مفهوم تصویر بدن
تصور از بدن، پدیده پیچیده‌ای است که در‌ دهه‌های‌ اخیر توجه اندیشمندان را از حوزه‌های گوناگون به خود جـلب کـرده اسـت (گارنر  و همکاران، ۱۹۸۰). این اصطلاح نخستین بار توسط عصب شناس و روانکاو استرالیایی پل شیلدر ( پاول شیلدر ) در کتابش به نام “تصویر و ظاهر بدنی انسانی” (۱۹۳۵) به کار رفت. اگر چه این اصطلاح در رشته های مختلف مثل پزشکی، روان شناسی، روان پزشکی، روانکاوی، فلسفه، مطالعات فرهنگی و مطالعات فمینیستی وجود دارد اما معنای ثابت و اجماعی در همه این رشته ها ندارد.
مفهوم تصویر بدن به عنوان یک پدیده روان‌شناختی، به عنوان تصویر ذهنی که ما از بدن‌مان داریم، می باشد.

بدن به عنوان پدیده ای روان شناختی، در خلال مجموعه ای از سازه های شناختی چند بعدی تجربه می شود. اما این تصورات ذهنی ثابت نیست و توسط تجاربی که فرد پیدا می کند، گسترش می یابد. پس تصویر ذهنی براساس عوامل درونی، بیرونی و زمینه ای تغییر می یابد. از بین عوامل بیرونی و زمینه ای می توان به واقعیت های اجتماعی، نظیر انتظارات و قضاوت هایی که فرد گمان می کند دیگران در او شکل می دهند اشاره کرد (انیز ، کش و هربوزسکی ، 2004).

از سوی دیگر سازه رفتار وجود دارد. رفتار، هم شناخت ها را منعکس می سازد و هم به وسیله شناخت های موثر، بر روی تصویر بدنی تاثیر می گذارد. الگوی عقلانی-عاطفی الیس می تواند روشن کند که چگونه رفتارها و شناخت ها تصویر بدنی منفی را ایجاد می کنند: در ابتدا «الف» که یک رویداد فعال کننده است به سمت «ب» هدایت می شود«ب» که یک فکر پل مانند و خود گو است «ج» را بر می انگیزاند که «ج» در واقع یک پاسخ هیجانی وابسته به موقعیت است؛

موقعیتی که به صورت اضطراب و انزجار تجربه می شود. رفتار نیز شناخت های جدیدی را که سبب ایجاد احساسات جدید می شود (مانند رژیم گرفتن و ..) ایجاد می کند(کش و پروزنسکی، 1990؛ به نقل از رایگان، شعیری و اصغری مقدم، 1385).

تصویر بدنی ( Body image ) به معنی درک و احساسی ست که فرد از زیبایی و کشش جنسی بدن خودش دارد. عبارت تصویر بدنی اولین بار در کتاب ظاهر و تمثال بدن انسان نوشتهٔ پاول شیلدر، متخصص مغز و اعصاب اتریشی در سال ۱۹۳۵ عنوان شد. 

جامعهٔ انسانی در تمامی دوران‌ها جایگاه ویژه ای برای زیبایی بدن انسان قایل بوده‌است، اما دیدگاهی که فرد در مورد بدنش دارد ممکن است مطابق با استانداردهای جامعه نباشد.
مفهوم تصویر بدنی در بعضی از رشته‌ها از جمله روان‌شناسی، پزشکی، روان‌پزشکی، روانکاوی، فلسفه و مطالعات فرهنگی و فمینیستی و همچنین رسانه‌ها نیز استفاده می‌شود. در میان رسانه‌ها و این رشته‌ها تعریف مشترک و جامعی از تصویر بدنی وجود ندارد. اما می‌توان آن را به «شکلی که فرد بدن خودش را در آینه یا در ذهنش می‌بیند» تعریف کرد. این تصویر در واقع ترکیبی از خاطرات، تجربیات، مفروضات و مقایسات یک فرد از ظاهرش و نگرش کلی او نسبت به قد، شکل و وزنش است. همچنین تصور فردی هر شخصی از بدنش محصولی از ایده‌آل‌های کشت شده توسط رسانه‌های مختلف و ایده‌آل‌های فرهنگی ست.

تصویر بدنی یک جنبه از خودپنداره است. خودپنداره ادراک کلی است از چیزی که هستیم (کیسر، 1997). کلیش، (1975) خودپنداره را به عنوان تصویر کلی فرد درباره خودش تعریف می کند که شامل تجربیات واقعی و تفسیر این تجربیات است. در تصویر کلی، خودپنداره چند بعدی است و دارای چند سطح از خود است. تصویر بدنی و عزت نفس به عنوان جنبه های بسیار مهم خودپنداره بررسی می شوند (به نقل از رابینسون، 2003).

سیمپلای (2000) معتقد است که تصویر بدنی بیانگر نگرش شخص درباره بدنش است. تصویر بدنی ظاهر واقعی ما یا این که چطور برای دیگران به نظر میرسیم نیست، بلکه دیدگاه درونی خودمان از این که چگونه به نظر می رسیم، این که ما فکر می کنیم چطور به نظر دیگران می رسیم و این که چه احساسی درباره دید خودمان داریم، است (تامپسون و همکاران 2002).

آدمی در طول زندگی، تصویری از بدن خود را درونی می کند و تصور و دیدگاه خاصی نسبت به ظاهر بیرونی خود دارد. این تصویر در روان شناسی «تصویر بدنی» نامیده می شود عامل مهمی است که در بسیاری از تعاملات روزمره و حتی سلامت روان ما نقش دارد. تصویر بدنی، تصویر ذهنی است که فرد از اندازه، شکل و فرم بدن و به طور کلی ظاهر فیزیکی خود دارد به عبارت دیگر احساسات منفی و مثبتی است که فرد درباره ویژگی ها و ساختار ها اجزای بدن خود دارد (گرومل و همکاران، 2000).

تصویر بدنی بدان چه فرد واقعا شبیه آن است، یعنی به شکل ظاهری فرد مربوط نمی شود، بلکه به ارتباط ویژه فرد با بدنش مربوط است، بخصوص به باور ها، ادراکات، افکار، احساسات، و فعالیتهای فرد که با ظاهر فیزیکی او ارتباط دارد. تامپسون اشاره می کند سازه ظاهر فیزیکی دربرگیرنده سه مولفه است: مولف ادراکی که به ادراک دقیق اندازه بر می گردد، مولفه ذهنی که به جنبه های نظیر رضایتمندی، توجه و نگرانی، ارزیابی شناختی و اضطراب مربوط می شود. مولفه رفتاری که به اجتناب از موقعیت ها بر می گردد، موقعیت های که سبب می شود فرد ظاهر فیزکی خود را به عنوان عاملی که مایه شرمندگی است، تجربه کند (ربیعی و همکاران، 1388).

بنابراین تصویر بدن سازه ای چند بعدی است که نمایانگر فکر، احساس و رفتار فرد با توجه به ویژگیهای جسمی می باشد (موت، کش، 1997). و عوامل مختلف زیستی، محیطی و روان شناختی در شکل گیری تصویر بدنی نقش دارند (باقری نژاد و همکاران، 2010).
بنابراین این‌ مفهوم‌ بسیار‌ مورد توجه قرار گرفته اما تعریف واحدی برای آن ارائه نشده اسـت.

برای مـثال، نزلک ، (۱۹۹۹)نگرش نسبت بـه بدن را‌ شامل‌ یک خودنگری مرتبط با بدن می‌داند و به عزت نفس، اعتماد میان فردی، رفتارهای‌ ورزشـی‌ و غـیره نـسبت می‌دهد.

براون  و همکاران (۱۹۹۰) معتقدند تصور از بدن به درجه رضایت و نارضایتی مردم از ظاهر و بدن برمی‌گردد.
بحث دررابطه با تصور از‌ بدن‌ بیشتر بـه سـمت بـررسی نارضایتی از بدن پیش رفته است. این نارضایتی در بین‌ جوانان‌ و نوجوانان بسیار بیشتر است (هوانگ  و همکاران،۲۰۰۷).
به عبارت دیگر، تصویر بدنی از خود به معنای احساسات فرد درباره جذابیت های زیبایی ظاهری و جنسی خود است. به عبارت روشن تر به این معناست که فرد بدن خود را چگونه می بیند و چه احساسی درباره آن دارد و نیز فکر می کند دیگران بدن او را چگونه می بینند (هوانگ و همکاران،۲۰۰۷).
به عبارت دیگر، تصویر بدنی بازنمایی درونی ظاهر بیرورنی فرد است که این بازنمایی ابعاد جسمی و ادراکی و نگرش نسبت به آنها را در بر می گیرد (بروزنسکی و بایر ، ۲۰۰۵).
بنابراین اگر چه تصویر ذهنی از بدن ساختار چندبعدی دارد ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت ظاهر فیزیکی (اندازه، شکل و ظاهر عمومی) تعریف می شود. که شامل عدم اختلاف بین تصویر بدنی کنونی و تصویر بدنی ایده آل است (لوین و پرین ، ۲۰۰۴).
یکی دیگر از روش های که از سوی افراد جامعه برای انجام جراحی زیبایی صورت میگیرد و باعث اضطراب در افراد می شود تغییر در تصویر بدنی می باشد که در صورت عدم تغییر در آن منجر به اضطراب شدید، اجتناب از رویارویی با افراد از دست دادن اُمید می شود. اُمید به اختیار خود انسان است و از آنجا ناشی می شود که تصمیم بگیرد که هیچ گاه خود را کمتر از از موجودی بی همتا و مهم نپندارد. بدن انسان نخستین بخش شخصیت اوست که در تعاملات اجتماعی قابل مشاهده است و از این نظر با بخش های دیگر شخصیت متفاوت است زیرا به راحتی و تنها از راه مشاهده می تواند با سایر افراد مقایسه شود بنابراین شکل ظاهری بدن در تعاملات اجتماعی اهمیت زیادی دارد. دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغلۀ ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود (گرین، پریجارد ؛ ۲۰۰۳).

این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباسهای متنوع  و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است (اسکلافانی ، ۲۰۰۳).

از نظر الکساندر مات و لامسون  (۲۰۰۴)، تصویربدنی به عنوان یک ساختار چند بُعدی قابل تغییر است. مطالعات گسترده در چند سال اخیر روی تصویر بدنی این توافق را در بین عده زیادی از محققان به وجود آورده که تصویر بدنی مسأله ای چند بعدی بوده و در بر گیرنده مؤلفه های ادراکی، نگرشی و رفتاری است.
تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات وافکاری است که می توانند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون ودر جهات مثبت یا منفی باشد. این تصویر ذهنی می تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد کند (سوگار ، ۲۰۰۰).
ظاهر یکی از بخش های مهم خودپنداره و از این رو تصویر بدنی است. مدیریت ظاهر نه فقط شامل تفکر دربارۀ چگونگی قیافۀ شخصی، بلکه شامل فعالیت هایی برای نمایش قیافه نیز می شود.

کیسر (۱۹۹۷)، معتقد است هر نوع تفکر و فعالیتی که به خریداری و پوشیدن لباس و نیز فرایند های تغییر بدن، مانند رژیم غذایی، جراحی منجر شود به عنوان بخش های مدیریت ظاهر در نظر گرفته می شود.

رود و لنون (۱۹۹۴) اعتقاد دارند که رفتارهای مرتبط با مدیریت ظاهر شامل رژیم غذایی، ورزش پرورش اندام، جراحی، استفاده از وسایل آرایشی و زیبایی و انتخاب لباس هایی برای بالا بردن ظاهر فردی می باشند.

از نظر سندز (۲۰۰۱)، تصویر بدنی بر اساس یک ساختار چند وجهی مفهوم سازی می شود در واقع تصویر بدنی مفهوم پیچیده ای است که در بردارنده عوامل بیولوژیکی روانشناسی درونی و عوامل اجتماعی خارجی است. نتایج پژوهش های چند دهۀ گذشته نشان می دهد که عده زیادی از افراد جامعه به خصوص جمعیت مونث در پی تغییر در تصویر بدنی خود هستند (مکابی و ریکاردلی ، ۲۰۰۱).
مفهوم تصور بدنی برای اولین بار توسط شیلدر  در سال (۱۹۵۰) مطرح شده وی تصور بدنی را با یک چشم انداز روانشناسانه این گونه تعریف نموده است « تصویری از بدنمان که در ذهنمان شکل می دهیم و شیوه ای که بدن برایمان آشکار می شود، تصویر بدنی یک فرآیند شناختی صرف نیست بلکه خواسته ها، نگرش های عاطفی و کنش متقابل با دیگران را منعکس می کند.» این اشتغال ذهنی باعث می شود که افراد زمان و هزینه زیادی را صرف تغییر در ظاهر خود کنند.

تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی است و نه تنها درک جسمانی، عاطفی، اجتماعی و کیفیت های نگرشی، بلکه جنبه های گوناگون هویت روانشناختی، اجتماعی، جنسی خانوادگی و تطابقی فرد را در بر می گیرد. اگر چه تصویر ذهنی از بدن ساختار چند بعدی دارد، ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکی ( اندازه، شکل و ظاهر عمومی ) تعریف می شود. 

تصویر ذهنی شامل عقاید واحساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است. به عبـارت دیگر مفهومـی متشکل از احساسات فردی در مورد اندازه بدن، جنس، عملکرد و توانایی بدن جهت رسیدن به اهداف می باشد (تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی در طی دوره نوجوانی است اگرچه تصویر ذهنی از بدن یک ساختار چند بعدی است ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکـی (اندازه، شکل و ظاهر عمومـی) تعریف می شود. تصویر بدنی مهمترین بخش تصور فرد از خود است ؛ زیرا ظاهر فیزیکی فرد ، اولین ویژگی است که در برخورد افراد با فرد دیگر ، مورد قضاوت قرار می گیرد (دلامتر، 2003).

تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهات مثبت یا منفی باشد. این تصویر ذهنی می تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب و جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد می کند. دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغله ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود. این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباس های متنوع و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است.

بدن افراد از تجربه های اجتماعی، به خصوص از هنجارها و ارزش های گروه هایی که به آنها تعلق دارند، تأثیر می پذیرد. یکی از جنبه های روانشناختی مورد بررسی در جراحی زیبایی، تصویر منفی فرد از خود است که این نقص ممکن است خیالی باشد و یا با نوعی نابهنجاری جسمی جزیی مرتبط باشد و دلواپسی های بیمار در مورد آن افراطی و عذاب آور است (DSM-IV TR 2010). افراد برای بهبود تصویر ذهنی از ظاهر خود در جستجوی تغییراتی از طریق رژیم غذایی، ورزش و یا جراحی زیبایی هستند و بیشترین اشتغال ذهنی مربوط به پوست، مو، بینی، چشم ها، دهان، لب ها، فک و چانه است اما اشتغال ذهنی ممکن است به طور همزمان مربوط به چندین قسمت بدن باشد (فیلیپز، 2009).
تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی است و نه تنها درک جسمانی، عاطفی، اجتماعی و کیفیت های نگرشی، بلکه جنبه های گوناگون هویت روانشناختی، اجتماعی، جنسی خانوادگی و تطابقی فرد را در بر می گیرد.
اگر چه تصویر ذهنی از بدن ساختار چند بعدی دارد، ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکی ( اندازه، شکل و ظاهر عمومی ) تعریف می شود. تصویر ذهنی شامل عقاید واحساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است. به عبـارت دیگر مفهومـی متشکل از احساسات فردی در مورد اندازه بدن، جنس، عملکرد و توانایی بدن جهت رسیدن به اهداف می باشد (تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی در طی دوره نوجوانی است اگرچه تصویر ذهنی از بدن یک ساختار چند بعدی است ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکـی (اندازه، شکل و ظاهر عمومـی) تعریف می شود.تصویر بدنی مهمترین بخش تصور فرد از خود است ؛ زیرا ظاهر فیزیکی فرد ، اولین ویژگی است که در برخورد افراد با فرد دیگر ، مورد قضاوت قرار می گیرد (دلامتر، 2003).

جهان معاصر توام با پیشرفت ها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پاافتاده و غیر مهم تلقی می شده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهات مثبت یا منفی باشد.این تصویر ذهنی می تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب و جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد می کند. دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغله ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود. این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباس های متنوع و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است.

به نظر می رسد رضایت از تصویر بدنی در بین جوانان، مستلزم رضایت از 5 عامل بدنی باشد:

1- تناسب اندام

2- زیبایی ظاهری

3- سلامت بدنی

4- پاکیزگی و بهداشت و زیبایی پوست و مو

5- توانایی کنترل وزن.و نارضایتی ازاین تصویربدنی پیامدهائی چون اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روانی، تضعیف خودپنداره و عزت نفس را در پی خواهد داشت.

از نظر الکساندرمات و لامسون (2004)، تصویر بدنی به عنوان یک ساختار چند بعدی قابل تغییر است. مطالعات گسترده در چند سال اخیر روی تصویر بدنی این توافق را در بین عده زیادی از محققان به وجود آورده که تصویر بدنی مسئله ای چند بعدی بوده و در برگیرنده مولفه های ادراکی، نگرشی و رفتاری است.به طور کلی می توان گفت که داشتن تصویر بدنی مطلوب، رضایت از بدن و شاخص حجم بدنی منجر به خودپنداره مثبت در فرد می شود (تامپسون، 2000) و ناخشنودی از بدن و عدم رضایت از تصویر بدنی منجر به نارضایتی فرد از بدن خود شده و رفتارهای بیمارگونه ای چون اختلال در الگوهای تغذیه ای و افسردگی خواهد شد. متغیرهای زیادی وجود دارند که از لحاظ روان شناختی با تصویر بدنی و شاخص حجم بدنی رابطه دارند از جمله این متغیرها، خودپنداره، عزت نفس، سلامت عمومی، به ویژه افسردگی و سبک زندگی می باشد که هر یک از این متغیرها به اشکال گوناگونی می توانند بر تصویر بدنی و شاخص حجم بدنی اثر گذاشته و از آن تأثیر بپذیرند و در نهایت اختلال در تصویر بدنی می تواند منجر به مسائلی نظیر کم اشتهائی، پراشتهائی روانی، تغییر نامتعادل وزن، اختلال در سلامت عمومی را نشان می دهد. این اختلالات بویژه در شرایطی که معیارهای فرهنگی محکمی در مورد تناسب اندام ولاغری در جامعه وجود داشته باشد افزایش می یابد و داشتن تصویر بدنی نامطلوب و شاخص حجم بدنی بالا در شرایطی باعث کاهش اعتماد به نفس و تضعیف خودپنداره نیز می شود.

بنابراین می توان گفت، اساس شاخص حجم بدنی و شکل ظاهری بدن به عنوان بستر اصلی تصویر بدنی و یکی از جنبه های اصلی سلامت عمومی شناخته شده است (گیلر و همکاران، 2000) و همچنین افرادی که دارای خودپنداره واضح، خوب تعریف شده و هماهنگ و تقریباً با ثبات هستند از سلامت روان شناختی بهتری برخوردارند. این افراد به یک دیدگاه روشن در مورد خود رسیده اند و کمتر تحت تأثیر وقایع روزانه و ارزیابی از این وقایع قرا می گیرند.

رضایت از تصویر بدن
رضایت از تصویر بدنی در بین جوانان، مستلزم رضایت از پنج عامل بدنی می باشد:
1. تناسب اندام
2. زیبایی ظاهر
3. سلامت بدنی
4. پاکیزگی بهداشت و زیبایی پوست ومو
5. توانایی کنترل وزن (مارش، 2004)

تصویر بدنی منفی

تصویر بدنی منفی سازه ای است که در مشکلاتی نظیر افسردگی ، چاقی و طیف خوردن بیمارگونه دیده می شود . این طیف ، ترکیبات متفاوت و درجاتی از پرخوری افراطی و اشکال زیان بخشی از کنترل وزن ، نظیر رژیم های محدودکننده و وادار کردن خود برای بازگرداندن غذا را در بر دارد . در انتهای طیف ، نشانه های ناشناخته ای وجود دارد که عبارتند از : بی اشتهایی روانی ، پر اشتهایی روانی و اختلال پرخوری افراطی که نه تنها مشکلات همراه این نشانه ها جدی و گسترده اند ، بلکه درمان موثر آنها نیز بسیار مشکل است و اثر بخشی کم تری دارد . به طور کلی ، تصوی بدنی منفی ، یک پیش بینی کننده مستقل برای خوردن بیمارگونه است .

براساس مطالعات انجام شده ، بین اختلال تصویر بدنی و عملکرد کلی روانشناختی ضعیف ، همبستگی بالایی وجود دارد . در واقع ، تصویر بدنی منفی می تواند پیامدهای نامطلوب روانشناختی ، مانند خوردن بیمارگونه ، افسردگی ، اضطراب اجتماعی ، عملکرد جنسی ضعیف و عزت نفس پایین را به همراه داشته باشد . بنابر ای درمان تصویر بدنی منفی ، هدفی بسیار مطلوب می باشد .

مصرف رسانه‏ ای

در مورد تأثیرپذیری بدن از رسانه‌ها، صاحب نظران معتقدند: «زنان و مردان همواره در تلاش هستند تا بتوانند با بالا بردن کیفیت تظاهر (نمایش) بدنی، خود را با انتظارات اجتماعی و فرهنگی جامعه که از سوی رسانه‌ها ترویج می‌شود هماهنگ سازند» (Tsianakas,2005: p3).
هم‏چنین روزنامه‌ها، مجلات و تلویزیون همگی سرشار از ویژگی‌هایی هستند که چگونگی تصور بدن، جراحی پلاستیک و نیز جذاب‏سازی و نمایش جنسی بدن را ترویج می‌کنند (Shilling,1993: p1).
فشارهای بیرونی به منظور هماهنگ شدن با شیوه‌های مشخص بدن مطلوب با گسترش تبلیغات و مجلات زنانه که زنان را هدف مصرف قرار داده‌اند، ارتباط مستقیم دارد. در بیشتر مجلات مرتبط با زنان، مصرف محصولات توده‌ای تبلیغ می‌گردد و بدین‌سان زنان به تلاش هرچه بیشتر در جهت اکتساب چهره خاص و مشخص که غالباً مبتنی بر لاغری اندام و زیبایی مصنوعی از طریق استفاده از لوازم متعدد آرایشی می‌باشد، تشویق می‌گردند ( فاتحی و اخلاصی ، 1387).
مارتین و کندی (۱۹۹۳) و ریچنز (۱۹۹۱) دریافتند که تمایل برای مقایسه ظاهر فیزیکی خود با مدل های تبلیغاتی مجله ها به طور منفی یا جذابیت شخصی ادرک شده پایین تر همراه است.

لذت افسارگسیخته‌ی جنسی به عرصه تبلیغات کشیده می‌شود و از بدن همان گونه بهره‌برداری می‌شود که از آن به عنوان «ابزار لذت» برداشت می‌کنند. در این میان بدن زن موضوع افکار جنسی – تبلیغاتی جهانِ مردمحور قرار می‌گیرد. تبلیغات به زن آن‌سان هویت و قدرتی می‌بخشد که در پناه هویتِ مردانه قرار گیرد، هویتی «اغواگر»، شکننده اما پُرتحرک.

عطش عیش را پایانی نیست و سیرایی در آن جایی ندارد. تبلیغات از همین موضوع استفاده می‌کند و به لذت جنسی توجه‌ای ویژه مبذول می‌دارد.

تبلیغات تمامیت‌خواه است. می‌کوشد توتالیتاریسم بر انسان اعمال کند، انسان‌ها را بی‌رنگ می‌کند تا خود بر آن رنگ تازه‌ای بزند، اراده از آنان می‌گیرد تا اراده‌ی شرطی خویش جانشین آن کند. واکنش فردی و اعتراض را از انسان سلب می‌کند. ذهن را از واقعیت تهی می‌کند تا حقیقت خویش بر آن بنشاند. تبلیغات اراده انسان‌ها را به خدمت خویش درمی‌آورد، خصلت «اتوماتیک» به آن می‌بخشد، چیزی شرطی که هم‌چون سگ پاولوف به سوی جنس تبلیغی گرایش پیدا می‌کند.

آرزو در ذات خویش امری فردی‌ست. آن نیرویی که بتواند آرزوهای مردم را از ذاتِ خویش تهی کرده، تابع جمع و یا گروهی (ایمان و یا ایدئولوژی) گرداند، می‌کوشد به نفع توده‌ها، ماشین تولید آرزو گردد. فانتزی‌های خود را به فانتزی‌های جمعی بدل کرده، هویت فردی را به هویت جمعی تبدیل گرداند. از این زاویه، مقاومت در برابر تبلیغات، شورش علیه قدرت و دفاع از فردیت است.

تبلیغات بخش مهمی از تولید، تجارت و بازاریابی را تشکیل می‌دهد. در دنیایی که پر از پیام تبلیغاتی است، یک تبلیغ موفق باید "جلب توجه" کند و بسیارند شرکت‌های تبلیغاتی که از بدن برهنه زنان در تبلیغ "استفاده" می‌کنند بدون آنکه بدن برهنه زنان ربطی به کالای تبلیغ شده داشته باشد.

در تبلیغات سکس‌زده برای کالا یا خدمات، زنان به زیبایی ظاهری یا قسمتی از اندام‌شان که در بخشی از تبلیغ قرار گرفته، تقلیل می‌یابند و به سوژه‌ای سکسی تبدیل می‌شوند.

البته تنها اندام برهنه زنان نیست که در تبلیغات مورد استفاده قرار می‌گیرد، بلکه در بسیاری از موارد به ویژه در کشورهای اسلامی تبلیغات جنسیت‌زده، کلیشه‌های فرهنگی حاکم در مورد زنان را بازتاب می‌دهند و آن‌ها در قالب تنگ کار در خانه، آماده کردن غذا در آشپزخانه یا نظافت‌گری به نمایش گذاشته می‌شوند.

در عصر اینترنت و ماهواره و جهانی سازی یکی از تاثیرات مهم اشاعه این نگاه سکسیستی بوسیله تبلیغات، القای این توهم به مردان جوامع مردسالار است که گویا این تصویری عمومی از زنان غربی است و این زنان به سهولت برای ارضای شهوت جنسی در دسترس هستند.

در دنیای تبلیغات، بیشتر زنان هستند که هدف تبعیض جنسی قرار می‌گیرند. توانایی‌های ذهنی و فکری زنان نادیده انگاشته می‌شود و بدن زن به وسیله‌ای برای عشوه‌گری، فریبندگی یا شیئی هوس‌انگیز تبدیل می‌شود که در خدمت مصرف کردن و خرید قرار می‌گیرد.

در مورد کالاهایی مثل عطر، لباس، لوازم آرایش، لباس زیر و غیره، تبلیغات گاهی صورتی دو پهلو و مبهم به خود می‌گیرد و نمی‌توان تشخیص داد که چه کسانی مخاطبان واقعی تبلیغات هستند، زنان به عنوان مصرف کنندگان اصلی یا مردان.

پس از انتقادهای فراوان از استفاده از اندام زنان، حالا شرکت‌های تبلیغاتی از اندام برهنه مردان نیز برای فروش کالا استفاده می‌کنند، برای آن‌ها فرقی نمی‌کند، کالا باید با کمک "جنسیت" و یا "کلیشه اندام ورزیده یک مرد" برای فروش تبلیغ شود.

بدن و فرهنگ مصرف گرایی
بدن نقش واسطی را بین مصرف و هویت فرد ایفاء می‌کند و به مکان اصلی نمایش تفاوت‌ها تبدیل گردیده است. فرهنگ مصرفی، منابع فرهنگی و نمادین بسیاری را برای مدسازی شخصی در اختیار افراد قرار می‌دهد که بدن برای آن‌ها اهمیت دارد (ذکایی، 1386: ص 123 به نقل از1996, Turner ).
وضع بدن در جامعه مصرفی متضمن نوعی علاقه تجاری، نمایشی و آرایشی به آن است. در این جامعه، وضع بدن باید متناسب، لاغر وجوان نگاه داشته شود. در جامعه ما، فراگیرشدن پدیده آرایش دختران و زنان در عرصه زیست اجتماعی و استفاده از لباس‌هایی که در آن‌ها سه خصوصیت چسبان، کوتاه و بدن نما بودن به وضوح قابل مشاهده است با آموزه‌های دینی و بافت اجتماعی، هنجاری، عرفی و قانونی جامعه که هر نوع کامجویی زن و مرد از یکدیگر را در چارچوب تشکیل خانواده تعریف می کند در تعارض آشکار است.
این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباسهای متنوع و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است (اسکلافانی، 2003).
بر مبنای تحقیقی از «جونز والاس»، افرادی که به خاطر موانعی چون طبقه اجتماعی، فقر اقتصادی و ... قادر به تأمین چنین استانداردهایی نیستند، دچار بحران هویتی، عدم کفایت و ضعف اعتماد به نفس می‏شوند. فرهنگِ مصرفی، انسان‌ها را تشـویق مـی‌کند تا پوست، مخـصوصاً پوست زنانه را به گـونه‌ای تلـقی کننـد که لازم است هـمواره به منظور حفاظت در برابر گذر زمان روی آن کار مداوم صورت پذیرد تا بدین ترتیب، پوست بتواند ویژگی تفاوت جنسیتی خود را حفظ نماید (Ahmed,2001: p11).

مدیریت بدن

مدیریت بدن به معنای دستکاری در صورت ظاهری بدن است.

با ظهور عصر جدید و جامعۀ مصرفی،‌ نما و صورت ظاهری بدن برای افراد جامعه اهمیت بسیار زیادی یافته است. رژیم‌های ویژۀ بدنسازی و توجه به آراستگی و نظافت جسم در دورۀ اخیر تجدد، بدن را در برابر گرایش‌های بازتابی مداوم به‌ویژه در شرایطی که کثرت انتخاب وجود داشته باشد، تأثیرپذیر کرده است. هم برنامه‌ریزی و تنظیم زندگی و هم پدیدآمدن گزینه‌هایی برای انتخاب شیوۀ زندگی با رژیم‌های غذایی در هم آمیخته‌اند (گیدنز، 1382: 149).

این مفهوم به کمک معرف‌های کنترل وزن (ازطریق ورزش، رژیم غذایی و دارو)، دستکاری پزشکی (جراحی بینی و پلاستیک) و میزان اهمیت‌دادن به مراقبت‌های آرایشی و بهداشتی (استحمام روزانه، آرایش مو، آرایش یا اصلاح صورت، استفاده از عطر و ادکلن، آرایش ناخن و لنز برای خانم‌ها) به یک شاخص تجمعی تبدیل شده است (آزادارمکی و چاووشیان، 1381: 64) . 

درواقع، مدیریت بدن به معنای برنامه‌ریزی برای بدن در قالب اشکال و تظاهرات خاص تن ازحیث وضعیت ظاهری، آرایش و پوششی است که در نظام اجتماعی پذیرفته شده است (مهدوی و عباسی‌اسفجیر، 1389: 140).
از نگاه گیدنز واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن خویش می‌شویم و هرچه محیط فعالیت‌های اجتماعی ما از جامعۀ سنتی فاصله بگیرد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس می‌کنیم؛ بنابراین، امروزه بدن افراد نمایانگر هویت متمایز بین آنان شده است که اشخاص از خود به نمایش می‌گذارند؛ یعنی افراد با نوع مدیریتی که بر بدن خود دارند هویت شخصی متمایزی را نیز در معرض دید دیگران قرار می‌دهند؛ درواقع، بدن افراد در مدرنیتۀ متأخر مولد هویت متمایز بین آنان شده است. تا جایی که فوکو معتقد است انسان مدرن کسی است که می‌کوشد هویت خود را بازآفریند؛ ازاین‌رو، کنترل منظم بدن ازجمله ابزارهای اساسی است که شخص به‌وسیلۀ آن روایت معینی از هویت شخصی خود بروز می‌دهد و در عین حال خود نیز به‌طرز کم‌و‌بیش ثابتی از ورای همین روایت در معرض تماشا و ارزیابی دیگران قرار می‌گیرد (ایناتلو، 1395: 58-59).
دیدگاه‌های جامعه‌شناختی دربارۀ بدن نشان می‌دهند بدن به‌طور همزمان به دو بعد فیزیکی و فرهنگی اشاره دارد. براساس این دیدگاه ما می‌بینیم که فرایندهای آموزشی در ورزش و تربیت بدنی در شکل‌گیری ساختار اجتماعی بدن اهمیت ویژه‌ای دارند. ورزش نمونه‌ای خوب از ساختار اجتماعی بدن است که به‌طور آشکاری ازطریق تسلط بر مهارت‌های فیزیکی به افراد اجازه می‌دهد رفتار خود را اصلاح کنند (Laker, 2002: 82-85).

اضطراب بدن

برپایه مـفهوم اضـطراب بدن ( Body anxiety ) ، بسیاری از مـردم بـدن خود را به عـنوان یک پروژه تلقی مـی‌کنند که دلالـت بر خطرناک بـودن محـیط پیـرامونی و تـرس از سـالخوردگی، بیـماری و مـرگ دارد (cf. Shilling,1993).
جامعه شناسی بدن
بدن انسان نخستین بخش شخصیت اوست که در تعاملات اجتماعی قابل مشاهده است و از این نظر با بخش های دیگر شخصیت متفاوت است زیرا به راحتی و تنها از راه مشاهده می تواند با سایر افراد مقایسه شود بنابراین شکل ظاهری بدن در تعاملات اجتماعی اهمیت زیادی دارد. دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغلۀ ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود (گرین، پریجارد؛ 2003).
در سال‌های اخیر بدن انسان به عنوان یک موضوع مهم مورد مطالعه جامعه‌شناسان معاصر قرار گرفته است. اهمیت بدن نه تنها در تحقیقات تجربی، بلکه در تئوری‌پردازی‌های جامعه شناختی آشکار شده است (Howson & Inglis,2001: p1297) .
در میان جامعه‌شناسان پیشین، تنها «زیمل» و «وبلن» و بعدها «مارسل موس» و «مید» به میزان زیادی علاقه‌مند به بررسی این موضوع بودند. این دغدغة خاطر, امروزه در حوزه «جامعه‌شناسی بدن» قابل پیگیری است (Synnot,1990: pp 66-67).
زیبایی و صورت تا آن‌جا که تجربه و تحقیقات علمی نشان می‌دهد نماد و نشانه قدرتمندی «خود» هستند (Ibid: p 61).
دیدگاه‌های جامعه‌شناختی دربارۀ بدن نشان می‌دهند بدن به‌طور همزمان به دو بعد فیزیکی و فرهنگی اشاره دارد. براساس این دیدگاه ما می‌توانیم ببینیم که فرایندهای آموزشی در ورزش و تربیت بدنی در شکل‌گیری ساختار اجتماعی بدن اهمیت ویژه‎‌ای دارند. ورزش نمونه‌ای خوب از ساختار اجتماعی بدن است که به‌طور آشکاری با تسلط بر مهارت‌های فیزیکی به افراد اجازه می‌دهد رفتار خود را اصلاح کنند (Laker, 2002: 82-85).
یکی از حوزه‌های مطرح در جامعه‌شناسی بدن برساخت اجتماعی بدن و عواطف است؛ یعنی اینکه چگونه جامعه، بدن و عواطف را می‌سازد و پردازش می‌کند. رویکرد برساخت اجتماعی در جامعه‌شناسی پزشکی با افکار میشل فوکو پیوند خورده است. او بدن را به‌منزلۀ فراوردۀ قدرت و دانش تجزیه‌وتحلیل می‌کند و بر شیوه‌هایی تأکید دارد که انسان‌ها بدن‌هایشان را تغییر شکل می‌دهند، تزیین، عرضه و مدیریت می‌کنند و ازنظر اجتماعی ارزیابی می‌کنند (احمدنیا، 1384: 134).
یکی از مثال‌های ملموس مرتبط با این حوزه تأثیر طبقۀ اجتماعی است. کاکرهام به مفهوم تجسم طبقه که کریس شیلینگ مطرح کرده است، ارجاع می‌کند و می‌نویسد: طبقۀ اجتماعی بر اینکه چگونه افراد بدن‌هایشان را به شکل خاصی رشد بدهند و ارزش‌های نمادین خاصی را به اشکال بدنی خاص نسبت بدهند، تأثیر عمیقی می‌گذارد. شیلینگ دریافت که بدن‌ها نوعی سرمایۀ اجتماعی‌اند که ارزششان با توانایی گروه‌های مسلط در معرفی بدن و سبک زندگی خودشان به‌منزلۀ بدن و سبک‌های زندگی والاتر یا ارجمندتر - که خود به‌طور استعاری و به معنای دقیق کلمه همان تجسم طبقه است - تعریف و تعیین می‌شود (Cockerham, 2001: 15).

بدن تبلور و تجسم شرایط اجتماعی است که فرد را احاطه کرده است. این شرایط اجتماعی تعیین می‌کنند که فرد، خود جسمانی‌اش را چگونه ادراک کند و چه تصویری از بدنش در ذهن داشته باشد؛ ازاین‌رو، تصویر بدن را می‌توان نگرشی چندبعدی دربارۀ بدن خود، به‌ویژه شکل، اندازه و زیبایی آن تعریف کرد؛ به عبارت دیگر، تصویر بدن به ادراکات، احساسات و افکار شخص دربارۀ بدنش اطلاق می‎‌شود و معمولاً به‌منزلۀ سازه‌ای متشکل از برآورد اندازۀ بدن، ارزیابی از جذابیت بدن و احساسات مربوط به اندازه و شکل بدن مفهوم‌سازی می‌شود (ریاحی، 1390: 6).
پذیرش اجتماعی بدن
منظور از پذیرش اجتماعی بدن، اشکال و تظاهرات خاص تن از حیث وضعیت ظاهری، آرایشی و پوششی می‌باشد که در نظام اجتماعی مورد پذیرش واقع می‌گردد. در این پژوهش، برای متغیر پذیرش اجتماعی بدن بر اساس عقاید «گاتفرید» سه بعد پذیرش عمومی، پذیرش در گروه ‏های هم‏سال و پذیرش سازمانی در نظر گرفته شده است و سپس برای هر یک از ابعاد مذکور گویه‌های خاصی طراحی گردیده است (cf.Gottfried,2003).

جنس مخالف نقش بسیار مهمی در شکل گیری و تحول تصویر بدنی فرد دارد. در این میان جوانان و نوجوانان که به تازگی گرایشی به برقراری ارتباط با جنس مخالف پیدا کرده اند بیش از هر گروه دیگری در معرض این خطر هستند که در حین روابط دوستی خود عزت نفس و تصویر بدنی شان دستخوش تغییر و تحول شود.

پژوهشی که توسط وادا و مارکه در سال 2006 انجام شد نشان داده است که زنان نسبت به تحسین و تمجید حساس بوده و پاسخ مثبتی به آن نشان می دهند. ناولی و ایکاردلی در پژوهشی بر روی مردان جوان دریافتند که اظهارنظرهای مربوط به ظاهر حتی برای مردان جوان نیز بسیار مهم است و با نارضایتی از بدن و میزان اعتماد به نفس آنان در ارتباط است. پسرانی که اظهارنظرهای منفی نسبت به ظاهر خود دریافت کرده بودند عزت نفس و رضایت کمتری از بدن خود داشتند.با توجه به پژوهشی که توسط فارز و همکاران (2004) انجام گرفت مشخص شد که دختران در مقایسه با پسران نگرانی بیشتری در مورد تصویربدنی دارند.

اختلال بدشکلی بدن از منظر تکاملی

بعضی محققان بر این عقیده‌اند که ترجیح مردم برای خصیصه چهره ای خاص ممکن است فطری باشد یعنی این ترجیح برای مدت میلیون‌ها سال در همه ما شکل گرفته است.

برای مثال، کودکان قبل از اینکه با هنجارهای فرهنگی مربوط به زیبایی مواجهه شوند، چهره‌های جذاب را بیشتر ترجیح می‌دهند.

ترجیح تقارن بدنی، یک نگرانی برای حدود یک سوم از افرادی است که از اختلال بدشکلی بدن رنج می‌برند، ممکن است اساس زیست‌شناختی و تکاملی داشته باشد.

محققان کشف کردند که حتی بعضی حیوانات هم تناسب و زیبایی را در جفت خود ترجیح می‌دهند. نظریه داروین درباره زیبایی می گوید که انتخاب جنسی بر اساس تنها صفاتی انجام می‌شود که در مقابل عفونت مقاوم و موجب سلامتی ژنی است.

شواهدی وجود دارد که حیوانات و انسان تقارن را ترجیح می‌دهند، زیرا از نظر بیولوژیکی کیفیت بهتری را دارد و افراد زیبا و سالم به عنوان شریک جنسی در برابر بیماری‌ها و عفونت‌ها مقاوم تراند.

روبرویی با انگل‌ها، آلودگی و دمای بالا موجب کاهش تقارن و ایجاد ناهماهنگی می‌شود. مثلا نوعی از پرنده ژاپنی که بالهای متقارن تری، دارد جفت بیشتری خواهد داشت و چنین موردی را، در سایر پرندگان نیز می‌توان مشاهده کرد.

شانس پرنده سارنر برای یافتن جفت، با ناهماهنگی در دم کمتر خواهد بود و در انسان، زنان با سینه‌های یکسان بارور‌تر هستند (روزن و رایتر، ۱۹۹۶).

تناسب و پوست زیبا و هموار ممکن است پایه‌های زیستی و تکاملی داشته باشد و علامتی از شایستگی باروری یا سلامت و یا نبود بیماری باشد.

در دنیای حیوانات، بدن بزرگ بعضی امتیازات را برای آن‌ها به بار می‌آورد.

حیوانات بزرگ بیشتر به سلطه‌گری گرایش دارند.

در واقع، یک مدل تکاملی در مورد سلطه‌گری و سلطه پذیری اجتماعی در مقابل دیگران وجود دارد و بیان می‌دارد که ممکن است احساس حقارت و کمرویی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با این مدل در ارتباط باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).

همچنین رفتارهای خاص بعضی حیوانات ممکن است نشانه‌هایی در ارتباط با پایه‌های عصب - زیست‌شناختی این اختلال ارائه دهد.

برای مثال، سگ‌ها در یک شرایط خاص که مشهور به سندرم آکرال لیک است، رفتارهای وسواسی لیس زدن و دستکاری پوست خود را انجام می‌دهند که بعضی اوقات باعث جراحت و عفونت می‌شود.

این علائم شبیه رفتارهای آرایشی وسواس گونه و افراط در نظافت در اختلال بدشکلی بدن است. بعضی پرنده‌ها هم به طور وسواسی پرهای خود را آرایش می‌کنند که شبیه وسواس‌های آرایش کردن و دستکاری پوست در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن می‌باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).

ویژگی‌های جنسی ثانویه که در طول بلوغ به وجود می‌آید برای رتبه بندی زیبایی مهم است، برای به وجود آمدن صفات جنسی ثانویه در طول بلوغ در مردان سطح بالای تسترون ضروری است.

سطح بالای تسترون با پایین بودن نقص ایمنی در بدن ارتباط دارد و فقط یک ارگانیسم سالم به چنین سطح بالایی از تستسترون دست می یابد.

آرواره، چانه و استخوان‌های گونه بزرگ، نمونه‌ای از صفات ثانویه جنسی در صورت هستند که نتیجه سطح بالای تستوسترون در مردان است و زنان چنین ویژگیهایی را جذاب می‌دانند و این ویژگی‌ها، افزون بر جذاب بودن با نقص در ایمنی تعارض دارد.

زیبایی زنان مخالف این ویژگی‌ها است، صورت‌هایی که جهت انتهایی کوچک دارد. لبهای بزرگ و آرواره‌هایی که باریک و کوچک هستند، سطح بالای استروژن در این تغییرات نقش دارد و نقص در ایمنی را کاهش می‌دهد (روزن و رایتر، ۱۹۹۶).