تفکر سیستمی درباره وضعیت های دشوار بالینی به متخصصان ارائه کرد – یعنی استفاده مداوم از فرضیات برای هدایت سوالات درمانگر ، بررسی چرخه ای و نفوذ متقابل در فرایند درمانی و نیز در فرایند خانواده ، و اندیشه بی طرفی درمانگر نسبت به اعضا خانواده – همه در حوزه خانوادگی سه نسلی ایتالیایی ریشه دارد به چگونگی سازمان یافتن هویت خانواده پیرامون معانی ای که غالباً بدون بررسی به ارث می رسند ، می پردازد .همچنین توجه درمانگران را به اسطوره های خانوادگی به عنوان نیرویی قدرتمند در زندگی درونی خانواده ها بازگزداند . تاکید بر زمینه سازی به عنوان عامل اصلی در تعریف معانی موجود در الگوهای روابط خانوادگی ، استفاده از سوالات مستقیم و غیر مستقیم برای روشن کردن منظور و تحریک کنجکاوی خود اعضای خانواده درباره ماجرا تاکید بر چرخه ای بودن فرایند های نفوذ متقابل را که به وضوح از رشته جداگانه رشد کودک به وجود آمده اند ، نیز مدنظر قرار دادند و راهی به درمانگران نشان دادند که بدون تحریک احساسات شخصی در مورد سوء استفاده از قدرت و شخصیت درمانگر ، در الگوهای پیچیده خانوادگی مداخله نمایند .همچنین لذت و فایده کار گروهی در تکامل این الگو به عنوان کمکی در کار با خانواده ها تأثیر تعیین کننده ای داشته است بیشترین ارزش کارگروهی هنگام کار با خانواده هایی است که قدرت پیوند آنها بیش از آن است که یک درمانگر تنها بتواند میان آن ها فرق بگذارد . بهرحال ، این الگو با تشویق درمانگران به اینکه همیشه در رابطه با وضعیتهای دشوار بالینی چند موقعیت متفاوت را در نظر بگیرند نوعی آزادی ایجاد کرده ( ریمرز2000 که سهم خاصی در کمک به درمانگران داشته است و صرف نظر از اینکه به یک گروه دسترسی دارند یه نه ، کار مفیدی انجام دهند . (بارنس 1383 ، ص 65-67 )چهارمین تاثیر عمده برنحوه امیزش کارنظری وبالینی ازرویکردمیلان حاصل شد.که دردهه 1970توسط چهارروانکاو ایتالیایی بنیانگذاری شدوانهابرای توسعه کارگروهی اصولی گردهم امده بودند.این رویکردچهارچوبی ارائه میکندکه درانهامیتوان ادراک روان پویشی وبین نسلی رابارویکردسیستمی درکارباخانواده ها امیخت.
دیدگاه جی هی لی
تاکید عمده خانواده درمانی استراتژیک ، انعطاف پذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع خانواده های مراجعه کننده است . کاربرد این رویکرد در درمان خانواده ها و اعضایشان که رفتارهای ناکار سازی از قبیل بهم تنیدگی ، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان می دهند موفقیت آمیز بوده است دومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک این است که اکثراً درمانگرانی که خارج از این رویکرد عمل می کنند ، اکنون قویاً معتقدند که تغییر واقعی در سطح فردی و دوتایی ممکن است و همیشه نیاز نیست که کل سیستم در تغییر مرتبه پایین تر درگیر شوند . تغییر اساسی را می توان بدون درگیر شدن کل سیستم در جلسات درمان ایجاد کرد . بنابراین فرصت ها برای کسب نتایج مطلوب افزایش پیدا می کند سومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک ، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است . چهارمین تاکید خانواده درمانی استراتژیک سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمانها به ویژه مکاتب خانواده درمانی ساختی و رفتاری است .دلیل دیگری که درمان استراتژیک غالبا با سایر رویکردها ترکیب می شود یکی از مروجان همکار آن یعنی جی هی لی است که در زمینه ساختی در کلینیک راهنمایی کودک در فیلادلفیا کار می کنددلیل دیگرتمرکز خانواده درمانی رفتاری بر تعریف ، تصریح وتغییر دادن الگوهای تعاملی خاص به روشی موازی با رویکرد استراتژیک است .یک جنبه از خانواده درمانی استراتژیک که آن را ازسایر رویکرد متفاوت می سازد تمرکز آن بر یک مشکل است . این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکاراست در اوایل تکامل خانواده درمانی استراتژیک آن را از سایر روشهای خانواده درمانی جدا کرد . در اصل این رویکرد به خانواده کمک می کند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کارآرمد ی منابع اش را تنظیم کند . بعضی از مدل های خانواده درمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه می کند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید می کند . جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید می ورزد . ( گلادینگ ، 1382 ،281 -283 )
نظریه وندورف
وندورف و همکاران (2000) در تعریف رضایت زناشویی میگویند؛ انطباق رفتارهای زناشویی زوجها با یکدیگر و وجود تفاهم و همدلی و عشق بین آنهاست. به عبارت دیگر رضایت زناشویی، وجود یک رابطة دوستانة منطقی، تفاهم، درک یکدیگر و ارضای نیازهای مادی و معنوی زن و مرد است (به نقل از سیادت وهمایی، 1386: 174).
نظریه کاپلان و مدوکس
کاپلان و مدوکس (۲۰۰۲) میرفردی، احمدی و رفیعی بلداجی (1389) نیز چنین بیان میکنند که رضایت زناشویی یک تجربة فردی در ازدواج است که افراد آن را با توجه به میزان مسرت و خوشی در زندگی زناشویی ارزیابی میکنند، آنها اعتقاد دارند که این امر به انتظارات، نیازها و خواستهها و تمایلات افراد در ازدواجشان بستگی دارد. رضایت زناشویی بر میزان رضایت بین زوجها اشاره میکند، که این امر به معنای میزان رضایتی است که زوجین در روابط خود آن را احساس میکنند.
گاتمن
در تحقيقي كه توسط گاتمن و ديگران صورت گرفت. 135 زوج تازه ازدواج كرده مورد بررسي قرار گرفتند و هفت الگوي تعاملي كه پيشبيني كننده تداوم يا جدائي ازدواج بود روشن شد.
1- خشم به عنوان يك هيجان پر خطر
2- گوش دادن فعال
3- مقابله به مپل رفتار منفي
4- شروع كردن منفي از طرف زن
5- تنش زدايي
6- مدلهاي رفتاري مثبت
7- دلجويي فيزيكي از مرد
براي الگوهاي تعاملي خشم به عنوان يك هيجان پر خطر، گوش دادن فعال، مقابله به مثل رفتار منفي تأييدي صورت نگرفت. اما يافتهها نشان دادند كه الگوهاي تعاملي: عدم پذيرش عاطفي زنان توسط شوهران، شروع منفي از طرف زنان، فقدان كم تنش زدايي رفتار منفي زن توسط شوهر، فقدان زياد تنش زدايي رفتار منفي مرد توسط زن، فقدان دلجويي فيزيكي (مرد) به عنوان پيشبيني كنندههاي جدائي (طلاق) تأييد شدند. (گاتمن 1998)
کاسلو
كاسلو و ديگران (1994) به بررسي عوامل متمايز كننده ازدواجهاي موفق و ناموفق بر روي 95 زوج سوئدي كه مدت 20 سال از ازدواج رسمي و غير رسمي آنها گذشته بود پرداختند در اين تحقيق مردان رضامندي بيشتري از زنان را نشان دادند و زن و شوهري كه حس تعلق و وابستگي شديد بهم داشتند ميزان رضامندي بالاتري را از خود نشان دادند. اختلافات بين زندگيهاي زناشويي موفق و ناموفق در پاسخهاي افراد به سؤالات مربوط به سرگرميها، اوقات فراغت، جنسيت، فلسفه زندگي و شمار نزاعهاي خانوادگي مشخص گرديد. ميزان رضامندي زناشويي زنان بستگي به ميزان رضامندي مردان داشت.
تاکر و میکائیل
در تحقيقي كه تاكر و ميكائيل (1991) به منظور بررسي عوامل كه در رضامندي زناشويي تأثير دارند از 64 دانشجوي مرد روان شناسي مقطع ليسانس و 64 دانشجوي روانشناسي زن همان مقطع خواستند تا 8 زندگي زناشويي فرضي را ارزيابي كنند. عوامل مورد ارزيابي عبارتند بودند از: 1- جذابيت ظاهري زن و مرد 2- سن ازدواج 3- هوش 4- زندگي مشترك (رابطه جنسي).
نتايج نشان دادند كه جاذبه ظاهري، هوش و افراد مسنتر وضعيت مساعدتري از رضامندي خودشان نشان ميدهند.
دی آنجلیس
ازجمله نکات کلیدی و مهم واسه درک و شناخت احساسات و دنیای داخلی زنان توجه به نوع ایجاد رابطه با اون ها هستش ازجمله عواملی که منتهی به شکست عشق و ارتباطی میان زن و شوهر می شه که تازی در نوع برخورد و رفتار با یکدیگره:
۱-زنان نیاز به حس دوست داشتن و عاشق شدن رو دارن.
۲-زنان نیاز به کسب و بیان احساسات دارن.
۳-زنان خواهان امنیت در تموم جنبه های زندگی هستن.
۴-زنان خواهان صحبت و گفتگو هستن.
۵-زنان خواهان تمایل جنسی لایق محبت و توجه هستن.
۶-زنان خواهان جلب توجه هستن.
۷-زنان خواهان احترام هستن. (دی آنجلیس، ۱۳۸۹)
طبقه بندی نظریه های رضایت زناشویی
1- دیدگاه کلان
در دیدگاه کلان، دو نوع برخورد با جامعه وجود دارد: یکی از آنها دیدگاه موسوم به کارکردگرایی ساختی است و فرد شاخص آن پارسنز بشمار میرود. طرفداران این مکتب براین باورند که اجزای متشکل یک نظام اجتماعی (جامعه) آنچنان به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند که نتایج و آثار هر یک از اجزاء ضرورتا موجبات چگونگی دوام و بقای کل جامعه را فراهم می کند و هر نهاد اجتماعی کارکرد معینی دارد که به گونه ای در دوام و بقای جامعه موثر است. برای مثال نهاد خانواده با کارکردهای خود از قبیل تولید نسل و پرورش افراد به دوام و بقای نظام اجتماعی کمک میکند. (ادیبی، 1358).
از دیدگاه کارکردگرایان، نظام ارزشی مشترک در سطح جامعه و در سطح فردی لازم است و همین است که موقعیت های اجتماعی را استوار با معنی و پیش بینی پذیر می سازد هدف های مشترکی چون خوشبختی در زناشویی، موقعیت فرزندان و دستاورد شغلی، انسجام سطح بالایی را برای جامعه به ارمغان می آورد. یکی از نیازهای دیگر جامعه این است که تظاهرات عاطفی مردمش را تنظیم کند زیرا عواطف افسار گسیخته می تواند سرچشمه هرج و مرج شود. برخی از عواطف آشکارا ضروری اند. برای مثال عشق و وفاداری خانوادگی برای تضمین جمعیت کافی ضرورت دارد (ریترز، 1996).
نظریه دوم در دیدگاه کلان، نظریه فمنیسم است که از مکتب تضاد سرچشمه می گیرد و در دوران معاصر بیشتر مطرح شده است. (ادیبی، 1358)
1- دیدگاه خرد
در دیدگاه خرد، خانواده به عنوان یک گروه اجتماعی بررسی می شود. از جمله نظریه های مطرح در این دیدگاه نظریه مبادله است. در دیدگاه مبادله واحد تحلیل فرد است و گروهها به منزله پدیده ای که به فرد خدمت می کنند، دیده می شود.
برخی از اصول مبادله به قرار زیرند:
انگیزه، نقشی مهم در مبادله ایفا می کند اما به صورت فردی مطرح است.
چون انسان ها در جستجوی لذت در رضایت خاطر هستند، بنابراین هر فرد در رویارویی با افراد دیگر باید همانگونه که چیزی را می گیرد چیزی نیز بدهد. آنان بر این باورند که اگر رضایت متقابل بدست نیاید، هیچ نوع کنش متقابلی صورت نخواهد گرفت.
تأیید اجتماعی می تواند به صورت انگیزه و عامل ایجاد کننده رضایت در نظر گرفته شود. در نظریه مبادله با وجود اینکه به دسته بندی پاداش نمی پردازند، اما پاداش های کلی معینی وجود دارد که قوی ترین آنها تأیید اجتماعی است.
در گروه، هماهنگی منبع رضایت است. بر اساس این دیدگاه هماهنگی با هنجارها سبب می شود که سودی عاید فرد شود. البته سود برای افراد گوناگون معانی متفاوتی دارد و هماهنگی فرد با گروه، بهترین نشانه تعلق و دلبستگی گروهی است (ادیبی، 1358).
کالینز استدلال میکند که آگاهی دو جانبه، تمرکز بر توجه مشترک، هماهنگی موزون حالات گفتگو، روحیه و نماد مشترک، احساساتی را که انعکاس دهنده و بالابرنده حالت، توجه و هماهنگی مردم است ایجاد میکند. با ایجاد این احساسات که ویژگی مناسک است فرایندهای مبادله شکل می گیرد (ترنر، 2003).
نظریه طبقه بندی ازدواج بادوام کوبر و هاروف
برسی کوبر ( Cuber ) و هاروف ( Haroff ) (1992)، در مورد ازدواج های موفق و رضایت بخش منجر به توسعه یک طبقه بندی از ازدواج های بادوام شده است و پنج مدل از روابط، مشخص گردیده است که بشرح زیر می باشد :1 – مدل فقدان و کم تحریکی حیات و زندگی ( d.evitalize )
انطباق و جور شدن به میزان کم که همسران نه تنها در تعارضات بلکه در علایق نیز این چنین هستند. در این مدل هرچند اشتیاق و علاقه سالهای اولیه کمرنگ شده است اما به نظر می رسد که طرفین علاقه مند به ترک رابطه باشند .2 – مدل خو گرفته با تعارض ( Conflict-habituated )
این دوره با درگیری و مشاجره زیاد مشخص می شود و طرفین با خوبی این جنگ و جدال را تحمل می کنند هرچند که این مساله واقعاً برای آنها لذت بخش نمی باشند .3 – مدل هم خویی منفعلانه ( Passive-congenial )
انطباق و سازش راحت و بی دردسر است، در این مدل زوجین مانند روابط با دیگران به راحتی با یکدیگر جور می شوند.4 – مدل کلی ( total )
ویژگی این مدل همیشه در کنار یکدیگر بودن و داشتن علایق متقابل شدید است .5 – مدل حیات – زندگی ( Vital )
در این مدل هرچند طرفین تا حد زیادی با یکدیگر وابسته هستند اما یکدیگر را محدود نمی کنند و در مقایسه با مدل کلی به یکدیگر فرصت بیشتری برای رشد و پیشرفت شخصی می دهند. ( ستیر ، ورجینا،1997).
+ نوشته شده در شنبه نهم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 16:9 توسط جعفر هاشملو
|
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .