اوتو فنيچل ( Otto Fenichel ) متولد 2 دسامبر 1897 در وین و متوفای 22 ژانویه 1946 در لس آنجلس بود ایشان جزو روانکاوان به اصطلاح " نسل دوم " می باشد . اتو فنیچل تحصیل پزشکی را از سال 1915 در وین آغاز کرد. از زمانی که بسیار جوان بود ، هنگامی که هنوز در مدرسه درس می خواند ، او مجذوب حلقه روانکاوان اطراف فروید شده بود. در طی سالهای 1915 و 1919 ، او در سخنرانیهای فروید شرکت کرد ، و از اوایل سال 1920 ، در سن 23 سالگی ، به عضویت انجمن روانکاوی وین درآمد .

در سال 1922 فنيچل به برلين رفت . در برلین ، تا سال 1934 ، وی عضوی از گروه روانکاوان سوسیالیست / مارکسیست ( همراه با زیگفرید برنفلد, اریش فروم, ویلهلم رایش, ارنست زیمل, فرانسیس دری و دیگران) بود .

پس از مهاجرت - 1934 به اسلو ، 1935 به پراگ ، 1938 به لس آنجلس - او ارتباط بین روانکاوان مارکسیست پراکنده در سراسر جهان را با استفاده از " اعلامیه " فوق العاده مخفی ، یعنی نامه های بخشنامه ، سازمان داد. آن اعلامیه ، که در سال 1998 به طور عمومی منتشر شد ، می تواند از مهمترین اسناد مربوط به تاریخچه مسئله دار روانکاوی بین سالهای 1934 و 1945 ، به ویژه در مورد مسئله اخراج ویلهلم رایش از انجمن بین المللی روانکاوی در سال 1934 باشد . در لس آنجلس ، فنیچل به محافل روانکاوی موجود پیوست و بعداً به تأسیس انجمن و موسسه روانکاوی لس آنجلس کمک کرد.

علت اختلالات مرزی در بالغین

اوتو فنیچل همچنین وابستگی آسیب های روانی دوران کودکی و افسردگی را با ایجاد اختلالات مرزی در شخصیت بالغ ذکر کرد.

نگرش ضدفوبیک (counterphobic attitude)

اوتو فنیچل معتقد بود که اضطراب فوبیک را می‌توان پشت نگرش‌ها و بعضی الگوهای رفتاریِ انکاری پنهان کرد. فرد با این نگرش‌ها و رفتارها، انکار می‌کند که شئ یا موقعیت مورد نظر ترسناک است، یا انکار می‌کند که از آن می‌ترسد. او به جای این که قربانیِ منفعل شرایط خارجی باشد، موقعیت را معکوس می‌کند و فعالانه به مواجهه با آن و غلبه بر آن می‌شتابد. 

افرادی که نگرش‌های ضدفوبیک دنبال موقعیت‌های خطرناک می‌گردند و با علاقۀ زیاد به سمت آنها می‌روند. طرفداران پر و پا قرص ورزش‌های خطرناک، مثل چتربازی و صخره نوردی، ممکن است رفتارهای ضدفوبیک نشان دهند. این رفتارها ممکن است در نتیجۀ اضطراب فوبیک به وجود آمده باشند یا ممکن است روشی عادی برای کنار آمدن با یک موقعیت خطرناک واقعی باشند. 

کودکان در بازی‌های خود ممکن است عناصر ضدفوبیک نشان دهند، مثلاً، دکتر و مریض بازی کنند و به یک عروسک همان آمپولی را بزنند که چند ساعت قبل در مطب یا در بیمارستان به آنها زده شده است.

 مکانیسم دفاعی به کار گرفته شده در نگرش ضدفوبیک، همانندسازی با پرخاشگر است. 

توجه داشته باشید که لذتِ ناشی از فعالیت‌های ضدفوبیک شبیه به لذت‌‌های غریزی است اما دقیقاً عین آنها نیست. لذت ضدفوبیک فاقد سادگی و ”معصومیت“ موجود در لذت‌های غریزی است. در شادی و ”شعف“  ناشی از فعالیت‌های ضدفوبیک نوعی استیصال وجود دارد، انگار که فرد واقعاً متقاعد نشده است که بر اضطراب پشت پردۀ خود کاملاً تسلط یافته است.

سندرم دون خوان

سندرم دون خوان ( Don Juanism ) یک اصطلاح غیر بالینی برای تمایل مردان به داشتن رابطه جنسی با شرکای مختلف زن است .

این نام برگرفته از دون خوان از اپرا و داستان. واژه satyriasis گاهی اوقات به عنوان مترادف Don Juanism استفاده می شود. این واژه همچنین به عنوان معادل نیمفومانیا در زنان در مردان شناخته شده است.

اتو فنیچل دان ژوانیسم را با جستجوی عرضه خودشیفته و اثبات موفقیت (که در تعداد فتوحات دیده می شود) مرتبط می داند .

او همچنین آنچه را که "Don Juans of Achievement" نامید توصیف کرد - افرادی که مجبور بودند از یک دستاورد به دستاوردی دیگر در یک تلاش ناخودآگاه اما پایان ناپذیر برای غلبه بر احساس ناخودآگاه گناه فرار کنند .

انواع اجبار به تکرار

پس از فروید، اتو فنیچل (Otto Fenichel (1897–1946 باور داشت که دو نوع اصلیِ تکرار عصبی یا اجبار به تکرار ( neurotic repetition ) وجود دارد.

1. تکرار وقایع آسیب زا

به منظور دستیابی به استادی. مشاهده شده در بازی های کودکان همان الگوی رویاهای تکراری و علائم عصبی پس از سانحه در بسیاری از اقدامات، کمی شبیه افراد عادی که تجارب ناراحت کننده را تکرار میکنند تا با این تجربه های مکرر بر آنها تسلط یابند.

از یک سو ، "تکرار حوادث آسیب زا به منظور دستیابی به تسلطی دیرهنگام ... که ابتدا و به وضوح در بازی های کودکان دیده می شود" وجود دارد ، اگرچه "همین الگوی در خوابهای تکراری رخ می دهد و علائم نوروتیک آسیب زا و در بسیاری از اقدامات مشابه افراد عادی که ... قبل از تسلط بر این تجربیات ، چندین بار تجربه ناراحت کننده را تکرار می کنند.

این تکرارهای آسیب زا می توانند خود به صورت فعال یا منفعل ظاهر شوند.

در یک شکل منفعل ، فرد آشناترین تجربه خود را به طور مداوم به عنوان وسیله ای برای مقابله با مشکلات گذشته انتخاب می کند ، زیرا معتقد است که تجربیات جدید دردناک تر از وضعیت فعلی آنها خواهد بود یا تصور آنها بسیار جدید و آزمایش نشده است.

در شکل فعال و مشارکتی ، شخص به طور فعال رفتاری را انجام می دهد که از یک عامل استرس زای قبلی ، به عمد یا ناآگاهانه تقلید می کند ، به طوری که به ویژه حوادثی که در کودکی وحشتناک هستند ، در بزرگسالی منبع جذب می شوند. به عنوان مثال ، شخصی که در کودکی به او ضربه خورده است ممکن است این را در اعمال جنسی بزرگسالان خود بگنجاند. یا یک قربانی سوءاستفاده جنسی ممکن است سعی کند فرد دیگری را که در زندگی خود دارای اقتدار است اغوا کند (مانند رئیس یا درمانگر آنها) : تلاشی برای تسلط بر احساسات و تجربه آنها ، به این معنا که آنها ناخودآگاه می خواهند همان را تجربه کنند وضعیت ، اما اینکه مانند گذشته نتیجه منفی نداشته باشد.
2. تکرار توجه به گرایشات سرکوب شده برای پیدا کردن یک راه خروجی . انگیزه، پیدا کردن ارضاء از ضربات سرکوب شده با تجدید دفاع اصلی: ایجاد اضطراب ناشی از اولین سرکوب. به همراه با تکرار ضربات، و تکرار اقدامات ضد غریزی. تکرار عصبی شامل همه عناصر متافیزیکی، حتی تکرار شکست های دردناک از عقده ادیپ.

از طرف دیگر ، "تکرارها به دلیل تمایل سرکوب شده ها برای یافتن محل فروش" وجود داشت. در اینجا انگیزه ، انگیزه سرکوب شده برای یافتن رضایت ، تجدید دفاع اصلی را با خود به همراه آورد. "اضطرابی که برای اولین بار موجب سرکوب شد ، دوباره بسیج می شود و همراه با تکرار انگیزه ، تکرار ضد غریزه را ایجاد می کند معیارهای'.

فنيچل معتقد بود كه "تكرارهاي عصبي از اين نوع هيچ عنصر متافيزيكي ندارند" ، و "حتي تكرار دردناك ترين نارسايي عقده اديپ در انتقال در طول يك درمان روانكاوي" فراتر از اصل لذت "نيست."

اوتو فنیچل بین انگیزه های بیمارگونه تفاوت قائل شد ، که به نظر او خود - ترکیبی بود ، و علائم اجباری که دارندگان آنها را به عنوان یک خود بیگانه تحت تأثیر قرار داد.

فروید هنگام تأمل در مورد احتمال اینکه (برای روان رنجورهای وسواسی) "به ترتیب رشد نفرت مقدمه عشق است ، استکل را به عنوان یک پیشرو بالقوه قلمداد می کند. این شاید معنی ادعای استکل (1911 [Die Sprache des Traumes] ، 536) ، که در آن زمان به نظر من غیرقابل درک بود ، به این نتیجه که نفرت و نه عشق رابطه عاطفی اصلی بین مردان است ". 

اتو فنیچل همین کار را با تأسیس "اهمیت نمادین راست و چپ" اعتبار داده است ...درست معنی درست و ترک کرد معنی اشتباه '. با کمال تمسخر ، فنیچل همچنین آن را با "یک مدرسه نسبتاً بزرگ تجزیه و تحلیل شبه که معتقد بود بیمار باید" با "تفسیرهای عمیق" بمباران شود ، " ادای احترام به عقب ، به میزان پیروزی اولیه استکل در پی قطع رابطه با فروید.

"بسیاری از تحلیلگران اولیه مارکسیست ... رایش ، پل فدرن و اوتو فنیچل برجسته ترین آنها بودند" و کاملاً آماده بودند ، از نظر واژه های اریش فروم حداقل " سعی در توضیح ساختار روانی است که توسط ساختار اجتماعی تعیین شده است ". مقاله های تئودور آدورنو در مورد روانکاوی ، کار فروید را دوباره به کار گرفت و آن را در پدیده های اجتماعی به کار برد ، و به ویژه در نظریه فرویدی و الگوی تبلیغات فاشیستی (1951) ، وی تئوری روانشناسی اجتماعی .

را در 1946 ترسیم کرد ، فنيچل در نظر داشت كه "" جامعه شناسي تطبيقي آموزش و پرورش "يك رشته علمي جديد با بيشترين اهميت عملي است" و همچنين به طور كلي به اين نتيجه رسيد كه اين "تجربه ، يعني شرايط فرهنگي" است كه ظرفيت ها را در به واقعیت ها ، ساختار ذهنی واقعی انسان را وادار می کند تا خواسته های غریزی او را به جهات خاصی هدایت کند.

انتقادات

هارولد بلوم فنیچل را "دایره المعارف تیره روان پویایی فروید" خواند. اما دقیقاً جنبه دائره المعارفی کار او بود که انتقادات به لاکان را برانگیخت. وی با مقایسه کارهای فنیچل با "شمارش نوع" فاضلاب اصلی "، وی برای تمایز بین فهرست گذشته تفسیرها ، و کار واقعی یافتن تفسیر جهش یافته در جلسه واقعی. وی همچنین از استفاده فنيچل از مراحل آلی رشد در نوشتن خود انتقاد كرد. در حالی که دیگران ، فنيچل را با ساده طبقه بندی طبقه بندی شده ، ساده تر از اظهارات خود درمورد روان رنجوری می دانند.

اگرچه خود فنيچل از ابتداي كتابش هشدار داده بود كه فقط نمونه هاي بياني ارائه مي دهد ، نه تاريخچه هاي موردي ، او ممکن است ناخواسته در معاونت تلاش برای تدوین ، و نه پیگیری و یادگیری روند تحلیلی ، سهیم باشد.