نظریه خواب و رویای کارل گوستاو یونگ
یونگ اعتقاد دارد که هر چه فردی مسئولیت جمع بزرگتری را به عهده داشته باشد رویاهایش “جمعی تر” میشوند، چنین کسی رویاهایش راجع به زندگی شخصی اش نیست، بلکه راجع به زندگی “قبیله اش” خواب می بیند .سنت روانکاوی فرویدی، خیلی زود به نظریه ای مشابه ولی مستقل منتهی شد که به کارل گوستاو یونگ شاگرد فروید، تعلق داشت. یونگ، رویا را یک امر کنترل شده توسط آگاهی نمی داند، بلکه آن را یک تجلی غیر ارادی فرآیند روانی می داند. از نظر یونگ چنین فعالیت روانی در دیدن رویا، به مثابه یک چشم اندازی بود که برای یونگ، حائز اهمیت بنیادی در کار تحلیلی محسوب می گردید.
یونگ در کتاب روانشناسی تحلیلی، تئوری و عملی، این نکته که آنچه مقدم بر آگاهی است، ناآگاهی است و آگاهی شرطی شدگی های خودش را از ناآگاهی می گیرد، را مطرح کرد.
در نظر یونگ ، مهمترین کارکرد غریزی در طیبیعت انسان، ناآگاهی است که آگاهی محصول آن است. وی با دقت تئوری خودش و نقطه نظرهای متفاوت با فروید را بطور مبسوط در ۲۱ جلد کتاب که بسیار پیچیده نوشته شده اند شرح می دهد.
یونگ مدعی شد که اینطور نیست که فروید آگاهی را از داده های حسی استخراج کرده، بلکه او ناآگاهی را از آگاهی استخراج نموده است . با این ترتیب نظریه یونگ دقیقاً معکوس و جهت مخالف تئوری فروید است.
یونگ نیز مانند فروید رؤیاها را ثبت می کرد و عناصر نمادین آن را تحلیل می کرد ، یونگ هم مانند فروید بخش اعظم زندگی خودش را به تعبیر و تعمق در باره رویا اختصاص داد. در کتاب رویا، خاطرات و اندیشه ها خاطر نشان می کند که با نگاه به گذشته در طول زندگی خودش، همه دست و پنجه نرم کردن هایش با ناخودآگاه، بطور پاک نشدنی بر حافظه او حک شده اند ، اما بیشتر به قلمرو روانشناسي اجتماعی گرایش داشت و در خواب ها به دنبال نمودهای ازلی یا کهن الگوهایی می گشت که در میان همۀ آدمیان مشترک بود.
براساس این دیدگاه بخش مهمی از عناصر نمادینی که رؤیاها را می انباشتند، نشانه هایی کهن و باستانی بودند که به ناخودآگاه جمعی آدمیان تعلق داشتند و گاه، معانی دیرینه و از یادرفته ای را با خود حمل می کردند .
یونگ خواب را افشاگر ذهن ناخودآگاه میدید. به عقیده یونگ، خواب حوادث آینده را پیشبینی کرده و به نکاتی در شخصیت خواب بیننده که شخص از آنها غافل شدهاست اشاره میکند.
تمامی کار تحلیل و تعبیر رویا اصولاً یک کار سابژکتیو Subjective و فعالانه ذهنی است و رویا، تماشاخانه ای است که بیننده خواب، هم سن نمایش است، هم بازیگر ، هم کارگردان است، هم تهیه کننده، هم نویسنده است و هم تماشاگر و هم منتقد صحنه.
کارل یونگ، نیز مانند فروید معتقد بود که رویاها نشان دهنده عملکرد ناخودآگاه هستند. اما در مورد تفسیر خواب با نظریه فروید مخالف بود. وی پیچیدگی زیادی را برای تفسیر خواب ها و ذهن خواب بیننده قائل بود. یونگ بیان می کند که اشیا، افراد و اتفاقات در دنیای فرد خواب ببیننده می توانند بیان کننده بخشی از شخصیت او باشند که بسیار بستگی به سرگذشت او دارد. کارل یونگ با تجزیه و تحلیل خواب های بیمارانش، آن ها را درمان می کرد.
به عقیده یونگ نیز رؤیاها داراي اهمیتی خاص خود هستند؛ هرچند غالباً از یک آشوب هیجانی برمی خیزند که در آن عقده هاي عادي دخالت دارند. از نظر یونگ، کارکرد اساسی و هدفمند رؤیاها عمدتاً پنهان است و به آسانی قابل دسترس نیست. وي معتقد است : « رؤیاها کنش اختصاصی تر و مهمتري دارند که ویژة خود آنها است. غالباً رؤیاها ساختمان معین و آشکار معطوف به هدف دارند که خود نشانۀ یک فکر یا قصد نهفته است ، هرچند این قصد به فوریت قابل درك نیست » .
یونگ می نویسد: رویا می تواند به موارد ناآگاهی که عامل بیماری های عصبی می باشند، وضوح و روشنی ببخشد و این نقطه نظری است که می تواند در مورد بسیاری از بیماری ها صادق باشد.تئوری یونگ فرض را بر این داشت که رویاها، یک تصویر حقیقی از وضعیت ذهنی فرد بدست می دهند. او رویاها را یک حقیقت قابل فهم دانست که تجلی مستقیم ناآگاهی فرد است. یونگ در کتاب انسان مدرن در جستجوی روح، توضیح می دهد که رویا تصویر حقیقی از وضعیت ذهنی فرد است در حالیکه ذهن آگاه این وضعیت را انکار می کند و یا با آن لج دارد! رویاها نه تنها به بینش بر علل بیماری روان نژندی ناظر هستند، بلکه پیش بینی عوارض بعدی هم خواهند کرد.
یونگ باور نداشت که فهم ریشه بیماری های روان نژندی همواره برای بیمار فایده دارد، و اینکه این نباید تنها دلیل تحلیل روانی رویاهای بیمار بشود. هدف یونگ از تحلیل رویا بیش از هر چیز گرفتن پیام ناآگاهی بود.یونگ به فراخور هر مراجعه کننده ای بطور خاصی روش درمانی بر می گزید و به هر رویایی بدون آنکه بخواهد معنای آن را بشکافد نگاه می کرد. باور یونگ این بود که هر فردی خودش درمان درد خودش است و تحلیلگر تنها کمک می کند که فرد راهی برای حل معضلات و مشکلات خویش بیابد.
متد یونگ، تحمیل کردن ترجمه های شخصی روانکاو بر روی رویای بیمار نبود. این مهمتر بود که بیننده رویا بتواند خودش رویای خودش را تعبیر و یا ترجمه کند ولی از همه بهتر آنکه تعبیر و تفسیر رویا بوسیله هر دو یعنی روانکاو و بیمار با همکاری یکدیگر صورت بگیرد.
از نظر یونگ، ترجمه یکطرفه و یک نفره رویا آن ارزش درمانی را ندارد. در این باره یونگ می نویسد: هیچ نیازی نیست که فکر کنیم باید حقیقت را به بیمار با زور بقبولانیم اگر چنین کاری بکنیم فقط مسئله را در ذهن حل کرده ایم اما او نیاز دارد که با حقیقت درون خودش رشد کند، و اینچنین می توان به قلب او وارد شد و چنین جذبه ای ژرف تر و کاربردش قدرتمند تر است.
وي درك رؤیا را مشکل می داند و تأکید می کند که رؤیا به هیچ وجه، با جلوه هاي ذهن خودآگاه شباهت ندارد؛ کنش کلی رؤیا برقرار کردن توازن روانی است. بنا به نظر یونگ، تعبیر شخصی رویا، در مراحل آخر تحلیل، وقتی که مسائل شخصی قابل قهم می شود، مهمتر می شود. یونگ می گوید : رویا در کار تحلیلی ارزشی دارد که بیننده رویا از آن بی خبر است . شخصیت بیننده رویا در مراحل آخر تحلیل واضح تر و مشخص تر می شود.
یونگ یک حالت جبرانی در رفتار روانی دید. بنا به نظر او روان یک سیستم تنظیم کننده خود است که میان آگاهی و ناآگاهی میانجی گری می کند. رویا، رفتارهای آگاهانه بی توازن فرد را با سعی بر تنظیم آن، جبران می کند. گاهی رویا به ما می گوید که ما چه چیزهائی در باره خود نمی دانیم و گاهی نمی خواهیم بدانیم.رویاها جنبه های شخصیت انسان که در نقاطی که به آگاهی کور شده اند را حساسیت زدائی می کند.
در کتاب انسان و سمبل هایش، یونگ به همانند سازی رویا بعنوان یک کلید شفا بخش، اشاره می کند. اینکه تصاویر که در طبیعت شان آرکی تایپی باشند را ببینیم کافی نیست، بلکه همانند سازی تجربه های اجداد مان به مثابه یک نماد در تصویر رویا، راهی برای یگانگی و اتحاد آگاهی به محتوای غیر قابل دسترس ناآگاهی است.
ارزش های عاطفی باید در ذهن ثبت شده و اجازه بکار گیری شان در تعبیر خواب داده شود زیرا که تصویر در رویا و کارهای هنری خلاق، منبع اطلاعات و آگاهی هستند.یونگ می گوید که انسان خودش را در این عالم تنها می بیند زیرا که او دیگر با طبیعت نزدیک نیست و احساس خوشی با طبیعت و غریزه هایش نمی کند. در رویا این موارد به زبان طبیعت آورده می شوند و کار روانکاو این است که این زبان طبیعت را به زبان عقلی و مفاهیم مدرن زبان امروزی تبدیل کند.
یونگ نتیجه گیری می کند که پیوند دوباره با کودکی و جهان باستانی در شفای فرد بسیار حائز اهمیت است. مهمترین کار رویا، آوردن یک جور آشتی از ماقبل تاریخ انسانی با دنیای کودکی و همینطور با سطوح غرائز ابتدائی فرد است. چنین آشتی کنانی می تواند یک شفای قابل ملاحظه را به ارمغان بیاورد.
آثار یونگ با فرآیند رویا و نمادها، معنای ژرفی به جهان روانشناسی بخشید. استفاده او از رویا و تصاویر آرکی تایپی که رویا ها تولید می کنند، مفهوم اصلی و پایه ای کار روانشناسی تحلیلی است. این تصاویر دستمایه شفا و بهبودی گرفتاری های روانی و فقدان های عاطفی بیماران است.
دیدگاه تحلیلی یونگی عقیده دارد که رؤیاها حاوی مواد کهن الگویی و هویداسازی خِرَد فراشخصی از درون ناهشیار هستند، که موجب انتقال تحولی (رشدی) هشیاری میشوند.
نظریه یونگی مفهوم رؤیای بزرگ را ارائه می کند، رؤیایی پر ارزش که رؤیابین را به صورت غایی انتقال می دهد. مثل رؤیایی که یونگ در چهارسالگی دید که : نماد قضیبی عظیم در بالای اورنگ یا تخت پادشاهی Throne قرار داشت و صدای مادرش که می گفت بله، فقط به او نگاه کن. این همان انسانخور Man-eater است. این رؤیا عمیقاً بر پندار یونگ درباره خدا، دین و مسائل جنسی در طول زندگیش تأثیر گذاشت.
یونگ عقیده داشت رؤیاهای بزرگ که اغلب قدیمی ترین رؤیاهای در خاطر هستند، اغلب در سنین بین سه تا پنج سالگی اتفاق می افتند.
یونگ درباره رویای 18 می نویسد : «بحث درباره ی رویاهایی را که سال گذشته بررسی کردیم با این هدف ادامه می دهم که پیوستگی و تکوین آنها را نشان دهم، تکوینی که خود را با آشکار کردنِ نمادپردازی در ناخودآگاه بیمار نمایان می کند. به نظر می رسد هر کدام از این رویاها موجودیتی روان شناختی باشند که نتوان مفهومشان را در لحظه دریافت. آنها نمایش های کوچکی هستند که هر کدام مقدمه، موقعیت نمایشی، فاجعه و گره گشایی دارند ولی همچنان به نوعی بی تحرک اند. اما اگر مجموعه ای از نمایش ها را در نظر بگیریم متوجه حرکتی دَوَرانی یا مارپیچ در آنها می شویم. علاوه بر این همه ی ما با دانستن اینکه می توانیم یک گمان نادرست را در رویاهای بعدی تصحیح یا تایید کنیم احساس اطمینان و امنیت بیشتری داریم. با دنبال کردنِ رویاهای یک فرد خاص می توانیم به درک بهتری از تحلیل رویا برسیم.»
یونگ درباره رویای 22 می نویسد : «بار دیگر شاهد همانندی زندگی خود وی و زمان هستیم. من در حضور رویادیده بر این همانندی تاکیدی نکردم. در تحلیل عملی فرد مشتاق چیزهای بی درنگ است بنابراین من فقط به آن اشاره کردم. در آن زمان مساله ی مهمتر برای او این بود که ماشین را به کار اندازد. او به شدت اهل عمل است و علاقه اش به فلسفه مساله ای جانبی است، نوعی سرگرمی. به همین دلیل ناخودآگاه دوباره بر آن تاکید می کند، چون برای او لازم است تا آن هویت خاصِ زندگی و زمان و انرژی را ببیند. وقتی رویا بر یک درونمایه تاکید می کند فرد باید برگردد و به آن توجه کند. البته درونمایه های ویژه و افکار ویژه ای وجود دارند که آن قدر عمیق و گسترده اند که می توان ماه ها درباره ی آن ها صحبت کرد بی آنکه به سرانجام بحث رسید. هویت روانی یکی از آن مفاهیم است و بهتر است که به آن بپردازیم.»
یکی از مراجعان دکتر کارل گوستاو یونگ که از کشوری دیگر برای روانکاوی به وی مراجعه کرده بود چنین خوابی می بیند: خواب دیدم در حال عبور از مرز سوئیس هستم (Exposition)، مامور گمرک تصمیم به بازرسی ساک دستی من گرفت (Plot)، من اظهار کردم چیز مهمی در ساک ندارم (Culmination)، ولی وقتی ساک را باز کرد یک تختخواب تاشو از درون آن بیرون آورد (Solution)! ببینید چقدر این خواب هوشمندانه طراحی شده است. گویی فرد خردمندی که از گذشته این فرد باخبر است، دارد به او چنین می گوید: “تو داری برای روانکاوی به نزد این روانپزشک سوئیسی میروی (Exposition) و او برای درمان میخواهد کوله بار سفر زندگیت را مرور کند (Plot) اما تو در عین حال که برای درمان نزد او میروی سعی میکنی اطلاعات مهمی را از او پنهان نگه داری (Culmination) و آن چیزی که دوست نداری او بفهمد این است که یک رابطه جنسی ممنوعه داری (Solution)!”گویا خردمند رویا پرداز پیش از مراجعه فرد به یونگ دارد به او راجع به آنچه در روانکاوی های گذشته انجام داده و احتمالا در روانکاوی بعدی نیز انجام خواهد داد تذکر می دهد و به نوعی به او می گوید علت این که روانکاوی های گذشته ات مثمر ثمر نبوده اند، این بوده که بخش مهمی از زندگیت را از روانکاو پنهان میکردی و اگر با این سوئیسی هم قرار باشد همین کار را بکنی به نتیجه ای نخواهی رسید .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .