نظریه های روانشناسی کورت فیشر
ساختارنگری پویا ( dynamic structuralism )
در پاسخ به این که تنوع چرا و چگونه رخ می دهد، کورت فیشر ساختارنگری پویا را مطرح می کند که تفکر سازمان یافته (که دائما در حال تغییر است) وابسته به بافت های گذشته و فعلی است. مانند کیس به ساختار معتقد است اما ساختاری که ثابت نیست و بر فعالیت های کودکان در بافت های اجتماعی-فرهنگی توجه دارد. تفاوت ها را در سطح رشد، روزمره و فراگیر بیان می کند.
ساختارهای شناختی پویا هم نمایش دهنده فعالیت های کودکان در زمینه های اجتماعی-فرهنگی است و هم سازنده ساختار فعالیت های کودکان در زمینه های اجتماعی-فرهنگی است.
بافت (بویژه زمینه اجتماعی حمایتی) مهم است، همانطور که از مهارت های تفکر و یادگیری خود در فعالیت های گوناگون استفاده می کنند، آن مهارت ها را می سازند. مهارت یعنی بتوانند به یک شیوه سازمان یافته در یک موقعیت خاص رفتار کنند.
مثل توانایی قصه گفتن، شمردن، ارتباط با دیگران.
کودکان در یک مرحله خاص قرار ندارند بلکه با توجه به فرصت های رشدی که در محیط اجتماعی شان برای هر مهارت خاص دارند، سطوح گوناگون کنش شناختی را در حوزه های مختلف نشان خواهند داد.
• مردم در موقعیت های متفاوت با افراد متفاوت و در حالت های هیجانی متفاوت، به شکل متفاوتی عمل می کنند (Fischer & Bidell, 2006, p. 314)
• افراد از طریق بدن های خود در جهان عمل می کنند و درک می کنند نه از طریق ذهن یا مغز فارغ از قید جسم (Fischer & Bidell, 2006, p. 316)
یک کودک ممکن است چند مسیر رشد متفاوت را برای مهارت های متفاوت دنبال کند و کودکان متفاوت مسیرهای رشدی متفاوت برای یک مهارت خاص (بجای استعاره نردبان رشد، از شبکه رشد استفاده می کند)
هر کودک یک میدان رشد developmental range دارد، که همراه با حمایت های زمینه ای مانند یادآورها، مدل ها و مشارکت با فرد پیشرفته تر کودک در بهترین سطح عملکرد خود optimal level عمل می کند.
بالاترین سطح مهارت کودک وقتی مستقل و با حمایت کم محیط عمل می کند سطح کارکردی functional level است.
(Miller, 2011, pp. 89–97)
نظريه رشد مهارت هاي پويای کورت ويليام فيشر
ديدگاه کورت ويليام فيشر به طور كلي در خصوص رشد مهارت ها است او معتقد است كه در كودكانمجموعهاي از مهارتهاي منفرد وجود دارد كه رشد ميكنند. فيشر مهارت ها را ظرفيت براي عملكردن به شيوة سازماندهي شده در زمينة خاص تعريف ميكند. مهارتها دستهاي از فعاليتها هستندكه تحت تأثير اعمال فيزيكي و ذهنياند. اين مهارتهامي توانند توسط محيط و افراد محدودشوند. محيطهاي ناهمگن باعث مهارتهاي ناهمگن ميشوند و به اين ترتيب ممكن است برخيمهارتها كمترو برخي بيشتر رشد كنند. در نظرية فيشر، رشد شناختي شامل اكتساب مهارتها برايدستكاري اطلاعات خاص، اشياء و رويدادها به طور ذهني است.
کورت فیشر ساختارنگری پویا را مطرح می کند که تفکر سازمان یافته (که دائما در حال تغییر است) وابسته به بافت های گذشته و فعلی است. مانند کیس به ساختار معتقد است اما ساختاری که ثابت نیست و بر فعالیت های کودکان در بافت های اجتماعی-فرهنگی توجه دارد. تفاوت ها را در سطح رشد، روزمره و فراگیر بیان می کند.
ساختارهای شناختی پویا هم نمایش دهنده فعالیت های کودکان در زمینه های اجتماعی-فرهنگی است و هم سازنده ساختار فعالیت های کودکان در زمینه های اجتماعی-فرهنگی است.
کودکان در یک مرحله خاص قرار ندارند بلکه با توجه به فرصت های رشدی که در محیط اجتماعی شان برای هر مهارت خاص دارند، سطوح گوناگون کنش شناختی را در حوزه های مختلف نشان خواهند داد.
• مردم در موقعیت های متفاوت با افراد متفاوت و در حالت های هیجانی متفاوت، به شکل متفاوتی عمل می کنند .
• افراد از طریق بدن های خود در جهان عمل می کنند و درک می کنند نه از طریق ذهن یا مغز فارغ از قید جسم .
یک کودک ممکن است چند مسیر رشد متفاوت را برای مهارت های متفاوت دنبال کند و کودکان متفاوت مسیرهای رشدی متفاوت برای یک مهارت خاص (بجای استعاره نردبان رشد، از شبکه رشد استفاده می کند)
مفاهيم در نظريه فيشر
در اين نظريه رشد مهارت ها, رشد شناختي را توصيف مي کند و به چالش هاي اصلي در مقابل نظريه رشد شناختي پياژه پاسخ مي دهد. در اين نظريه نو پياژه اي واحد اصلي عمل و تفکر , مهارت در حال رشد است.
مهارت : در اين نظريه , ظرفيت فرد براي مهار رفتار , تفکر و احساساتش در بافت هاي مشخص و حوزه هاي ويژه است . در واقع مهارت به سازماندهي عملي که فرد مي تواند در بافتي معين تحت مهار خود بياورد اشاره دارد. مفهوم مهارت با مفهوم طرحواره يا ساختار شناختي در نظريه پياژه از جهات متعدد و پر اهميتي تفاوت دارد:
مهارت فقط خصيصه اي از فرد نيست , بلکه دارايي او در يک بافت خاص است. توليد هر نمونه اي از عمل ماهرانه محصول مشترک شخص و بافت محيط ( مادي و اجتماعي ) است.
مهارت یعنی بتوانند به یک شیوه سازمان یافته در یک موقعیت خاص رفتار کنند. مثل توانایی قصه گفتن، شمردن، ارتباط با دیگران.
بافت ها : از بابت ميزان حمايتي که براي تلاش فرد به منظور توليد فعاليت ماهرانه فراهم مي آورند (براي نمونه الگودهي , تامين سرنخ, راهنمايي, پرسش هايي که فرد را به اجزاي اصلي موضوع راهنمايي مي کنند) با هم متفاوتند.
بافت ( بویژه زمینه اجتماعی حمایتی) مهم است، همانطور که از مهارت های تفکر و یادگیری خود در فعالیت های گوناگون استفاده می کنند، آن مهارت ها را می سازند.
سطح مطلوب عملکرد : به طور معمول به بالاترين سطح عملکرد ممکن فرد در بافتي اتلاق مي شود که سطح بالايي از حمايت ( پشتيباني ) را فراهم مي آورد.
هر کودک یک میدان رشد دارد، که همراه با حمایت های زمینه ای مانند یادآورها، مدل ها و مشارکت با فرد پیشرفته تر کودک در بهترین سطح عملکرد خود عمل می کند.
بالاترین سطح مهارت کودک وقتی مستقل و با حمایت کم محیط عمل می کند سطح کارکردی است.
سطح کنشي فرد : به سطح عملکرد روزمره او در بافتي با حداقل حمايت دلالت دارد.
بافت چهارچوب يافته : از بافت هاي همراه با حمايت هاي بالاو پايين متفاوت است. در اين بافت , بزرگسال با اجراي بخشي از مهارت يا ساختار دادن به اعمال کودک در طول جريان رشد مهارت , او را ياري مي دهد. چهارچوب دادن باعث مي شود که زوجهاي بزرگسال و کودک در سطوحي عمل کنند که از سطح عملکرد مطلوب کودک فراتر مي روند.
ديگر جنبه تفاوت : ميان مفهوم مهارت از طرحواره پياژه اي , آن است که مهارت ها ساختارهاي عمومي نيستند. مهارت هاي عمومي رها از بافت يا همه کاره وجود ندارند, مهارتها به مهارتهاي ويژه و حوزه مهارت ها متصل هستند. مهارتهاي موجود در حوزه هاي متفاوت مفهومي ( براي نمونه, نگهداري ذهني , طبقه بندي, خواندن کلمات , تعاملات اجتماعي و مانند آن ) به نحوي به نسبت مستقل از يکديگر و با سرعت هاي متفاوت به سوي غايت هاي متفاوت رشد مي يابند. ارزيابي سطح رشدي يک مهارت در يک حوزه مفهومي ( براي نمونه, نگهداري ذهني ) ضروري نيست که سطح رشدي مهارت ها در حوزه اي متفاوت ( براي نمونه, طبقه بندي ) يا حتي در مهارت هاي مفهومي مشابه ( مانند نگهداري ذهني عدد در مقابل نگهداري ذهني حجم ) را پيش بيني کند. فقط مي توان توالي رشدي مهارت هاي درون يک حوزه و درون بافت هاي اجتماعي و شرايط ارزيابي مشخص را به صورت يک نمودار نشان داد.
فرآیندهای نظریه فیشر
سه فرآيند در نظريه او برايتوليد انواع دانش نقش دارند:
1 ـ تركيب: اينكه جنبههاي ادراكي از موقعيتها و امور تركيب ميشوند تا بازنمايي قدرتمندتررا به وجود آورند (به طور مثال بازنمايي سطح و ارتفاع در مورد تكليف نگهداري حجم مايعتركيب ميشوند تا باز نمايي مهارتهاي كارآمدتري كه هر دو تغيير را همزمان در نظر دارند،بوجود آورند).
2 ـ جايگزين كردن: مهارت از يك زمينه و بافت به بافت و زمينة ديگر قابل انتقال است . بهطور مثال بازنمايي نگهداري مايع به نگهداري جرم قابل تبديل است .
3 ـ هماهنگي دروني: مهارتهاي مختلف با يكديگر تركيب ميشوند تا مهارتهاي تعميميافتهتري را به وجود آورند. به طور مثال تعميم ايدة نگهداري ذهني .
فيشر براي مهارتهاي كودكان سطح بهينهاي را در نظر ميگيرد و معتقد است كه آنها با همكاريبزرگسالان به اين سطح مطلوب ميرسند. به اعتقاد او اين سطح نبايد ثابت در نظر گرفته شودبلكه بايد اين طور در نظر داشته باشيم كه با تأثيرات محيطي و تجربه خيلي سريع رشد ميكنند.
سطوح رشد مهارت ها : مهارت ها از مسير هماهنگي سلسله مراتب نظام هاي سطح پايين عملکرد به سوي ساختارهاي سطوح بالاتر رشد مي يابند. جدول الف سطوح سازماندهي سلسله مراتبي يک مهارت رشد يابنده بر اساس نظريه مهارت هاي پوياي فيشر را نشان مي دهد. در اين الگو , مهارت ها از مسير چهارلايه وسيع يعني بازتاب ها که به عناصر ذاتي عمل اشاره دارند( مانند مکيدن , جمع کردن انگشتان دست به دور شئيي که ميان آنها قرار مي گيرد) , اعمال حسي - حرکتي که به اعمال به تدريج مهارت يابنده برروي اشيا» ( مانند , دست دراز کردن به سوي شئيي ) اتلاق مي گردند, بازنمايي ها که معاني نمادين در مورد جنبه هاي ملموس اشيا» , رويدادها و اشخاص ( مانند, مامان اب نبات مي خورد) را در برمي گيرد, انتزاعات که بازنمايي هاي سطح بالاتر در مورد جنبه هاي غير ملموس و تعميم يافته اشيا» و رويدادهاي ( مانند , نگهداري ذهني به عدم تغيير کميت چيزي علي رغم تغيير شکل آن اتلاق مي شود) را در بر مي گيرند. در درون هر لايه وسيع, مهارت ها از مسير چهار سطح رشد مي يابد . مجموعه واحد به يک بازتاب, عمل , بازنمايي يا انتزاع منفرد اشاره دارد. تدوين نقشه ها به هماهنگي ميان دو يا چند مجموعه واحد اشاره دارد, در حالي که نظام ها هماهنگي دو يا چند نقشه را در بر مي گيرند. يک نظام , نظامهاي هماهنگي ميان حداقل دو نظام را نمايش داده , سطح نخستين از لابه هاي وسيع بعدي آن مهارت ها را تشکيل مي دهد. براي نمونه, نظامي از نظام هاي حسي - حرکتي يک مجموعه بازنمايي واحد را تشکيل مي دهد. بدين طريق , نظريه مهارت هاي پويا چهار لايه کيفي جداگانه , وسيع و متمايز در رشد را که در برگيرنده سيزده سطح مشخص هستند را ارائه ميدهد. همچنين مجموعه اي از ابزارها را براي شناسايي مراحل متغيير از نظر تعداد , ميان دو سطح رشدي فراهم مي آورد . اين سطوح از طريق ده ها مطالعه بر روي انواع حوزه هاي رشدي متفاوت مستند شده اند.
فيشر سه سطح براي رشد مهارتها در كودكان در نظر ميگيرد:
1 ـ رشد حسي ـ حركتي ( رفلکسی ) كه از 3 ماهگي تا 24 ماهگي را در بر ميگيرد.
2 ـ رشد بازنمايي ذهني كه از 24 ماهگي تا 12 سالگي را در ميگيرد.
3 ـ رشد انتزاعي كه از 12 تا 26 سالگي را در بر دارد.
کورت فیشر و همکاران (1990) نشان داده اند که در پی رشد عملیات صوری، یعنی توانایی استدلال درباهر نظام های انتزاعی دیگر مرتبط سازد و از این طریق به مجموعه کامل نظام های روابط انتزاعی بیندیشد. این توانایی جدید تفکر در سالهای 20 تا 30 سالگی بروز می کند(لطف آبادی، 1393).
ديدگاه فيشر به طور كلي در خصوص رشد مهارتها است او معتقد است كه در كودكانمجموعهاي از مهارتهاي منفرد وجود دارد كه رشد ميكنند. فيشر مهارتها را ظرفيت براي عملكردن به شيوة سازماندهي شده در زمينة خاص تعريف ميكند. مهارتها دستهاي از فعاليتها هستندكه تحت تأثير اعمال فيزيكي و ذهنياند. اين مهارتهامي توانند توسط محيط و افراد محدودشوند. محيطهاي ناهمگن باعث مهارتهاي ناهمگن ميشوند و به اين ترتيب ممكن است برخيمهارتها كمترو برخي بيشتر رشد كنند. در نظرية فيشر، رشد شناختي شامل اكتساب مهارتها برايدستكاري اطلاعات خاص، اشياء و رويدادها به طور ذهني است. سه فرآيند در نظريه او برايتوليد انواع دانش نقش دارند:
1 ـ تركيب: اينكه جنبههاي ادراكي از موقعيتها و امور تركيب ميشوند تا بازنمايي قدرتمندتررا به وجود آورند (به طور مثال بازنمايي سطح و ارتفاع در مورد تكليف نگهداري حجم مايعتركيب ميشوند تا باز نمايي مهارتهاي كارآمدتري كه هر دو تغيير را همزمان در نظر دارند،بوجود آورند).
2 ـ جايگزين كردن: مهارت از يك زمينه و بافت به بافت و زمينة ديگر قابل انتقال است . بهطور مثال بازنمايي نگهداري مايع به نگهداري جرم قابل تبديل است .
3 ـ هماهنگي دروني: مهارتهاي مختلف با يكديگر تركيب ميشوند تا مهارتهاي تعميميافتهتري را به وجود آورند. به طور مثال تعميم ايدة نگهداري ذهني .
فيشر براي مهارتهاي كودكان سطح بهينهاي را در نظر ميگيرد و معتقد است كه آنها با همكاريبزرگسالان به اين سطح مطلوب ميرسند. به اعتقاد او اين سطح نبايد ثابت در نظر گرفته شودبلكه بايد اين طور در نظر داشته باشيم كه با تأثيرات محيطي و تجربه خيلي سريع رشد ميكنند.
مقايسة نظرية فيشر با پياژه
تضادهاي نظريه فيشر و پياژه بيشتر از نظر ساختاري است تا تئوريكي، همانطور كه گفته شدفيشر در مقابل طرحوارة ذهني پياژه مهارتها را براي توصيف ساختارهاي شناختي كه در تكاليفحل مسئله ويژهاي به كار ميروند، استفاده ميكند. طرحوارهها ساختارهايي هستند كه كودكبراساس آنها دنيا را ميشناسد، طرحوارهها براساس تجربه به وجود ميآيند و مبنايي براي جذبو انطباق ميشوند. طرحوارها از طرحوارههاي اوليه بوجود آمده و درجة بالايي از تعيين را دارند.مهارتها در نظريه فيشر توسط محيط به شيوهاي پويا ترغيب ميشوند و با افزايش سن، افزايشمييابند. البته محيط در رشد مهارتها تأثير دارند، اگر محيط متناسب باشد مهارتها در حد مطلوبرشد خواهند كرد.
پياژه طرحوارهها را در طي مراحلي سازماندهي ميكند، حال آنكه فيشر براي مهارتهاسطحهايي را در نظر ميگيرد و آنها را سطحبندي ميكند. به اين ترتيب پياژه كودكان را در مراحلخاصي جاي ميدهد ولي فيشر به سطوح مختلف مهارتها اشاره ميكند كه خاص شئي تا تكليفويژهاي است. به هر حال سطوح فيشر هم يادآور مراحل پياژه است هرچند كه از نظر كيفي با هممتفاوت هستند.
تئوري مهارت فيشر به تفاوتهاي فردي بيشتر توجه دارد (ناهمگني عملكرد شناختي). اونظريههاي پياژه، اسكينر و ويگووتسكي را با يكديگر تركيب ميكند و نظرية مهارتي را به وجودميآورد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .