نظریه اسناد مارتین سلیگمن
در سنین پیش از دبستان، اعمال سلطه جویانه، به منزله مخزنی است که خوش بینی کودکان در آن شکل می گیرد. زمانی که کودکان وارد مدرسه می شوند، روش ها و شیوه های پرورش فرزندان خوش بین، به جای اعمال سلطه جویانه، به نحوة تفکر کودکان ربط پیدا می کند. به خصوص در مواقعی که آنها شکست بخورند. در سنین مدرسه، کودکان سعی می کنند تا از علل وقایع آگاه شوند. آنها دربارة موفقیت ها و شکست های خود و در خصوص اینکه چه می توانند بکنند تا شکست را به موفقیت تبدیل سازند، نظریه هایی در ذهن خود می پرورانند. این نظریه ها، مبنای خوش بینی اساسی یا بدبینی اساسی (سبک اسناد) را در آنها تشکیل می دهد. با فرارسیدن بلوغ، دیدگاه نوجوان دربارة جهان، شکل قطعی تری به خود می گیرد (سلیگمن، 2005).
مارتین سلیگمن از پشگامان کاربرد سبک اسناد در بهداشت روان است .
دو فرض اساسی در نظریه اسناد وجود دارد :
1- انسان مثل یک دانشمندی است که به دنبال درک جهان است و می خواهد رویدادها را پیش بینی و کنترل کند .
2- انسان چگونه به علل رویدادهای مهم زندگی خود نگاه می کند .
سلیگمن پس از آزمایش سگ ها که منجر به تئوریزه کردن نظریه درماندگی آموخته شده شد . پس از آن او علاقه مند به آزمایش روی ادراک کنترل گردید .
ادراک کنترل
زمانی که در یک خانه سالمندان، به تعدادی از سالمندان، امکان تصمیمگیری درباره زندگی روزمره داده شد؛ نتایج جالبی بهدست آمد. بسیاری از این افراد، تغییرات مثبتی از خود نشان دادند. وقتی مسئولیت بیشتری به این افراد داده شد، منجر به بالاتر رفتن حس کنترل بر زندگیشان شد. این امر منجر به بهبود سازگاری اجتماعی و هیجانی آنها شد.
پژوهشهای دیگری نیز، نقش ادراک کنترل برای جلوگیری از درماندگی را در بیماران سرطانی و دیگر بیماران، نشان دادند. افرادی که حس میکردند کنترل بیشتری بر وضعیت خود دارند، سازگاری بهتری نشان دادند. این یافتهها باعث شد تا سلیگمن و همکاران، آزمایشهایی برای بررسی تأثیر درماندگی آموخته شده بر سلامت جسمانی انجام دهند. به این منظور، سلولهای سرطانی را به موشها تزریق کردند.
آنها در نتایج پژوهش خود دریافتند موشهایی که درماندگی را آموخته بودند، میزان مرگ و میر بیشتری از گروه موشهایی که مداخلهای دریافت نکرده بودند، داشتند. همچنین، موشهایی که یاد گرفته بودند از شوک برقی اجتناب کنند، مرگ و میر کمتری نسبت به گروه گواه داشتند. این نتایج حتی در موشهایی که در کودکی شرطی شده بودند نیز تکرار شد.
سبکهای تبیینی
این یافتهها، سلیگمن را بر آن داشت تا مفهوم جدیدی با نام سبک تبیینی، معرفی کند. او دو سبک تبیینی خوشبینانه و بدبینانه را مطرح کرد.
- سبک اسنادی بدبینانه: افرادی که خود را در مورد حوادث منفی زندگی سرزنش میکنند و معتقدند این حوادث پایدارند و بر همه جنبههای زندگی آن ها اثر میگذارد.
- سبک اسنادی خوشبینانه: افرادی که تمایل دارند در رویدادهای منفی، دیگران را سرزنش کنند و معتقدند که حوادث ناپایدارند و بر جنبههای دیگر زندگی آن ها تأثیر نمیگذارند.
سبک خوشبینانه، از درماندگی جلوگیری میکند. اما سبک بدبینانه، درماندگی را به تمام جنبههای زندگی گسترش میدهد. بدبینها باور دارند که اعمالشان پیامد ناچیزی دارد. به همین خاطر به احتمال بسیار کمی، به دنبال تغییر در رفتار و سبک زندگی خود میروند.
بدبینها انتظار دارند اتفاقات بدی برای آنها روی دهد و به احتمال بیشتری به بیماری مبتلا میشوند. در سوی دیگر، خوشبینها انتظار دارند که اتفاقات خوبی برای آنها رخ دهد و به احتمال کمتری به بیماری مبتلا میشوند. حتی در صورت ابتلا به بیماری، خوشبینها به احتمال بیشتری مسئولیت مراقبت از خود را به عهده میگیرند.
البته سبک تبیینی خوشبین، همیشه مفید نیست. ممکن است خوشبینها، نظر غیر واقعبینانهای نسبت به آسیبپذیری داشته باشند. آنها ممکن است فکر کنند رفتارهایشان، عواقب جدی نخواهد داشت و به همین خاطر، از رفتارهای پرخطر دوری نکنند.
سلیگمن عنوان کرد که ما در کودکی نسبت به درماندگی آموخته شده، بسیار آسیب پذیر هستیم. به همین دلیل بر نقش تعاملهای اولیه کودک با محیطهای مادی و اجتماعی بر شکلگیری درماندگی یا تسلط و کنترل، تأکید کرد. همین تعاملهاست که سبک تبیینی فرد را مشخص میکند. البته پژوهشها نشان داده است که تجربیات استرسزا در طول زندگی نیز میتواند بر سطح خوشبینی افراد اثر بگذارد.
بررسی درماندگی آموخته شده در انسان ها نیز نشان داد که آدمی نیز در شرایط غیرقابل کنترل که از سمت محیط بر او اعمال می شود کمتر به پاسخ گریز دست می زند. اگرچه افرادی که دارای تجربه درماندگی نباشند حداکثر توان و نیروی خود را به کار میگیرند تا از این شرایط رهایی یابند. سلیگمن این طور استدلال کرد که موجود درمانده رویدادها را خارج از کنترل خویش می بیند و این باور در او ایجاد می شود که رویدادها از حوزه پاسخدهی او بیرون است (سبک اسناد منفی و بدبینانه).
چنین باوری می تواند منجر به ایجاد واکنش های هیجانی، انگیزشی و شناختی به یکی از این اشکال شود:
نقص انگیزش : رویدادهای غیرقابل کنترل، انگیزه موجود زنده را برای بروز پاسخ هایی که ممکن است شرایط پیرامون خود را تحت کنترل درآورد، تضعیف کرده و در وی حالت انفعالی ایجاد می کند.
نقص شناختی : با توجه به سوابق کنترل ناپذیری، موجود زنده قادر به تشخیص قابل کنترل بودن موقعیت های دیگر نیست و در نتیجه هر گونه تلاشی را بی نتیجه می داند.
تغییر در خلق و خو : تکرار تجربه های غیرقابل کنترل منجر به ایجاد حالتی می شود که نهایتا برای فرد افسردگی را در پی دارد (نریمانی، رفیق ایرانی و ابوالقاسمی، 1380).
درماندگی و افسردگی
سلیگمن عنوان کرد که بین درماندگی آموخته شده و افسردگی، رابطه وجود دارد. در واقع سلیگمن، افسردگی را اوج بدبینی نامید. افراد افسرده، معتقدند که درمانده بوده و انتظار ندارند چیزی به نفعشان تمام شود. سلیگمن بین نشانههای افسردگی و درماندگی ، شباهتهایی را پیدا کرد.
افسردگی و درماندگی با نشانههای سلامتی مانند زخم معده، استرس و کاهش اثربخشی سیستم ایمنی ارتباط دارد. در واقع، سلیگمن با پشتوانه پژوهشی عنوان کرد که در افرادی که سبک بدبینانه دارند، درماندگی آموخته شده، منجر به افسردگی میشود.
تلفیق نظریه های اسنادی با درماندگی آموخته شده
پس از به کارگیری الگوی اولیه درماندگی آموخته شده و پی بردن به اهمیت تفاوت های فردی در این فرایند مشخص شد که علاوه بر تجربه عوامل کنترل ناپذیر، عوامل دیگری نیز در تعیین اثرات بعدی رفتار موثرند. یکی از مهمترین عوامل، چگونگی تفسیر فرد از رویدادها و روشی است که فرد توسط آن، رویدادها را تبیین می کند. در واقع، نحوه اسناد رویدادها ممکن است مهمتر از آنچه واقعا رخ می دهد باشد.
سلیگمن در سال 1970 نظریه درماندگی آموخته شده را با نظریه اسنادی از نو تلفیق کرد. به استناد این الگو زمانی که فرد با مسائل غیرقابل حل مواجه می شود و درمییابد که پاسخدهی او بی نتیجه است پرسش مهمی که در ذهن او نقش می بندد این است که علت ناتوانی کنونی من چیست؟ آیا همواره شرایط این گونه است ؟ و آیا این ناتوانی در موقعیت های دیگر نیز تکرار می شود؟ پاسخ به سوالات فوق در قالب اسناد های علی مطرح می شود که این اسنادها تحت تاثیر سه بعد (درونی- بیرونی، پایدار- ناپایدار، فراگیر- اختصاصی) و دو سطح (خوشبینانه، بدبینانه) قرار می گیرند. با قرار گرفتن فرد در موقعیت کنترل ناپذیر و باور به بینتیجه بودن پاسخ، واکنش ها می تواند فرد را به دو نتیجه متفاوت برساند. نتیجه اول این است که مساله حل شدنی است ولی او ناتوان است یا این که باور می کند مساله لاینحل است و او ناتوان نیست. به تبیین نوع اول که برای توجیه این شکست ارائه می شود اسناد درونی (انتساب علت ناتوانی به خود) و به تبیین نوع دوم، اسناد بیرونی (انتساب علت شکست به عاملی خارج از خود) می گویند. با انتساب شکست به عوامل درونی حالت انفعالی در فرد ایجاد شده و حرمت خود فرد نیز کاهش می یابد. پس از انتساب علت شکست به موقعیت درونی یا بیرونی، فرد پایداری آن عامل را بررسی می کند. در این حالت فرد از خود می پرسد آیا عاملی که منجر به شکست وی شده دائمی است و یا بی ثبات و ناپایدار، و در نهایت با تجربه شکست کنترل ناپذیر، فرد از خود می پرسد آیا آنچه منجر به شکست وی در موقعیت فعلی شده، تنها در شرایط خاص منجر به این شکست شده است و یا این که گستره وسیعی از موقعیت ها را تحت تاثیر خود قرار داده و او در موقعیت های آتی نیز با شکست روبه رو می شود؟
تجدید نظر در درماندگی و ارائه مدل اسناد
سلیگمن بعدها در مفهوم درماندگی آموخته شده، تغییراتی ایجاد کرد و مدل اسناد یا انتساب را مطرح کرد. این مدل، یک توجیه شناختی برای نسبت دادن موفقیتها و شکستها به عوامل مختلف است. افراد با نسبت دادن شکست به علتهای مختلف، فقدان کنترل را برای خود توجیه میکنند.
اگر اسناد درونی کنید، اشکال را در خود میبینید و اگر اسناد بیرونی کنید، به دنبال علت در خارج از خود هستید. اگر نتوان علت شکست را تغییر داد، پایدار محسوب میشود و در غیر این صورت، ناپایدار است. اگر با یک شکست به خود بگویید که در هر چیزی شکست خواهید خورد، اسناد کلی کردهاید و اگر شکست را مختص همان مورد بدانید، اسناد اختصاصی کردهاید.
از نظر سلیگمن، افراد بدبین، شکستهای شخصی خود را به علتهای درونی، پایدار و کلی نسبت میدهند و به همین دلیل، احساس درماندگی می کنند. اما افراد خوشبین، شکستها را به علتهای بیرونی، ناپایدار و اختصاصی نسبت میدهند. اگرچه ممکن است افراد خوشبین با اسناد بیرونی، متوجه ضعفهای خود نشوند و به دنبال تغییر آنها برنیایند.
از نظر سلیگمن ، بدبینی شباهت زیادی به درماندگی آموخته شده و مکان کنترل بیرونی دارد. خوش بینی هم به خوداثرگذاری و مکان کنترل درونی شباهت دارد (بابایی، گلستانی بخت و یعقوبی، 1387).
سلیگمن (2005) خوش بینی را به جای یک صفت شخصیتی گسترده، به عنوان نوعی سبک اسناددر نظر می گیرد. از این دیدگاه افراد خوش بین، رویدادها یا تجربه های منفی را با نسبت دادن علت آنها به عوامل بیرونی، ناپایدار و اختصاصی مانند اوضاع و احوال حاکم، تبیین می کنند. برعکس، افراد بدبین رویدادها یا تجربه های منفی را با نسبت دادن علت آنها به عوامل درونی، پایدار و فراگیر مثل شکست شخصی، تبیین می کنند. خوش بین ها شکست را چیزی می بینند که می توانند آن را تغییر دهند و بنابراین می توانند در نوبت بعدی موفق شوند. به همین خاطر این افراد عموما با نشاط و پر انرژی هستند. افراد بدبین خود را به خاطر اتفاقات بد سرزنش می کنند و اتفاقات خوب را صرفاً پای شانس و اقبال می گذارند. این مسأله موجب می شود که احساس ضعف و بی کفایتی را تجربه کنند. بی تردید سبک اسناد، بر نحوة پاسخدهی افراد در موقعیت های مختلف زندگی تأثیرات آشکاری باقی می گذارد. از نظر سلیگمن خوش بینی مجموعه ای از مهارت های آموخته شده است. این مهارت ها هرگاه آموخته شوند، پایداری نشان می دهند و ادامه می یابند، زیرا استفاده و تکرار آنها برای فرد بسیار خوشایند است و واقعیات خارجی هم معمولا با افراد همراهی می کنند (بابایی، گلستانی بخت و یعقوبی، 1387).
او میگفت اگر درماندگی آموختنی است، پس به وسیله تغییر سبکهای اِسنادی میتوان خوشبینی را هم آموخت. در واقع درماندگی آموختهشده، شکل بدبینانه و اولیه واکنش به اتفاقهای بدِ زندگی است .
فرض کنید شما در موقعیتی قرار میگیرید که چندان کنترلی روی آن ندارید . شما قبل از آن که بیاموزید درمانده شوید از سبکهای اِسنادی استفاده میکنید .
ما در مقابل رویدادهای بد زندگی، یا خوشبین هستیم یا بدبین. به زبان سلیگمن، ما بدبین هستیم اگر در مقابل رویدادهای بد، سبک اِسنادی درونی (خودمان را مقصر بدانیم، نه محیط)، کلی (در موقعیتهای مشابه هم آن اتفاق بد میافتد)، و دایمی (همیشه این اتفاق بد تکرار خواهد شد) داشته باشیم .
در مقابل رویدادهای خوشایند زندگی هم میشود بدبین بود. شما اگر یک رویداد خوب زندگیتان مثل قبول شدن در کنکور را به عوامل بیرونی (مثلا آسان بودن سؤالها)، خاص (مثلا توانایی فقط در سؤالهای تستی) و گذرا ( فقط کنکور امسال خوب بود) ربط دهید، شما فروتن نیستید بلکه بدبیناید .
سلیگمن، مفهوم امید را هم از سطح دوم و سوم سبکهای اِسنادی گرفت؛ یعنی ما در مقابل رویدادهای بد، آدم امیدواری هستیم، اگر آن رویداد را گذرا و خاص بدانیم و در مقابل رویدادهای خوب، آدم امیدواری هستیم اگر آنها را کلی و همیشگی بدانیم .
او عزت نفس را هم همینگونه تبیین کرد. در واقع انسانهایی که عزت نفس بالاتری دارند، رویدادهای خوب را به خودشان نسبت میدهند. همچنین آنها با ربط دادن وقایع به محیط و دیگران اجازه نمیدهند رویدادهای بد، آسیبی به عزت نفسشان وارد کند. البته خود سلیگمن هم قبول داشت که در شرایطی که ما کاملا به محیط کنترل داریم و اشتباهی میکنیم، ربط دادن آن به عوامل بیرونی، بیمسؤولیتی است (نه خوشبینی). او هشدار میدهد که این سبکهای اِسنادی بدبینانه و خوشبینانه بیشتر در مقابل شرایطی است که ما کنترل مبهمی به محیطمان داشته باشیم .
پس در یک کلام: «خوشبینی آموختنی است.» اگر ما یاد بگیریم که در مقابل رویدادهای ناخوشایند، سبک ِاسنادی بیرونی، خاص و گذرا داشته باشیم و در مقابل رویدادهای خوشایند، سبک اِسنادی درونی، کلی و دائمی، آنوقت خوشبین هستیم. سلیگمن و همکارانش دریافتند که آموزش تغییر در سبکهای اِسنادی باعث میشود افراد نشانههای افسردگی را کنار بگذارند .
سه قدم به سوی تفکر مثبت
1 ـ از تبیینهای بدبینانه استفاده نکنید: طبق نظر سلیگمن همه آدمها میتوانند یاد بگیرند از تبیینهایی استفاده کنند که موقتی و موقعیتمحور باشند. مثلا یک مادر که با کودکش استثنائا بدرفتاری کرده، میتواند این جمله را بگوید که «من آن روز حوصله نداشتم ولی اکثر اوقات، مادر خوبی هستم.» همچنین گاهی میشود از شوخی استفاده کرد. مثلا جوانی که در حضور دیگران زمین خورده است، میتواند بگوید «اگر از من فیلم میگرفتند بساط خندهمان جور میشد .»
2 ـ شادی خودتان را محدود نکنید: در دنیای ماشینی امروز، ارزشهای اجتماعی و اقتصادی باعث شدهاند شادی ما تعریف شده باشد و بسیاری از مردم به نسبت این ارزشها، شادیهای خودشان را محدود میکنند. مثلا با خودشان میگویند «تا ماشین نخرم، شاد نمیشوم» یا «اگر همه دوستم داشته باشند، شادی واقعی را تجربه میکنم.» اما هر کدام از این جملات، هم زمان و هم چگونگی شادی ما را محدود میکنند .
اگر این جملات را زیاد تکرار کنیم، قاعده ذهن ما میشوند. بنابراین اگر به آن اهداف نرسیم بیشتر و بیشتر غمگین میشویم. اما حقیقت این است که فقط هدف نیست که شادی میآفریند؛ شادی، فرآیندِ رفتن به سوی هدف است: «من تلاش میکنم که ماشین داشته باشم پس به خاطر تلاشم از خودم خشنودم و حس خوبی دارم.» یا: «من باید یاد بگیرم که ارزشهای آدمها با هم فرق میکنند پس نمیشود توقع داشت که همه دوستم داشته باشند .»
3 ـ گفتوگوهای درونیتان را فرآیندمدار کنید: در هر گامی که به جلو برمیدارید یکی از جملات شادیبخشتان را که بیشتر بر فرآیند تأکید دارند تا هدف، تکرار کنید. حتی میتوانید خود این فرآیندها را به صورت هدف کوتاهمدت و شادیبخش قرار دهید. مثلا جمع کردن مقدار خاصی از پول جهت خرید ماشین و یا یاد گرفتن یک مهارت ارتباط با دیگران .
خوشبینی، نظریه ها، همبسته ها و عوامل سبب ساز
دو دیدگاه عمده در مورد خوشبینی وجود دارد (سلیگمن،2005):
1. خوشبینی سرشتی که توسط کارورو شییرمطرح شده و بر این باور است که خوش بینی ارثی است و از والدین به ارث می رسد.
2. خوشبینی آموختهشده که سلیگمن آن را مطرح کرد و یکی از جدیدترین دیدگاهها در روانشناسی شناختی به شمار می رود.
طبق این دیدگاه انتساب علت رویدادها به عوامل ناپایدار، بیرونی و فراگیر منجر به سبک اسناد خوش بینانه می شود. مکس مور با طرح مفهوم «خوشبینی پویا» بیان می کند که اگر کسی صرفا معتقد باشد که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت و هیچ اقدام مؤثری انجام ندهد، خود را در یک «خوشبینی احمقانه» قرار داده است.
به اعتقاد او برای اینکه خوشبینی قدرت غلبه بر محدودیتهای زندگی را در اختیار افراد قرار دهد، باید به طور درست واقعیتها را شناخت نه این که از آن ها غافل شد.
وی خوشبینی پویا را اینگونه تعریف میکند: خوش بینی پویا، نگرشی اختیاری، فعال و سازنده است که با تمرکز بر امکانات و فرصتها، شرایط موفقیت را برای فرد فراهم می سازد.
از نظر وی خوشبینی پویا، دوازده ویژگی کلیدی دارد که در دو مؤلفه کلی قرار می گیرند:
الف. تفسیر رویدادها به صورت مثبت
ب. تاثیر گذاری بر پیامد ها به صورت مثبت
برخی از ویژگیهای افراد خوشبین به گونهای است که فرد در چهارچوب آن ها تجربیات و رویدادها را به صورت مثبت تفسیر میکند. این ویژگی ها به پنج گروه تقسیم می شوند:
1. توجه انتخابی : تأکید و تمرکز فرد بر جنبههای باز، سازنده و ثمربخش زندگی.
2. اجتناب از شکایت : اجتناب از نق زدن و شکایتهای بیفایده درباره مشکلات خود، درنظرگرفتن دنیا به صورتی که هست، نه شکایت از این که جهان منصفانه نیست.
3. به چالش کشیدن محدودیتها : یک رویکرد سازنده که باورهای محدودکننده موجود در خود فرد، افراد مرتبط با فرد و جامعه فرد، توسط آن به چالش کشیده شود؛ یک برخورد باز و خلاق نسبت به امکانات.
4. احساس سرشار بودن : فرد احساس کند که توسط اوضاع و شرایط یا افراد دیگر کنترل نمیشود و آزاد است که هر کاری بخواهد انجام میدهد؛ دریابد که جهان سرشار از فرصت هاست.
5. شوخ طبعی : دیدن نقاط ضعف خود با یک احساس شوخطبعی، بروز شوخ طبعی صمیمانه و سلامتبخش در جهت نشان دادن دیدگاههای تازه و مقابله با اندیشههای جزمگرایانه.
ب. تأثیرگذاری بر پیامدها به صورت مثبت
ازآنجایی که خوشبینی پویا بدون اقدام مؤثر، خوشبینی واقعی نخواهد بود، مؤلفه دوم ویژگیهایی را دربرمیگیرد که فرد در چهارچوب آن ها پیامدها را به صورت مثبت تحت تأثیر قرار میدهد و دارای هفت ویژگی است:
1. عقلانیت : عقلانی و منطقی بودن، نه هدایت شدن توسط ترسها و تمایلات، ارزیابی موقعیتها به صورت عینی، اقدام و عمل پس از شناخت واقعیتها، آنگونه که هستند به دور از گرایشهای خود.
2. خود بهبودبخشی : افراد خوشبین خود را به صورت یک فرایند میبینند و در جستوجوی بهبودبخشی مداوم هستند. خودبهبودی آنان توسط ترسها هدایت نمیشود، بلکه یک خودانگاره رغبت برانگیز آن را سوق میدهد.
3. تجربه گرایی : غالبا رویکردهای تازه را میآزمایند، کارایی
خود را از دست نمیدهند، فعالانه در جستوجوی راه های مؤثر برای رسیدن به هدف هستند.
4. اعتماد به نفس : معتقدند که می توانند به چیزهای بهتر دست یابند، اعتقادی بنیادی در مورد شایستگی خود در زندگی دارند.
5. خودارزشمندی : باور به اینکه فرد ارزش موفقیت و شادکامی را دارد. بدون این ویژگی، فرد انگیزه لازم را برای تلاش در جهت بهبود بخشیدن به زندگی خود نخواهد داشت.
6. احساس مسئولیت : پذیرفتن مسئولیت و ایجاد شرایط موفقیت، آگاه بودن از اینکه چگونه فرد خود امکان موفقیت را فراهم میسازد. این امر به طور جدی، مستلزم یکپارچگی و زندگی بر اساس ارزشهای خود می باشد.
7. انتخاب محیط : جذب شدن به افراد و شرایط مثبت، در جستوجوی افرادی که حمایتکننده و رغبت برانگیزاند، نه افراد دلسرد، آشفته و بی حال.
مؤلفه های خوشبینی از دیدگاه سلیگمن
1. تداوم : «گاهی» در برابر «همیشه». افراد خوشبین علل رویدادهای ناگوار را موقتی و علل رویدادهای خوشایند را دایمی میدانند. برای مثال، فرد خوشبین در هنگام مواجهه با موقعیت شکست اظهار میدارد: «این بار موفق نشدم، در این مورد موفق نشدم.»
2. فراگیر بودن : «خاص» در برابر «کلی». افراد خوشبین علل رویدادهای ناخوشایند را اختصاصی و مربوط به یک موقعیت خاص میدانند، اما علل رویدادهای خوشایند را فراگیر، پایدار و مربوط به تمام یا بیشتر جنبههای زندگی میدانند.
3. شخصی سازی : «درونی» در برابر «بیرونی». شخصیسازی به این بعد از علل رویدادها اشاره دارد که تقصیر چه کسی بوده و چه کسی در شکست یا موفقیت فرد نقش داشته است. افراد خوشبین موفقیتها و خوشایندها را ناشی از خودشان میدانند، اما شکستها و رویدادهای ناخوشایند را به دیگران نسبت میدهند. در نتیجه، دارای حرمت خود بالاتری هستند و نسبت به خودشان نگرش مثبت دارند. البته این بدان معنا نیست که افراد خوشبین مسئولیت رفتار خود را در مورد شکستها و خطاها اصلاً به عهده نگیرند.
به طور کلی نتایج پژوهش ها نشان می دهد که خوش بینی با به تاخیر انداختن رضایتمندی ناشی از منافع گذرا و کوتاه مدت، با امید دستیابی به هدفهای بلند مدت رابطه دارد و احتمالا افراد خوش بین ایمان دارند که هدفهای بلند مدت قابل دسترسی هستند.
برخی از نظریه پردازان از جمله تایگر خوشبینی را یک عاطفه و احساس دانسته اند. سلیگمن خوشبینی را یک حالت شناختی میداند که وابسته به نحوه تفکر افراد درباره علت ها (سبک اسناد) است. مکس مور نیز خوشبینی را یک حالت شناختی به شمار آورده و آن را نوعی فکر سازنده و مؤثر میداند. اما شیر و کارور خوشبینی را نوع سبک شخصیتی میدانند و عنوان «خوشبینی سرشتی» را مطرح می سازند و خوشبینی را تلفیقی از شناخت و عاطفه می دانند. در آغاز به نظر میرسد که خوشبینی تا حدودی جنبه ارثی داشته باشد. مطالعات نشان داده اند که همبستگی نمرات آزمون خوشبینی دوقلوهای یک تخمکی از همبستگی نمرات دوقلوهای دوتخمکی بیشتر است (همبستگی 48/0 در مقابل صفر). افزون بر این محیط نیز در رشد این خصیصه نقش دارد. با توجه به اهمیت تبیین انسان از رویدادها، آنچه بهداشت روانی افراد را تامین می کند ایجاد محیطی مملو از تقویت و تایید نیست، بلکه محیطی است که در آن انسان به طور کامل عمل می کند و هم خود را قبول دارد و هم مورد قبول دیگران قرار می گیرد.
با توجه به تحقیقات سلیگمن، ارزیابی های مثبت والدین از کودک بیش از هر چیز دیگری می تواند زمینه را برای اسناد خوشبینانه کودک فراهم آورد. ارزیابی های منفی والدین از کودک منجر می شود که کودک از وجود خود احساس خشنودی نکند. اگر کودک احساس کند که ارزیابی های دیگران از او منفی است نسبت به خود احساس منفی پیدا می کند و احساس عدم امنیت خواهد داشت. بدون تردید مجموعه فضای خانواده بر ادراک کودک و ارزیابی های او از توانایی های وی تاثیر می گذارد. جو توأم با احترام و آزادی و کمک کننده مدرسه نیز می تواند در رشد صحیح و قضاوت صحیح کودک از خود متاثر باشد. ایجاد جو رقابتآمیز و تهدید کننده در مدرسه و تاکید بیش از حد بر نمره در عوض تاکید بر اهمیت رشد همه جانبه کودک می تواند منجر به برداشتی غیرمنطقی از توانمندی ها و رشد اسنادهای منفی از خویشتن شود. تحقیقات بندورا نیز بر مشاهده الگوهای موفق و ارتباط آن با اسنادهای مثبت فرد صحه می گذارد.
به عقیده سلیگمن نگرش های فرد نسبت به تسلط یا درماندگی ریشه در روند رشد کودک دارد. زمانی که محیط کودک سرشار از همانندی بین اعمال و پیامدها است احساس تسلط به وجود خواهد آمد و از سوی دیگر اگر کودکی تجربه کند که پاسخ های داوطلبانه او مستقل از پیامدها می باشد درماندگی در وی ریشه خواهد گرفت و مستعد افسردگی و پیامد های هیجانی منفی منتج از آن خواهد شد.
امید از منظر سلیگمن
امید به عنوان سازه ای در نظر گرفته می شود که بسیار نزدیک به مفهوم خوش بینی است.
مفهوم امید شامل مولفه های زیر است (سلیگمن، 2005):
– هدف ارزشمندی که فرد به سمت آن برانگیخته می شود،
– ادراک توانایی طراحی گذرگاه هایی به سوی هدفهای مطلوب به رغم موانع موجود (تفکر گذرگاه)،
– انگیزش برای استفاده از این گذرگاه ها و اعتقاد به توانایی خود برای پیگیری اهداف (تفکر عامل)،
هر سه این عوامل در مسیر حرکت به سمت هدف ها از تجارب گذشته فرد تاثیر می پذیرند و تحت تاثیر تجارب گذشته فرد به موقعیت فعلی آورده می شود.
دسته بندی سبک های اسنادی سلیگمن
روانشناسان سه عنصر را برای سبك اسنادی مطرح کردهاند كه عبارتاند از: عنصر شخصی، ثبات و نفوذ، كه هر كدام دارای دو حالت است، که در ادامه به آن اشاره می شود.
1- عنصر شخصی : اسناد بیرونی و اسناد درونی؛
2- ثبات : ثبات و غیرثبات؛
3- نفوذ : حالت کلی و خاص؛
با توجه به این عناصر، دستهبندی سبکهای اسنادی به شرح زیر است (سلیگمن و تیزدل،1987):
الف) سبک اسناد درونی –بیرونی: هنگامی که اتفاقی رخ میدهد، میتوان آن را به علتهای درونی یا علتهای بیرونی نسبت داد.
ب) سبک اسناد پایدار- ناپایدار: در یافتن علت برای اتفاقات و پدیدههای اطراف خود، میتوان آن ها را به علتهای پایدار و یا ناپایدار نسبت داد.
ج) سبک اسناد کلی – اختصاصی: رویدادها، اتفاقات و پدیدههای اطراف خود را میتوان به علتهای کلی یا علتهای اختصاصی نسبت داد. در اسنادهای کلی موفقیت یا شکست به عواملی که در موقعیتها و شرایط مختلف وجود دارند، نسبت داده میشود. در اسنادهای اختصاصی موفقیت یا شکست به عواملی که در یک مورد خاص، محدود و مشخص وجود دارند نسبت داده میشود، نه در کل موارد.
سلیگمن و همکارانش اسنادها را در سه بعد بیرونی – درونی،کلی – اختصاصی، پایدار- ناپایدار طبقه بندی کردند و معتقدند که سبک اسناد چهار اصل دارد و فرض بر این است که برای تهدید سلامت روانی و خصوصا وقوع افسردگی وجود هر چهار اصل لازم است، که عبارتند از:
۱- انتظار شیوع حوادث بسیار ناگوار یا انتظار وقوع حوادث بسیار مطلوب
۲- ناتوانی در کنترل نتایج مرتبط با این حوادث
۳- برخورداری از سبک اسنادی ناجور (نسبت دادن رویدادهای منفی به علل بیرونی، ناپایدار ،اختصاصی)
۴- هرقدر اطمینان درباره حالت ناگوار مورد انتظار و غیرقابل کنترل بودن رویداد بیشتر باشد،نارسایی های شناختی، انگیزشی، نیرومندتر خواهندبود و هرقدر رویداد غیرقابل کنترل برای فرد اهمیت بیشتری داشته باشد، اختلال عاطفی و کاهش عزت نفس بیشتر خواهدبود.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .