از رویکردهای برجسته روان شناسی شناختی می توان به دیدگاه الیس اشاره کرد. این نظریه پرداز درمانگری فعال، آموزشی، رهنمودی، و صریح با روش کار مستقیم بوده است. وی اعتقاد داشت که سریعاً بعد از ایجاد ارتباط حسنه باید بر نظام اعتقادی مراجع تمرکز کرد. وی با تاثیر از فلسفه رواقی و همچنین کارهای آدلر شدیداً تاکید داشت که این حوادث و پدیده ها نیستند که انسان را مضطرب یا بر آشفته می کنند بلکه از نظر وی برداشت انسان از مسائل زندگی است که سلامتی یا بیماری او را رقم می زند.

ماهیت انسان

رفتاردرمانی عقلانی- هیجانی- رفتاری فرض را براین اساس قرار می دهد که انسان ها یک تمایل بیولوژیکی برای تفکر به شیوه غیر عقلانی و مخرب و در عین حال عقلانی و سالم دارند. بنابراین، حتی اگر آن ها یک گرایش ذاتی به سمت رشد و خودشکوفایی داشته باشند، همین انسان بودن می تواند به آسانی رشدشان را به وسیله غیرواقعی بودن، غیرمنطقی بودن یا انواع دیگری از تفکرات بدبینانه متوقف کند( درایدن ،2009؛ درایدن و الیس،2001؛ الیس؛ ورنون ، 2003).

الیس و درایدن(1997)، نوشتند حتی افرادی که با عقلانی ترین شیوه تربیت شده اند نشانه هایی از تفکرات غیرعقلانی مهم را بروز می دهند و اغلب تفکرات غیرعقلانی جدیدی را بعد از این که تفکر قبلی را کنار گذاشتند انتخاب می کنند.

با این وجود تئوریREBT، به طور واضحی تأکید می کند بر خلاف گرایش انسان ها به تفکر غیر عقلانی، آن ها این توانایی را دارند که افکار، احساسات و رفتارهای رشد دهنده را در خود به وجود آورند و برای بهتر شدن حالشان، انگیزه لازم را برای تغییر این افکار داشته باشند(الیس، 2001؛ درایدن، 2009؛ ورنون، 2003).

رشد ویژگی های شخصیت در دیدگاه الیس

رشد ویژگی های شخصیت در دیدگاه الیس از سه مرحله می گذرد که شامل:

- بیولوژیکی

- اجتماعی

- روان شناختی.

مرحله اول : بیولوژیک

در مرحله اول انسان با آمادگی شدید برای هر گونه تفکر بد به دنیا می آید. دیدگاه الیس در این بعد یا مرحله دیدگاهی بدبینانه است. وی معتقد بود که انسان گرایش مفرط به سهل انگاری، به برتر دانستن خود از دیگران، به تخریب خود و به مبرم جلوه دادن نیازهای طبیعی خودش دارد. از دیدگاه الیس انسان آمادگی ذاتی شدیدی برای حرکت در جهت مسائل منفی دارد.

مرحله دوم : اجتماعی

با این حال در مرحله دوم یا اجتماعی نوع تربیت وی در خانواده تعیین کننده است. به عبارت دیگر آموزشهای اولیه خانواده جهت این گرایش ذاتی را تعیین می کند. بنابراین عامل ایجاد کننده اختلال از نظر وی فرهنگ خانواده است. الیس به پیروی از افکار آدلر اعتقاد داشت که انسان نیازمند به روابط اجتماعی است و سلامتی روان در گرو میزان اهمیتی است که هر فرد به خودمداری یا داشتن روابط اجتماعی متقابل با دیگران می دهد.

مرحله سوم : روان شناختی

در نهایت از بعد روان شناختی در دیدگاه وی همه چیز بستگی به خود فرد دارد. در نهایت الیس اصالت در تصمیم گیری و رفتار کردن را به خود فرد می دهد. او اعتقاد دارد که علل نگه دارنده یا به اصطلاح تداوم بخش اختلال روانی چیزی نیست جز اصرار فرد بر خودگویی های منفی. از این روی افراد با نوع تفکر خودشان زمینه ساز اختلال روانی می شوند.

درمان در شیوه الیس:

در شیوه الیس درمانگر تلاش می کند که مراجع را به بصیرتی نائل کند که سه سطح دارد. سطح اول مراجع بداند که درست است که اختلال در زمان حال دیده می شود، اما علتی دارد که به زمان حال کشیده شده است. دوم اینکه اختلال در زمان حال تداوم دارد. همان گفتگوی پنهان با خود یا خودگویی های منفی است. در سطح سوم که باعث وضعیت بهبودی می شود بیمار باید به مسئولیت خود در اصلاح نوع تفکر یا نظام باورهای غلط اقرار کند و فعالانه در جهت آن حرکت کند.

الیس به یکی از سردمداران رویکرد شناختی معروف شده است. او مدعی بود، نقطه تمایز درمانش با سایر نظام های درمانی در این است که درمانگر، فلسفه زندگی به مراجع یاد می دهد. با این حال تفاوت آدلر و الیس در اینجاست که الیس متمرکز بر آموزش فلسفه تفکر است اما روش آدلر با تاکید بر تغییر انگیزه های اشتباه رفتار مراجع، در جهت اصلاح سبک زندگی از طریق ایجاد علاقه اجتماعی بوده است. هدف نهایی شناخت درمانگران، این می باشد که مراجعان بین قضاوت درباره ماهیت خود و قضاوت درباره افکار خود تمائز قائل شوند.