نظریه های هوش اجتماعی
آلبرشت در مورد هوش اجتماعي چنين اظهار مي نمايد : « مفهوم هوش اجتماعي ابتدا توسط ثرندايك (1920) و سپس در نظريه هاي هوش عاطفي گلمن (1996)، بار- اون (1997)، سالوي و ماير (1997) تحت عنوان مديريت عواطف و آگاهي از ديگران و در نظريۀ هوش هاي چند گانه گاردنر (1983) با مفهوم هوش بين فردي مطرح شده است. در چارچوب اين نظريه ها هوش اجتماعي با مؤلفه هايي چون آگاهي از موقعيت، صداقت در رفتار، داشتن نگرش مثبت، توانايي بيان شفاف عقايد و همدلي با ديگران مشخص مي شود. در اين حوزه، هوش شناختي، عاطفي و اجتماعي در تعامل با يكديگر منجر به هوشمندي فرد مي شوند » (آلبرشت ، 2000: 6).
اگرچه از آن زمان به بعد مطالعات زیادی در این زمینه انجام گرفته است. با این حال، این پژوهش ها همواره با مشکلاتی همراه بوده اند. یکی از مشکلات اصلی در مطالعه هوش اجتماعی این واقعیت است که پژوهشگران، این سازه را در طول سال ها به شیوه های متفاوتی تعریف کرده اند (برای مثال، بارنز و استرنبرگ ، 1989؛ فورد و تیساک ، 1983؛ کیتینگ ، 1978). برخی از این تعاریف بر مؤلفه های شناختی یا به عبارت دیگر بر توانایی درک و فهم افراد دیگر تأکید می کنند (برای مثال، بارنز و استرنبرگ، 1989)
و برخی دیگر از پژوهشگران بر مؤلفه های رفتاری نظیر توانایی تعامل موفق با افراد دیگر اشاره دارند (فورد و تیساک، 1983). برخی نیز بر بنیادهای روان سنجی تأکید می کنند و هوش اجتماعی را در راستای توانایی عمل کردن خوب در آزمون هایی که مهارت های اجتماعی را اندازه گیری می کند، قرار می دهند (کیتینگ، 1978). دومین مشکل به جنبه های مختلف هوش اجتماعی مربوط می شود (گلمن، 2006). علیرغم این واقعیت که در تحقیقات اولیه، هوش اجتماعی بر مبنای دو جنبه شناختی و رفتاری مورد تحلیل قرار گرفته بود، در تحقیقات بعدی بر این واقعیت پای می فشارند که هوش اجتماعی ساختار چند بعدی دارد. با این حال، درباره جنبه های مختلف آن پیشنهادهای متفاوتی مطرح شده است.
هوش اجتماعی برای اولین بار در تحقیقات یک روانشناس به نام ادوارد ثرندایک در سال 1920 و بعدا توسط گلیفورد در سال 1968 در مـدل هـوش رفتاری بررسی و جستجو گردید.
اما در سال 1983 گاردنر از نظریات او استفاده کرد و به انتشار مطالبی درباره هـوش چـندگانه پرداخت وی بیان داشتکه هـوش درون فـردی و هوش بـینفردی نـیز بـه اندازه بهره هوشی افراد که با آزمـونهای خـاصی اندازه گرفته میشود اهمیت دارند.
از سال 1920 تا 1990 عـلاقه بـه پژوهش در زمینه هوش اجتماعی دستخوش تحول بـوده است و دیدگاههای مختلفی به وجـود آمـدهاند که هوش اجتماعی را به عـنوان توانایی ارتـباط با دیگران به دانش میان فردی، توانایی قضاوت درست درباره احساسات، خلقها و انگیزه دیـگران، عـملکرد اجتماعی موثر، همدلی و مهارت در رمزگشایی نـمادهای غـیرکلامی تـعریف کردهاند. به ایـن تـرتیب محققان به این نـتیجه رسیدهاند کـه هوش اجتماعی تواناییهای فراتر از هوش شناختی را دربرمیگیرد.
اما با وجود این تنها چند سال است که هـوش اجـتماعی به وسیله گلمن و آلبرشت 2006 معروف و شناخته شـد. بـهطوریکه دانیل گـلمن در کـتاب خـود با عنوان پژوهشی نـو در زمینه ارتباطات انسانی در عصر الکترونیک هوش اجتماعی را فراتر از ضریب هوشی و فراتر از هوش هیجانی میداند.
مشکل نهایی در مطالعات هوش اجتماعی مربوط به اندازه گیری ساختار آن می باشد. مقیاس های مختلفی برای اندازه گیری هوش اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است. مقیاس های اولیه بر جنبه های شناختی آن متمرکز شده بودند. بعدها مقیاس هایی بر اساس ارزیابی و قضاوت های دیگران، تفسیر عکس ها و فیلم های ویدیویی توسعه یافته اند (دوگان و چتین ، 2009). متأسفانه به دلیل عدم توافق در تعریف هوش اجتماعی و امکان سوداری در گزارش ها، همبستگی بالایی بین نمرات حاصل از مقیاس های مختلف مشاهده نمی شود. مضاف بر اینکه برخی از این روش ها برای اجرا دشوار و وقت گیر است. به همین دلیل سیلورا، مارتین یوسن و داهل (2001) برای غلبه بر این محدودیت ها، مقیاس خودگزارشی جدیدی برای هوش اجتماعی تهیه کرده اند.
مفهوم هوش اجتماعی
هوش اجتماعی نشان دهنده قابلیتها و تواناییهای فردی است که به خوب کنار آمدن با دیگران و روابط اجتماعی موفق منجر میشود.
هوش اجتماعی Social intelligence توانایی و ظرفیت شناخت خود و دیگران برای برقراری ارتباط مناسب در جوامع بشری است. افرادی که از چنین هوشمندی بهرهمند هستند میتوانند روابط بهتری را با دیگران برقرار کنند. این افراد در جامعه به صورت برجسته حضور پیدا میکنند و مورد قبول دیگران هستند.
این هوش، در حقیقت میزان تبحر لازم برای ایجاد، حفظ و گسترش ارتباطات را به ما میدهد و تقریبا شامل سیزده مهارت است. هوش اجتماعی شامل مهارتهای برقراری ارتباط موثر، حفظ و گسترش این روابط است. هوش اجتماعی هم مانند هوش هیجانی قابل تقویت شدن است. یعنی میتوان آن را با آموزش تقویت کرد. اما نکته قابل توجه در تقویت آن این است که قبل از تقویت آن بهتر است هوش هیجانی افراد تقویت شود.
تقویت هوش هیجانی توانایی مدیریت هیجانات و کنترل رفتار را بالا میبرد و باعث میشود که افراد در روابط خود کمتر آسیب دیده و کمتر به دیگران آسیب وارد کنند. علاوه بر اینها یکی از مهارتهای هوش هیجانی، یکپارچگی درونی و اخلاق مداری است که باعث میشود افراد بتوانند در روابط خود با یکپارچگی میان گفتار، افکار و رفتارهایشان، در دیگران اعتماد ایجاد کرده و به اصول اخلاقی پایبند باشند. بنابراین، میتوانیم نتیجه بگیریم که هوش هیجانی پایه تقویت هوش اجتماعی است. یکی از مسائلی که در هوش اجتماعی پر رنگ است، «شعور اجتماعی» است که این شعور باعث میشود در روابطمان کمتر به دیگران آسیب زده و کمتر قوانین اجتماعی را زیر پا بگذاریم.
هوش اجتماعی یکی از انواع مهم هوش می باشد که برای بقاء انسان و ارتباط برقرار کردن بسیار با اهمیت است. افرادی که هوش اجتماعی دارند، زیاد حرف نمی زنند، بلکه زیاد گوش می کنند. یادمان باشد که ما یک دهان داریم و دو گوش، بنابراین سعی کنید دو برابر حرف زدن ، بشنوید و این باعث افزایش هوش اجتماعی شما می شود.
یکی از راههای موثر برای جذب دیگران، این است که آنچنان به حرف هایشان تمرکز کنیم. انگار خودمان می خواهیم موضوعی را بیان کنیم. با این کار به آنها می فهمانیم که برای ما ارزش دارند و به ما واکنش مثبت نشان میدهند. برخورداری از هنر مذاکره نیز یکی از جنبه های هوش جمعی است. فردی که هوش جمعی بالایی دارد باید بتواند در زمینه خانوادگی و شغلی و ارتباطی خود با دیگران به صورت عاقلانه و منطقی ارتباط موثر برقرار کند و مذاکره نماید.
هوش اجتماعی را به عنوان مجموعه ای از توانایی ها توصیف می کند که عبارتند از درک مردم و مهارت هایی که برای تعامل موفق با آن ها لازم است. به عبارت دیگر هوش اجتماعی شامل توانایی به سر بردن با دیگران و تشویق آن ها به ارتباط و همکاری است. قدرت کنار آمدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران را هوش اجتماعی می گویند . بدن انسان ابزار چشمگیری است که ” موسیقی ارتباط ” همواره از آن به گوش می رسد . اگر نواختن این ساز را یاد بگیرید ، پاداش اجتماعی بزرگی دریافت می کنید . بدن شما – بدون ادای حتی یک کلمه – با مردم ارتباط برقرار می کند . اگر قانون زبان غیر کلامی را بشناسید ، فکر و کارهای دیگران را می توانید پیش بینی کنید و هوش اجتماعی خود را ارتقاء دهید.
در مقابل هوش اجتماعی، صرفاً یعنی قدرت کنار آمدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران. انسان به هر حال یک موجود اجتماعی بوده و این امر برای اینکه بتوانیم زندگی کنیم و از آن لذت ببریم، بسیار ضروری است. در تعریفی دیگر آمده است، هوش بین فردی که اغلب از آن با نام هوش اجتماعی یاد میشود به توانایی بهرهگیری از نکات ظریف در روابط و محیط اجتماع، خانواده، دوستیها، مدرسه، کار و زندگی مربوط میشود و مستلزم توانایی توجه به نیازها و مقصود دیگران، پی بردن به خلق، روحیه و شخصیت آنها و پیشبینی رفتار آنهاست. این هوشِ مهم باید بتواند که هنر کنار آمدن را در اوج درگیریها، مذاکرات، اشتباهات و سایر موقعیتهای خطیر دریابد. همچنین یکی از بهترین هوشهایی است که افراد میتوانند در خود پرورش دهند. افزایش هوش اجتماعی کمک میکند که فرد، مصاحب و شنونده خوبی باشد و با قدرت با همه ارتباط برقرار کند. افرادی که این هوش را در خود پرورش دادهاند، میتوانند به راحتی با همه افراد از هر گروه سنی، فرهنگی یا اجتماعی رابطه برقرار کنند و کسانی هم که با چنین کسی مواجه میشوند، با او راحت هستند.
هوش اجتماعی یا رفـتار انـطباقی یـعنی قدرت کنار آمدن با دیگران و ارتباط برقرار کردن با آنها، یعنی کنار آمدن درمذاکرات، درگـیریها، اشـتباهات و سـایر موقعیتها. افزایش هوش یا همان رفتار انطباقی یا بهره اجتماعی کمک میکند که انسان با هـمه بـا قدرت ارتباط برقرار کند. با پرورش رفتار انطباقی میتوان نیازهای شخصی افراد مقابل خـود را فـهمید.
اهمیت هوش اجتماعی
افراد با هوش هیجانی بالا، در اجتماع و در برقراری ارتباط با دیگران معمولا موفقتر هستند. چرا که گفته میشود این افراد درک و شعور اجتماعی بیشتری نسبت به سایرین دارند. اما شعور اجتماعی چیست؟ شعور اجتماعی همان چیزی است که به ما کمک میکند در ارتباط با سایر انسانها به آنها کمترین آسیب را وارد کرده و قوانین را به بهترین شکل اجرا کنیم. شعور اجتماعی شامل درک روابط انسانی، احترام به حقوق و احساسات دیگران، پایبندی به قوانین و … است. مسلما همهی ما دوست داریم با چنین فردی در ارتباط باشیم. به طور کلی اهمیت و فایدهی هوش اجتماعی عبارت است از:
- توانایی برقراری ارتباط موثر
- توانایی همدلی با سایر انسانها، توانایی ایجاد آرامش در روابط و مورد اعتماد بودن
- تشخیص درست بایدها و نبایدهای اجتماعی، درک محیط انسانی، درک و تشخیص رفتار درست
- وجود مهارت کمک به دیگران، مهارت درک نیاز افراد (چنین فردی در حیطهی فروش میتواند بسیار موفق باشد.)
- برخورداری از مهارت تطابق پذیری
- افزایش مهارت کار در گروه
- افزایش مهارت مدیریت گروههای کاری، دوستی، تحصیلی
هوش اجتماعی و توانایی استفاده از آن دقیقا شبیه به راه رفتن است. شما در ابتدای زندگی، به علت ضعف در پاها به سختی روی آنها میایستادید، اما با یادگیری مهارت راه رفتن توانایی دویدن، اسکیت کردن و بسیاری فعالیتهای دیگر را نیز فراگرفتید. همانطور که گفتیم هوش اجتماعی توانایی کنترل احساسات وهیجانات است. اما شما در حالت عادی همیشه نمیتوانید این احساسات را تشخیص دهید؛ و این کار به تمرین نیاز دارد.
اگر هوش اجتماعی افراد را از ضعیف تا عالی دسته بندی کنیم، هوشمندی افرادی مثل رهبران کاریزماتیک سیاسی، بالاتر از درجه عالی است. آنها میتوانند احساس و اندیشههای جامعه را مدیریت و از بحرانها عبور کنند. فردی که هوشمندی بالایی دارد، متوجه احساس طرف مقابل از رفتار خود می شود و با موقعیت سنجی درست، پیش بینی می کند. در صورت ادامه رفتارش، ممکن است او را از دست بدهد، بنابراین بسیار مراقب رفتار خود است .
از سوی دیگر افرادی هستند که هوش اجتماعی آنها پایین تر از سطح ضعیف است. این افراد بیمارانی با اختلال های روانی هستند. در راس این اختلالها می توان به بیماریهای طیف اوتیسم اشاره کرد. این افراد توانایی برقراری ارتباط اجتماعی را به شکل کلامی یا با استفاده از زبان بدن ندارند. حس های دیگران را از روی حرف و زبان بدن درک نمیکنند و خودشان هم قادر به انتقال احساس خود نیستند.
البته ممکن است هوش اجتماعی مبتلایان به افسردگی های شدید یا قربانیان حوادثی مثل تجاوز، جنگ و نیز بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله و طوفان، به دلیل ابتلا به افسردگی و اضطراب ناشی از این حوادث، به صورت دوره ای تحت تاثیر قرار گیرد و کاهش یابد. این افراد باید سعی کنند با درمان بیماری های روحی خود هوش جمعی خود را افزایش دهند. افراد زورگو و دیکتاتور هم دارای هوش جمعی پایینی هستند. آنها تصور می کنند با زورگویی می توانند به خواسته های خود برسند. اما در حقیقت همدلی ای که نیاز است با دیگران داشته باشند را از دست میدهند و این به ضرر آنها میباشد.
ثرندايک
اولین بار تئوری هوش اجتماعی توسط یک روانشناس آمریکایی به نام ادوارد تورندیک در سال ۱۹۲۰ مطرح شد. وی هوش اجتماعی را اینگونه تعریف کرد: توانایی درک و مدیریت مردان و زنان، دختران و پسران به منظور رفتار هوشمندانه در روابط انسانی. هیچکس با هوش اجتماعی متولد نمیشود اما این مهارتی است که فرد طی زمان یاد میگیرد.
متاسفانه مطالعات و کارهایی که ثرندایک در مورد مفهوم هوش اجـتماعی انـجام داده بود تا سال 1983 به دست فراموشی سپرده شـد. تـا جـایی که در سال 1960 کتابی معتبر درباره آزمونهای هوش، هـوش اجـتماعی را مفهومی بیهوده اعلام کرد.
اگر چه ثرندايک و همکارانش قادر به تأييد چنين حوزه اي از هوش از طريق مطالعات روانسجي نبودند و اين مفهوم به فراموشي سپرده شد، اخيراً توجه دوباره اي در هوش اجتماعي پديدار گشته و اغلب نويسندگان ادعا مي کنند که در واقع اين گواهي بر وجود، اين حوزه است. هريک از نظريه پردازان از منظري به اين مقوله نگاه مي کنند.
گاردنر
گاردنر در سالهای تحقیق خود تقسیمبندیهای متفاوتی از هوش ارائه داده است. تقسیمبندی اخیر کارل آلبرشت در خصوص میزان هوش فرد میباشد که به مدل سادهای تبدیل شده است که قابل استفاده در محیط کاری و حرفهای باشد. با توجه به تفسیر ساده شده آلبرشت، میتوانیم شش بعد هوش برای انسانها در نظر بگیریم:
ابعاد | شامل |
انتزاعی | استدلال مفهومی، مهارت کلامی، اطلاعات نمادین و ریاضیات |
اجتماعی | تعامل موفق با دیگران در زمینههای مختلف |
عملی | توانایی حل مشکلات و انجام کارها |
عاطفی | بینش شخصی، توانایی تنظیم یا مدیریت واکنش فرد به تجربه |
زیبایی شناسی | فهم فرم، طراحی و روابط |
| حرکتی | آگاهی نسبت به بدن، خواندن، رقصیدن |
گاردنر (1933) تئوري هوش هاي چندگانه خود را ارائه مي دهد. اگر چه اسپيرمن و ديگر حاميان هوش عمومي به گاردنر پيشنهاد کردند که هوش يک توانايي شناختي واحد نيست، ولي انواع کاملاً متفاوتي از هوش وجود دارد که هر کدام فرضاً با يک سيستم مغزي متفاوت سازماندهي مي شوند، در حالي که بيشتر اين هوش هاي ارائه شده (زبان شناسي، رياضيات، فضايي، موسيقي، حرکات بدن) توانايي هاي شناختي هستند. گاردنر هوش دروني اشخاص را به عنوان توانايي شخصي به منظور دسترسي سود مندانه به زندگي هيجاني دروني خودش و هوش بين فردي را به عنوان توانايي فردي به منظور ايجاد وجه تمايز در ميان افراد ديگر معنا کرد. اگر چه هوش چندگانه گاردنر داراي ساختار هاي مختلف فردي است، فرض شده است که در آن بعضي افراد يا بعضي گروه ها داراي توانايي هاي بيشتري از ديگران باشند. گاردنر هوش اجتماعي را به عنوان دو هوش درون فردي و برون فردي به طور مجزا نگاه کرد، اما او آنها را به عنوان ساختار هاي مرتبط مي-نگرد (اله ياري، 1389: 19).
هاچ و گاردنر
هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد، صاحب هوش بین فردی است: سازماندهی گروه داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیتهای عدهای از افراد. این استعدادها را میتوان در کارگردانان تئاتر، افسران ارتش و مدیران شرکتها و سازمانهای مختلف مشاهده کرد.
در کودکی، این گونه افراد در زمین بازی، کاپیتان تیم هستند و درباره نحوه بازی تصمیمگیری میکنند( هاورد گاردنر،1987). مذاکره برای حل مسائل استعداد میانجیگری، جلوگیری از بروز اختلاف، حل و فصل دادن به مشکلات. افرادی که از این خصوصیت برخوردارند برای داوری کردن در مشاجرات مناسب هستند و نقش میانجی را خیلی خوب بازی میکنند. برای مشاغل سیاسی و حقوقی عالی هستند. در کودکی همان کسانی هستند که بحث و جدل در زمین بازی را فرو مینشانند (هاچ و گاردنر ،1987).
روابط شخصی استعداد همدردی و دلجویی از دیگران. کسی که دارای این ویژگی باشد، خیلی راحت با دیگران روبرو میشود و در قبال احساسات دیگران احساس مسئولیت میکند. هنر ایجاد رابطه. این گونه افراد میتوانند همسران قابل اعتماد، رفقای صمیمی، شرکای تجاری مناسب و بازیکنان تیمی خوبی باشند. در دنیای تجارت میتوانند مامور فروش یا مدیران شایستهای باشند. برای شغل معلمی عالی هستند.
بار - اون
بار-اون هوش غير شناختي را عامل مهمي در تعيين توانمندي هاي افراد براي کسب موفقيّت در زندگي تلقي مي کند و آن را با سلامت عاطفي يعني وضعيت رواني فعلي و در مجموع سلامت هيجاني در ارتباط مستقيم مي داند. بار- اون هم چنين براي اولين بار EQ (هوش هيجاني) را در برابر IQ که اصطلاح شناخته شده و مقياسي براي سنجش هوش شناختي است مطرح کرد و از سال 1980 به تدوين پرسشنامه هوش هيجاني EQI و توصيف کمي هوش غير شناختي پرداخت. هدف بار- اون پاسخ دادن به اين پرسش مهم بود که چرا بعضي از افراد از توان هيجاني بهتري برخوردار و در زندگي موفّق ترند؟ وي در نهايت به اين نتيجه رسيد که هوش شناختي تنها شاخص عمده براي پيش بيني موفقيّت فرد نيست (اله ياري، 1389: 18).
کارل آلبرشت
در رابطه با مهارتهای بین فردی، کارل آلبرشت رفتار در قبال دیگران را در طیفی بین “سمی” و “مغذی” طبقهبندی میکند.
رفتارهای سمی موجب احساس بیارزشی، عصبانیت، ناامیدی، احساس گناه یا دیگر احساسات منفی در دیگران میشود.
رفتارهای مغذی اما در افراد احساس ارزش، احترام، تایید، تشویق یا شایستگی ایجاد میکند.
ادامه الگوی رفتار سمی، سطح پایینی از هوش اجتماعی را نشان میدهد (عدم توانایی در برقراری ارتباط با دیگران و تاثیر مثبت بر آنها).
ادامه الگوی رفتار مغذی فرد را در ارتباط با دیگران به عنصر موثری تبدیل میکند و نشانه سطح بالایی از هوش اجتماعی است.
آلبرشت با توجه به یافتههای محققان علوم اجتماعی همچون گاردنر وگلمن 5 حوزه ی کلیدی را به عنوان یک چارچوب توصیفی برای هوش اجتماعی پیشنهاد می دهد در جدول زیر به توصیف آنها پرداخته شده:
| توصیف | قلمرومهارت |
| توانایی خواندن موقعیت ها،فهم زمینه اجتماعی که بر روی رفتار تاثیر می گذارد وانتخاب استراتژی های رفتاری که اغلب به موقعیت دارند. | آگاهی از موقعیت |
| معروف به طرز رفتار ،شخصیت ،احساس بیرونی خود که دیگران دریافت می کنند،اعتماد به نفس،عزت نفس وارزش خود. | شخصیت |
| متناقض با غیرموثق،اصالت (صحت)روشی است برای رفتارکردن تا ادراکی به وجود آورد که فرد با خودش ودیگران به یک اندازه صادق ودرستکار است. | اصالت |
| توانایی فرد تا خود را به وضوح اظهار کند زبان را به طور ماثر به کار گیرد،مفاهیم را به وضوح بیان کند وعقاید دیگران را ترغیب کند. | وضوح |
| بیشتر از یک احساس درونی،خویشاوندی یا قدردانی به خاطر تجارب دیگران،همدلی در این زمینه توانایی ایجاد احساس مرتبط با دیگران ودرک آنها را نشان میدهد.و دعوت آنها برای اینکه بیشتر از اینکه علیه تو حرکت کنند به سوی تو گام بردارند.(آلبرشت،2005) | همدلی |
دانیل گلمن
انسان موجودی اجتماعی است و برقراری تعامل، روابط و همکاری با دیگران بخشی از غریزه اوست. از این رو برقراری روابط و تعاملات اجتماعی برای سلامتی انسان مفید است و به او در سایر بخشهای زندگی کمک میکند. اگر دقت کرده باشید یکی از مهمترین مزایای تعاملات اجتماعی این است اعتماد به نفس آدمی را افزایش میدهد. مطالعات پزشکی نشان میدهد که فعال بودن در جامعه و داشتن روابط حمایتی، سادهترین و آسانترین راه برای رسیدن به یک زندگی خوب و سالم است.
گلمن معتقد است که هوش بین فردی یا هوش اجتماعی، یعنی مهارت عاطفی که برای حفظ ارتباطات نزدیک در دوستیها، ازدواج یا ارتباط شغلی، اساسی است. این مهارتها در کودکی شکل میگیرد ودر طول زندگی بروز می یابد.
دانیل گلمن در کتاب هوش اجتماعی مینویسد: « حداقل 18 مطالعه پزشکی و روانشناسی نشان میدهد افرادی که در شبکههای اجتماعی قدرتمند حضور پیدا میکنند، این استعداد را دارند که نسبت به دیگران، عمر طولانیتری داشته باشند و خیلی سریعتر بر بیماریهای مختلف غلبه میکنند و از پس آنها برمیآیند ».
دانیل گلمن در کتاب هوش اجتماعی خود درباره یکی از مهمترین اسرار موفقیت، رشد و توسعه فردی سخن میگوید. او بر این باور است که انسان در کنار بهره هوشی، هوش مالی و تجاری باید هوش اجتماعی خودش را هم رشد و پرورش دهد تا بتواند در جامعه هم حضوری موثر و فعال داشته باشد. در صورتی که تمایل دارید در تمامی ابعاد رشد و پیشرفت کنید، باید هوش اجتماعی خود را ارتقا دهید.
هوش اجتماعی (Social Intelligence) یکی دیگر از هوشهایی است که انسان برای رشد دادن خود و محیط اطرافش به آن احتیاج دارد.
یکی از انواع مهم هوش این است که فرد بتواند احساسات، عواطف و وضعیت اجتماعی افراد مختلف را به خوبی درک کند. دانیل گلمن این هوش را هوش اجتماعی نامگذاری میکند و بر این باور است که ارتقای این هوش باعث بهبود زندگی اجتماعی انسانها میشود. اگر هوش اجتماعی خوبی داشته باشیم میتوانیم رفتار دیگران را به خوبی درک کنیم و پاسخی مناسب به افراد بدهیم.
به عنوان مثال اگر بتوانیم این هوش را در وجود خود ارتقا دهیم، میتوانیم ازدواج و زندگی مشترک موفقتری داشته باشیم؛ چرا که میتوانیم بفهمیم که کدام دسته از رفتارهای ما طرف مقابل را آزار میدهد.
دانیل گلمن در کتاب هوش هیجانی خود میگوید که چهار مولفه، هوش هیجانی انسان را شکل میدهند. این چهار مولفه عبارت است از:
- آگاهی از خود
- مدیریت نفس
- توجه به محیط پیرامون
- مدیریت روابط با سایر انسانها
آقای گلمن عوامل و مولفههای سوم و چهارم یعنی توجه به محیط پیرامون و مدیریت روابط با سایر انسانها را هوش اجتماعی میداند. او بر این باور است که مغز انسان یک مغز اجتماعی است و به همین خاطر ما ناگزیر از همکاری، ارتباط و تعامل هستیم. به این جهت است که رابطهسازی و همکاری تا این حد روی موفقیت انسانها تأثیرگذار است. گلمن در کتاب هوش اجتماعی دو مولفه اصلی آگاهی از محیط اجتماعی (Social Awareness) و مدیریت روابط (Relationship Management) را به زیرمجموعههای ریزتری تقسیم میکند.
مولفه اول : آگاهی از محیط اجتماعی ( آگاهی اجتماعی )
1- همدلی اولیه : احساس کردن چیزی به همراه دیگران یا احساس کردن علائم عاطفی غیر کلامی است.
اولین زیرمجموعهی آگاهی از محیط اجتماعی، همدلی اولیه است. منظور از همدلی اولیه این است که ما از طریق ارتباطهای غیرکلامی و با بررسی حالات چهره افراد، به حسی که درون آنها است، پی ببریم.
2- هماهنگی وسازگاری : گوش کردن با پذیرش کامل،هماهنگی با فرد مقابل.
دومین مولفه در این زیرمجموعه، هماهنگ شدن با دیگران است. منظور از هماهنگ شدن این است که به صحبتهای دیگران به صورت فعالانه گوش کنیم و با آنها همراه شویم.
3- درک همدلانه : درک کردن افکار،احساسات ومقاصد دیگری.درک همدلانه بر اساس همدلی اولیه شکل میگیرد،اما درک واضحی از احساسات ورفتار دیگری را نیز به این همدلی میافزاید.
دقت همدلانه، زیرمجموعهی سوم است که اهمیت زیادی دارد و بخش مهمی از هوش اجتماعی به شمار میرود. منظور از دقت همدلانه این است که به نیتها و افکار اطرافیان خود پی ببریم.
4- شناخت اجتماعی: فرایندی که به کمک آن رفتاری در پاسخ به یک هم نوع ایجاد میشود.شناخت اجتماعی در انسان محصول فرایند هایی است که در آن یک فرد خود و هم نوعانش را درک می کند.
زیرمجموعه چهارم، شناخت اجتماعی است. منظور از این شناخت آن است که بتوانیم روابط اجتماعی را در محیط اطراف خود درک کنیم و تشخیص دهیم.
مولفه دوم: مدیریت روابط ( مهارت اجتماعی )
این مولفه در روابط با دیگران به خوبی کنارآمدن با دیگران، فهم دقیق موقعیتها و شبکههای اجتماعی، مهارت خوب گوش کردن وخوب ابراز وجود کردن حل تضادها و تعارضها و استفاده از این مهارتها برای متقاعد سازی رهبری ومدیریت تعریف می شود که شامل :
1- هماهنگی و انطباق یا هم زمانی (Synchrony)، اولین زیرمجموعه از مولفه مدیریت روابط است. همزمانی واژهای است که اولین بار یونگ آن را مطرح کرد. در واقع همزمانی به وقتی گفته میشود که دو یا چند اتفاق با هم بیفتد و حادثهای معنادار را شکل بدهد. البته ممکن است این دو یا چند اتفاق از نظر علت هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشد. یکی از کارهایی که در مدیریت روابط بسیار مهم و مفید است، همراه شدن و همزمانی با طرف مقابل در رفتارهای غیرکلامی است.
2- ابراز وجود : به توانایی دفاع از خود و نیز توانایی نه گفتن به تقاضاهایی که فرد نمیخواهد انجام بدهد.
ارائه دادن و معرفی کردن خود، دومین زیرمجموعه است. اگر به دنبال افزایش هوش اجتماعی خود هستیم باید یاد بگیریم که خودمان را به بهترین شکل ممکن معرفی کنیم.
3- نفوذ و اثرگذاری: به معنی شکل دهی به نتیجه تبادلهای اجتماعی می باشد. برای آنکه فرد تاثیری سازنده از خود بر جای بگذارد. و لازم است به نحوی ابراز وجود کند.که نتیجه اجتماعی مطلوب را ایجاد کند افرادی که به طرز شایسته ابراز وجود می کنند از دیدگاه دیگران قابل اعتماد هستند به طور کلی تاثیری مطلوب ایجاد می کنند.
نفوذ و تأثیرگذاری، یکی دیگر از زیرمجموعههای مدیریت روابط است. ما باید این توانایی و قدرت را داشته باشیم که بر نتیجه و مسیر تعاملات خودمان با دیگران تأثیر بگذاریم. کتاب تاثیر به خوبی اهمیت و کاربرد این موضوع را بیان میکند.
4- ابراز توجه و رسیدگی: اهمیت دادن به احتیاجات سایرین وعملکردن بر طبق احتیاجات.
دغدغه داشتن در مورد دیگران، آخرین زیرمجموعه از بخش مدیریت روابط است. اگر واقعاً خواهان افزایش و ارتقای هوش اجتماعی خود هستید، باید به دیگران اهمیت بدهید و نیازهای و دغدغههای آنها را مهم بشمارید و برای برآورده کردن نیازها و خواستههای آنها تلاش و کوشش کنید.
جنبه های هوش اجتماعی گلمن
1- تعاملات اجتماعی با سلامتی انسان ارتباط دارد
2- فرهنگ و تربیت روی مهارت های اجتماعی تأثیرگذار است
یکی از جنبههای مهم و اصلی هوش اجتماعی این است که شما تا چه اندازه به دیگران اهمیت میدهید. فرهنگی که در آن رشد میکنید و تربیت شما در دوران کودکی روی این هوش تأثیر قابل توجهی دارد.
3- برخورداری از هوش اجتماعی بالا، انرژی زیادی از شما می گیرد .
شاید تصور کنید که داشتن هوش اجتماعی بالا هیچ پیامد منفی یا زیانی ندارد ولی اصلاً اینگونه نیست. هوش اجتماعی به همان اندازه که مفید و سودآور است، میتواند خستهکننده باشد. قطعاً وقتی در دسترس دیگران باشید، انرژی جسمی شما تحلیل میرود و خسته میشوید. به عنوان مثال وقتی از یک شخص بیمار یا سالخورده مراقب و نگهداری میکنید، قطعاً سلامت ذهنی شما در معرض آسیب قرار میگیرد.
مطالعات پزشکی نشان میدهد که مراقبت و نگهداری از کسانی که مبتلا به بیماری آلزایمر هستند میتواند سیستم ایمنی بدن مراقبتکننده را تضعیف کند. از این رو است که فعال بودن در جامعه و داشتن هوش اجتماعی بالا خوب است ولی باید سعی کنیم این هوش را در یک حالت تعادل نگه داریم تا به ما آسیبی از نظر جسمی یا روانی نرسد.
همچنین مطالعات نشان میدهد که قابلیت افراد در کمک کردن به دیگران و مراقبت کردن از آنها از نظر بیولوژیکی محدود است. به همین خاطر افراد جامعه باید این مسئولیتها را با هم تقسیم کنند. در صورتی که گروه خاصی از جامعه از بیماران مراقبت کنند، مسئولیت از گردن سایر افراد برداشته نمیشود؛ زیرا تمام افراد جامعه در قبال یکدیگر مسئول هستند.
4- هوش اجتماعی برای دانش آموزانی که دارای مشکلات یادگیری هستند، الزامی است
گاهی مواقع معلمها روی برخی دانش آموزان برچسب میگذارند و آنها را عامل مشکلساز خطاب میکنند. این در حالی است که اگر کمی دقت کنند متوجه میشوند که این دانش آموزان تنها مشکل یادگیری دارند. معلمها باید خیلی با دقت روی دانش آموزان خود کار کنند و سعی کنند ریشه مشکلات را دریابند. یکی از ریشههای اصلی مشکلات یادگیری، مشکلات اجتماعی دانش آموز است. گاهی او نمیتواند با محیط خود ارتباط برقرار کند و همین موضوع میزان یادگیری او را کاهش میدهد. در صورتی که معلمها بتوانند به چنین دانش آموزانی محبت و توجه کنند در مدت زمان کوتاهی آن دانش آموز رویه خودش را تغییر خواهد داد.
5- مراقب روابط و احساسات اجتماعی خود باشید
یکی از نکاتی که افراد جامعه چندان اهمیتی به آن نمیدهند این است که احساسات و عواطف منفی آنها روی اطرافیانشان هم تأثیر میگذارد. در صورتی که شما صبح از خانه بیرون بیایید و به خیابان بروید اگر افرادی را ببینید که اخم به چهره دارند و ناراحت هستند، قطعاً شما هم ناراحت میشوید. عکس این مسئله هم وجود دارد. اگر شما در خیابان با افرادی خوشحال و خوشرو روبرو شوید، قطعاً خلقیات آنها روی شما هم تأثیر میگذارد و حتی اگر ناراحت باشید، حالتان خیلی بهتر میشود. بنابراین تمام افراد جامعه باید مراقب باشند و بدانند که احساسات و عواطف آنها در جامعه روی سایر افراد هم تأثیر میگذارد.
6- به همدلی بیش از حد اهمیت بدهید
همدلی نقطه عطف و اصلی در روابط و هوش اجتماعی است که دانیل گلمن در کتاب هوش اجتماعی تأکید خاصی روی مسئله همدلی دارد. منظور از همدلی این است که ما بتوانیم احساسات و عواطف دیگران را درک کنیم. کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند به مرور این مسئله مهم را از دست میدهند و همدلی آنها نسبت به سایر افراد جامعه روز به روز کمتر میشود. این کار برخلاف غریزه انسانی است و به همین خاطر چنین افرادی ممکن است از نظر روانی و جسمی دچار آسیب شوند.
هر چقدر همدلی در جامعه بیشتر شود، به همان میزان خشونت در آن کاهش مییابد. حتی با همدلی میتوان درصد بالایی از جرایم را در جامعه کاهش داد. یکی از راههای افزایش همدلی این است که درک کنیم مردم در زمینههای مختلف با یکدیگر متفاوت هستند.
گلمن معتقد است ما ساختارهای مشخصی در مغز خود داریم که برای برقراری ارتباطات اجتماعی ساخته شدهاند.
- سلول اسپیندل سریعترین نورون فعال در مغز است که تصمیمات اجتماعی ما را هدایت میکند. مغز انسان بیش از دیگر گونهها دارای این سلول است.
- نورونهای آینهای با تقلید ناخودآگاه حرکات دیگران، به ما در پیشبینی رفتار اطرافیان کمک میکند. هرچه دیگران احساس کنند، احساس میکنیم و طبق رفتار آنها رفتار میکنیم.
- وقتی مردی به زنی نگاه میکند که از دید او جذاب است، مغز او ماده شیمیایی به نام دوپامین تولید میکند که در او احساس خوشایندی ایجاد میکند.
نیجهولت، استاک و نیشیدا
نیجهولت، استاک و نیشیدا (2009) هوش اجتماعی را به عنوان یک توانایی ضروری برای افراد به منظور ارتباط، درک و تعامل مؤثر با دیگران تعریف کرده اند.
سيلورا ، مارتين يوسن و داهل
هوش بین فردی یا هوش اجتماعی، یعنی مهارت عاطفی که برای حفظ ارتباطات نزدیک در دوستیها، ازدواج یا ارتباط شغلی، اساسی است. این مهارتها در کودکی شکل میگیرد و در طول زندگی بروز می یابد. هوش اجتماعی یکی از انواع مهم هوش می باشد که برای بقاء انسان و برقراری روابط اجتماعی اهمیت دارد. افرادی که هوش اجتماعی دارند، زیاد حرف نمی زنند، بلکه زیاد گوش می کنند. یادمان باشد که ما یک دهان داریم و دو گوش، بنابراین سعی کنید دو برابر حرف زدن، بشنوید. این باعث افزایش هوش اجتماعی شما میشود. یکی از راههای موثر برای جذب دیگران، این است که آنچنان به حرف هایشان تمرکز کنیم که انگار خودمان می خواهیم موضوعی را بیان کنیم. با این کار به آنها می فهمانیم که برای ما ارزش دارند و به ما واکنش مثبت نشان می دهند.
ابعاد هوش اجتماعی هوش اجتماعي سيلورا، مارتين يوسن و داهل (2001) یا مقیاس ترومسو (Tromso) عبارتند از :
1- پردازش اطلاعات اجتماعی (SIP)
2- مهارت های اجتماعی (SS)
3- آگاهی های اجتماعی (SA)
سلز
به نظر سلز (2007) هوش اجتماعی می تواند به طور گسترده ای به عنوان یک نوع هوش که در پشت تعاملات و رفتارها قرار دارد تعریف شود.
بارنز و استبرگ
بارنز و استبرگ (1989) هوش اجتماعی را به معنای توانایی درک و فهم افراد دیگر تعریف کرده اند.
یاماگیشی
یاماگیشی از اعتماد به عنوان نوعی هوش اجتماعی یاد میکند. منظور او از هوش اجتماعی توانایی کـشف و پردازش علائم ریسک موجود در تعاملات اجتماعی، میباشد. به عبارت دیگر، او هوش اجتماعی را توانایی فـرد بـرای فـهم خود و دیگران، و استفاده از این فهم در برقراری تعامل با دیگران، میداند. به همین جهت یاماگیشی معتقد است کـه افـراد دارای اعتماد بالا، کسانی هستند که دارای هوش اجتماعی بالایی هستند و به راحتی قادر بـه اسـتفاده از فـرصتهای جدید میباشند.
بی اعتمادی سبب میشود فرد نتواند از فرصتهای موجود برای توسعه هوش اجتماعی خود استفاده کند. چـنین فـردی بـیشتر انزوای اجتماعی را میطلبد. او اگرچه ازمخاطرات موجود در تعاملات اجتماعی میگریزد، ولی هزینه زیادی بابت از دسـت دادن فـرصتها میپردازد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .