خانواده یکی از قدیمی ترین نهادهای اجتماعی است که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران،تاریخی به قدمت حیات انسان دارد. به لحاظ اهمیت و نقشی که این نهاد در سلامت و تداوم حیات جامعه دارد همواره یکی از موضوعات مورد علاقه و توجه متفکران اجتماعی و تاریخی بوده است. آنچه مسلم است خانواده همچون سایر سازمانها و نهادهای تشکیل دهنده جامعه در طول تاریخ دچار دگرگونی های عمیق گردیده است. وسعت و اهمیت این تغییرات تا آنجاست که امروزه بسیاری از جامعه شناسان و صاحب نظران نگران آینده این نهاد بوده و از کاهش اهمیت و حتی زوال آن بویژه در جوامع پیشرفته سخن می گویند ( گیدنز، 443:1381).

تشکیل خانواده و ازدواج در وهله اول ممکن است امری شخصی و خصوصی تلقی شود اما واقعیت آن است که کمتر حوزه ای از حیات انسانی یافت می شود که روابط بین فرد و جامعه در آن این چنین تحت انتظام هنجارها قرار گرفته باشد. هر چند افراد ممکن است به هنگام انتخاب همسر و شریک زندگی خود و در واقع تشکیل خانواده احساس کند که آزادانه دست به انتخاب می زنند اما آنها به طور ناخودآگاه از الگوها و قواعد بسیار دقیق و پیچیده تبعیت می کنند این قواعد و الگوها در طی تاریخ دچار تحولات بسیاری شده اند.

ازدواج یکى از اساسى ترین و در عین حال حساس ترین مراحل زندگى انسان به شمار مى رود. انسان بنابر سرشت و ماهیت وجودى خویش و وابستگى به غیر در پاسخ به نیازهاى درونى و بیرونى خود همواره از فردگرایى گریزان بوده است. حتى انسان بدوى نیز بى نیاز از زندگى مشترک (خانوادگى و گروهى) نبود. ازدواج اصلى ترین و  عالى ترین نمود این پاسخ است و مظهرى از قانون گروه گرایى اوست.

ازدواج بعنوان یکی از رویدادهای مهم وحیاتی در زندگی روزمره افراد جامعه می باشد و ازجنبه های مختلف می توان آن را مورد بررسی قرار داد. یکی از این زوایا سن شروع و به اصطلاح وارد شدن به ازدواج است.ازدواج علاوه بر پاسخگویی به نیازهای جنسیتی وعاطفی فرد،نیازهای اقتصادی،ارتباطات اجتماعی وفرهنگی او رانیز تنظیم می کند و بخاطر اهمیت و تاثیری که دارد،بعنوان هنجاری پذیرفته شده در تمامی کشورهای دنیا به حساب می آید. به لحاظ اجتماعی و فرهنگی بی توجهی والدین نسبت به ازدواج امری ناپسند به شمار می آید چرا که بقای خانواده در گرو بقا و ساماندهی ازدواج است (آزاد ارمکی،99:1386).

ازدواج مقدس ترین و پیچیده ترین رابطه میان دو انسان از دو جنس مخالف است که ابعاد وسیع و عمیق و هدف های متعددی دارد. ازدواج پیمان و پیوند مقدسی است میان دو جنس مخالف بر پایه روابط پایای جنسی، عاطفی و معنوی و بر اساس انعقاد قرارداد شرعی، اجتماعی و قانونی که تعهداتی را برای زوجین به وجود می آورد. بنابراین ازدواج یک تصمیم گیری ظریف و پیچیده است که قبل از هر گونه اقدامی باید تمام جوانب را در نظر گرفت (به پژوه، 1380).
به طور کلی ازدواج، پیوند دو شخصیت است با حفظ نسبت نسبی استقلال هر یک از زن و شوهر، برای همکاری متقابل، نه از بین بردن یک شخصیت به خاطر تکمیل خواسته های دیگری. به عبارت دیگر ازدواج، قراردادی است رسمی، برای پذیرش یک تعهد متقابل جهت زندگی خانوادگی، که آدمی در خط سیر معین و مشخصی از زندگی قرار می گیرد. این قرار داد با رضایت و خواسته طرفین، بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد شده و در سایه آن روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید می آید (دژکام، 1388).
ازدواج ارتباطی است که دارای ویژگی های بی نظیر و گسترده ای می باشد. ازدواج ارتباطی که دارای ابعاد زیستی، عاطفی، روانی، اقتصادی و اجتماعی است. به عبارت دیگر، همزیستی زوجین در درون خانواده، موجب چنان ارتباط عمیق و همه جانبه ای می شود که بی هیچ شک و تردیدی قابل مقایسه با هیچ یک از دیگر ارتباطات انسانی نمی باشد به نحوی که قرارداد ناشی از آن دارای نوعی تقدس است(دژکام، 1388).

تعریف ازدواج

معادل ازدواج به انگلیسی = marriage که به معنی اتحاد عمیق دو نفر است!

ازدواج اتحاد یک زن و یک مرد است که به صورت دائمی و انحصاری نسبت به یکدیگر متعهدند و به طور طبیعی (ذاتی) با به دنیا آوردن و پرورش کودکان توسط هر دوی آن ها همراه است.

در بیان دقیق تر معنی ازدواج باید گفت: همسران اتحاد خود را از طریق اعمال مرتبط با زناشویی که به وجود آورنده بخش رفتاری فرایند تولید مثل است کامل و تجدید می کنند و به این ترتیب ازدواج آن ها را به عنوان واحد تولید مثل متحد می سازد.

ازدواج عبارت از فرايند علاقمندي، كشش جسمي، جنسي، رواني و به دنبال آن فراهم سازي شرايط اقتصادي ، اجتماعي، علمي، شغلي، خانوادگي، شخصي دو جنس مخالف ( زن ومرد يا دختر و پسر) در جهت ايجاد يك زندگي مشترك توأم با تفاهم، محبت، پويايي، زايندگي، و هدفمند كه در راس آن بيشترين تأثيرات را مذهب و اعتقاد و دين دو طرف دارد.

ازدواج و تشکیل خانواده پیوندی مقدس، میثاقی محکم، بنایی محبوب نزد خداوند و عاملی موثر در حفظ دین، پذیرش عبادت انسان، تکوین مودت در رحمت، پاسداری از حریم عفت، تضمین رزق و روزی و تعظیم سنت نبوی است.

ازدواج یا نکاح ایجاد پیوند زناشویی به وسیله صیغه عقد نکاح است. قرآن ازدواج وقرار گرفتن مردان در کنار همسرانشان را مایه آرامش دانسته و به مسلمانان توصیه کرده که مردان و زنان بی‌همسر را همسر دهند. بر طبق روایات، ازدواج بزرگ‌ترین نعمت پس از نعمت اسلام‌، نگه‌دارنده نصف یا دو سوم دین و سنّت پیامبر اسلام(ص) است.

آرنت (۲۰۰۴) ازدواج در کشورهای درحال توسعه را نشانه ای مهم برای ورود به بزرگسالی می داند و این معمولا بسیار زودتر از نشانه های بزرگسالی در ایالات متحده اتفاق می افتد.

کارلسون ازدواج را چنین تعریف می کند: «ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین یک مرد و یک زن که با تحقق بخشیدن به برخی شرایط قانونی و بر پا داشتن مراسمی برگزاری زناشویی انجام می گیرد(دژکام، 1388).

ازدواج از منظر فیلسوفان پیشاسقراطی

وولپی هم در مقدمه‌اش بر کتاب هنر رفتار با زنان شوپنهاور ، به رابطه ویران و درهم‌شکسته فلاسفه و زنان اشاره کرده و می‌گوید کهن‌ترین فیلسوفان یونان یعنی پیشاسقراطیان هیچ‌کدام تن به ازدواج ندادند. 

نظر افلاطون درباره ازدواج

برخی از محققان افلاطون را به عنوان اولین طرفدار و یا مدافع حقوق زنان ، به سبب برخی پیشنهاد های اصول گرایانه او درباره نظام جامعه که در شاهکارش موسوم به "جمهور" به آن پرداخته است، می شناسند. در دولت جامعه آرمانی که او به تصویر کشیده است، عالی ترین طبقه اجتماعی را حاکمان و سربازان-محافظان-تشکیل می دهند و زنان هم در کنار مردان به عنوان گروهی برگزیده ، پذیرفته شده اند. زیرا «زنان باید همان وظایف مردان را بر عهده گیرند و باید از همان تعلیم و تربیت هم برخوردار باشند.»

چارچوب واقعی رشد و حرکت اندیشه های افلاطونی درباره زن، دارای دو صورت متفاوت از زن یونانی است که؛ یکی متعلق به آتن زادگاه افلاطون و دیگری مربوط به شهر اسپارت است. زن آتنی زنی سنتی و مطیع شوهر و خانه دار است اما زن اسپارتی توانایی و آزادی بیشتری دارد. نظر نهایی افلاطون درباره زن با تاثر از هر دو نظام آتنی و اسپارتی؛ برابری مرد و زن است.

نظر ارسطو درباره ازدواج

ارسطو، در کتاب سیاست (Politics) نظرات خود را از دیدگاه زیست شناسی، در مورد زناشویی و تولید مثل، به تفصیل بیان کرده است. اساسا برداشت او از جنس مونث این است که زن ابزار تولید مثل برای مرد است و امر ازدواج، به عنوان رسمی است که برای "آماده کردن (شرایط اجتماعی) انجام میگیرد تا بدینوسیله بتوان کودکانی برومند و تندرست تربیت نمود." 
ارسطو در ادامه بحث به شرایط ازدواج می پردازد و معتقد است که سن ازدواج بهتر است زمانی باشد که نیروی بدنی مرد و زن به بالاترین پایه خود رسیده باشد. یعنی زن در سنین بین ۱۸ و ۱۹ و مرد در ۳۷ سالگی یا حدود آن باشد.

ارسطو معتقد است كه تفاوت سني زوج نبايد نه بسيار كم و نه بسيار زياد باشد تا هم احترام پدر و مادر نزد كودك حفظ شود و هم پدر و مادر از ياري رساندن به فرزندان باز نمانند.

از دید ارسطو، شهروندان "نباید در زمین بایر شخم بزنند". به سخنی دیگر، شهروندان نباید دختران نوجوان و خردسال که هنوز برای باروری آماده نشده اند را به زنی اختیار کنند، زیرا "زایمان آنان بسیار دردناک است و مایه مرگ بیشتر آنان میشود." همانطور که ملاحظه میشود، عمل آمیزش و توالد نسل به شخم زدن زمین تشبیه شده است و به مردان توصیه میشود که در زمین بایر شخم نزنند زیرا در آن حاصلی به دست نمی آورند.

بنابر نظریه عمومی ارسطو، زن فقط ارائه دهنده "جسم" برای نوزاد است. در حالی که پدر، به نوزاد خود روح می بخشد. بدیهی است که در اینجا فقط نیروی پدید آوردن خرد، از ناحیه مرد است که منظور میگردد، در حالی که به زن پند داده شده است که "در هنگام بارداری، تندرستی خویش را حفظ کند و مرتب ورزش نماید و خوراکیهای نیروبخش بخورد. در هنگامی که جنین در بدن زن رشد میکند، او باید مشغولیت فکری نداشته باشد تا روانش در آسایش قرار گیرد، به ترتیبی که تمام نیروی او صرف رشد کودک گردد."

ارسطو در کتاب سیاست خود می گوید:

« مرد ذاتا برتر است و زن حقیر و ناچیز. یکی دستور می دهد و دیگری از آن پیروی می کند. این اصل ضروری برای نوع بشر است... . مرد ذاتا برای دستور دادن ساخته شده نه زن؛ درست همچون کهنسالان که بر نوجوانان کم تجربه برترند... .همان طور که سقراط می گوید: شجاعت و عدالت مرد و زن با هم برابر نیست؛ شجاعت مرد در فرمان دادن است و شجاعت زن در اطاعت کردن.»

ارسطو همچنین معتقد است که زنان از نظر اخلاقی هم در مراتب پایین تری از مردان قرار دارند. مردان"روح" اند و زنان صرفا "جسم" اند.

نظر ایمانوئل کانت درباره ازدواج

کانت گفته زن با ازدواج آزاد و مرد با این کار، آزادی‌اش را از دست می‌دهد. 

نظرات کانت درباره ماهیت ازدواج در بخش نخست کتاب متافیزیک اخلاقیات به نام «عناصر متافیزیکی عدالت» آمده است. برخورد کانت با این موضوع سبب خجلت فلاسفه علم اخلاق و قانون گشته است. نظر کانت در مورد آمیزش عمدتاً حیوانی بوده و در نهایت، با شأن و اعتبار انسان در تضاد است. حتی وقتی در قالب ازدواج قانونی باشد هم چنان نگاه او به این مسأله حیوانی است:
«آمیزش نوع منحصر به فرد عیش است و در حقیقت، شهوت و عشق اخلاقی هیچ نقطه مشترکی با یکدیگر ندارند، گرچه این دومی تواندتحت شرایط محدودبرهان عملی از اتحاد و نزدیکی برخوردار شوند.»
کانت تسلیم شدن به میل لذایذ جنسی را حتی بدتر از خودکشی می‌داند:
«مردی که صبورانه بار زندگی را به دوش می‌کشد، حداقل از روی ناتوانی، تسلیم انگیزه های حیوانی در جهت از بین بردن خویش نمی‌شود؛ خودکشی جرأت می‌خواهد… بااین وجود، فساد غیرطبیعی، که همان واگذاری کامل خویش به تمایلات حیوانی است، نه تنها انسان را به وسیله شهوت رانی مبدّل کرده است، بلکه به چیزی غیرطبیعی مانند یک شیء نفرت انگیز بدل ساخته و حتی او را از حرمت برای خویش نیز محروم می‌سازد.» 
این نوع ادراک از آمیزش، به عنوان شکلی از استثمار دو جانبه که به قیمت ازدواج تمام می‌شود حتی اعتراض «زن گرایان» را برانگیخته است. کانت آمیزش را نوعی استثمار مردان به وسیله زنان و بالعکس می‌داند .

«رابطه متقابل» برای کانت، یک مسأله پیچیده است؛ زیرا رابطه متقابل اشاره به این موضوع دارد که مناسبات ازدواج بر پایه تساوی استوار است.
از دیدگاه کانت، رابطه متقابل دلالت بر تساوی ندارد و برتری طبیعی مردان نسبت به زنان و حق حکم رانی شوهر بر همسر از ویژگی‌های نظر کانت است. کانت بر این اعتقاد نیست که آمیزش در چهارچوب ازدواج در مقایسه با آمیزش در روسپی گری یا زنای محصنه کم‌تر حیوانی است، بلکه تضمینی می‌داند که مانند برده با زن رفتار نخواهد شد. در ازدواج چند همسری یا زنای محصنه، حقوق زنان با مردان مساوی نیست و موقعیت آن‌ها تا حدّ بردگی تنزّل می‌یابد.
تمایل کانت برای اعطای حقوقی بالاتر ازیک خدمه یا برده به زنان به معنای علاقه به اعطای تساوی نیست، بلکه او اصرار میورزدکه برتری طبیعی مردان، حق تحکّم شوهران بر زنان را برای مردان و وظیفه اطاعت از شوهران را برای زنان به همراه دارد. کانت بر این اعتقاد است که زنان با پا نهادن به چهارچوب ازدواج، بر خلاف مردان، استقلال مدنی خویش رامنکرمی شوند .

نظر شوپنهاور درباره ازدواج

شوپنهاور هم، در زندگی‌اش چندین مرتبه برای ازدواج اقدام کرد اما موفق نشد. در جایی از کتاب پیش رو هم نوشته است: «عشق ردشده از سر تحقیر بی‌اندازه دردناک است، به خصوص وقتی با رشک‌ورزی موجه یک‌جا جمع شده باشد.» این جمله یک کُد و نشانه مهم است.

شوپنهاور ، هرگاه بحث ازدواج یا تعهد نسبت به دیگری (یکی از گروه اجناس مخالف) پیش می‌آمد، رمیده و بنای مخالفت می‌گذاشته‌اند.

وولپی بیان می کند : «شوپنهاور، با وجود زن‌ستیزی آشکارو ستایش‌های فلسفی پرآب و تاب از زندگی گوشه‌گیرانه، به سرخوشی و لذت متوازن نیز گرایش داشت و در این میان، از خوشی‌های تن هم چشم نمی‌پوشید. کوتاه سخن اینکه فیلسوف ما اندرز آب می‌داد و دل در گرو شراب داشت.» 

شوپنهاور در همین‌زمینه زن را هشت‌پایی می‌داند که با مهارت، خودش را فریبکارانه پنهان می‌کند. او در بزرگ‌نشان‌دادن مساله دروغ‌گویی زنان به زمان حضرت سلیمان (ع) سر زده و می‌گوید در آن‌زمان که دروغ‌گویی هنوز به قانون تبدیل نشده بود، زن‌ها دروغ می‌گفتند. چه برسد به زمان حال که دروغ در حاکمیت زنان است و از آن ستایش هم می‌کنند. در توضیح بیشتر و کندوکاو نظریات شوپنهاور در مورد دروغ‌گویی و دورویی در زنان، به این فراز می‌رسیم که نیرویی که طبیعت در قالب نیروی جسمانی و خرد به مرد بخشیده، در قالب تظاهر به زن هدیه شده است.

شوپنهاور درباره عشق، نسخه متناقضی پیچیده است. به مخاطبش می‌گوید فقط از سر عشق ازدواج کند و خیلی زود هم از ازدواجش پشیمان نشود. اما با فاصله کمی از این جمله، ازدواج را در اصل، مانند فرو کردن دست در کیسه‌ای پر از مار آن هم با چشم بسته توصیف می‌کند؛ به امید به چنگ‌آوردن یک مارماهی بین انبوه مارها. احتمالاً معنی موردنظر شوپنهاور این است که ازدواج هندوانه دربسته است و به شانس و اقبال شما بستگی دارد. او مخاطبش را به ازدواج عاشقانه تشویق می‌کند اما می‌گوید ازدواج‌هایی که زاییده عشق‌اند معمولاً شوربختانه از هم می‌پاشند. در ادامه مطلب هم، ازدواج را نوعی سبکسری و خطا عنوان می‌کند که فرد در جوانی مرتکبش می‌شود و باید در پیری تاوانش را بپردازد. دلیلش هم برای سبکسری و خطا دانستن ازدواج این است که باعث می‌شود بسیاری از پلشتی‌ها از دیده پنهان بماند. درباره دربسته‌بودن هندوانه ازدواج می‌توانیم به این نظر شوپنهاور هم اشاره کنیم: «زنانی که دوشیزگان فقیری بوده‌اند، خیلی وقت‌ها از زنانی که جهیزیه‌ای پروپیمان و ارزشمند به خانه آورده‌اند پرمدعاتر و اسراف‌کارتر هستند.» نسخه نهایی و دلسوزانه او هم درباره ازدواج به مخاطبش چنین است که البته از نظر اخلاقی نصحیت مناسب و معقولی نیست: «اگر واقعاً مجبور به ازدواج هستید و دارا هم نیستید با یک زن ثروتمند ازدواج کنید. اینها، دست کم بهتر از دیگرانی که هرگز مالک چیزی نبوده‌اند و ارزش پول را نمی‌دانند، از اقتصاد سر در می‌آورند.»

نظریه اریکسون درباره ازدواج

یکی از مراحل نظریه اریکسون مرحله صمیمیت در برابر انزوا می باشد که از سن 20 تا 40 سالگی را در بر می گیرد .

در این مرحله فرد برای صمیمیت و سرمایه گذاری در این راه آماده است  ، بنابراین ازدواج در مرحله ای اتفاق می افتد که چالش اساسی فرد بین صمیمیت و انزوا است . صمیمیت به طور طبیعی به خودی به وجود نمی آید و شامل علاقه ، ارتباط متقابل ، خطر پذیری ، اعتماد و مبادله ی عقاید و عواطف و نه صرفا مجاورت جسمانی و روابط جنسی است . که همه نیازهای اساسی و عمیق بیشتر انسان هاست .

در همان زمان که فرد چنین رابطه ای را جست و جو می کند نیاز دارد تا احساس ثابت و پایداری از هویت خویش داشته باشد . گسترش صمیمیت بین زن و شوهر منجر به هم آمیزی می شود که به معنی آمیختن هویت خود با هویت شخص دیگر است بدون ترس از اینکه چیزی از خود از دست برود . اریکسون همچنین معتقد است که حس حقیقی صمیمیت به دست نمی آید مگر آنکه فرد هویت تکامل یافته خود را به دست آورده باشد . 

نظریه استرنبرگ درباره ازدواج

رابرت استرنبرگ دانشمندی بود که برای اولین بار سه عنصر مهم را برای عشق عنوان کرده و آن را مثلت عشق نام نهاد ؛ مثلث عشق سه وجه دارد که شامل تعهد ، صمیمیت و شهوت می باشد .

در کنار هم قرار گرفتن هر کدام از این سه وجه انواع مختلف عشق را به وجود می آورد مثلا عشق رمانتیک شامل صمیمی و شهوت است . استرنبرگ عشقی را کامل می‌داند که دارای هر 3 بعد باشد و گرنه انواع دیگری از احساسات وجود دارند که دو یا تنها یک بعد پررنگ عشق را دارند .

نظریه ازدواج کارل گوستاو یونگ

منظور از ازدواج یک آیین فرمالیته یا رسمی نیست بلکه منظور تعهدی است عمیق، بین دو نفر که زن و مرد هستند ایجاد می شود. سوگند ازدواج اصلا تضمین کننده هیچ چیز قطعی در رابطه نیست. لازم است بپذیریم که ماهیت همه روابط ما از روابط آغازین ما نشأت می گیرد، روابطی که آن را درونی کرده و به عنوان یک رابطه ناخودآگاه پدیده شناختی با خودمان تجربه می کنیم و از همین جا دستور کار تمام روابط دیگر گرفته می شود. بنابراین ما باید منشأ درک مان از خودمان را بررسی کنیم. درکی که تعامل ما با خودمان و دیگران، از آن نشأت می گیرد.”کیفیت تمام روابط ما تابع مستقیمی از رابطه ما با خودمان است”.

ازدواج از منظر برتراند راسل

برتراند راسل فيلسوف معروف انگليسي رسما در كتاب خود فصلي تحت عنوان ازدواج تجربي (يا رفاقتي) باز كرده است. وي در اين كتاب آورده است ((پيشنهاد ازدواج رفاقتي را يك محافظه كار خردمند كرده است و منظور از آن ايجاد ثباتي در روابط جنسي است وي متوجه شده كه اشكال اساسي در ازدواج فقدان پول است. ضرورت پول از لحاظ اطفال احتمالي نيست بلكه از اين لحاظ است كه تامين معيشت از جانب زن برازنده نيست. و به اين ترتيب نتيجه مي‌گيرد كه جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتي كنند كه از سه لحاظ با ازدواج عادي متفاوت است: اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود. ثانيا مادام كه زن جوان فرزندي نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود. ثالثا زن در صورت طلاق نستحق كمك خرجي براي خوراك خواهد بود. من هيچ ترديدي در موثر بودن پيشنهادات وي ندارم و اگر قانون آن را مي‌پذيرفت تاثير زيادي در بهبود اخلاق مي‌كرد (مرتضي مطهري، 1380، 52)

ازدواج از منظر مولرلیر

يك نظريه جالب درباره علل زناشويي از طرف جامعه شناسان آلماني به نام ((مولرلير)) در كتاب ((تحول ازدواج)) اظهار شده است. سه عامل افراد را به طرف ازدواج كشانيده است كه عبارت است از نياز اقتصادي، ميل به داشتن فرزند و عشق است. در جوامع اوليه علل اقتصادي اهميت بيشتري داشته است. و حال آنكه در مدنيت‌هاي باستاني (زاد و ولد) و در مدنيت امروزي عشق مقام مهم‌تر را دارا بوده است.

ازدواج از منظر کلود لوی - اشتراوس

لوی اشتراوس رابطۀ فرهنگ و طبیعت را در پدیدۀ ازدواج مورد تأکید قرار می‌دهد: «ازدواج برخوردی است داراماتیک بین فرهنگ و طبیعت، یا میان قواعد اجتماعی وکشش جنسی.» ( ساروخانی، ۱۳۷۰: ص ۲۳).

كلود لوي ـ اشتراوس در كتاب خود ((ساختارهاي ابتدايي خويشاوندي)) در مورد ازدواج چنين مي‌نويسد: ((رابطه جنسي مرد و زن جنبه‌اي از يك نياز كلي است كه نهاد ازدواج نمونه و موردي بارز از آن به نمايش مي‌گذارد. ملاحظه كرديم كه اين نيازهاي كلي با تمتع عادي، ارزشهاي اجتماعي چون حيثيت فرد و حقوق و وظايف و زنان ارتباط مي‌يابند. كليت رابطه مبادله، كه ازدواج را پديد مي‌آورد، در واقع بين يك مرد و يك زن به اين صورت كه هر كدام چيزي از خود مايه بگذارد و چيزي را نيز كسب كند، قانون نمي‌پذيرد. اين رابطه بين دو گروه از مردان شكل مي‌گيرد و زن صرفا به شكل يكي از اقلام مورد مبادله نمود نمي‌كند.
(مارتين سگالن، 1370، 70)

ازدواج از منظر بورس کوئن

بورس كوئن در كتاب مباني جامعه شناسي خود مي‌آورد ((همسر گزيني و ازدواج با دو روش انجام مي‌گيرد. روش اول انتخاب معمولا بر اساس عشق و علاقه استوار است و روش دوم انتخاب در اختيار خانواده هاست. براي بسياري از جوامع ازدواج مبتني بر عشق يك پيش نياز طبيعي و ضروري و اجتناب ناپذير به نظر مي‌رسد، كارآيي زناشويي مبتني بر عشق و علاقه اين است كه به جوانان كمك مي‌كند كه عواطف و محبتي را كه خانواده به آنان مبذول مي‌كرد به زندگي تازه منتقل كنند. خصوصياتي را كه فرد در همسر آينده خود به طور طبيعي جستجو مي‌كند شامل جاذبه‌هايي مانند مشابهت سني، مذهبي و نژادي، پايگاههاي اقتصادي ـ اجتماعي، سطح تعليم و تربيت، كششها، زيباييها و قيافه اوست.
(بروس كوئن، 1379، 178)

ازدواج از منظر هنری مندارس

هانري مندارس در رابطه با نظريه خود مبتني بر ازدواج مبادله‌اي چنين اعتقاد دارد ((كار اساسي ازدواج آن است كه دو طايفه يا دو خانواده را كه با هم رابطه‌اي ندارند به يكديگر مربوط كند و در اغلب جوامع تامين اين بستگي دو دودمان به عهده زنان است، زن همچون پيوندي اجتماعي است كه طايفه‌هاي متفاوت را در جامعه‌اي واحد گرد مي‌آورد و از اين لحاظ در روابط اقتصادي، حتي در موارد اضطراري نيز مبادله زنان به صورت ازدواج، تنها راه حل در راه حراست از روابط اجتماعي يا التيام بخشيدن به آفات آن به شمار مي‌رفته است. در صورتي كه در طايفه‌اي فردي كشته مي‌شود طايفه قاتل با ارائه زني خون بها مي‌داد. (ساروخاني 1381، 87)

ازدواج از نظر باربارا دی آنجلس

از نظر باربارا دی آنجلیس چنانچه تفاوت سنی یک زوج ده سال و یا بیشتر باشد ممکن است مشکلاتی را برایشان ایجاد کند.

از نظر خانم باربارا دی آنجلیس تفاوت سنی در سنین بالاتر مشکلات کمتری را ایجاد می‌کند. برای نمونه یک تفاوت سنی سیزده ساله میان مردی سی‌وسه ساله و زنی بیست ساله احتمالا دارای خطرات بالقوه بیشتری است تا همین اختلاف سنی میان یک زن چهل ساله و یک مرد پنجاه و سه ساله. اختلاف سنی زوجهای کم سن را بیشتر تحت الشعاع قرار خواهد داد. زیرا آنها دارای پختگی و سطح تجربه کمتری هستند.

خانم باربارا دی آنجلیس معتقد است وقتی شما بیست یا سی سال بیشتر از همسر خود در زندگی تجربه کسب کرده‌اید احتمالا غیرممکن خواهد بود که از پند و اندرز و یا موعظه کردن و خط دادن به او پرهیز کنید. شما احتمالا با نیت مثبت قصد کمک به همسر خود را دارید. شما با توجه به تجربیات کسب کرده، به او می‌گویید که چگونه مسیر درست را انتخاب کند و از مسیر اشتباه پرهیز کند. نیت شما خیر است ولی این رفتار تاثیر مخربی بر رابطه شما خواهد گذاشت. شما دائم دارید نقش پدر و مادر را ایفا می‌کنید نه نقش یک همسر. در چنین شرایطی همسرتان احساس می‌کند که برای شان او هیچگونه احترامی قائل نیستید و به او بی‌اعتماد هستید. در چنین شرایطی او نهایتا مانند یک کودک سرکش با شما برخورد خواهد کرد.

هفت سرمایه گذاری کوچک مردان برای برداشت سودهای کلان از منظر دی آنجلیس :

1- به مناسبت های مختلف به ما کارت تبریک بدهید.

2- برایمان یادداشت بگذارید.

3- در میان روز به ما تلفن بزنید.

4- نزد دیگران از ما تعریف کنید.

5- برای با ما بودن برنامه ریزی کنید.

6- با ما به خرید بروید.

7- ما را متعجب و غافلگیر کنید.

از نظر خانم باربارا آنجلیس ما آگاهانه و یا ناآگاهانه اساس تصمیمات خود را در ازدواج بر پنج افسانه عشقی بنا می گذاریم که عبارتند از:

1) عشق حقیقی بر همه چیز(مشکلات، عدم سنخیت ، عدم تفاهم و...)  فائق می شود.

2)اگر عشق "عشق حقیقی " باشد ، همان لحظه که فرد را دیدید ، خواهید دانست.

3)تنها یک عشق واقعی در این دنیا وجود دارد که برای شما مناسب است.

4) " همسر مطلوب " شما را از هر لحاظ ارضاء میکند.

5)جاذبه جنسی، همان عشق است (برگرفته از کتاب "آیا تو آن گمشده ام هستی" - باربارا دی آنجلیس)

کارلوس

کارلسون ازدواج را اینگونه تعریف می‌کند: «ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین دو فرد، یک مرد و یک زن که برخی شرایط قانونی را تحقق بخشیده‌اند و مراسمی برای برگزاری زناشویی خود برپا داشته‌اند و به طورکلی عمل آن‌ها مورد پذیرش قانون قرارگرفته و بدان ازدواج اطلاق شده است.»( ساروخانی، ۱۳۷۰:ص ۲۳)

زیگان

زیگان نیز ازدواج را اینگونه تعریف می‌کند: «ازدواج عبارت است از پیوند میان دو انسان از دو جنس مخالف که از طریق این پیوند رسمی و قانونی مجازند که با یکدیگر مناسبات جنسی برقرار نمایند». (مهدوی، ۱۳۷۷).

نظریه تکامل

این نظریه مبتنی بر تفاوت­های جنسیتی در رفتارهای جنسی زن و مرد است .

نظریه کنترل

گلاسر، نیاز به کسب صمیمیت و عشق ابتدای زندگی مشترک رفتارهای مبتنی بر کنترل گری برای تأمین صمیمیت

تئوری کارکردگرایی امیل دورکیم

اميل دوركيم (1916-1858 ) در کتاب تقسیم کار اجتماعی ضمن اشاره به انتقال انسجام از مکانیکی به ارگانیکی، آثار آن را به صورت بروز بی هنجاری، اختلال و نابسامانی در روابط، قواعد و ارزشهای اجتماعی بررسی می کند. به عقیده وی با گذر به جامعه ارگانیکی وجدان جمعی ضعیف می شود، فردیت افراد رشد می یابد و اختلال و نابسامانی در قواعد و ارزشها شایع می گردد.

به عقیده دورکیم خانواده تحولات عمده ای را پشت سر گذاشته است. وی مي گويد: خانواده گروه طبيعي نيست كه به وسيله والدين بنا شده باشد،بلكه نهادي است اجتماعي كه عوامل اجتماعي آن را به وجود آورده اند. زيرا قاعده دوركيم به اين است كه هر عمل اجتماعي را به وسيله يك عامل اجتماعي ديگر تبیين مي كند. از طرف ديگر خانواده زن و شوهري كه بر مبناي ازدواج است انتهاي تحولي است كه در جريان آن خانواده پديد مي آيد،‌ به طوري كه ارتباط مستقيم فرد با اجتماع وسعت بيشتري مي گيرد. اين تحول از اولين شكل خانواده كه يك گروه سياسي خانوادگي است آغاز مي شود و پس از گذشت از مراحل كلاني  در خانواده پدر سري رم قديم در خانواده پدري ژرمني ، به خانواده زن و شوهر امروز منتهي مي شود. خانواده هسته اي كوچكترين واحد خانوادگي است هم اسلاف از آن جدا شده اند،‌ هم اخلاف در آن به غايت اندك است (آزاد ارمکی،120:1386).

همانگونه که امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی قرن نوزدهم خاطر نشان می کند، در دنیای امروز، افزایش جمعیت و گسترش تقسیم کاراجتماعی و بوجود آمدن مشاغل متنوع، موجب ارتباطات اجتماعی زیاد، تراکم اخلاقی وارزشها و هنجارهای گوناگون درجامعه شده است. هرچند تنوع ارزشها وهنجارها درجوامع مختلف، ازدیر باز وجود داشته، اما آنچه که ویژگی جامعۀ جدیداست، وجود این تنوع دریک جامعۀ واحد می باشد. به گفتۀ دورکیم جامعۀ قدیم که مبتنی بر  همانندی بوده، جای خودرا به جامعۀ جدید که دارای خصیصۀ تمایز پذیری اجتماعی است، می دهد. درجامعۀ جدید در مقایسه با جامعۀ قدیم، افرادبا یکدیگر متفاوت هستند و هر قشر و گروه دارای ارزشها، هنجارها، الگوهای رفتار ورسوم اجتماعی خاص خود می باشد.

می‌توان گفت که درشرایط عدم تعادل ساختی و بی سازمانی اجتماعی یک نوع بی نظمی اجتماعی حاکم می‌گردد که درچنین شرایطی هر پدیدۀ اجتماعی در وضعیت هرج و مرج قرارمی‌گیرد؛ وضعیتی که امیل دورکیم به آن آنومی می‌گوید. دورکیم با مبنا قراردادن تغییرات اجتماعی، نهایتأ به این نتیجه می‌رسد که تخصصی شدن و تمایزات فردی موجب ایجاد وضعیتی می‌شود که «درحالت نابسامانی ( سردرگمی افراد درتشخیص ارزش‌ها) نیازهای افراد تشدید می‌شود» ( مهدوی ، ۱۳۷۴: ص ۷۶).

تئوري آنومي دو صاحبنظر اصلي دارد؛ يکي دورکيم به عنوان بنيانگذار و ديگري مرتن به عنوان کسي که اين تئوري را بسط داد و نظام مند کرد. عليرغم اين، تئوري آنومي دورکيم تفاوتهاي زيادي با تئوري آنومي مرتن دارد که تحت تأثير سلطه تئوري مرتن بر پژوهشهاي جامعه شناختي، عموماً ناديده گرفته شده است. 

تفاوت ها و شباهت های نظریه های دورکیم و مرتن

عليرغم اينکه عموماً تئوري آنومي مرتن را بسط تئوري آنومي دورکيم ميدانند، اختلافات قابل توجه ي بين آنها وجود دارد که گاهي حتي جهت هاي کاملاً متفاوتي مي توانند به پژوهش ها بدهند (از جمله در خصوص اثرات طبقه).

بين تئوري آنومي دورکيم و مرتن از نظر تأکيد بر آرزوها و اهداف و وسايل دستيابي به آنها، اهميت زمان و سرعت تغييرات، انسان شناسي و منشاء آرزوها و خواسته ها، تأکيد بر پايه اخلاقي در برابر پايه هنجاري نظم، اثر طبقه اجتماعي بر آنومي و گستره و جامعيت تبيين تفاوت وجود دارد.

درحاليکه آنومي از نظر دورکيم با آرزوهاي نامحدود مشخص ميشود، مرتن به فقدان وسايل مشروع براي رسيدن به اهداف و آرزوهاي محدود و حتي تجويز شده اشاره دارد.

زمان و سرعت تغييرات براي دورکيم عامل تعيين کننده است؛ اما مرتن اساساً به زمان توجه ندارد.

دورکيم هم به آنومي حاد و هم به آنومي مزمن توجه داشت؛ اما مرتن صرفاً به آنومي مزمن پرداخت و به همين دليل موضوع سرعت تحولات از دستور کار او خارج شد.

مرتن بر خلاف دورکيم جاه طلبي و فزون خواهي را ذاتي بشر نمي دانست، بلکه آن را متأثر از فرهنگ جامعه مي دانست.

دورکيم به پايه اخلاقي نظم و مرتن به پايه هنجاري نظم توجه داشت.

دورکيم معتقد است طبقات بالاتر بيشتر مستعد آنومي و پيامدهاي آن همچون خودکشي هستند. اما مرتن برعکس دورکيم معتقد است که دستيابي به اهداف و آرزوها براي همگان بهطور يکسان فراهم نيست و از اين نظر طبقه پايين فشار بيشتري را متحمل مي شود و لذا بيشتر احتمال دارد دست به جرم و جنايت بزند يا درگير ساير انواع انحراف و ناهمنوايي بشود.

مطابق با رويکرد دورکيم، شرايط آنوميک تنها توان تبيين بخش محدودي از مسائل و انحرافات را دارد. اما تئوري آنومي مرتن بر آن است که گستره بيشتري از انحرافات و کجروي ها را پوشش دهد.

تأکيد ويژه و برجستهاي که تئوري آنومي دورکيم بر تحولات و بحرانها، بهويژه بحرانهاي اقتصادي دارد در کار مرتن وجود ندارد.

تئوری بی­سامانی اجتماعی مرتن

رابرت کی مرتن معتقد است که بی‌سامانی و ناهنجاری در ساخت اجتماعی زمانی رخ می‌دهد که هماهنگی میان راه‌ها و اهداف از بین برود (مجدالدین و جمالی، 1386، ص 148). گذر جوامع از دوران سنتی و پا گذاشتن به دنیای مدرن، بر ارزش‌ها، سلایق، تمایلات و انتخاب‌های افراد تأثیرگذار بوده است. بی‌شک، آنها را با پیدایش تغییرات اساسی در همه‌ جنبه‌های زندگی روبرو کرده است (ساروخانی و مقربیان، 1390، ص 44). تضعیف ارزش‌های مذهبی، کم‌‌اهمیت شدن ارزش‌های سنتی (نوریس و اینگلهارت، 2004، ص 3)، پیدایش سبک زندگی نوین (گیدنز، 1991، ص 55؛ بوردیو، 1984، ص 38)، اصالت فرد (رحمان و همکاران، 2014، ص 12) استفاده از تکنولوژی مدرن و کالای حاصل از آن (چیو و همکاران، 2012، ص 426) رفاه‌طلبی (ترنر، 1996، ص 68) برد جهانی رسانه‌های ارتباطی (گیدنز، 1376، ص 621) از نمونه‌های بارز این تحولات است.

مرتن نیز باتأکید برتعادل ناشی از پذیرفتن اهداف و وسایل نهادی شده درجامعه، سعی درتبیین نظام هماهنگ اجتماعی دارد. مرتن یک نظام اجتماعی را توصیف می‌کند که از یکپارچگی ضعیفی برخوردار است؛ نظامی که به‌واسطۀ تأکید بیش ازحد براهداف اجتماعیِ موفقیت و عدم تأکید لازم بر وسائل نیل به آن اهداف، دستخوش یک نوع سوء یکپارچگی ( Mal Intergration ) می‌شود. در چنین وضعیتی مردم برای حصول به موفقیت به شیوه‌های نابهنجار روی می‌آورند. حاصل فونکسیونی این وضعیت، زوال بیشتر مقرارت اجتماعی است. این امر موجب عدم تعادل ساختی درجامعه می‌شود و در نتیجه مقررات اجتماعی بیش از پیش بی اهمیت می‌گردد. حالت افراطی این وضعیت، بطور منطقی موجب بی‌قانونی، عدم یکپارچگی و رهایی کامل فردیت خواهد بود(اسکیدمور ،۱۳۷۲:ص۱۶۱)

بر اساس این این تئوری که یکی از تئوریهای غالب در تحلیل مسائل اجتماعی است،ازدواج زمانی رخ می دهد که جامعه بتواند اهداف مشخص فرهنگی و راههای وصول به آنها را مشخص نماید تا جامعه در حالتی متعادل و منسجم حفظ شود و تداوم یابد. بر اساس این رهیافت،هر گاه وسایل و اهداف در یک گروه اجتماعی و یا بطور کلی تر در ساختار جامعه،هماهنگ باشند،مثلا هر دو کنش وسایل و اهداف سنتی را دنبال نمایند و یا هر دو عقلانی-حقوقی باشند آن جامعه دچار مشکل نخواهد بود ولی چنانچه اهداف ارزشی ویا عاطفی باشند ولی وسیله وصول به آنها عقلانی باشد دیگر با یک جامعه متعادل و هماهنگ روبرو نخواهیم بود (تنهایی،76:1382) و همین امر درباره بسیاری از موضوعات من جمله پدیده تاخیر در سن ازدواج نیز می تواند اتفاق بیافتد. در حالیکه در شرایط کنونی جامعه ما که ازدواج به عنوان یک هدف ارزشی،عاطفی و یا حتی سنتی مطرح می شود،ولی راهها و امکانات رسیدن به آن کاملا عقلانی است،این امر منجر به آشفتگی و بی سامانی در جامعه کنونی ایران گشته که آثار بسیار زیانباری را به دنبال دارد. بطوری مساله افزایش سن ازدواج جوانان نیز حاصل این عدم هماهنگی است

رابرت کی مرتن برجسته ترین جامعه شناس مکتب کارکرد گرایی ساختاری معتقد است که ما زمانی شاهد بی سامانی و ناهنجاری در ساخت اجتماعی خواهیم بود که هماهنگی میان راهها و اهداف از بین برود و چنانچه این هماهنگی حاصل نشود جامعه ناسالم خواهد بود. پس بر اساس دیدگاه مرتن می توان اذعان کرد که پدیده اجتماعی ازدواج بعنوان یکی از اهداف تعیین شده جامعه با راهها و وسایل مورد نیاز در جهت نیل به آن هماهنگ نیست. چنین گسستی میان اهداف و راههای نیل به آن بر اساس دیدگاه مرتن،جامعه را دچار بی سامانی می کند،که حاصل آن بوجود آمدن افراد کجرو و بروز بسیاری از آسیب ها و انحرافات اجتماعی و اخلاقی است.

تئوری کارکردگرایی ساختاری تالکوت پارسنز

یکی از اصلی ترین نظریاتی که جامعه شناسان در تحلیل مسائل خانوادگی به آن توجه داشته اند،نظریه کارکرد گرایی ساختاری است. این نظریه توجه ما را به چگونگی شکل گیری رفتارهای فردی به وسیله ساختارها،متمرکز می کند. اگرچه افراد امکان انتخاب برای عمل دارند،ولی انتخابها از طریق ساختارها شکل داده می شود. در مدل پارسنز چهار خرده نظام فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و اجتماعی نظام یافته است که در ارتباط با یکدیگر هستند و به ترتیب عهده دار کارکرد حفظ وتداوم الگوها،نیل به اهداف،انطباق با شرایط محیطی، ایجاد یگانگی و انسجام اجتماعی می باشند. البته این مدل انتزاعی بوده و در همه سطوح کلان و میانه و حتی گروههای کوچک قابلیت تعمیم دارد و در هر خرده نظام نیز می توان این چهار کارکرد را جستجو کرد (صدیق،39:1378 ).

پارسنز در مورد فرآیند هسته ای شدن خانواده به اهمیت شغل پرداخته و بر اساس متغیرهای الگویی خویش اهمیت آن را ناشی از ماهیت نظام تقسیم کار در جوامع صنعتی جدید می داند. به نظر وی از اثرات پیچیدگی نظام این است که از شغل یک رکن اصلی پایگاه اجتماعی می سازد. از طرف دیگر پایگاه شغلی یک فرد عموماً حاصل یک فرآیند طولانی سرمایه گذاری و آموزش می باشد. در مسیر تطوّر جوامع صنعتی زمانی فرا می رسد که خانواده عموما دیگر از لحاظ پایگاه شغلی منشاء هیچ کمکی برای فرد نمی باشد (بودن،111:1373).

بدین ترتیب شغل در سن ازدواج موثر است. جوانان غالباً زمانی ازدواج می کنند که یقین داشته باشند ازعهده تأمین معاش خانواده طبق آداب و رسوم طبقه اجتماعی خود برخواهند آمد وچون افراد نمی توانند در سنین معینی مثلا بیست تا بیست و پنج سالگی درآمد کافی داشته باشند لذا نوع شغل اهمیت پیدا می کند و بعنوان مانع اساسی فراروی ازدواج جوانان قرار می گیرد. در جامعه کنونی ما نیز نظام مشاغل جدید در برابر مشاغل سنتی آن طور طراحی شده که عموما از کانال نظام آموزشی می گذرد که خود سالهای طولانی وقت در نهادهای مربوطه را می طلبد که این امر فی نفسه باعث بالا رفتن سن ازدواج افراد می شود(مجدالدین، 142:1386).

بنابراین در این تئوری اقتصاد وخانواده بعنوان دو نهاد اجتماعی مرتبط وپیوسته در نظام اجتماعی هستند و رابطه زن وشوهر در ازدواج به طور خیلی متفاوت به موقعیت اقتصادی آنها بستگی دارد. بعنوان مثال فردی که بیکار است در مقایسه با فردی که مشغول به کار است در موقعیت متفاوتی درموقع ازدواج قرار دارد. براساس این تئوری ازدواج وتشکیل خانواده حاصل تعامل تمامی خرده نظام های جامعه با یکدیگر است چنانچه برای ازدواج می بایست شغل (درآمد) و مسکن مناسب مهیا گردد که لازمه آنها، تحصیل (آموزش) و کسب تخصص است.

تئوری تورم رکودی

این تئوری بعنوان یک نحله فکری در جامعه شناسی معقد است که در دوره های رواج و رونق اقتصادی مردم بیشتر ازدواج می کنند ودر دوره های بحران و رکود اقتصادی ازدواجها به تاخیر می افتند ویا اصلا منفی می شوند. در اینکه آیا کشور ما نیز با اینگونه بحرانها مواجه بوده و آیا یکی از عوامل اصلی بوجود آورنده پدیده تاخیر در سن ازدواج می باشد به توضیح بیشتر این تئوری می پردازیم.

جوامعی که در حال گذار بوده اند یا در ابتدای توسعه صنعتی می باشند از سن متوسط ازدواج بالایی برخوردارند که این پدیده در کشورهای ژاپن،هند،آمریکا و کشورهای غربی مشاهده شده است. شاید در سطح کلان عامل اصلی بالارفتن سن ازدواج ناشی از وجود ساختار اقتصادی در حال گذار در این کشورها می باشد زیرا همواره در ابتدای دوره رشد صنعت و به دنبال آن امکان آزادی فردی و کاهش حضور والدین در امر ازدواج و پایین بودن سطح زندگی و نیز وجود بیکاری سن متوسط ازدواج بالا می باشد (میشل،146:1378).

بروز انواع بحرانهای اقتصادی و مهمترین مولفه های تورم رکودی نظیر حجم نقدینگی،تورم،رکود،کاهش حجم تولید،بیکاری،مصرف گرایی و افزایش سطح انتظارات اثرات منفی بر سن ازدواج جوانان گذاشته و موانع و مشکلاتی را در عرصه اقتصادی در سر راه ازدواج جوانان قرار داده است. تئوری تورم رکودی از میان ابعاد و موانع عمده ازدواج تنها به یکی از این موانع که وجه اقتصادی آن می باشد پرداخته و در واقع  این تئوری از تامیت و جامعیت کافی برخوردار نبوده و تنها از یک زاویه به مساله تاخیر در سن ازدواج می نگرد و آن از زاویه وضعیت اقتصادی است (مجدالدین،141:1386). پیش بینی عمده این تئوری این است: زمانیکه اوضاع اقتصادی جامعه مناسب باشد میل به ازدواج بیشتر و زمانیکه واوضاع اقتصادی جامعه مناسب نباشد تاخیر در سن ازدواج بیشتر شده و بعنوان یک مسأله اجتماعی نمود پیدا می کند.

تئوری فردگرایی آلکسی دو توکویل

از نظر توکویل در عصربرابری،هر فرد احساساتش را به سمت خود می چرخاند که نمی توان به آن نام خود خواهی داد. زیرا خودخواهی ازیک غریزه کورکورانه سرچشمه می گیرد. نام خاصی که به این حالت می توان داد فرد گرایی است. فرد گرایی احساس اندیشیده و آرامی است که هر فرد در اختیار دارد و به وسیله آن خود را از توده همنوعش جدا تصور می کند و با خانواده و دوستانش خود را به کناری می کشد،به نحوی که پس از به وجود آمدن یک جامعه کوچک برای خود،جامعه بزرگ را به حال خود وا می گذارد. دموکراسی در عصر حاضر حلقه های زنجیره ای خانوادگی را از هم گسسته و هر کس را به صورت یک حلقه مجزا در آورده است. دموکراسی این گونه موجب توسعه فردیت می شود و و فرد را در معرض این تهدید قرار می دهد که به درون خود و در تنهایی مطلق قلب خویش فرار کند. به نظر توکویل "فردیت موجب می شود که جامعه فرد را از ماهیت خود تهی  سازد" (توسلی، 107:1380).

به عقیده توکویل،جامعه دموکراتیک،جامعه ای فردگراست که در آن هرکس همراه با خانواده اش می کوشد تا از دیگران جدا شود. جالب است که این جامعه فردگرا برخی خصوصیات مشترک با انزوا و گوشه گیری مختص جوامع استبدادی دارد،زیرا استبداد نیز مایل است افراد را از یکدیگر جدا کند. اما نباید نتیجه گرفت که جامعه فردگرا و دموکراتیک محکوم به استبداد است زیرا در این جامعه نهادهایی وجود دارند که از غلتیدن آن به سمت نظام فاسد استبداد جلوگیری می کنند (آرون،288:1387).

در واقع فردگرایی آیین یا اصول اخلاقی است که منافع و علایق فرد را برتر از جمع می شمارد. فردگرایی احساسی است که هر عضو جامعه از خانواده و دوستان خویش کنار می کشد و نوع معینی از جامعه را تشکیل می دهد که در آن احترام اندکی به سنتها گزارده می شود. فردگرایان به لحاظ عاطفی جدا از درون گروههای خود هستند و با اتکای به خود،استقلال،لذت و تعقیب خوشبختی تاکید می کنند (تریاندیس،166:1378).

بنابراین تئوری فردگرایی این رابطه را بدست می دهد که هرچقدر احساس فردگرایی در افراد بیشتر باشد به همان اندازه افراد از ازدواج گریزان بوده و تاخیر در سن ازدواج جوانان به عنوان یک مساله اجتماعی نمود پیدا می کند.

تئوری مدرنیته یا نوگرایی آنتونی گیدنز

یکی از مهمترین آفت های اجتماعی که هر جامعه ای را با مشکل جدی مواجه می سازد فقدان اعتماد میان اعضای جامعه یا به اصطلاح بی اعتمادی است. گسترش بي‌اعتمادي و دورويي در روابط اجتماعي و گسترش انواع انحرافات اخلاقي در سطح جامعه به نهاد خانواده و مناسبات انساني نیز تسري يافته و اساسا كيفيت ارتباط با ديگران را دچار شك و تزلزل كرده است (گیدنز،144:1388).

افزايش اعتياد،فريبكاري و كلاهبرداري و تجربيات تلخ ديگران در اين موارد كه هر روزه درصفحه حوادث روزنامه‌ها منتشر مي‌شودر كنار توسعه كمي شهرنشيني و افزايش جمعيت كه آدم‌ها را با هم بيگانه كرده است،موجب بي‌اعتمادي و حداقل ديراعتمادي افراد به يكديگر مي‌شود كه نقطه عطف و حساس اين مسأله در ازدواج و وصلت با ديگري خود را نشان مي‌دهد. چه بسيار شكست‌هاي عاطفي و زناشويي كه به واسطه اعتماد كاذب و خوشبينانه به ديگري رخ مي‌دهد كه تنها گوشه‌اي از آن ازطریق رسانه ها منتشر می شود. بديهي است هر قدر اعتماد ميان افراد جامعه بيشتر باشد،ريسك ازدواج بالاتر مي‌رود و افراد،محتاط‌تر از پيش اقدام به اين كار مي‌كنند

در ديدگاه گيدنز،صنعت‏گرايي،سرمايه‏داري و تسلط ارزش‏هاي سرمايه‏مدارانه،تقويت نهادهاي نظارت اجتماعي،قدرت سازماندهي و پويايي نهادهاي عصر تجدد و جهاني شدن از جمله ويژگي‏هاي دوران مدرنيته شناخته مي‏شوند. همچنين،در انديشه اين نظريه‏پرداز اجتماعي،علل پويايي و تحرك خارق العاده عصر تجدد با سه عامل شناخته شده‏اند؛جدايي زمان و مکان كه بسياري از پديده‏هاي محلي را به وقايعي جهاني تبديل كرده است،ساختارهاي تكه‏برداري شده (نشانه‏هاي نمادين و نظام‏هاي كارشناسي)، بازتابندگي نهادين يا حساسيت فوق‏ العاده سازمان ‏هاي جامعه مدرن براي پذيرش تغييراتي كه براساس مشاهدات به سرعت در خانواده منعكس مي‏شود (گیدنز،24:1388).

اگر ساير ويژگي‏هاي مدرنيسم مانند خردگرايي،فردگرايي، افسون‏زدايي،پوچ‏گرايي و دگرگوني را نيز در نظر بگيريم،در هر كدام از آنها نيز مي‏توانيم  اين تحولات را شرح دهيم. اما،مسئله اين است که مدرنيته و ابعاد مختلف آن،بدون واسطه‏ هاي تغيير از جمله شهرنشيني،كاهش نفوذ نظام خويشاوندي،تحرك جغرافيايي،تكنولوژي و تكنولوژي اطلاعات،اشتغال زنان،جنبش حقوق زنان و تنوع‏پذيري نهادهاي اجتماعي نمي‏توانستند در خانواده مؤثر باشند. به بيان ديگر،تغييري كه در جامعه مدرن اتفاق افتاده، باعث شده است برخي از ويژگي‏هاي ازدواج در جامعه سنتي، مانند نوع انتخاب همسر و دخالت در آن،ازدواج‏هاي فاميلي،چند زني،قابليت فرزندآوري،پايين بودن سن ازدواج، فاصله سني زن و مرد، پديده ازدواج مجدد و ... تغيير كنند.

در واقع به عقیده گيدنز،كاهش نفوذ گروه‏هاي خويشاوندي،انتخاب آزادانه‏تر همسر،به رسميت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده،كاهش ازدواج‏هاي خانوادگي،آزادي جنسي و توجه به حقوق كودكان،از جمله تغييرات عمده‏اي است كه در خانواده اتفاق افتاده است.

بنا بر نظر گیدنز، «مدرنیت به شیوه‌هایی از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط می‌شود که از قرن هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به‌تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد» (گیدنز، 1384، ص 4). مدرنیت در ساده‌ترین صورت، شکل خلاصه شدة تعبیر جامعة مدرن یا تمدن صنعتی است (پیرسون، 1380، ص 165). تجدد تغییرات ریشه‌ای در کیفیت زندگی روزمره پدید می‌آورد و بر خصوصی‌ترین وجوه تجربیات ما اثر می‌گذارد (گیدنز، 1391، ص 15). هیچ‌کس نمی‌تواند از تغییرات ناشی از مدرنیته گریزی داشته باشد (مایلز، 1392، ص 98). از نظر گیدنز، مدرنیت همانند شمشیر دولبه‌ای است. تحول نهادهای اجتماعی مدرن و گسترش جهانی آنها، در مقایسه با نظام پیش‌مدرن، امکانات بسیار بیشتری را جهت برخورداری از یک زندگی ایمن و خوشایند برای انسان آفریده است. اما روی تلخی نیز دارد که در قرن کنونی بسیار آشکار شده است (گیدنز، 1384، ص 10).

دنیای متجدد کنونی سرشار از تهدیدها و خطرات هول‌انگیز است، نه به دلیل آنکه به طرزی اجتناب‌ناپذیر به سوی مصیبت و فاجعه پیش می‌رود، بلکه به این علت که خطرهای احتمالی بی‌سابقه‌ای را وارد میدان می‌کند که نسل‌های قبلی به هیچ وجه با آنها سروکار نداشته‌اند (گیدنز، 1391، ص 19). شیوه‌های زیستی که با مدرنیته پا به عرصه حیات گذاشته‌اند، به گونه‌ای غیرمترقبه ما را از انواع نظم اجتماعی سنتی دور ساخته‌اند (گیدنز، 1376، ص 140).

بر اساس تفکر گیدنز، تجدد نوعی نظم پس از جامعة سنتی است (گیدنز، 1391، ص 17). شتاب دگرگونی در شرایط مدرنیت بسیار تندتر است. شاید این امر از جهت تکنولوژی از همه آشکارتر باشد (همان، ص 9). تکنولوژی‌های جدید فرایند رسانه‌ای شدن را دگرگون و متحول می‌کنند. امروزه مردم می‌توانند از طریق اینترنت با بیرون از مرزهای خود ارتباط برقرار کنند و اطلاعاتی دربارة هرچه که می‌خواهند کسب کنند، بی آنکه با انواع دروازه‌بانانی مواجه شوند که رسانه‌های سنتی را کنترل می‌کنند (گیبینز و ریمر، 1381، ص 63). اما همین شتاب قلمروهای دیگری را نیز تحت تأثیر قرار داده است. انقطاع دیگر، پهنه دگرگونی است، موج‌های دگرگونی اجتماعی کم‌و‌بیش سراسر سطح زمین را درنوردیده‌اند (گیدنز، 1391، ص 19). بازاندیشی یکی از مفاهیم جامعة مدرن است. افراد به پیامد کنش‌ها توجه می‌کنند، دقت دارند، محاسبه و ارزیابی می‌کنند، گیدنز این فرایند را نظارت بازاندیشانه کنش می‌نامد و بازاندیشی در زندگی اجتماعی مدرن، دربر گیرندة این واقعیت است که عملکردهای اجتماعی در پرتو اطلاعات تازه درباره خود آنها، اصلاح می‌شوند.

به اعتقاد گیدنز، مهم ترین و خاص ترین گسست ها با دوران مدرن ملازم اند. شیوه های زندگی یا زیستی ملازم با مدرنیته سبب جدایی و دور شدن افراد از تمام انواع نظم اجتماعی سنتی شده است.

گیدنز یکی از مهم ترین آفت های اجتماعی را، که مخل نظم هر جامعه ای است و آن را با مشکل جدی مواجه می سازد، فقدان اعتماد میان اعضای جامعه یا به اصطلاح، بی اعتمادی می داند.

گسترش بی اعتمادی در روابط اجتماعی در روابط اجتماعی و گسترش انواع انحرافات اخلاقی در سطح جامعه به نهاد خانواده و مناسبات انسانی نیز تسری یافته و اساساً کیفیت ارتباط با دیگران را دچار تزلزل کرده است. بنابراین وقتی افراد جامعه به یکدیگر اعتماد ندارند با احتیاط بیشتری ازدواج می کنند و حتی گاهی ممکن است از این کار انصراف دهند.

نوگرایی سبب می شود افراد هرچه بیشتر از قید انتخاب هایی که سنت به طور معمول در اختیار آنان قرار می دهد رها شوند و بدین ترتیب فرد را رودروی تنوع غامضی از انتخاب های ممکن قرار می دهد و به دلیل آنکه دارای کیفیت غیرشالوده ای است، چندان کمکی به فرد ارائه نمی دهد تا وی را در گزینش هایی که باید به عمل آورد یاری دهد.

در این میان امنیت هستی شناختی فرد آسیب می بیند. فرد برای اعاده امنیت هستی شناختی خود از میان انتخاب های موجود برخی را برمیگزیند. این مجموعه الگومند، راهنمایی برای کنش می شود و فرد را از این معضل که در هر لحظه مجبور به تصمیم گیری آگاهانه باشد، می رهاند.

یکی از ویژگی های نظام اجتماعی مدرن این است که ارتباط های دوستانه و خصوصی با افراد را می توان از میان گزینه های گوناگون انتخاب کرد. در دنیای جدید، هرگاه شخصی مایل باشد خارج از آداب و اصول سنتی انتخاب هایی برای برقراری ارتباط های دوستانه و شخصی با دیگران به عمل بیاورد، گزینه های گوناگون در پیش خواهد یافت. تنها هنگامی که پیوندهای دوستی و صمیمیت به طرزی کم و بیش آزادانه انتخاب شده باشد، می توانیم از مفهوم رابطه یاد کنیم.

تئوری مدرنیزاسیون ویلیام گود

ویلیام گود بر اساس این تئوری دگرگونی های بوجود آمده در خانواده را نتیجه اجتناب ناپذیردگرگونیهای ساختاری (جامعه) و دگرگونیهای ایدئولوژیکی می داند. به عقیده وی زمانی که دگرگونی های ساختاری در سطح کلان (دگرگونیهایی مانند صنعتی شدن،شهر نشینی و ...) و دگرگونیهای ایدئولوژیکی نیز در سطح کلان رخ می دهد،سازمانهای سطوح خرد (خانواده) نیز اجبارا باید خود را با این دگرگونیهای سطح کلان انطباق دهند (اعزازی، 17:1380).

طبق تئوری همگرایی،مدرنیزاسیون در سطح فردی و اجتماعی با تاثیر گذاری بر زمان ازدواج صورت می گیرد. از بین مهم ترین شاخص های مدرنیزاسیون می توان به گسترش فرصت های  تحصیلی، تغییرات وسیع در نیروی کار و فعالیت های شغلی،اشتغال زنان و شهر نشینی اشاره کرد. افرادی که در مناطق شهری زندگی می کنند،به دلیل شیوه های زندگی متفاوت و نیز کنترل اجتماعی ضعیف تر نسبت به مناطق روستایی ازدواجشان با تاخیر صورت می گیرد (محمودیان،43:1383).

در کشور ما نیز بسط مدرنیته در 150 سال اخیر تنها به مدرنیزاسیون و تجدد ختم نشد و بتدریج محتوای فرهنگی و شیوه زیست غربی نیز در تار و پود نظام اجتماعی ایرانیان رخنه کرد و با گسترش شهرنشینی،فرهنگ جامعه نیز پوست انداخت و متحول شد. تاریخ تحولات اجتماعی در ایران نشان می دهد که مهمترین و شاید نخستین نهادی که کانون این دگردیسی قرار گرفت خانواده بود. در مسیر این تحولات خانواده های گسترده و سنتی به خانواده های هسته ای و مدرنی بدل شد که التزامی به برخی از سنن گذشته نداشتند. از جمله مهمترین این سنت ها که دستخوش تغییر شد ازدواج بود که با جلو رفتن زمان،همواره شکل و شمایل جدیدی به خود گرفت و حتی فلسفه آن نیز تغییر کرده است. هرقدر به طبقه بالا نزدیک می شویم دامنه این تغییرات بیشتر می شود و قالبی مدرن تر به خود می گیرد. تغییر سبک زندگی در این فرآیند البته تحت تاثیر مسائل مختلف از جمله اشتغال و تحصیل بود که به مرور زمان ابعاد تازه تری پیدا کرد و اساسا تلقی و نگرش راجع به آن،فارغ از مسائل مالی و تحصیلی،عوض شد و امروزه به تغییر درباره ماهیت و کارکرد آن رسید. به این معنی که شکل خطی و کلیشه ای ازدواج که مثلاً با رسیدن دختر به سن بلوغ و پایان سربازی برای پسران ترسیم می شد،تغییر کرد و نوعی ساختار شکنی که جزو ذات مدرنیته بود در این حیطه نیز اتفاق افتاد (بهنام،129:1348-157).

بنابراین همانگونه که ملاحظه گردید در تئوری ویلیام گود قرابت و در واقع همگرایی بین فرآیند مدرنیته و پدیده تاخیر در سن ازدواج وجود داشته و این تئوری تغییرات بوجود آمده در سن ازدواج را نتیجه دگرگونی های بوجود آمده در ارزشها و نگرشهای جوانان که خود معلول مدرنیسم است می داند.

ویلیام گود با مطرح کردن نظریه انقلاب جهانی در الگوهای خانواده، به گستره تاثیرات فرآیند نوسازی بر خانواده و الگوهای ازدواج اشاره می کند و معتقد است این فرآیند در سطوح مختلف فردی و اجتماعی، ازدواج و الگوهای آن را تحت تاثیر قرر می دهد.

گود، بر اساس این نظریه، دگرگونی های به وجود آمده در خانواه را نتیجه اجتناب ناپذیر دگرگونی های ساختاری جامعه و دگرگونی های ایدئولوژیک می داند. به عقیده گود زمانی که دگرگونی های ساختاری در سطح کلان مانند صنعتی شدن، شهرنشینی و ... و دگرگونی های ایدئولوژیک نیز در سطح کلان رخ می دهد، سازمان های سطوح خرد یعنی خانواده نیز اجباراً باید خود را با دگرگونی های سطح کلان انطباق دهد.

طبق نظریه هم گرایی، مدرنیزاسیون در سطح فردی و اجتماعی با تاثیر گذاری بر زمان ازدواج صورت می گیرد. از بین مهم ترین شاخص های مدرنیزاسیون می توان به گسترش فرصت های تحصیلی، تغییرات وسیع در نیروی کار و فعالیت های شغلی، اشتغال زنان و شهرنشینی اشاره کرد.

افرادی که در مناطق شهری زندگی می کنند به دلیل شیوه های زندگی متفاوت و نیز کنترل اجتماعی ضعیف تر نسبت به مناطق روستایی، ازدواج شان با تاخیر صورت میگیرد.

به باور گود فرآیند نوسازی در سطوح مختلف فردی و اجتماعی، نهاد خانواده و ابعاد فردی و اجتماعی آن را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. نظام های خانواده گسترده و دیگر گروه های خویشاوندی از هم می پاشند و حرکتی جهانی در جهت برتری خانواده هسته ای ایجاد می کنند.

در جریان نوسازی و نفوذ اندیشه های غربی، تعهد به گروه خانوادگی در برقراری پیوند ازدواج اهمیت خود را از دست می دهد. کاهش کارکردهای شبکه قدرتمند خویشاوندی و خانواده گسترده به کاهش اقتدار والدین و افزایش استقلال فرزندان در امور فردی، از جمله شیوه همسرگزینی منجر شده است.

زنان از حق انتخاب بیشتری در ازدواج و تصمیم گیری در خانواه برخوردار شده اند. انتخاب آزادانه همسر، توافق اولیه بین زن و شوهر و ضرورت علاقه دو جانبه بین آنها، از نتایج سازگاری خانواده با زندگی مدرن است، در نتیجه از رواج ازدواج های کاملاً سنتی و خویشاوندی، مشخصه فرهنگ های سنتی بود، کاسته شده است.

تئوری گزینش معقولانه مایکل هکتر

تمایزاساسی میان این تئوری با سایر تئوری های مطرح در خصوص ازدواج این است که اکثر نظریات به ازدواج بیشتر به عنوان یک عمل اخلاقی می نگرند،اما این تئوری بیشتر به ازدواج از دیدگاه فایده گرایانه می نگرد. متفکرانی که بر اساس تئوری گزینش معقولانه به تبیین عمل جمعی می پردازند بر این باورند که مردم به رفتار هایی تمایل دارند که نفع آنها در آن رفتار بیشتر تامین می شود. این تئوری معتقد است این افراد آگاه و هدفمند در هر شرایطی به دنبال بیشینه کردن سود خود هستند (لیتل،69:1373). در زمینه ازدواج  با بهره گیری از تئوری گزینش معقولانه می توان اذعان داشت که افراد زمانی اقدام به ازدواج خواهند کرد که سودی در آن نهفته باشد یعنی بتوانند از طریق ازدواج پایگاه و منزلت اجتماعی خود را حفظ  و یا ترقی دهند و زمانی که چنین موقعیتی پیش نیاید پدیده ای به نام تاخیر در سن ازدواج در جامعه پدیدار می شود.

امروزه جوانان تمایل بیشتری به ادامه تحصیل در رده های بالاتری دارند. علت آن هم ممکن است که در دوره های تحصیلی بالاتر،ارزش فرصت های از دست رفته برای جوانان بیشتر خواهد شد. بنابر این جوانان برای تثبیت موقعیت خویش،ادامه تحصیلات را بر ازدواج ترجیح خواهند داد (مرکز آمار ایران،17:1383).

نظریه همسر گزینی برگس و والین

به عقيده برگس و والين در بررسي‌هاي مربوط به انتخاب همسر پنج عامل به‌عنوان عواملي كه اصولاً تعيين كننده هستند به چشم مي‌آيند:

1ـ همجواري

2ـ تصور از همسر ايده‌آل

3ـ تصويري از والدين و زناشويي آنها 4ـ همسان همسري

5ـ نيازهاي شخصيت. (ساروخاني، 1370، 44)

نظریه اقتصادی ازدواج بهینه

مک­الروی (1997) تحلیلی را درباره «بازار ازدواج» انجام داد که مشخص می­کرد چه کسی با چه کسی ازدواج می­کند و محصول ازدواج چگونه توزیع می­شود. اما چهارچوب تحلیلی او نمی­ تواند تصویر روشنی از تخصیص بهینه منابع در درون خانوار ارائه کند؛ به نحوی که مبنایی برای قضاوت در مورد بهینه بودن ازدواج باشد و در ارائه شواهد و شناسایی عواملی که ازدواج را به سوی بهینگی نزدیک یا از آن دور می­کنند، نقشی تبیین­کننده ایفا کند.

افراد در سنی که برای ازدواج برگزیده­اند، وارد بازار ازدواج می ­شوند. افراد حاضر در این بازار، افرادی هستند که خواهان ازدواج بوده و به تقاضا یا عرضه آن می­پردازند. «بازار ازدواج» اصطلاحی است که اقتصاددانان معرفی کرده‌اند تا تحولات ازدواج را در قالب نیروهای تقاضا و عرضه تحلیل کنند.

بر خلاف سایر بازارها در اقتصاد، بازار ازدواج یک ویژگی خاص و متمایز کننده دارد و آن عبارت است از این که طرف تقاضا و طرف عرضه در آن از دو جنسیت متفاوت هستند به این معنا که مثلاً مردان مجرد در حکم متقاضی و زنان مجرد به مثابه عرضه کننده شناخته می­شوند.

حاضران در دو سوی هر بازار، از طریق منافع بالقوه­ای انگیزش می­ یابند که می­تواند فقط در صورت یافتن فردی از سمت دیگر بازار (مثلاً ازدواج کردن) تحقق یابد. بر این اساس بازار ازدواج به دو پرسش پاسخ می­ گوید:

(1) چه کسانی با هم ازدواج می­کنند و

(2) مازاد کل حاصل از هر ازدواج چگونه میان زوجین تخصیص می­یابد ( مک­الروی ، 1997: 62). 

تئوری همسان همسری

ازلحاظ نظري هر مرد و زني مي‌توانند با يكديگر وصلت كنند، با اين همه فرآيند گزينش همسر كاملاً اختياري نيست (سگالين، 1370، 166) زندگي اجتماعي بي‌سامان نيست. فرد از گروه خود تأثير مي‌پذيرد و به محض آنكه بخواهد خود را از اين تأثير برهاند با دشواري‌هاي گوناگون روبه‌رو مي‌شود. عواملي كه بر ابتكار و نوآوري فرد اثر مي‌گذارند، بسيارند و دقيقاً همين عامل‌ها هستند كه وي را به‌سوي ازدواج همسان مي‌رانند.

همساني ميان دو فرد نه‌تنها آنان را به‌سوي يكديگر جذب مي‌كند، بلكه پيوند و وصلت ايشان را استوارتر مي‌سازد. همة نظام‌هاي همسرگزيني به ازدواج همسان تمايل دارند و اين خود نتيجة تمايل به معامله‌گريست. يعني معمولاً باتوجه به انواع مشخصات، افراد همسان با يكديگر ازدواج مي‌كنند. (گود، 1352، 99)

همسان‌خواهي ازطريق قواعد درون همسري كه درمقابل برون همسري قرار گرفته، حمايت مي شود. درون همسري يعني ازدواج درون گروه، مثل گروه تشكيل دهندة يك مذهب، يك طبقه و… . در برون همسري در عوض بايد با افراد خارج از گروه ازدواج نمود. 

1- همسان‌ همسري از ديدگاه جغرافيايي

بررسي‌هاي انجام شده در گذشتة ممالك متحده آمريكا نشان مي‌دهد، معمولاً اشخاصي كه ازجهت مكاني به هم نزديك‌ترند بيشتر باهم ازدواج مي‌كنند. تقريباً نصف ازدواج‌هاي شرعي بين زن و مردي است كه درحدود يك مايل يا چهارده بلوك شهري از هم فاصله دارند. تقريباً يك چهارم از زن و شوهرها در فاصلة سه بلوكه يكديگر زندگي مي‌كردند. قرابت،‌معرف تشابه طبقاتي است. زيرا آنها كه نزديك به هم زندگي مي‌كنند به احتمال قوي‌ از يك طبقه هستند. قرابت عامل بسيار مؤثري در توسعة روابط اجتماعي است. اهميت اجتماعي آن در اين است كه موجب كم شدن و يا ازدياد تصادم‌هاي اجتماعي و پيش‌بيني شده بين آشنايان و غريبه‌ها مي‌شود. و بدين ترتيب موقعيت‌ها را براي كنش‌هاي متقابل و فعل و انفعالات اجتماعي متغير مي‌سازد. اگر مردم مشخصاتي دارند كه باعث مي‌شود يكديگر را جلب كنند قرابت اين امكان را زيادتر مي‌كند. مردمي كه نزديك هم زندگي مي‌كنند بيشتر احتمال دارد در يك مدرسه درس بخوانند، از يك مغازه خريد كنند، با يك اتوبوس طي طريق نمايند و سلام و عليك مختصري به‌عنوان آشنايان دور باهم داشته باشند. قسمت قابل ملاحظه‌اي از كنش‌هاي متقابل اجتماعي نتيجة همين عامل مكاني است. (گود، 1352، 104-102)

آلن ژيرار در پژوهش خود به‌نام همسرگزيني كه در فرانسه انجام داده از جغرافياي محل سكونت نامزدها، نموداري ترسيم كرده كه آموزنده است. 57 درصد جمعيت مورد بررسي در يك محله سكونت داشته‌اند. 5/11 درصد در يك ناحيه و يا در يك ناحية اداري و تنها 8/8 درصد آنها در دو منطقة مختلف زندگي مي‌كردند. (ساروخاني، 1370، 46). به رغم دگرگوني‌هاي نويني كه در راستاي آزاد ساختن انسان از تأثير جغرافيا عمل مي‌كنند اين عامل همچنان به تصميم نامزدها در هنگام ازدواج اثر مي‌بخشد. بايد به ياد داشت كه عامل جغرافيايي به‌تنهايي كارگر نيست، بلكه با عناصر ديگري كه جزئي از نظام حيات بشري هستند، تلفيق و تركيب مي‌شوند. از اين رو هرقدر عامل مكان داراي اهميت باشد باز يگانه عامل مؤثر در امر انتخاب نيست. بلكه بايد به ضرورت‌هايي پرداخت كه در مجموع باعث مي‌شوند دو فرد با يكديگر برخورد كنند، يكديگر را دوست بدارند و با هم پيمان زناشويي ببندند.

2- همسان همسري بر مبناي ويژگي‌هاي جسماني

دربارة تأثيري كه همساني افراد ازنظر قد، رنگ مو و يا وزن بر امر انتخاب همسر مي‌تواند داشته باشد، دشوار است كه در مراحل پژوهش فرضيه‌اي بيان كنيم. در زمينة زيبايي و تناسب قد و هيكل زوج‌ها نظرات گوناگوني وجود دارد. به‌طوركلي نمي‌توان گفت كه معيار زيبايي براي هركس چقدر مي‌باشد و چه چيزي ازنظر او زيباست و يا عكس آن. اما بايد گفت كه زيبايي براي زن و مرد يك امتياز است و در شيريني و سعادت و گاهي هم بدبختي زندگي زناشويي تأثير دارد. (رنجبر، 1379، 109)

يكي از عواملي كه پسر و دختر بدان توجه خاص دارند قيافة ظاهري است. بعضي از پسران كه خود قيافة نازيبايي دارند توجه خاص به دختران زيبا دارند. عكس اين حالت نيز ممكن است اتفاق بيفتد. البته زيبايي و زشتي قراردادي است و از ديدگاه‌هاي مختلف فرق مي‌كند ولي آنچه مطلوب جامعه است معمولاً به‌صورت مُد مطرح مي‌شود. در ازدواج آنچه مهم است ديدگاه طرفين در پذيرش و امتناع يكديگر از لحاظ وضعيت جسماني مي‌باشد. (حسيني بيرجندي، 1380، 87)

درمورد سن كه يكي از ويژگي‌هاي جسماني است نيز نظرات گوناگوني وجود دارد.

آلن ژيرار مي‌نويسد: «آگاهي‌هاي جمعيت شناسانه دربارة سن همسران به هنگام زناشويي آموزنده است و مي‌دانيم كه بيشتر اوقات افرادي با هم پيوند زناشويي مي‌بندند كه ازلحاظ سني به هم نزديك باشند. اما پرسشي كه در اينجا پيش مي‌آيد چنين است. آيا تفاوت افراد ازنظر سني و طبقة اجتماعي ـ حرفه‌اي در چه مقياسي به فاصله سني كم و بيش زيادي ميان دو همسر خواهد انجاميد؟ بررسي‌هاي لينگشيد به‌نام همبستگي سن ازدواج كه ميان سال‌هاي 1941 تا 1949 در شهر نيوهاون انجام گرفته آگاهي‌هاي سودمندي دراختيار ما مي‌گذارد. او از پژوهش خود چنين نتيجه مي‌گيرد كه در ازدواج ميان دو فرد مجرد زنان نسبت به مردان در سن كمتري ازدواج مي‌كنند، اما در مواردي كه مرد براي نخستين بار ازدواج مي‌كند و زن براي دومين بار شوهر معمولاً جوان‌تر است و اختلاف سني ميان او و همسرش آشكارتر خواهد بود. با اين حال جدايي سني ميان دو همسر دوباره هنگامي محسوس‌تر مي‌شود كه هر دوي آنها در زناشويي دومشان باشند و سن شوهر ميان چهل و پنجاه قرار داشته باشد. نتايجي كه باميستر و همكارانش از بررسي خود به دست آورده‌اند نيز همين پديده را تأييد مي‌كند. به نظر آنها:

الف: مردان مايلند با زنان جوان‌تر از خود ازدواج كنند.

ب: هرقدر شوهر به‌هنگام ازدواج سالمندتر باشد اختلاف سني ميان او و همسرش به‌طور متوسط بيشتر خواهد بود. گذشته از هماهنگي و شباهتي كه اشخاص دم بخت را به سوي يكديگر سوق مي‌دهد و نيز گذشته از تحولاتي كه در تفاوت سني همسران برحسب گروه سني يا برحسب منزلت اجتماعي ـ اقتصادي ايشان ظاهر مي‌شود بسياري از دانشمندان با درنظر گرفتن سعادت زناشويي اين پرسش را پيش نهاده‌اند كه آيا جدايي سني بسيار ميان همسران موجب تغييري در نحوة انديشه و كردار و درنتيجه‌ ايجاد دشواري ويژه‌اي در راه خرسندي زناشويي نخواهد شد؟

به گفته كارلسون چون انتظارات، شيوة نگرش اشخاص در سنين مختلف فرق مي‌كند و افرادي كه داراي سن متفاوت هستند در فرهنگ و انديشة ايشان نيز تفاوت وجود دارد، لذا تفاوت وسيع سني با خود تفاوت‌هاي وسيع فرهنگي و جهان‌بيني را به‌همراه خواهد آورد و به بقاي زوجيت و سعادت زناشويي تأثير خواهد گذارد؟ (ساروخاني، 1370، 53-52)

3- همسان همسري از ديدگاه اجتماعي

انكار وجود گروه‌هاي اجتماعي حتي در جامعه‌هاي صنعتي و مردمسالار و آزاديخواه روزگار ما نشدني است ليكن چهره‌اي كه امروز اين گروه‌بندي‌ها و دسته‌ها به خود مي‌گيرند با چهره‌هايي كه در جامعه‌هاي گذشته داشته‌اند، تفاوت دارد. باتوجه به وجود گروه‌هاي اجتماعي كمابيش بسته، مي‌توان گفت كه بايد به عواملي چون نزديكي محل اقامت، خصوصيت جسماني و سن، همگوني منزلت اجتماعي همسران را نيز بيفزاييم. در دنياي ما كنترل‌هاي اجتماعي حافظ مرزهاي گروه‌هاي اجتماعي و جايگزين كنترل‌هاي قانوني گرديده است كه در گذشته مورد تصويب بوده است. ماروين تأكيد مي‌كند كه: «تعداد ازدواج‌هايي كه در آمريكا در درون گروه‌هاي اجتماعي انجام گرفته 8/2 بار بيشتر از ازدواج‌هايي است كه به‌طور تصادفي انجام شده‌اند.» اگر اين درست است كه هرقدر افراد در پلكان اجتماعي بالاتر روند، تأثير عوامل جغرافيايي و همجواري به آنها كمتر مي‌شود، اين نيز هست كه آنان گرايش زيادتري به ازدواج در داخل گروه خاص خودشان نشان مي‌دهند. از بررسي برنت در انگلستان نتايج زير به‌دست مي‌آيد:

1 ـ ميزان و نقش منزلت، چه نزد كساني كه داراي منزلت اجتماعي والاتري هستند و چه براي آنهايي كه در پايگاه كمتري قرار دارند، از اهميت زيادتري برخوردار است.

2 ـ در ازدواج‌هايي كه زن و شوهر تعلق اجتماعي يگانه‌اي ندارند، مردان خواستار وصلت با زناني هستند كه خاستگاه اجتماعي بالاتري داشته باشند.

3 ـ به‌نظر مي‌رسد كه در جريان پنجاه سالة اخير شاخص همساني پايين آمده باشد.

گذشته از گرايش افراد به انتخاب همسري كه از گروه اجتماعي خود آنها باشد، اگر اين پديده را از ديدگاهي ديگر بنگريم، مي‌توان گفت ازدواج كساني كه ريشة اجتماعي همگوني ندارند،‌ كم‌دوام‌تر و آسيب‌پذيرتر است. (ساروخاني،‌1370، 59-58)

4- همسان‌همسري تحصيلي

ميزان تحصيلات از عوامل مهم تشكيل دهنده شخصيت و بخصوص در ايران تعيين كننده وجهه اجتماعي است. لازم به يادآوري است كه نوع تحصيلات مهم نيست، آنچه در ازدواج مهم است، سطح تحصيلات است. (حسيني بيرجندي، 1380، 45) حتي در جوامعي كه در آن تحرك اجتماعي شديدي وجود دارد و مهاجرت‌هاي حرفه‌اي پيوسته رو به فزوني است، خاستگاه اجتماعي افراد همچنان ميزان و نوع تحصيلات و امكان ادامة آن را مقيد و مشروط مي‌سازد. درنتيجه، همگوني حرفه‌اي همسران مستلزم همتايي و تطابق سطح تحصيلات آنهاست. در فرانسه در 66 درصد زناشويي‌ها، همسران تحصيلاتي همسان داشته‌اند و اگر اندازة تحصيلات نزديك به هم و مشابه را نيز به‌حساب آوريم، اين نسبت تا 88 درصد افزايش خواهد يافت. كارلسون دربارة ضرورت چنين همساني ازلحاظ فرهنگي معتقد است ميان تعادل سطح تحصيلات ظاهري زن و شوهر و خرسندي زناشويي وجه مشتركي موجود نيست. ترمان اين فرضيه را مي‌پذيرد اما به‌نظر او هنگامي نيكبختي زنان كامل‌تر خواهد شد كه شوهر تقريباً پنج سال بيشتر از آنها تحصيل كرده باشد. در اين ميان هاميلتون برخلاف عقيده اين محققان، معتقد است ميان سعادت خانوادگي و همگوني تحصيلات بستگي مستقيمي وجود دارد. (ساروخاني،‌1370، 61-60)

5- همسان همسري ازنظر امور ذهني و معنوي

زن و شوهر بايد پيش از آنكه به يك سطح فرهنگي نزديك و نه همگون نائل شوند، هردو از سطح هوشي همانند برخوردار باشند. پس مي‌توان پنداشت كه ازنظر هوش، همسرگزيني اجتماعي ـ فرهنگي در درون خود مستلزم همگوني همسران است. تحقيقات ترمان درباره بستگي هوشي ميان همسران و سعادت خانوادگي، نيز اين پديده را ازنظر دور نداشته است. وي مي‌نويسد: «زناني كه شوهران خود را كم‌هوش‌تر از خويش مي‌دانند، خوشبختي بي‌رمق‌تر و بي‌جان‌تري از ديگران احساس مي‌كنند، و نيز خوشبختي مردان هنگامي كاملاً تحقق خواهد يافت كه همسران خود را ازنظر هوشي با خود برابر بيابند. برعكس اين احساس نيكبختي هنگامي كاستي خواهد گرفت كه به‌طور قابل ملاحظه‌اي از زنانشان هوشمندتر باشند.» (ساروخاني، 1370، 63)

اعتقادات ديني و مذهبي در ازدواج نقش مهمي دارد. دختر و پسري كه با اعتقادات ديني متفاوت ازدواج مي‌كنند، پس از فروكش كردن احساسات پرشور جواني، در زمينه‌هاي مختلف اختلاف نظر و احتمالاً ناسازگاري خواهند داشت. (حسيني بيرجندي، 1380، 35)

به عقيده لوگال، تا پيش از ازدواج مذهب بر رفتار جوانان مؤثر است، ليكن پس از زناشويي، ناباوري‌هاي ديني يكي از طرفين دشواري‌هاي فراواني براي آنها فراهم مي‌كند و باعث ايجاد بگومگوهاي دائمي مي‌گردد. هالينگشد نيز مي‌گويد: «يكي از مهم‌ترين عواملي كه هنگام انتخاب همسر بر تصميم فرد و جامعه اثر مي‌نهد، اعتقاد ديني است. (ساروخاني، 1370، 65). سوليوان (2001) در مطالعه‌اي درزمينة نقش مذهب و ازدواج در دانشگاه‌هاي كاليفرنيا نتيجه گرفت كه باورهاي مذهبي برخلاف ساير ملاك‌هاي زودگذر، اثر طولاني‌تري در تحكيم روابط زناشويي دارد. درمورد شبهه‌اي كه درمورد دينداري افراد وجود دارد دو مطلب وجود دارد:

1 ـ ايمان و دينداري يك عقيده قلبي است كه به‌وسيلة عمل مي‌توان اصل وجود آن و درجاتش را كشف كرد. هرچه ايمان انسان قوي‌تر باشد طبعاً عمل بهتر و بيشتري را به‌همراه خواهد داشت. و برعكس از بي‌تقوايي و كم‌توجهي به وظايف و مقررات ديني مي‌توان به مقدار ضعف ايمان پي برد. بنابراين كسي ديندار كامل محسوب مي‌شود كه به همة مقررات و وظايف ديني و عبادي،‌ اخلاقي و اجتماعي مفيد باشد. اگر كسي به بعضي احكام و مقررات عمل مي‌كند و به بعضي ديگر تقيد ندارد، ديندار كامل محسوب نمي‌شود ولي به همان اندازه كه عمل مي‌كند قابل اعتماد خواهد بود، و از همين جهات هم به افراد ديگر برتري دارد.

2 ـ دينداري افراد را فقط با نماز و روزه و پاره‌اي مراسم مذهبي،‌ نمي‌توان كشف كرد. زيرا اين قبيل امور كارهاي ساده‌اي هستند كه انسان تدريجاً به آنها عادت مي‌كند. بلكه دينداري را به‌وسيلة امانتداري و وفاي به‌عهد و اجتناب از مال حرام، درست‌كاري و تقيد به امر به‌معروف و نهي از منكر، رعايت حقوق ديگران و اجتناب از ظلم و تعدي مي‌توان تشخيص داد. (اميني، 1380، 100)