امنیت عاطفی
از جمله نیازهای اساسی بشر که در بیشتر نظریه های روان شناسان و نیز پژوهش های آنان درباره ی خصوصیات انسان، مشاهده می گردد، نیاز به امنیت است.
تعریف امنیت
امنیت که حاصل و اسم مصدر است، از واژه «أمن» گرفته شده است. «أمن» ضد ترس و به گفته برخی نقیض آن است. (لسان العرب؛ ابن منظور؛ ذیل واژه امن) بنابر این امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت می باشد.
فرهنگ معین امنیت را «ایمن شدن، بی بیمی و درامان بودن» معنا کرده است .فرهنگ لغت آکسفورد، امنیت security)) را چنین معنا می کند:«رهایی از نگرانی ها و ایمنی درمقابل خطرات و همچنین معیارهایی قراردادی برای تضمین ایمنی یک کشور، شخص یا چیزی که از ارزشی برخوردار است.
از امنیت تعاریف زیادی شده است:
1.امنیت عبارت است از آزادی نسبی از خطر.
2.ایمنی عبارت است از: الف. آسایش خاطر ناشی از اطمینان شخص به ارضای نیازمندی ها و خواهش های خود. ب. اطمینان از این که هیچ کس او را تهدید نمی کند.
3. امنیت: الف- حالتی است که درآن ، ارضای احتیاجات و خواسته های شخصی انجام می یابند، ب- احساس ارزش شخصی، اطمینان خاطر، اعتماد به نفس و پذیرش از طرف گروه است.
4. امنیت حالتی است که در آن قدرت یا پیروزی بدون مبارزه، حاصل می شود.
5. امنیت حالتی است که در آن نیازها و تمایلات تضمین شده است.
بر این اساس، امنیت عاطفی، حالتی را گویند که در آن شخص از ارضای نیازها عاطفی خود، به ویژه ارضای نیاز خود به محبوب بودن، احساس اطمینان کند. بدینسان احساس امنیت عاطفی بستگی دارد به محبت و عطوفت، مقبولیت و ثبات روابط.
مفهوم امنیت عاطفی
امنیت عاطفی، حالتی را گویند که در آن شخص از ارضای نیازهای عاطفی خود، به ویژه ارضای نیاز خود به محبوب بودن، احساس اطمینان کند.. احساس امنیت عاطفی بستگی دارد به محبت و عطوفت، مقبولیت و ثبات روابط. احساس امنیت عاطفی به توانایی احساس امنیت و اطمینان، زمانی که شخص درگیر یک رابطه صمیمانه با یک شریک عشقی است، اطلاق میشود، به این شرط که با اینکه فرد آسیب پذیر است، ترس از پیامد هیجانی منفی تجربه نشود (کردوا،۲۰۰۷). مهم است که توجه شود که برای شروع فرایند صمیمیت، وجود آسیب پذیری ضروری است و اینکه آسیبپذیری در یک بافت آرامشبخش و اطمینانبخش، فرایند ایجاد احساسات امنیت عاطفی را خلق میکند (کردوا،۲۰۰۷).
امنیت عاطفی نشانگر میزان ثبات احساسی یک فرد است. ناامنی احساسی یا به طور سادهتر ناامنی، احساس اضطراب یا ناخشنودی کلی است که ممکن است به دلیل درک شخص از آسیب پذیر بودن یا ویژگیهای منفی خودش به وجود آمده باشد، یا احساس آسیب پذیری یا عدم ثباتی است که تصور یک شخص از خودش را تهدید میکند.
این مفهوم به انعطاف پذیری روانشناختی مرتبط است زیرا هر دوی آنها اثرات شکستها یا موقعیتهای دشوار را بر اشخاص بررسی میکنند. اما انعطاف پذیری، مقابلههای کلی فرد را با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی او تحت مطالعه قرار میدهد، در حالی که امنیت احساسی به طور ویژه اثرات احساسی را بررسی میکند. امنیت احساسی میتواند به عنوان بخشی از انعطاف پذیری در نظر گرفته شود.
مفهوم امنیت عاطفی در یک فرد باید از ایمنی عاطفی یا امنیتی که توسط یک محیط حمایتگر و بیخطر به فرد داده میشود، تمایز داده شود.
شخصی که در برابر افسردگی ناشی از یک شکست کوچک آسیب پذیر است، از لحاظ احساسی امنیت پایینی دارد. فردی که خوشبختی و رضایت عمومیاش حتی با اختلالات عمده در الگو یا بافت زندگیاش متزلزل نمیشود، از لحاظ احساس امنیت فوق العاده بالایی دارد.
زمانی که از امنیت عاطفی در رابطه صحبت میکنیم آن را دربرابر مفهوم «نزاع و تنش» قرار میدهیم. امنیت عاطفی زمانی فراهم میشود که نزاع و تنش نگرانی دائمی فرد نباشد.
ما در کنار فردی که از نظر احساسی دردسترس است، صادق و قابل اعتماد است احساس امنیت میکنیم. اینها ویژگیهای کسی است که ما تحسین میکنیم. آدم عاطفی کسی است که میداند چه روحیاتی دارد و خودش را دوست دارد.عشق او به خودش آن قدر عمیق است که نیاز به پذیرش و تأیید دیگران ندارد.او سعی نمیکند شبیه دیگران شود و در قالب افراد دیگر پنهان نمیشود.
زمانی که احساس کنیم در یک رابطه عمیق عاطفی قرار داریم. ابراز نیاز برایمان راحت میشود. اما ایراد بیشتر روابط این است برای رسیدن به امنیت عاطفی و روانی سعی میکنیم طرف مقابل را کنترل کنیم. ما دیگری را کنترل میکنیم چون ترس از دست دادن داریم. برای حفظ چیزی که میخواهیم دیگری را تحت فشار خواستهها، نیازها و انتظاراتمان قرار میدهیم.
کردوا و اسکات (۲۰۰۱) به منظور سهولت در مشاهده امنیت عاطفی در تحقیقات تلاش کردند که آن را با واژههای رفتاری تعریف کنند. آنها امنیت عاطفی را به عنوان نتیجه تعاملات بین زوجهایی که رفتارهای صمیمانه و احساسات مثبت را در روابطشان تجربه میکنند، مفهوم سازی میکنند. این احساسات، تجربیاتی درونی هستند که در طول زمان به علت صمیمیت و پاسخگویی عاطفی زوجین به یکدیگر بر انگیخته میشوند و حاصل آنها احساس آرامش و امنیت عاطفی است. اگر تجارب انباشته شده در طول زمان در یک رابطه صمیمانه غنی باشد، سرانجام امنیت عاطفی بوجود میآید (آسایش در مورد آسیبپذیر بودن به جای ترس از ضربه خوردن یا طرد شدن از سوی همسر) (کردوا و اسکات، ۲۰۰۱). فایل متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir موجود است.
اولسن (۲۰۰۶) امنیت عاطفی را به احساس امنیت فرد در یک رابطه عاطفی تعریف میکند و آن را به عنوان ملاک صمیمیت در نظر میگیرد. بعضی از محققان به توضیح این موضوع پرداختهاند که چگونه امنیت عاطفی که یک زوج در رابطهشان تجربه میکنند، به میزان مهارتهای هیجانی آنها مربوط میشود. در این دیدگاه امنیت عاطفی به عنوان پدیدهای اکتسابی در نظر گرفته میشود که بیشتر به رضایت افراد از رابطهشان نزدیک است (دوریان و کردوا،۲۰۰۴). آنها یک نظریه رفتاری از صمیمیت را ارائه دادند که روشن میکرد چگونه سطوح بالای مهارتهای هیجانی درون یک رابطه، رابطه را برای طرفین از این نظر که از دیگری آسیب نبینند، ایمن میکند و رضایت و امنیت عاطفی را به ارمغان میآورد. از سوی دیگر امنیت عاطفی نقش مهمی در حفظ و بالا نگه داشتن رضایت زناشویی دارد (سیمپسون، هاگ و اشنایدر،۲۰۰۶).
ناامنی احساسی یا احساس ناامنی
آبراهام مزلو یک فرد ناامن را فردی تعریف میکند که دنیا را به عنوان یک جنگل پر خطر و اکثر انسانها را موجوداتی خطرناک و خودخواه میبیند، احساس میکند ترد شده است و به حال خود تنها گذاشته شده است، مضطرب و متخاصم است، به طور کلی بد بین و ناراحت است، در خود نشانههایی از تنش و کشمکش دارد، علاقه دارد به درون خود رجوع کند، با احساس گناه دست و پنجه نرم میکند، یک یا چند مورد اختلال در اعتماد به نفس او وجود دارد، روان رنجور و عصبی است، و به طور کلی خودخواه و خودبین است. (مزلو، ۱۹۴۲، صفحهی ۳۵). او در همهی افراد نا امن احساس تمایل متداوم و مستدامی برای امنیت مشاهده کرد (الگره، ۲۰۰۸).
فردی که از لحاظ احساسی نا امن است، ارزش و تواناییهای خود را دست کم میگیرد، به خودش یا دیگران اعتماد ندارد و میترسد که وضعیت مثبت کنونی، موقتی باشد و باعث شود او در آینده از آن ضربه بخورد و اشتباه پیش رفتن اوضاع، باعث پریشانی و سختی کشیدن او در آینده شود.
این ویژگیها در افراد فاقد امنیت عاطفی مشترک است و تنها درجهی شدت آن در میان این افراد متفاوت است. نباید این ویژگیها با تواضع و فروتنی اشتباه گرفته شود، فروتنی به معنای شناخت معایب خویش در حالی است که میزان مطلوبی از اعتماد به نفس و انگیزه در فرد وجود دارد.
نا امنی، ارزشیابی هدفمند تواناییهای فرد نیست، بلکه تنها یک تفسیر احساسی است. دو شخص با تواناییهای برابر ممکن است تفاوت زیادی در سطح امنیت احساسی داشته باشند.
برخلاف احساس امنیت، ناایمنی وضع یا حالتی است که درآن آسایش خاطر و امنیت شخصی، دستخوش تهدید است. ناایمنی، احساس بی یار و یاوری، بیچارگی، عدم محافظت، ناتوانی و ناشایستگی در مقابل اضطراب های گوناگون است که شخص به علت عدم توانایی در تصمیم گیری و شک و تردید از لحاظ هدف ها، ایده آلها، استعدادهای شخصی و روابط با افراد دیگر، با آن مواجه می گردد.
بعضی از روان شناسان معتقدند که احساس ناایمنی یک احساس پیچیده و مرکبی است که باید به عنوان یکی از صفات کل شخصیت انسان محسوب گردد.
نشانه های احساس نا ایمنی
در این میان مزلو، روان شناس معروف انسان گرا از اولین کسانی بود که در این زمینه نظریات اساسی ارائه نموده است. برای روشن نمودن مفهوم ناایمنی او چهارده نشانه فرعی یا عناصر اجزایی این احساس را برشمرد که عبارت بودند از:
1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن با سردی و بدون عاطفه با او رفتار کردن و داشتن احساسات نفرت آمیز و خصمانه نسبت به دیگران.
2- احساس تنهایی، انزوا و دوری از دیگران،
3- احساس این که همیشه در معرض خطر قرار دارد، احساس مداوم از تهدید، خطر و اضطراب،
4- ادراک دنیا به عنوان مکانی تاریک، خصمانه و خطرناک، دنیایی که قانون جنگل در آن حکم فرما است،
5- دیدن دیگران به عنوان افراد بد، شیطانی، تهدید کننده، خودخواه و خطرناک،
6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل خصمانه زیاد نسبت به دیگران،
7- عموماً بدبینی، تمایل به این که همه چیز به طرف بدی است،
8- گرایش به ناخشنودی و نارضایتی شدید از خود و محیط،
9- احساس تنش، تنیدگی، فشار، کشمکش درونی توأم با عوارض و حالاتی مانند عصبی، پرخاشگری و خستگی
10- فقدان علاقه اجتماعی، مهربانی، علاقه به دیگران و همدلی،
11- احساس گناه و شرمندگی شدید، سرزنش زیاد، دلسردی، یأس و ناامیدی و تمایل به خودکشی،
12- اختلال در سیستم احساس ارزش و پذیرش خود، مانند نیاز شدید به قدرت و مقام اجتماعی، افتخارات، جاه طلبی، پیشرفت اجتماعی، پرخاشگری، ثروت، کلّّّیت، رقابت و بالعکس احساسات خودآزاری، حقارت و اتکای شدید و وابستگی زیاد به دیگران، احساس ضعف و بیچارگی، و درماندگی و تسلیم شدن در برابر ناملایمات،
13- گرایش به عبیب جویی زیاد و بیش از حد و خرده بینی وسواسی نسبت به خود و به ویژه عیوب و ضعف هایش،
14- داشتن امیال دایمی و شدید برای یافتن امنیت به صورت هدف های مکرر و متغییر و کاذب و ناقص و گاه هدف هایی که با هذیان و توهم همراهند.
آثار و پیامدهای احساس امنیت و ناایمنی
احساس ایمنی، ارضای نیازهای بالاتر را امکان پذیر می سازد و شخص را به ظاهر شدن و یادگیری مهارت ها و تسلط بر می انگیزد، اگر امنیت تأمین نشود، شخص پیوسته می بایست بین اشتیاق به سلامت و ایمنی از یک سو و اشتیاق به رشد از سوی دیگر، میان استقلال و وابستگی، میان بازپس گرایی و فراگرایی، یکی را انتخاب کند. وقتی ایمنی آدمی در معرض خطر واقع گردد، شخص مجبور است به ارکان اساسی تری بازگشت نماید و این بدان معنا است که در انتخاب ایمنی و رشد، انتخاب ایمنی، غالب می شود و لذا نیاز به آن، بر نیاز به رشد، غلبه می کند.
مزلو(1970) تأکید می کند که هر یک از نیازهای عاطفی، شناختی و بیانی یک ارزش به شمار می رود، این نکته همان قدر که درمورد عشق به حقیقت یا به یقیین صدق می کند، درباره علاقه به ایمنی نیز صادق است. احساس ایمنی نه تنها انگیزه و محرک سودمندی نخواهد بود، بلکه استعداد فرد را در رو به روشدن و حل کردن مشکلات و خطرات نیز محدود می نماید. نابهنجاری های روانی و رفتاری در انسان هنگامی شروع می شود که احساس ناایمنی بر وجود او حاکم گردد. این احساس، به شیوه های مختلف بر مناسبات آنها، سایرین و نحوه زندگی مختلف آنها تأثیر می گذارد.
احساس ناایمنی می تواند فرد درگیر را درفشار قرار دهد و مسائل و مشکلاتی را برای او ایجاد کند و حتی پیامدهای سویی هم در بهداشت روانی فردی و ارتباطات اجتماعی او به ارمغان آورد. احساس ناایمنی می تواند از جنبه های مختلف زندگی، شغلی، تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی نمود پیدا کند و با متغیرهای سن، جنس، دین، تأهل، شغل، رشته تحصیلی، شدت یا کاهش یابد. احساس ناایمنی را می توان در دوره های مختلف سنی مشاهده کرد.
احساس امنیت برای سالم بودن جسمی و روانی انسان لازم و ضروری است، احساس عدم امنیت دائم، شخص را در حال بسیج قوا و به هم ریختگی سوخت و ساز بدن قرار می دهد و اگر ادامه یابد موجود را به سوی بیماری های جسمی و روانی سوق خواهد داد. زیرا ساختمان بدن انسان قدرت تحمل تنش دائمی را ندارد. تأثیری که احساس ناایمنی بر انسان دارد، ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. نگرانی، ترس، وحشت و اضطراب، تنش و عصبیت، جملگی از پیامدهای نا ایمنی هستند.
فردی که نیازهای ایمنی او ارضا شده باشد همواره احساس دوستی و عشق، تعلق، آسودگی و راحتی، پذیرش خود و دیگران، عزت نفس، قدرت، دلگرمی، ثبات هیجانی، خوشنودی، علاقه اجتماعی، مهربانی، همدلی، فقدان تمایلات روان رنجوری و روان پریشی دارد.
مزلو نیازهای انسان را در اصطلاحاتی از سلسله مراتب نیازها مطرح می کند. این نیازها بر اساس یک سلسله مراتب قرار دارند به این ترتیب که تا نیازهای پایین تر ارضا نشود به نیازهای بالاتر نمی رسد. مزلو توجه کرده که این نیازها درنتیجه کمبودها در زندگی شخص به وجود می آیند و رفتارها در تلاش برای پر کردن این نیازها هستند.
زمانی که نیازهای فیزیولوژیک و جسمانی به طور نسبی ارضا شدند یک دسته از نیازهای تازه پدیدار می گردند که می توان آنها را به عنوان نیازهای ایمنی طبقه بندی نمود (امنیت، ثبات، وابستگی، اتکاء، حمایت، رهایی از ترس و اضطراب و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت، و اطمینان به نیروی پشتیبان یا داشتن حامی مقتدر).
این نیازها نیز می توانند مانند نیازهای جسمانی، ارگانیسم را یک سره به زیر سلطه کشند. آنها می توانند به عنوان سازمانگران تقریباً منحصر به فرد رفتار، همه قابلیت های ارگانیسم را به خدمت خود فراخوانند. در این صورت می توان ارگانیسم را به صورت ماشینی تصور کرد که کارش جست و جوی ایمنی است.
از طرف دیگر می توان گفت که گیرنده ها، تاًثیرگذارنده ها، هوش و دیگر قابلیت ها، ابزارهای اصلی این جست و جویند. این نیاز مسلط، نه تنها تعیین کننده فلسفه و دیدگاه زمان حال فرد یا شخص است. بلکه ارزش ها و فلسفه ی آینده او را نیز تعیین می کند. در واقع هر چیزی نزد چنین فردی کمتر از ایمنی می نماید. در چنین شرایطی به شرط آن که به قدر کافی مدام و سخت باشد، می توان گفت که انسان تنها به خاطر ایمنی زندگی می کند. هنگامی که نیازهای ایمنی، ارضا شوند، ارگانیسم در جستجوی محبت، استقلال، و احترام به خود و غیره آزاد می شود.
ارضای نیازهای ایمنی، یک احساس ذهنی به دنبال دارد که به موجب آن انسان می پندارد خوابش با آرامش توأم شده است، احساس جسارت و شجاعت بیشتری می کند و حالات بهتر غیره.
به هر تقدیر، نگرانی، ترس، وحشت و اضطراب، تنش، عصبیت، و از کوره در رفتن ها، همگی پی آمدهای ناکام ماندن ازنیازهای ایمنی اند. مشاهدات کلینیکی به روشنی نشان می دهد که اثرات متناظر ارضای نیازهای ایمنی، فقدان اضطراب، فقدان عصبیت، آرامش، اطمینان به خود، امنیت و غیره است. روشن است که یک تفاوت منش میان، فردی که احساس ایمنی می کند و آن که عمرش را به گونه ای می گذراند که پنداری جاسوسی در سرزمین دشمنان است، وجود دارد.
لازم به ذکر است که گر چه حاصل ارضای نیازهای ایمنی، احساس آسودگی و تمدد اعصاب است. با این همه ارضای نیازهای ایمنی هیچ گاه موجد به وجود آمدن تجربیات اوج، دیوانگی شاد ناشی از عشق کام یافته، یا پی آمدهایی چون وقار، فهمیدن و نجابت نمی گردد.
نشانه و واکنش های احساس امنیت و نا ایمنی
با مشاهده اطفال و کودکان که ارضای نیازهای ایمنی در آنان بسیار ساده تر و مشهودتر از بزرگسالان است، می توان به طور کارآمدی به درک نیازهای ایمنی در بزرگسالان دست یافت.
پنهان سازی: یکی از آشکارترین واکنش های کودکان در برابر تهدید و خطر این است که آنان به هیچ وجه مانع از این واکنش نمی شوند. در حالی که به بزرگسالان آموخته شده است که به هر قیمتی مانع از آن شوند. بنابر این حتی زمانی که بزرگسالان احساس می کنند ایمنی شان در معرض تهدید قرار دارد، این احساس را نمی توان در ظاهر آنها دید.
همچنان که می توان در اطفال، واکنش های بسیار مستقیم تر نسبت به انواع گوناگون بیماری های جسمی مشاهده کرد. به نظر می رسد گاهی اوقات این بیماری ها به گونه ای بی واسطه و به خودی خود تهدید کننده باشند و باعث شوند که کودک احساس ناامنی کند. مثلاً، استفراغ، قولنج و دیگر دردهای شدید ظاهراً کودک را وادار می کنند که دنیا را به گونه ای دیگر ببیند. کودکی که با خوردن غذای نامناسب بیمار شده است ممکن است به مدت یک یا دو روز چنان دچار ترس و کابوس شود و چنان نیاز به حمایت و قوت قلب پیدا کند که هرگز قبل از بیماری اش در او دیده نشده است. تحقیقات(لوی،1945) در مورد اثرات روان شناختی جراحی بر کودکان تاحد زیادی این مطلب را ثابت کرده است.
ثبات: نشانه دیگر نیاز کودک به ایمنی این است که او انواع فعالیت های عادی و یکنواختی را ترجیح می دهد که آرامش او را بر هم نزند، زیرا او خواستار دنیایی قابل پیش بینی، قانونمند و منظم است. مثلاًً بی عدالتی، بی انصافی و ناسازگاری در والدین باعث می شود کودک احساس نگرانی و ناامنی کند. این نگرش ممکن است نه به علت بی عدالتی یا تحمل دردهای خاص باشد، بلکه به این علت است که طرز رفتار نا متعارف، تهدید به شمار می آید و سبب می گردد دنیا برای کودک غیرقابل اعتماد، ناایمن و غیر قابل پیش بینی به نظر آید. به همین جهت رو به روکردن کودک معمولی با موقعیت ها یا محرک های عجیب، ناآشنا و جدیدی که نتواند بر آنها غلبه کند، اکثر اوقات، موجب واکنش احساس خطر یا وحشت می شود، درست مانند این که مثلاً برای مدتی کوتاه گم شده یا حتی از والدینش جدا شده باشد و یا با چهره های جدید، موقعیت ها یا وظایف جدید، اشیاء عجیب یا ناآشنا، یا غیر قابل کنترل، بیماری و یا مرگ مواجه شده باشد.
این مشاهدات و نظایر آن را می توان تعمیم داد و اظهار داشت که کودک معمولی و به وضوح کمتری، بزرگسال معمولی، عموماً دنیایی امن، منظم، قابل پیش بینی، قانونی و سازمان یافته را ترجیح می دهد، که بتواند روی آن حساب کند و در آن وقایع غیر منتظره، غیر قابل کنترل، گیج کننده یا وقایع خطرناک دیگر رخ ندهد و در هر حال والدین یا حامیان نیرومندی داشته باشد که او را در مقابل آسیب ها، محافظت کنند.
نقش خانواده و اجتماع در شکل گیری احساس امنیت و نا امنی
خانواده در شکل گیری احساس امنیت نقش بنیادین دارد. احساس امنیت در کودکانی که در خانوادهای پر از مهر و محبت و دور از تهدید، زندگی می کنند رشد می یابد، آنها در حالت تغییرات عادی زندگی، از خود واکنش تند نشان نمی دهند. در چنین کودکانی، واکنش های احساس خطر، اکثراً نسبت به موقعیت ها و اشیایی بروز می کند که بزرگسالان نیز آنها را خطرناک می دانند.
جامعه خوب، با ثبات، آرام و تحت اداره صحیح، معمولاً به حد کافی موجبات امنیت خاطر اعضایش را در مقابل خطرات فیزیکی، حیوانات وحشی، تغییرات شدید درجه حرارت، تهاجمات جنایی، قتل، آشوب، ظلم و نظایر آن فراهم می آورد.
البته برای امنیت اجتماعی معانی متفاوتی بیان شده است. با این همه در یک تعریف کوتاه و جامع، امنیت اجتماعی را می توان به عنوان ایمنی خاص مردم تعبیر کرد. این مفهوم دو وجه قابل تفکیک دارد:
در یک وجه، امنیت اجتماعی در قالب ایمنی خاطر یک شهروند به عنوان نماینده (representative) تمامی مردم مورد بررسی قرار می گیرد. در این بررسی، امنیت اجتماعی یک جامعه (یک کشور، یک شهر و یا یک محله) براساس میزان رضایتمندی (satisfaction) و آرامش خاطر یک عضو نمونه آن جامعه بررسی و ارزیابی می شود. در این نوع مطالعه، جامعه مجموعه ای همگن (homogenous) تلقی شده و از از تفاوت ها، نابرابری ها و ناهمگنی های (heterogeneity) درون جامعه صرف نظر می شود.
وجه دوم امنیت اجتماعی به تعامل (interaction) افراد جامعه با یکدیگر نظر دارد. در این بعد، رابطه مردم یک جامعه با دولت، نهادها (institutions) و مردم دیگر جوامع مدنظر می باشد.
بنابراین، به یک مفهوم بسیار واقعی عضو یک جامعه سالم، دارای هیچ گونه نیازهای ایمنی به مفهوم محرک های فعال نیست.
درست مثل این که یک آدم سیر، احساس گرسنگی نمی کند، افراد ایمن هم خود را در معرض خطر احساس نمی کند. به همین جهت اگر خواسته باشیم این نیازها را مستقیماً و به صورت آشکار ببینیم می بایست به افراد روان نژند یا تقریباً روان نژند، محرومان اجتماعی و اقتصادی نظر کرد، یا این که پدیده های هرج و مرج اجتماعی، انقلاب یا از هم پاشیدگی مراجع قدرت را مورد مشاهده قرار داد.
درحد فاصل بین این دو وضع افراط و تفریط، می توان تجلی نیازهای ایمنی را فقط در پدیده هایی از قبیل تمایلات عمومی به شغل دایمی و حمایت، تمایل به داشتن حساب پس انداز، و به انواع گوناگون بیمه(پزشکی، بیکاری، ازکار افتادگی و...) مشاهده کرد.
مزلو(1937) گرایش به داشتن دین یا فلسفه ای جهانی که جهان و مردم آن را به شکل کلِِِِِّیتی معنی دار، منسجم و رضایت بخش سازمان می دهد را تا حدودی مربوط به انگیزه امنیت طلبی می داند. در این جا هم چنین می توان به طور کلی علم و فلسفه را نیز تا حدودی جزو انگیزه نیازهای ایمنی به شمار آورد. در غیر این صورت، نیاز به ایمنی، به عنوان محرک اصلی و فعال ارگانیزم، تنها در موارد واقعاً ضروری مانند جنگ، شیوع بیماری، فجایع طبیعی، رواج جنایات، از هم پاشیدگی نظام اجتماعی، روان نژندی، آسیب مغزی، از هم پاشیدگی مراجع قدرت و اوضاع به شدت نامساعد دیده می شود.
نشانه و واکنش های احساس ناایمنی
مزلو اعتقاد دارد که رفتار افراد روان آزرده، ناشی از عدم ارضای نیازهای ایمنی است. بدین رو است که افراد ناامن، نامتعادلند. شخصی که دایماً احساس عدم امنیت، ترس و خطر از درون و بیرون خود می کند، نمی تواند انسان سالمی باشد و با پرخاشگری و اضطراب واکنش نشان می دهد و در دنیای ذهنی خود، مدام در حال دفع کردن خطرات احتمالی است.
فرد ناایمن چنان رفتار می کند که گویی یک فاجعه عظیم در شرف وقوع است! به عبارتی دیگر، گویی او همواره به حالتی اضطراری، واکنش نشان می دهد. نیازهای ایمنی او، اغلب در جست و جویش برای یک حامی، یا یک شخص نیرومند که بتواند به او متکی باشد و شاید یک پیشوا خلاصه می شود.
احساس عدم امنیت دایم، شخص را در حال بسیج مداوم قوا و تلاطم و بهم ریختگی متابولیسم بدن قرار می دهد و اگر ادامه یابد موجود را به سوی بیماری های جسمی و روانی سوق خواهد داد.
برخی از بزرگسالان روان نژند از بسیاری جهات، شبیه کودک ناایمنی در جستجوی ایمنی اند. واکنش آنان اغلب نسبت به خطرهای مجهول و روان شناختی در دنیایی است که آن را دشمن خو، تهدیدآور می یابند.
به نظر هورنای(1937) افراد گرفتار به روان نژندی وسواسی - اجباری با عصبانیت، تلاش می کنند تا دنیا را چنان باثبات و منظم سازند که خطرات غیر منتظره، غیر قابل کنترل یا ناآشنا هرگز پدیدار نگردند. آنان با انواع قوانین، احکام و آداب، دیواری گرداگرد خود می کشند چنان که بتوانند هر امر محتمل الوقوعی را پیش بینی و خنثی کنند. آنان برای حفظ تعادل خود از هرچیز ناآشنا و غریب دوری می جویند.
هرگاه در صحنه اجتماع ، قانون، نظم و امنیت مورد تهدید جدی قرارگیرد، نیازهای ایمنی به نیازهای مبرم و اصلی بدل می شوند. یک واکنش مشترک و تقریباً قابل انتظار، پذیرش راحت تر یک حکومت نظامی یا دیکتاتوری است.
به نظر می رسد این نکته بیش از همه در مورد افرادی صادق است که نزدیک خط ایمنی زندگی می کنند. آنان بخصوص از تهدیدات نسبت به حاکمیت، قانون و نمایندگان قانون دچار اضطراب می شوند.
در اکثر انسان ها، ترس از آشوب و پوچ گرایی به واپس گرایی از نیازهای متعالی و توجه به نیازهای ایمنی که غلبه بیشتری دارند منجر می گردد. این روند برای همه انسان ها از جمله انسان های سالم نیز صادق است. زیرا آنان نیز با بازگشتی واقع گرایانه به سطح نیازهای ایمنی، به خطرها واکنش نشان خواهند داد.
احساس عدم امنیت در ارتباط با دیگران به سه شکل ممکن است بروز نماید:
1- اشتیاق فراوان به محبّت
2- عدم قدرت، نسبت به پذیرش عواطف
3- عدم احترام به شخصیت دیگران.
لذت بدون ترس
اگر روش و منش شما برای ایجاد امنیت کنترل فرد دیگر است، راه غیرممکنی را انتخاب کردهاید. برای اینکه امنیت عاطفی تأمین شود ابتدا یاد بگیرید که نترسید. به احساسات خود و دیگری توجه کنید و به این پرسش جواب بدهید که احساسات چه راهی را برای مقابله با ترس پیشنهاد میدهند؟
ترس از دست دادن و تلاش برای رسیدن به امنیت عاطفی اغلب باعث میشود شریک و همسر را تحت کنترل بگیرید؛ محدودیت ایجاد کنید، انتظار زیاد داشته باشید، دیگری را وادار به پاسخگویی کنید و انتظارات و تعهدات زیادی داشته باشید.
ترس ازدست دادن از پیشفرضها و باورهای ما درمورد خودمان و تجربههایمان ریشه میگیرد.
کسی که فکر میکند بهاندازه کافی خوب نیست، ارزشمند نیست و کسی که خودانکار است از تنهایی و از دست دادن میترسد.ترس از تنهایی احساس عمیق دردمندی است که فرد را به یافتن حمایت و امنیت وا میدارد. این احساسات دروغ میگویند.به زمانی فکر کنید که تنها بودید و خیلی هم از تنهایی لذت بردید.
آنچه شما نیاز دارید پذیرش تنهایی و لذت بردن ازآن است.زمانی که دلایل ترس را در خودتان ازبین ببرید دیگر نیازی نمیبینید برای فرار از تنهایی به دیگران وابسته باشید و امنیت روانی و عاطفی خود را از دیگری بگیرید. زمانی که بدون ترس وارد رابطه میشوید برای احساس امنیت دوستی را وارد زندگیتان میکنید.
اثرات عدم وجود امنیت عاطفی در زندگی فرد
ناامنی احساسی ممکن است باعث به وجود آمدن ویژگیهایی مانند خجالتی بودن، پارانویا و ترد شدن اجتماعی در فرد شود یا در بعضی موارد ممکن است رفتارهایی مانند غرور، پرخاشگری یا زورگویی را در فرد رشد دهد.
این حقیقت که اکثریت انسانها از لحاظ احساسی آسیب پذیر هستند و ظرفیت صدمه دیدن را ندارند، نشان دهندهی این است که ناامنی احساسی میتواند صرفا یک تفاوت در آگاهی باشد.
عدم وجود امنیت احساسی، تاثیرات زیادی در زندگی یک فرد دارد و چندین سطح دارد. نا امنی تقریبا همیشه درجهای از انزوا را در فرد به وجود میآورد، زیرا یک فرد نا امن معمولی تا حدی از افراد کنارهگیری میکند.
هر چه میزان نا امنی در فرد بالاتر باشد، درجهی انزوای فرد بالاتر میرود. ناامنی معمولا ریشه در سالهای کودکی فرد دارد و به صورت لایهای رشد میکند و معمولا به نیرویی ثابت و بیحرکت تبدیل میشود که سایهای از محدودیتها را روی زندگی فرد میاندازد.
ناامنی با درجات مختلفی زندگی فرد را خراب میکند، درجاتی که به آن اطلاق میشوند، مساوی قدرت آن در زندگی فرد هستند. چون نا امنی باعث آزار و احساس تهدید برای روان فرد میشود، معمولا با کنترل نوع شخصیت یا طفره رفتن به عنوان سیستم و روش درمان روانشناختی همراه است.
شیمی مغز
امنیت عاطفی تا حدی یکی از عملکردهای شیمیایی مغز است. بعضی از افراد به طور طبیعی مستعد این هستند که احساس خوشحالی کمتری داشته باشند و به طور شدیدتری تحت تاثیر حوادث زندگی قرار میگیرند.
به عنوان مثال برای افرادی که کمکاری تیروئید دارند بعضی داروها مانند SSRIها یا حتی محرکها، معمولا تجویز میشوند تا چنین کمبودهای طبیعی را جبران کنند. اما اثرات جانبی این داروها در بسیاری از موارد میتواند اثرات مثبتشان را خنثی کند.
به عنوان مثال بعضی داروهای ضد افسردگی خاص، تجربهی ارگاسم را برای شخص مشکل یا غیرممکن میکنند، زیرا مغز را در قطع کردن جریان هرمونهای خاصی که معمولا به احساسات مثبت مربوط هستند دچار اختلال میکنند، قطع شدن این هرمونها برای زمانی کوتاه برای رخ دادن ارگاسم ضروری است.
گفته میشود که چنین داروهایی هم احساسات خوب و هم احساسات بد، یعنی انرژی با ارزش و الهام بخش زندگی را از روح افراد بیرون میکشند. اما ترجیح دادن مزایای چنین شرایطی به معیاب آنها برای هر کس متفاوت است و در بسیاری از موارد خطرهای کم بودن امنیت احساسی طبیعی در فرد ممکن است بدتر از اثرات جانبی این داروها باشد، به خصوص زمانی که فرد در فکر خودکشی و پایان دادن به زندگی خود است.
نگاه فلسفی به امنیت عاطفی
بسیاری از مفاهیم فلسفی، امنیت احساسی را محصول نگرش میدانند. چنین ایدئولوژیهایی مدافع این هستند که گامهای درمانی امنتری به نسبت مصرف دارو برای افزایش امنیت عاطفی در افراد وجود دارند.
این گزینهها ممکن است از برنامههای درمان سوء مصرف مواد، روان درمانی و تمرینهای فیزیکی یا عبادات مذهبی یا معنوی تشکیل شده باشند.
وقتی که افراد از لحاظ احساسی نا امن هستند، ممکن است احساس بیحوصلگی داشته باشند، در این صورت بهترین گزینه برای آنها افزایش اندروفین خون از طریق ورزش کردن است، در حالی که آنها ممکن است از ترد شدن بترسند و این ممکن است به تنهایی ناسالمی بیانجامد. تنها راه غلبه بر ریسک ترد شدن تلاش برای پیدا کردن همراه و دوست مناسب و خوب است.
تمرینهایی مانند یوگا و دین بودایی، ریاضت کشیدن با کارهای تغییر دهندهی ذهن را تبلیغ میکنند. یوگا یک تمرین یا برنامهی فیزیکی، ذهنی و معنوی برای دستیابی به شفافیت ذهن و امنیت رفتاری از طریق تمرین دادن و تربیت کردن بدن است، در حالی که دین بودایی در اصل تمرینی برای درمان رنج کشیدن است.
فیلسوفها زیاد با مسائل مربوط به امنیت عاطفی درگیر هستند و روی وضعیت روحی هر فرد در دنیا تمرکز میکنند. هستی گرایی، فلسفهای است که بر خلاف مکتبهای عقلانی، بیشتر احساسی است و حول محور روانشناسی رشد، توسعه یافته است. سورن کییرکگور با احساساتی مانند اضطراب، ترس و ناامیدی سر و کار داشته و به نقشی که آنها میتوانند در به وجود آوردن تحولات عظیم در زندگی داشته باشند، اشاره کرده است.
عوامل تاثیرگذار بر امنیت عاطفی
به صورت کلی، ایجاد امنیت عاطفی منوط به شکلگیری اعتماد بینفردی در رابطه زوجین است، به گونهای که اولا زوجین طرف مقابل را در زندگی خود شریک بدانند، دوما رابطه زوجین به گونهای باشد که وابستگی ایمنی بین طرفین بوجود آید و سوما اینکه تعهد و وفادرای فزایندهای که همراه با تقویتهای مثبت است، در زوجین مشاهده شود (گریف و مالهرب،۲۰۰۱).
از جمله موضوع های شناخته شده که میتواند بر امنیت عاطفی زوجین تاثیرگذار باشد عبارتند از: رابطه جنسی، رابطه خویشاوندی، دوستان، فرزندان، مصرف مواد مخدر، نحوه صرف اوقات فراغت، اختلافات مذهبی، خیانت جنسی، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، مشکلات مادی، سوء استفاده بدنی (مانند کتک زدن)، مشکلات ارتباطی، (گفت و شنود)، ازدواج در سنین پایین، درگیری های شغلی (ومبل، ۱۹۶۹، پیتمن، ۱۹۸۹؛ به نقل از سیمپسون و همکاران،۲۰۰۷).
عواملی که در ایجاد و میزان امنیت عاطفی در رابطه زناشویی موثر است به شرح زیر میباشد:
1- ویژگیهای شخصیتی
درک افراد از همسرشان با توجه به رفتارها و ویژگیهای شخصیتی او که شامل مواردی نظیر بدخلقی، کله شقی، افسردگی، لجبازی، حسادت، اجتماعی بودن، منزوی بودن و… می شود، می تواند ازعواملی باشد که امنیت عاطفی را درهمسرتحت تاثیر قرار دهد.معمولا اختلافات شخصیت افراد با چشماندازهای متفاوت آنان ارتباط دارد.هرکدام از همسران خود را منطقی وانعطاف ذیر ودیگری را غیرمنطقی و سرسخت میپندارد. بسیاری از برخوردها ناشی از طرز تلقی شخصیتی زن وشوهراست.یکی باعینک شفاف خوشبینی به حوادث مینگرد و دیگری با عینک تار بدبینی. شخص مستقل پیشنهاد کمک را نشانه تحقیر یا فقدان اعتماد میداند، حال آنکه انسان وابسته آن را به حساب توجه و علاقه میگذارد. انسان مستقل جدایی را مترادف با آزادی میداند و حال آنکه برای انسان وابسته، جدایی نشانه انزوا و تنها ماندن است. همه این موارد به طرق مختلف امنیت عاطفی زوجین را تحتالشعاع قرار میدهد (ناوک،۲۰۰۷).
2- ارتباط
رابطه خوب وسالم زناشویی مبتنی برعشق است. عشقی مسئولانه که بدنبال رابطه ای مسئولانه ایجاد میشود. رابطهای مبتنی بر مساوات و برابری دو انسان که هردو سعیشان فراهم کردن امکانات رشد و شکوفایی دیگری است. بطور کلی برقراری رابطه به دو صورت کلامی و غیر کلامی است.ارتباطات کلامی، بخش عمدهای از ارتباطات را شامل میشود. بسیاری از زوج ها در انتقال امیال و احساسات خود به یکدیگر با دشواری روبرو هستند و خواسته هایشان را طوری به طرف مقابل منتقل میکنند که گویی به دو زبان متفاوت صحبت میکنند. در این شرایط هرگز عجیب نیست که دچار سوء تفاهم شوند (میرجین،۲۰۰۳). زوج هایی که از زندگی زناشویی خوبی برخوردار نیستند، در مقایسه با زوجهایی که زندگی زناشویی موفقی دارند، در درک نقطه نظرات واقعی یکدیگر با دشواری بیشتری روبرو هستند. با آنکه هردو خواهان تشریک مساعی هستند، ناتوانی در مبادله و انتقال پیام، آنها را در رسیدن به توافقهای مهمی نظیر تقسیم وظایف و رسیدگی به فرزندان محروم میکند. در مواقعی میتوان ریشههای مشکل را در حساسیت بی حد و روحیه تدافعی جستجو کرد. افراد با گرفتن حالت تدافعی، از دیدن و یا شنیدن آنچه دوست ندارند مصون میمانند. در نتیجه قادر نخواهند بود به ارتباط سالم برسند و این نهایتا باعث نا امنی در زندگی زناشویی می شود (بک، ۱۹۸۷، به نقل از روشنی،۱۳۹۰).
3- حل تعارض
در یک ازدواج موفق، زن و شوهر متعهدند که بر سر تفاوتهای خود به توافق برسند، در تضاد و اختلاف باقی نمانند و بجای بحث و مخالفت برای مصالحه و صمیمیت تلاش کنند. با هم گفتگو کردن بخشی از تماس و مصالحه است. زوجهای موفق نیز باهم درگیر میشوند اما با اختلافات خود برخورد منصفانه میکنند. ظرفیت قبول اختلاف، نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. اختلاف سالم و خوب، سازنده است. در خانواده های مساله دار، مسائل را انکار میکنند و یا میپذیرند که با هم مخالفت نکنند و یا اینکه لب از سخن میبندند و منزوی میشوند. از آنجا که هر شخص، انسان منحصر به فردی است و از آنجا که مقررات نظام هر خانواده متفاوت است، اختلاف امری نا گزیر است و صد البته که نحوه برخورد با این تفاوتها و حل تعارضات، در میزان امنیت عاطفی بسیار موثر است (برادشاو، ۱۹۹۹، به نقل از میرجین و کردوا،۲۰۰۷).
4- مسائل مالی
مسائل مربوط به دخل و خرج هم اغلب موجبات نا امنی در روابط را فراهم می کند. با توجه به نقش دخل و خرج میتوان انتظار داشت که فعالیت مشترک زن و شوهر در تحصیل اسباب معاش و پرداخت هزینه ها بر وحدت و یکپارچگی میان آنان بیافزاید. در زمینه دخل و خرج، اغلب با انواع مشغلههای ذهنی در خصوص انصاف، کنترل و رقابت و سایر مبانی سمبلیک که به فعالیت های مشترک لطمه میزند، برخورد میکنیم (هیل،۲۰۰۵). بسیاری از زوج ها بر سر چگونگی مخارج با یکدیگر اختلاف دارند. زن و شوهر باید در کار بودجه بندی و خرج درآمد های خانواده از سیاستی استفاده کند که بر اساس آن از بروز لجبازی و اقدامات تلافی جویانه اجتناب شود (باکوم و اپستین،۱۹۹۰).
5- فعالیت اوقات فراغت
بسیاری از زوج ها از این شکایت دارند که به قدر کافی با هم وقت صرف نمی کنند. مشکل اصلی در واقع مدت با هم بودن نیست، بلکه مسئله این است که فرصت با هم بودن چگونه میگذرد، کم توجهی زن و شوهر به راضی کردن یکدیگر، برای زندگی مشترک بسیار مضر است. زن و شوهر از همدیگر انتظاراتی دارند. انتظار اینکه اوقاتی را نیز به همدیگر اختصاص دهند. عدم توجه به این مسئله عاملی برای ایجاد احساس ناامنی عاطفی در زوج ها میشود (بک، ۱۹۸۷، به نقل از فابرت و شولی،۱۹۹۶).
6- رابطه جنسی
به اعتقاد بسیاری، رابطه جنسی زن و شوهر یکی از مهم ترین علل تعیین کننده امنیت عاطفی بین آنها است. در هیچ بخشی از روابط زناشویی، معنای سمبلیک آن تا این اندازه فعال و نقش آفرین نیست. اختلاف میان زن و شوهر، در زمان و کیفیت این رابطه نمایان است. احساس صمیمیت و مورد پذیرش بودن که در رابطه جنسی تجربه میشود، تضعیف کننده ناامنی عاطفی روابط زناشویی است. از سوی دیگر، کاهش میل جنسی و در نتیجه عملکرد جنسی ممکن است به حساب تخفیف عشق و محبت گذاشته شود، در نتیجه دایره بستهای شکل میگیرد که از یک سو این پیام را به طرفین میدهد که مانند قبل برای دیگری جذاب نیستند و از سوی دیگر باعث فاصله بیشتر زوجین شده و امنیت عاطفی آنها را کاهش میدهد (دوریان و کردوا،۲۰۰۴).
7- نقشهای مربوط به برابری زن و مرد
اعتقادات، احساسات و نگرشهای افراد، سهم و نقشهای مختلف زناشویی در خانواده را نشان میدهد. کار بسیاری از زوجها بر تقسیم وظایف و اینکه زن و شوهر هر کدام موظف به انجام چه مسئولیت هایی هستند به اختلاف برمیخورند. با بی اعتبار شدن تدریجی نقشهای سنتی زن و مرد، تعیین مسئولیت های زن و شوهر در قبال هم دشوار است. از دیرباز بر اساس یک رسم متداول نقش مرد در خانواده، تحصیل درآمد و نقش زن انجام کارهای خانه و نگهداری از بچهها بوده است. اما وقتی هر دو بیرون از منزل کار می کنند، زن اغلب مسئولیت دوگانه ای پیدا میکند. با توجه به تحولات تدریجی و موقعیتی که امروزه فراهم آمده، زن و شوهر در کار تامین درآمد و انجام وظایف خانه داری باهم مشارکت میکنند. این تحول با آنکه در زمینههایی اسباب تحکیم پیوندهای زندگی زناشویی را فراهم کرده، در بعضی زمینهها و بخصوص در مواردی که نقشها نامشخص و درهم شده اند، اشکالاتی بوجود میآورد. گاه زن و شوهر در انجام وظایف و مسئولیت ها کارشان به بحث و اختلاف می کشد و یکدیگر را به زیر پا گذاشتن پیمان نامه ازدواج متهم می کنند که این خود امنیتی که آنها در رابطهشان تجربه میکنند را زیر سوال میبرد (ویتاکر،۱۹۹۳؛ نقل از هیل،۲۰۰۵).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .