رشک احلیل یا آلت یا قضیب ( Penis envy ) یک نظریه در روان‌کاوی فرویدی است مبنی بر این که دختربچه‌ها هنگامی که متوجه می‌شوند آلت مردی ندارند احساس رشک می‌کنند. به عبارتی رشک آلت یعنی اشتیاق مادینه برای تملک اندام جنسی نرینه .

در اولین نسخه از رساله ای در باب نظریه ی سکسوالیته ، که تمرکز آن بر رشد سکسوالیته در جنس مذکر است ، هیچ اشاره ای به رشک آلت نشده است . اولین اشاره به آن در آثار فروید ، در مقاله ای با عنوان « درباره نظریات جنسی کودکان » (1980) است که علاقه ی دختر بچه به آلت پسر را مورد توجه قرار می دهد - علاقه ای که « تحت سلطه رشک در می آید زمانی که دختر اظهار می کند « ترجیح می داد پسر باشد » می دانیم این آرزوی او به منظور رفع چه کمبودی مطرح شده است .

زمانی که فروید در 1914 از عبارت رشک آلت برای نشان دادن بروز عقده ی اختگی در دختر استفاده کرد ، ظاهرا این عبارت پیش از آن در نوشته های روانکاوی مورد پذیرش واقع شده بود .

هر چند در مقاله « در باب دگرگونی های غریزی ، که شهوت مقعدی نمونه ای از آن است » ( 1917) معنای صریح این عبارت دیگر منحصر به میل جنس مونث به داشتن آلتی همچون آلت پسر نیست ، حالا این عبارت نسخه های اصلی مشتق شده از رشک آلت - میل کودک ، مطابق با هم ارزی نمادین آلت و کودک ، و میل به جنس مذکر به عنوان یک « زایده ی متصل به آلت » - را نیز در بر می گیرد .

سر منشاء رشک آلت ، کشف تمایز آناتومیک بین دو جنس است : دختر بچه نسبت به پسر احساس محرومیت می کند و دوست دارد همچون او صاحب آلت باشد ( عقده اختگی )

متعاقبا در فاز ادیپی این رشک آلت به دو فرم ثانویه در می آید :

1- اول ، میل به دست آوردن آلت در درون خود فرد ( بیشتر در قالب میل به داشتن بچه )

2- و دوم ، میل به لذت بردن از آلت در مقاربت .

در متن‌های غیرعلمی امروزی، گاه از اصطلاح «رشک قضیب» برای اشاره به احساس زنانی استفاده می‌شود که آرزوی مرد بودن دارند.

نظریه رشک آلت فروید

به باور فروید، این لحظه‌ای اساسی در تشکیل هویت جنسیتی و هویت جنسی اوست. به گفتهٔ فروید، واکنش متناظر رشک قضیب (آلت نری) در پسربچه‌ها در لحظه‌ای رخ می‌دهد که آنها متوجه می‌شوند زنان آلت مردی ندارند. فروید این را «اضطراب اختگی» ( castration anxiety ) می‌نامند.

فروید معتقد بود که بین 3 تا 6 سالگی در مرحله فالیک بود که دختر متوجه شد این عضو را ندارد و همچنین اظهار داشت که دختر احساس "ناتوانی و بدرفتاری" می کند و مادرش را مسئول از دست دادن و خواسته ها می داند.

فروید این آگاهی را یک لحظه مهم در مجموعه ای از مراحل انتقال به جنسیت زنان بالغ می دانست. در نظریه فروید، مرحله حسادت آلت تناسلی، انتقال از دلبستگی به مادر را به رقابت با مادر برای توجه، قدردانی و محبت پدر آغاز می کند.

فروید معتقد بود که زنان قربانی آناتومی خود هستند و برای همیشه از مردان به خاطر داشتن آلت مردانه رنجیده خاطر هستند و به آن ها حسودی می کنند .

فروید همچنین معتقد بود که فراخود زنان خوب رشد نکرده است ( در اثر حل شدن ناکافی تعارض های ادیپی ) و چون زنان معتقدند که واقعا مردان اخته شده هستند ، تصویر بدنی حقیری دارند .

فروید نوشت:« دخترها نداشتن اندام جنسی را که برای پسران ارزش برابری دارد، عمیقا احساس می‌کنند. آنها به این دلیل خود را حقیرتر می‌دانند و این رشک برای آلت مردی، منشأ تمام واکنش‌های زنانه است» ( فروید، 1925 ص212).

بنابراین دختر رشک آلت مردی(penis envy)، نقطه مقابل اضطراب اختگی پسر را پرورش می‌دهد. دختر معتقد است که آلت مردی‌اش را از دست داده است و پسر می‌ترسد که آن را از دست بدهد. سرانجام دختر با مادرش همانندسازی می‌کند و عشق خود به پدر را سرکوب می‌نماید ولی اینکه چگونه این اتفاق می‌افتد، فروید آن را روشن نساخت.

تعارض‌های آلتی و میزان حل‌شدن آن‌ها در تعیین واکنش افراد بزرگسال و نگرش آن‌ها نسبت به جنس مخالف اهمیت زیادی دارد. تعارض‌هایی که به طور نامناسب حل شده‌اند می‌توانند حالت مداوم اضطراب اختگی یا رشک آلت مردی را ایجاد کنند.

شخصیت آلتی

تعارض مرحله آلتی، آخرین و اساسی‌ترین تعارضی است که کودک باید با آن مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. این تعارض همان خواست ناخودآگاه (ناهشیار) کودک به تملک والد ناهمجنس خود و در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید، این وضعیت را عقده ادیپ (Oedipus complex) نامیده است.

تعارض‌های آلتی و درجه حل شدن آنها، در تعیین واکنش‌های فرد بزرگسال به جنس مخالف و نگرش‌های او نسبت به این جنس، اهمیت زیادی دارد.

 فروید شخصیت آلتی مردانه را بی‌پروا، مغرور و متکی به نفس توصیف کرد. مردانی که چنین شخصیتی دارند می‌کوشند مردانگی خود را از طریق فعالیت‌هایی چون فتوحات جنسی مکرر به اثبات رسانند و یا آن را نشان دهند. شخصیت آلتی زنانه، در زنانگی خود اغراق می‌کند و از استعداد و جذابیت خود برای خرد کردن مردان و چیره شده بر آنها استفاده می‌کند.

تیپ شخصیت به اصطلاح آلتی گواه بر خودشیفتگیِ‌ نیرومند است و این افراد پیوسته برای جلب‌کردن جنس مخالف تلاش می‌کنند، اما در برقرارکردن روابط دگر جنس‌گراییِ پخته، مشکل دارند. فروید شخصیت آلتی مردانه را به صورت جسور، گستاخ، مغرور و از خود مطمئن توصیف کرد. مردان دارای این شخصیت سعی می کنند که مردانگی خود را از طریق روابط جنسی مکرر ابراز کنند. شخصیت آلتی زنانه، در زنانگی خود اغراق کرده و از استعدادها و جذابیت خود برای مغلوب‌کردن مردان و چیره‌شدن بر آن‌ها استفاده می‌کند.

نظریه رشک آلت مردانه از منظر لوس ایریگاری

الگوی روانکاوی کلاسیک فروید بر اساس آناتومی مردانه شکل گرفته است. او بر این باور بود که فرودستی زنان به این دلیل است که آنها فاقد قضیب (آلت مردانه) هستند. در مرحله پیشا اودیپی و اودیپی  دختر و پسر هر دو، مادر را رها می­ کنند و به سمت پدر متمایل می شوند زیرا متوجه می شوند که مادر نه تنها فاقد اندام مردانه است بلکه فاقد قدرتی است که به همراه آن  وجود دارد. 

طبق نقد ایریگاری به این نگرش ” اندام جنسی ای که یک اندام جنسی نیست، اندام جنسی محسوب نمی­شود. این اندام متضاد٬ مخالف، برعکس و نقطه ­ی مقابل تنها اندام جنسی قابل رویت یعنی آلت نرینه است” (نقل از لوربر.۳۸۶)، دلیل این که در کارهای مطرح فروید، زنان دچار “رشک آلت نرینه” هستند همین مسئله است. زنان به عنوان “دیگری” پایین ­تر و از نظر قدرت و جایگاه در مرتبه دوم  در جامعه باقی می­ مانند چون آنها خود را فاقد چیزی می­ دانند که مردها به طور طبیعی با آن متولد می شوند.

مشکل اساسی این است که این نوع تفکر حتا تا امروز رایج است. دیدگاه فروید نسبت به فرودستی زنان در اصلی ترین نظریه­ اش یعنی جبرگرایی بیولوژیکی توجیه شده که یک مکانیزم گسترده است برای خنثاسازی تلاش زنان در مسیر ترفیع از جایگاه فرودستی که در آن قرار دارد.
مقاله ­ی لوس ایریگاری از آن جهت مهم است که بیان میکند رویکرد تئوریک فروید در مورد سکسوالیته و جایگاه اجتماعی زنان و هر چیزی که ما در مورد سکسوالیته زنان و مردان می­ دانیم همواره از طریق پارامترهای مردسالارانه سنجیده شده است.

به عبارت دیگر از ادبیات گرفته تا پزشکی، حقوق، روانشناسی،  و سیاست، مردان به طور مداوم سعی در تعریف زنان، سکسوالیته و جایگاه اجتماعی­ شان داشته ­اند، زیرا مردان در تمام این رشته­ های تحقیقی و اکتشافی تفوق داشته­ اند. هر چیزی را که زنان در مورد خودشان می­دانند از طریق مردان به دست ­آورده­ اند حتا چوچوله (خروسه٬ کلیتوریس) به عنوان قضیبی کوچک توصیف می شود زیرا مردان از نگاه خود نامی به آن اطلاق کرده ­اند. از لحظه ­ای که یک دختر متولد میشود به او گفته می شود که فاقد چیز مهمی است: قضیب و به دلیل این کمبود طبیعی و ذاتی آنها ناکافی و ناقص انگاشته شده­ اند زیرا در جایی که الگوی متعارف مردانگی است زنان نا متعارف هستند.

ایریگاری از دیدگاه مردانه درباره ­ی زنان فاصله می­ گیرد و چندگانگی لذت­ زنانه را به نمایش می­ گذارد، ” زنان تقریبن در همه جای بدن­شان اندام جنسی دارند. نقاط لذت­ زنان متفاوت ­تر، پیچیده­ تر و دقیق­ تر از چیزی است که با تفکر قضیب محور تصور می شود” .

او مقاله­ اش را با دعوت زنان به بازخوانی مفهوم زنانگی و بدن، و ابراز هویت خود به مثابه سوژه ­ای مستقل بدون در نظر گرفتن دیدگاه مردان پایان می­دهد. به باور ایریگاری قبل از آن زنان نیاز به واکاوی چیزی که به عنوان حقیقت پذیرفته اند دارند، آنها باید دستگاه های چندگانه ی ستم را که برای تعریف و محدود کردن نه تنها بدن و تمایلات جنسی­ شان بلکه نقش اجتماعی و سیاسی ­شان وجود دارد بررسی کنند. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، “نه جنسیت زنان، نه تخیل و نه زبان­شان امکان وجود ندارد.” .

انتقادها بر این نظریه

این نظریه و نظریات رشد جنسی فروید توسط برخی روانکاوان و جامعه‌شناسان نقد یا رد شده‌است. روانکاوانی همچون کارن هورنای، اوتو فنیچل، ارنست جونز، اریک اریکسون، ژان پیاژه، جولیت میچل و فیلسوفان یا جامعه‌شناسانی مانند کلارا تامسون، بتی فریدان، لوس ایریگاره، ژولیا کریستوا، و هلن سیکسو نقد یا رد شده‌است.

نظریه رشد روانی به‌طور عام و مرحله فالیک به‌طور خاص، در ابتدا توسط روانکاوان دیگری چون کارن هورنای، اوتو فنیچل، ارنست جونز به چالش کشیده شد. بعدتر روانشناسانی مانند اریک اریکسون و ژان پیاژه کل مدل فرویدی رشد روانی کودک را به چالش کشیدند.

کارن هورنای نظریه رشک قضیب را رد کرده و آن را نادقیق دانسته‌است. کارن هورنی در مقابل بر این باور است که مردان به دلیل این که نمی‌توانند موجود دیگری را به دنیا آورند با احساس کمبود و نقص دست و پنجه نرم می‌کنند که رشک زهدان نام دارد.

محققان کار فروید را اصلاح کرده‌اند. کودکان در هر دو جنس در طی دومین سال زندگی اندام‌های تناسلی خود را بررسی می‌کنند و نسبت به آنها آگاهی دارند. آنها با تقویت مناسب والدین شروع به شناسائی صحیح هویت خود به‌عنوان دختر یا پسر می‌کنند. حسادت نسبت به آلت تناسلی مردانه (رشک احلیل) نه فراگیر و نه طبیعی است.