نظریه روانکاوی و تاثیر زمینه های روانی در گرایش به همجنس گرایی، بیشتر از دیگر نظریات، همجنس گرایی و علل آن را تبیین می کند. در این نظریه، ریشه اولیه همجنس گرایی به سال های اولیه زندگی بر می گردد، مثل فقدان نقش پدری موثر، تثبیت یا پس رفت در مرحله خود شیفتگی رشد، باخت در رقابت با برادران و خواهران. نظریه فروید درباره همجنس گرایی در زنان شامل حل نشدن غبطه احلیلی بوده و در مردان وقفه در رشد روانی- جنسی فرد و ترس از اختگی در مرحله پیش اودیپی دارد.

فروید در گزارش موردی خود در سال 1920 درباره یک مورد همجنس گرایی در یک دختر 18 ساله، به نکات قابل تأملی اشاره کرده است. وی بر خلاف آنچه از مطالعات همه گیرشناسی درباره شیوع همجنس گرایی بر می آید، معتقد است شیوع همجنس گرایی در زنان کمتر از مردان نیست. اما معمولاً پنهان می شود. فروید در خلال گزارش موردی خود، دو نوع همجنس گرایی را از هم تفکیک می کند، همجنس گرایی مادرزادی و همجنس گرایی اکتسابی دیررس.

به نظر وی نوع اول معمولاً پس از بلوغ جا می افتد و بصورت خصیصه ای بروز می کند. وی همچنین معتقد است که به هنگام بحث درباره ی همجنس گرایی باید سه خصوصیت زیر را از یکدیگر مستقل فرض کرد:
خصوصیات جنسیِ جسمانی
خصوصیات جنسیِ روانی
نوع مفعول گزینی
مقصود فروید آن است که خصوصیات جنسی-روانی و گزینش مفعول، لزوماً بر هم منطبق نیستند. اگر چه عوام خصوصیات جسمانی و گاه روانی را با نوع مفعول گزینی مرتبط می دانند، اما این تفکر قالبی غیرعلمی است و معمای همجنس گرایی بسیار پیچیده تر از آن است که در تفکر عوامانه ترسیم شده است. فروید در این گزارش روانکاوی را راه حل درمان همجنس گرایی می داند. گرچه خود اعتراف می کند که تعداد موارد موفق درمان روانکاوی، درباره انواع همجنس گرایی چندان چشمگیر نیست. با اینکه فروید راه درمان یا بهتر است بگوییم راه عدم برقراری رابطه جنسی با جنس موافق را، روانکاوی می داند اما معتقد نیست که همجنس گرایی یک اختلال روانی است بلکه آن را یک گرایش طبیعی جنسی می داند. وی در کتاب «سه رساله در زمینه نظریه تمایلات جنسی» بیان نمود که: «همجنس گرایی در افرادی مشاهده می شود که انحراف جدی دیگری از بهنجاری ندارند… کارآیی آن ها مختل نشده است و در واقع رشد هوشی و فرهنگی اخلاقی بالایی دارند.» فروید همچنین در «نامه ای به یک مادر آمریکایی» نوشت: «مطئماً همجنس گرایی مزیتی ندارد، اما چیزی نیست که مایه شرم باشد. نه فساد است و نه انحطاط و نمی توان آن را بیماری شمرد، ما آن را نوعی اعمال جنسی تلقی می کنیم که در اثر وقفه خاصی در رشد جنسی ایجاد می شود.» در حقیقت می توان گفت که فروید بر این عقیده است که علت اصلی گرایش به همجنس گرایی، ریشه در مسائل روانی دوران کودکی دارد به طوری که در زنان علت گرایش به آن حل نشدن غبطه احلیلی بوده و در مردان وقفه در رشد روانی- جنسی فرد و ترس از اختگی در مرحله پیش اودیپی می باشد.
برخی دیگر از روانکاوان، فرمول بندی روان پویایی جدیدی را پیشنهاد کرده اند که با نظریه روانکاوی کلاسیک در تضاد است. که می توان به تئوری استورمز اشاره کرد. استورمز در مقاله ای در سال ۱۹۸۰ تراز کینزی را با تغییراتی عرضه کرد. در این مقاله استورمز دو دسته از نظریات مربوط به گرایش جنسی را از هم تفکیک می کند:
الف. گروهی از نظریات که برای تعیین گرایش جنسی «نقش جنسیتی» را مرکز توجه خود قرار می دهند. به این معنی که می گویند هر کس بر حسب نقش جنسیتی که برای خود در نظر گرفته است گرایش جنسی اش تشخیص داده می شود. برای مثال مردی که برای خود نقش مردانه در نظر می گیرد و به یک زن تمایل دارد یک مرد دگرجنس گراست و مردی که برای خود یک نقش زنانه در نظر گرفته و به یک مرد دیگر تمایل دارد یک همجنس گراست. این دیدگاه باقی مانده از دوره ای است که نظریه پردازی های گرایش جنسی میان همجنس گرایی و تراجنسیتی تمایز قایل نبودند و همجنس گرایان مرد را مردانی می دانستند که رفتاری زنانه اختیار می کنند و همجنس گرایان زن را زنانی که می خواهند نقش مردانه داشته باشند. این تلقی حتی تا فروید نیز ادامه داشته است. اما این تلقی با واقعیت های تجربی که از زندگی همجنس گرایان به ثبت رسیده سازگار نیست.
ب. دسته دیگری از نظریات بر تمایل اروتیک یا میل جنسی فرد به یک جنس تأکید دارند و این را اساس تشخیص گرایش جنسی می شمارند. به این معنی که وقتی زنی تمایل اروتیکی به مردی دارد یک زن دگرجنس گراست و وقتی زنی تمایل اروتیکی به زنی دارد او یک همجنس گراست. بنابراین دیگر مهم نیست که نقش جنسی خود را چگونه تعریف می کند.
در نظریه استورمز رشد همجنس گرایی چنین توصیف می شود که، تخیلات جنسی اولیه انسان به طور طبیعی نسبت به افرادی بیشتر گرایش دارند که، هیجان بیشتری از آن ها دریافت داشته اند. دوستی با همجنس تا 12 سالگی با ستیزه جویی همراه است، بعد از این نوعاً آمیختگی اجتماعی دختر و پسر بین 12 تا 13 سالگی پدید می
آید و تقریباً سن بلوغ، آغاز این رفتارها به شمار می رود. قوی ترین روابط هیجان قبل از 13 سالگی با همجنس معمولاً برقرار می شود و بعد از این، دوستی ها با جنس مخالف آغاز می شود. علاوه بر این اتورمز بر این باور است که، نوجوانانی که تخیلات رشد جنسی آنها در زمان رشد اجتماعی، در خودتحریکی است، به خصوص آن هایی که بلوغ زودرس دارند، قوی ترین جاذبه های هیجانی همجنس را دارند. جهت گیری اولیه نوجوانان در جاذبه های هیجانی، دوستان و و همسالان آن ها هستند. طبق این نظریه، زمانی که منحصراً دوستان و گروههای همسن، همجنس هستند، تمایلات جنسی به سرعت آشکار شده و نوجوانان راهنمای خود را در مسائل جنسی از گروه همسن خود انتخاب خواهد نمود و ان را به عنوان شریک جنسی خواهد پذیرفت.
همچنین برخی دیگر مانند ریچارد ایسی بر این باورند که: « مردان همجنس گرا خیالپردازی هایی مربوط به همجنس را گزارش داده اند که در سنین سه تا پنج سالگی رخ داده است. یعنی تقریباً همان سنی که افراد غیرهمجنس گرا، خیالپردازی هایی در مورد جنس مقابل دارند.» وی بر این باور است که در مردان همجنس گرا تخیلات شهوانی مربوط به همجنس، حول محور پدر یا جانشین او دور می زند. این پسر بچه ها ممکن است نسبت به سایرین مرموزتر باشند یا برای جلب توجه پدر، با مادر همانندسازی کرده و رفتارهای زنانه از خود بروز دهند. روان پویایی همجنس گرایی در زنان نیز ممکن است مشابه باشد. دختر، وابستگی عاطفی اولیه خود را نسبت به مادر، به عنوان ابژه محبوب از دست نمی دهد و به جستجوی آن در بزرگسالی ادامه می دهد.

روانکاوی همجنسگرایی

داوینچی هم‌جنسگرا بود. اگر تا پیش از فروید هم‌جنسگرایان را بیمار می‌پنداشتند و آنها را در تیمارستان‌ها بستری می‌کردند و با روش‌هایی مانند الکتروشوک و حتی داروهای اخته‌کننده تلاش می‌کردند آنها را به اصطلاح درمان کنند، فروید باعث شد نظر دیگری در جهان نسبت به هم‌جنسگرایی شکل بگیرد و این رفتار جنسی را به‌تدریج به عنوان یک رفتار متفاوت در نظر بگیرند. این امر بی‌تردید یکی از مهم‌ترین دستاوردهای روانکاوی فروید است.

دکتر شریعت کاشانی در این‌باره می‌گوید:

«در بخش پنجم کتاب خاطرنشان کرده‌ام که از نظر فروید "انتخاب مطلوب جنسی در بین همجنسان یک امر مسلم در حیات روانی عادی و متعارف است." علاوه بر این، او بر خلاف بسیاری از هم‌روزگاران خود و حتی امروزیان همجنس‌دوستی را یک "بیماری" یا گرایش "انحرافی" و "نامتعارف" به ‏شمار نمی‌آورد. در صورتی که هنوز که هنوز است پدیده همجنس‌دوستی نه‌تنها در میان روان‌شناسان، که نیز در حلقه روانکاوان دو دستگی ایجاد می‏کند، و به‏ مناسبت به‏ عنوان یک "انحراف" و "بیماری" و یا یک امر عادی و بهنجار تعبیر و تفسیر می‌شود.»

دکتر شریعت کاشانی در ادامه به پرسش هفته‌نامه آلمانی‌زبان « دی تسایت» از فروید اشاره می‌کند و می‌گوید:

«هنگامی که در سال ۱۹۰۳ هفته‌نامه "دی تسایت" به بهانه محاکمه یک شخصیت سرشناس به‏ دلیل داشتن تمایلات همجنس‌دوستانه، نظر فروید را جویا می‌شود، او چنین پاسخ می‌دهد: "همجنس‌دوستی به دادگاه مربوط نمی‌شود، و من حتی یقین کامل دارم که همجنس‌دوستان نباید به ‏عنوان افراد بیمار در نظر گرفته شوند و تحت درمان قرار بگیرند. زیرا جهت‌گیری خاصی که جنسیت آنان به‏ خود گرفته است [نشانه] یک بیماری نیست... همجنس‌دوستان بیمار نیستند."»

با این حال در برخی مکاتب روانکاوی همجنس‌گرایی در مردان یک نوع اختلال در شکل‌گیری هویت جنسی به شمار می‌آید. برخی پژوهشگران هم به «رفاقت» در شکل‌گیری تمایلات هم‌جنسگرایانه در مردان اشاره کرده‌اند. 

دکتر شریعت کاشانی درباره نظر فروید نسبت به هم‌جنسگرایی و به تعبیر او هم‌جنس‌دوستی می‌گوید: 

«فروید همجنس‌دوستی را، به ‏این دلیل که (همانند حیات جنسی نزد افراد ناهمجنس) با درنظر گرفتن روابط مادرـ پدرـ فرزندی توضیح می‌دهد، و نیز وجود آن را در درازنای زمان و جوامع مختلف به‏ عنوان یک واقعیت می‌پذیرد، آن را همه‌جایی و جهان‌شمول به‌شمار می‏آورد. مهم‌تر این است که او این تمایلات را به ‏همان اندازه جهانی می‌داند که عشق‌ورزیدن نسبت به جنس مخالف، و به همین دلیل نیز هیچ‌گونه اعمال تبعیض و نابرابری و پیشداوری را در مورد همجنس‌دوستان برنمی‌تابد. درمثال او در بندی از کتاب سه رساله درباره نظریه جنسی (پرداخت 1905) چنین می‌آورد‏: "پژوهش و جستار روانکاوانه با جداساختن همجنس‌دوستان از دیگران و به‏ شمار آوردن آنان به‏ عنوان یک گروه خاص و متفاوت سخت مخالف است. انتخاب مطلوب همجنس در حیات عاطفی متعارف و معمول حضور [انکارناپذیر] دارد... و من تاکنون بدون در نظر گرفتن این گرایش و انتخاب نتوانسته‌ام به یک مورد از روان‌درمانی بپردازم." پس مشغله روانکاوی فروید "بیماری" انگاشتن و "درمان" ‏نمودن همجنس‌دوستی نیست؛ بلکه درک و دریافت این امر است که چرا و چگونه برخی از افراد مطلوب عاطفی خود را در بین هم‌جنسانشان انتخاب می‌کنند. بنابراین سخن نه درباره آسیب‏شناسی (Pathology) و روان‌درمانی همجنس‌گرایی، بلکه اساساً برسر ریشه‌جویی و علت‌یابی(Aetiology) آن است.»

فروید بر آن بود که هم‌جنسگرایان با مادر رابطه‌ای سخت عاطفی و پیوندی سخت درونی دارند و به همین دلیل هم در دوران بلوغ با مادر همذات‌پنداری می‌کنند. فروید تلاش می‌کند با بررسی سرگذشت داوینچی و تحلیل آثار او این نظریه را اثبات کند. البته فروید از توضیح هم‌جنسگرایی در زنان درمی‌ماند و همین مردانه بودن نظریه‌های او یکی از مهم‌ترین مشکلات فرویدیسم است.

دکتر شریعت کاشانی در این‌باره می‌گوید: 

«چگونگی سرگذشت زندگانی عاطفی لئونارد داوینچی و محتوای کیفی چندین پرده نقاشی او (نظیر نقاشی‌های "لبخند ژوکوند" یا "مونالیزا"، "باخوس"، "یوحنای قدیس" و غیره) زمینه و بهانه مناسبی فراهم می‌آورند تا اینکه فروید با جدیت و پشتکار در اندیشه پی‌جویی و تبارشناسی همجنس‌دوستی در وجود آن هنرمند فرورود، و همچنین برای نخستین‌بار به ارائه یک نظریه تحلیلی درباره همجنس‌دوستی نایل آید. این نظریه به روی‏هم بر وجود مؤثر و سرنوشت‌ساز یک رابطه بسیار نزدیک و متقابل میان دو عشق‌ورزی شدید اصرار می‌ورزد. منظور عشق‌ورزی حاد و شدید کودک نسبت به مادر و عشق‌ورزی بی‌کرانه مادر (آن هم یک مادر بسیار پرعطوفت و از دید عاطفی زیاد‌ه‏خواه و انحصارطلب نسبت به فرزند) است. این عشق‌ورزی شدید دوجانبه در مواردی به زندگانی عاطفی و جنسی فرزند یک سمت و سوی خاص و متفاوت می‌دهد که ازجمله برآیندهای آن همانندشدگی با مادر و ایفای نقش او در حیات عاطفی و معاشرتی است. از طرف دیگر، تردیدی نیست که توضیح همجنس‌دوستی در چارچوبه دستگاه نظری فروید تا حدود زیاد متأثر از "مردانه بودن نظریه‌های" اوست (در بطن نظریات و تعبیرات و تفاسیر روانکاوی چون ژاک لاکان نیز "فالوس" و "مادر فالیک" و هرآنچه که با سیطره نرگی و نرینگی پیوستگی دارد در موارد بسیار جایگاه بزرگ و محوری و فراگیر دارد). با این همه، در دیدگاه فرویدی استثنائاتی هم ازجمله در مورد همجنس‌دوستی زنانه وجود دارد. درمثال او در گفت و گو از این گرایش در زنان از "اودیپ زنانه" (و نه "عقدۀ الکترا" آن‏گونه که مد نظر یونگ و برخی دیگران بوده است) سخن می‌گوید و توضیحاتی نیز که در این مورد می‌دهد با توضیحات او درباره همجنس‌گرایی لئونارد داوینچی و دیگران کمابیش فرق دارد. منظور من در اینجا یک تحلیل و بررسی از اوست که در ۱۹۲۰ زیر عنوان "تکوین روان‌زادی یک مورد از همجنس‌دوستی زنانه" در مجلد ششم "نشریه بین‌المللی روانکاوی" به زبان آلمانی منتشر شده است.» (Internationale Zeitschrift für Psychoanalyse, VI, 1920)

نظر فروید درباره همجنس گرایی در نظریه رشد روانی جنسی

نظریه فروید اظهار داشت که ترجیحات دگرجنسگرایانه نمایانگر نتیجه “طبیعی” توسعه است و توضیح می‌دهد که ترجیحات همجنسگرایی نشان دهنده انحراف این روند است. نظرات خود فروید در مورد همجنس گرایی متفاوت بود، در بعضی مواقع توضیحات بیولوژیکی و در موارد دیگر توضیحات اجتماعی یا روانشناختی برای ترجیحات جنسی را دلیل ایجاد آن می‌دانست.

دیدگاه زیگموند فروید درباره همجنس‌گرایی، بر مبنای غیر اختیاری بودن این گرایش استوار است. بر اساس دیدگاه وی انسانها همگی در ابتدا دوجنس گرا هستند بر این اساس وی همجنس گرایی را نوعی انحراف از این وضعیت می‌داند.

همجنس گرایی یک بیماری روانی نیست

فروید برخلاف بسیاری از متفکران زمان خود، قانع نشده بود که همجنسگرایی یک آسیب شناسی است. وی همچنین معتقد بود که تلاش برای تغییر جنسیت یک فرد معمولاً بیهوده و اغلب مضر است.

وی انواع عمیق و ریشه‌ای از همجنس گرایی را غیرقابل تغییر می‌دانست زیرا این عامل را عاملی ناشی از اختلال طبیعی انسانی می‌داند که ریشهٔ روانی ندارد. به همین خاطر فروید کشف علت همجنسگرایی را بر عهدهٔ شاخه زیست‌شناسی می‌گذارد نه شاخه روان‌شناسی.

فروید اشاره کرد که افراد همجنس گرا اغلب با فرهنگ اخلاقی و رشد فکری بالایی از سایرین متمایز می شوند . در سال 1930 ، او بیانیه ای عمومی را امضا کرد تا قانونی را لغو کند که همجنس گرایی را جرم می شناخت .

فروید در نامه مشهور خود ( در 1935 ) به یک مادر که مایل به درمان همجنس گرایی پسرش بود ، نوشت :

« من نامه شما را مبنی بر اینکه فرزندتان همجنس‌گراست دریافت کردم. من از اینکه شما خود این واژه را [در نامه‌تان] به کار نبرده‌اید، بسیار متأثر شدم. می‌توانم بپرسم چرا طفره می‌روید؟ همجنس‌گرایی مطمئناً هیچ پیشرفتی نیست اما چیزی هم نیست که فرد به خاطرش شرمنده باشد، گناه نیست، تنزل نیست؛ این نمی‌تواند به عنوان بیماری طبقه‌بندی شود؛ ما آن را نوعی تنوع در رفتارهای جنسی می‌دانیم که به خاطر متوقف ماندن پیشرفت جنسی رخ داده‌است. افراد بسیار محترم و بزرگی چه در دوران باستان چه در دوران نوین همجنس‌گرا بوده‌اند: چندین فرد بسیار بزرگ از میان آنها افلاطون، میکل آنژ، لئوناردو داوینچی، و غیره. این بزرگترین بی‌عدالتی است که همجنس‌گرایی را جرم یا یک ظلم تلقی کنیم. اگر من را باور ندارید کتاب‌های هیولاک الیس را بخوانید.

اگر از من تقاضا می‌کنید که [به فرزندتان] کمک کنم و همجنس‌گرایی [او] را از بین برده و دگرجنس‌گرایی را جایگزین کنم پاسخ این است که به طور عمومی ما نمی‌توانیم چنین قولی را دهیم که موفق شویم. در بعضی از موارد خاص ما موفق شده‌ایم که میکروب‌های گرایش به جنس مخالف را که پژمرده شده بودند بهبود دهیم. [این میکروب‌ها] در همه همجنس‌گرایان وجود دارند. در اکثریت موارد دیگر این امکان‌پذیر نیست. بسته به سن و کیفیت شخص جواب متفاوتی دارد و درمان پزشکی قابل پیش‌بینی نیست.

روان‌کاوی کردن [اما] بخش متفاوتی است. اگر پسر شما ناراحت، نوروتیک، یا چندپاره از درگیری‌ها است، و در زندگی اجتماعی مشکل دارد روان‌کاوی می‌تواند برای وی نظم، آرامش روانی، و کاربری کامل بیاورد چه فرزند شما همجنس‌گرا باقی بماند چه تغییر کند ».

به طور کلی براساس این نامه فروید می گوید : « همجنس گرایی هیچ مزیتی ندارد ، اما چیزی نیست که از آن خجالت بکشید . نه رذالت است نه انحطاط ، آن را نمی توان به عنوان یک بیماری طبقه بندی کرد . ما این حالت را به عنوان نوعی عملکرد جنسی می‌شناسیم که با متوقف شدن یک مرحله خاص از رشد جنسی ایجاد می‌گردد.» .

در حالی که نظریه فروید حاکی از آن بود که همجنسگرایی انحرافی در رشد طبیعی روان جنسی است. بسیاری از روانشناسان معاصر معتقدند که گرایش جنسی تا حد زیادی تحت تأثیر عوامل بیولوژیکی است.