مبانی نظری کیفیت زندگی
تاریخچه بحث کیفیت زندگی
کیفیت زندگی مفهوم جدیدی نیست. این مفهوم سابقه در فلسفه یونان دارد و ارسطو در بحث از شادکامی بدان اشاره کرده است.
آغاز بحث كيفيت زندگي به زمان ارسطو (322 - 384قبل از ميلاد) برمي گردد. ارسطو بويژه دركتاب اخلاق نيكو ماخس به موضوع سعادت انساني و اينكه سعادت چيست، متشكل از چه فعاليت هايي است و چگونه مي توان سعادتمند شد، مي پردازد. او خوشحالی را حالتی خاص از فعالیت های شریف روح می دانست و می پنداشت که خوشحالی نعمتی خدادادی است.
ارسطو زندگي خوب را معادل شاد كامي مي داند . وی از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزش های ذهنی افراد سخن می گوید (مختاری ونظری، 1389). شرح یک زندگی خوب از نظر فلسفه را می توان در کار ارسطو ردیابی کرد.
در قرنهاي بعد، اين موضوع در بين فلاسفه اسلامي جايگاه ويژه اي پيدا كرد چنان كه ابن سينا در اشارات، ملاصدرا در اسفار، امام خميني (ره) در تقريرات فلسفي درسهاي اسفار و بسياري ديگر از علماي اسلامي در باب سعادت و شادكامي بحث هاي مبسوطي مطرح كرده اند.
همچنین در دوران جدید فیلسوفانی چون کیرکهگارد، ژان پل سارتر و دیگران به آن توجه داشته اند (غفاری و امیدی، 1388). با این وجود کسی که برای اولین بار به مفهوم کیفیت زندگی به صورت مستقیم اشاره کرد پیگو بود.
واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو ( Pigou ) در سال 1920 در کتاب «اقتصاد و رفاه» مورد استفاده قرار گرفت. او در این کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پایین و تأثیر آن بر زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود.
در این کتاب، پیگو درباره حمایت دولت از قشرهای کم درآمد جامعه و تأثیر این حمایت بر آنها و همچنین بودجه ملی بحث میکند. آن زمان نظریه او شکست خورد و تا بعد از جنگ جهانی دوم به فراموشی سپرده شد.
بعد از جنگ جهانی دوم دو حادثه مهم رخ داد. اولی مربوط به سازمان بهداشت جهانیبود. در این زمان سازمان بهداشت جهانی تعریف گستردهای از سلامت ارائه کرد که در این تعریف سلامت شامل سلامت فیزیکی، روانی و اجتماعی میشد. این اقدام سازمان بهداشت جهانی منجر به مذاکرات زیادی در مورد سلامت و چگونگی اندازهگیری آن شد.
دومین رخ داد مهم بعد از جنگ جهانی دوم که زمینه توجهات ویژه به کیفیت زندگی را فراهم آورد بحث بی عدالتی های وسیع در جوامع غربی بود. همین مسأله باعث یکسری فعالیتهای اجتماعی و ابتکارات سیاسی از دهه 1960 به بعد شد.
کیفیت زندگی در حدود 40 سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن 20 موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و در سال 1955 با تأسیس جامعه بین المللی برای تحقیق درباره کیفیت زندگی، این گونه تحقیقات نهادینه شدند (مختاری و نظری، 1389).
به اعتقاد فیشر و شوسلر ( Schuessler and Fisher ) عبارت کیفیت زندگی به صورت خاص اولین بار در سال 1960 در گزارش کمیسیون ریاست جمهوری درباره اهداف ملی آمریکا مطرح شد (وود، 1999). گزارش کمیسیون مذکور متمرکز بر برنامه های اجتماعی مانند آموزش و نیروی انسانی، توسعه اجتماعی و مسکن، سلامتی و رفاه بود (لیندا و دیانا، 2005). بر همین اساس گزارش کمیسیون ریاست جمهوری آمریکا در زمینه اهداف ملی و تحقیق باوئر ( Bauer ) در سال 1966 در زمینه اثرات ثانویه برنامههای مکانی ملی در آمریکا را میتوان به عنوان اولین کارهایی ذکر کرد که به مقوله کیفیت زندگی به عنوان یک حوزه تحقیقاتی خاص پرداخته اند (شوسلر و فیشر، 1985).
از اواخر دهه 1970 علاقه به مفهوم کیفیت زندگی به شکل معناداری افزایش یافت. از این تاریخ به بعد بحثهای کیفیت زندگی بیشتر در سه حوزه پزشکی، روانشناسی و علوم اجتماعی متمرکز شد. بیشترین تمرکز تحقیقات انجام شده بر روی حوزه پزشکی می باشد. از سال 1966 تا 2005 تعداد 76698 مقاله از سوی پایگاه داده های پابمِد ( pubmed ) منتشر شده که عبارت "کیفیت زندگی" عنوان موضوعی یا چکیده آنها را شامل می شود.
از نیمه دهه 1960 تعداد کارهای منتشر شده با این موضوع رشد تصاعدی داشته است. در سال 1966، 002/0 درصد از کل کارهای منتشر شده در پابمِد با موضوعیت کیفیت زندگی بوده درحالیکه همین مقدار در سال 2005 به 36/1 درصد رسیده است (مونز و همکاران، 2005).
تا دهه 1970 کیفیت زندگی اساساً معطوف به انگاره های مادی و پیامد رشد اقتصادی در نظر گرفته می شد. از دهه 1970 در نتیجه ظهور آثار منفی حاصل از رشد اقتصادی از سویی و پیدایش نظریه توسعه پایدار از سویی دیگر، کیفیت زندگی ابعاد و پنداشتی اجتماعی تر پیدا کرد و مسائلی مانند توزیع پیامدهای حاصل از رشد، حفظ منابع طبیعی و محیط زیست و ... را در بر می گرفت و به طور جدی به عنوان هدف اصلی توسعه وارد مباحث برنامه ریزی شد و در دهه 1990 نیز آغاز بحث از کیفیت زندگی اجتماعی با تأکید بر سازه های اجتماعی همچون سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی و... بود. در کارهای تحقیقاتی که از سال 1990 تا کنون بر کیفیت زندگی انجام گرفته است، بیش از صد تعریف و بیش از هزار مقیاس از جنبه های مختلف ارائه شده است. در حال حاضر در درک یک چارچوب نظری برای کیفیت زندگی که قابل ارائه به بزرگسالان باشد، اختلاف نظرهایی وجود دارد (خدا رحیمی، 1373).
با نگاهی به مفهوم کیفیت زندگی در سه دهه اخیر می توان گفت که در طول دهه 1980 مفهوم کیفیت زندگی به عنوان ادراک حسی ( sensitizing notion ) ، برساخته اجتماعی ( social construct ) و موضوع وحدت بخش ( unifying theme ) شناخته می شد. در طول دهه 1990 فهم ما از مفهوم و مقیاس کیفیت زندگی نسبت به دهه 1980 بهبود یافت.
مفاهیم اولیه کیفیت زندگی، در مباحث مربوط به توسعه پایدار ارائه شده است. کیفیت زندگی (QOL) نیز از اصطلاحات مبهم است که تعریف واحدی بر آن وجود
ندارد. در حالت کلی QOL را شدت درجه انتخاب می دانند، حق انتخاب بیشتر برای ساکنان یک کشور به معنای کیفیت بالاتر زندگی در آن کشور است. در گذشته انتخاب را بیشتر با رویکرد اقتصادی در نظر می گرفتند، و تولید ملی سرانه را به عنوان شاخص QOL می دانستند. تولید ملی سرانه علیرغم اهمیتی که دارد برای بیان وضعیت جنبه های اجتماعی QOL ناکافی به نظر می رسید. لذا سازمان ملل برای رفع این نقص شاخص توسعه انسانی (HDI) را برای اندازه گیری همه جانبه QOL معرفی کرد. شاخص توسعه انسانی بر اساس مهمترین اجزاء دخیل بر QOL یعنی عمر طولانی، تحصیلات و استانداردهای مناسب زندگی بنا شده است ( عبدی، 1:7931 ).
در واقع در طول این دهه مفهوم کیفیت زندگی وسعت بیشتری پیدا کرده و ابعاد آن را می توان به صورت سلسله مراتبی از پایین به بالا به صورت زیر بیان کرد.
1- بهزیستی فیزیکی ( physical wellbeing )
2- بهزیستی مادی ( material wellbeing )
3- حقوق ( rights )
4- ادخال اجتماعی ( social inclusion )
5- روابط بین فردی ( interpersonal relations )
6- خودتعینی ( self-determination )
7- رشد فردی ( personal development )
و 8- بهزیستی عاطفی ( emotional wellbeing ) (شالوک، 2004).
از دهه 1930 محققان به ارزيابي كيفيت زندگي در مناطق مختلف جهان پرداختند و بعلت گستردگي، تدريجاً در ساير علوم مانند روان شناسي، اقتصاد، سياست، جامعه شناسي و پزشكي بصورت يك موضوع ميان رشته اي مورد توجه قرار گرفت ولي حدود 40 سال قبل براي اولين بار كيفيت زندگي در رابطه با وضعيت سلامت مطالعه و گزارش شد( رضوانی و منصوریان، 1387).
در طول دهه اول قرن حاضر این درک برای متخصصین کیفیت زندگی حاصل شد که به راستی کیفیت زندگی فراتر از فرد و احساسات اوست و در واقع یک مفهوم ترکیبی است که ابعاد مختلفی را شامل میشود. در این دهه کیفیت زندگی به حد بالایی گسترش یافت و حوزه های مختلفی از علم را دربرگرفت و تنها محدود به قلمروهای خاصی نشد (شالوک، 1999). گسترش حوزه های علمی مرتبط با کیفیت زندگی زمینه تحقیقات بیشتر راجع به این سازه را فراهم آورد. به موازات افزایش این قلمروها، تعاریف و پنداشتهای مختلفی از کیفیت زندگی شکل گرفت.
سازمان بهداشت جهاني(1974) ” کیفیت زندگی” را نه فقط با نبود بيماري بلكه به عنوان رفاه و آسايش كامل جسمي، رواني و اجتماعي تعريف كرد (پیری، 1393). سازمان بهداشت جهاني(1998) کیفیت زندگی را ادراک فرد از موقعيت خود در زندگي با توجه به زمينه فرهنگي، اقتصادی، و ارزشي و اهداف فردي تعريف ميکند (اسميت و همکاران،2009). کیفیت زندگی طبق تعريف سازمان بهداشت جهاني عبارت است از ادراک فرد از وضعيت زندگي در عرصۀ فرهنگ و سيستم ارزشي که در آن زندگي ميکنند با اهداف، انتظارات، معيارها و امور مهم مرتبط است ( دوايهي و سينگ،2001). و ميافزايد کیفیت زندگی مفهومي گسترده است که به شکلي پيچيده تحت تأثير سلامت جسماني، حالت روانشناختي، سطح استقلال، روابط اجتماعي و رابطۀ شخص با افراد مهم در زندگي او قرار ميگيرد (کادنا، ويناکيا، پرز، ريکو، روسا هينوجوسا و جوآن- منوئل آنايا،2003).كيفيت زندگي يك مفهوم ذهني و چند بعدي است كه در سال هاي اخير مورد توجه محققان،پژوهشگران و دانشمندان علوم انساني قرارگرفته است (پیری، 1393).
اقدامات سازمان جهانی بهداشت و همچنین وجود نابرابری های اجتماعی گسترده روند توسعه مفهوم کیفیت زندگی و اعمال سیاستگذاری های مختلف را در ارتباط با کیفیت زندگی تسریع بخشید. در واقع تاریخچه تحقیق درباره کیفیت زندگی مربوط به تحقیقات جامعه شناسی است که در سال 1960 با تشکیل کمیته ای توسط رییس جمهور آمریکا شتاب گرفت و جامعه شناسان توجه خود را به کیفیت زندگی در مورد گروهها و جوامع مبذول داشتند. سایر پژوشگران کیفیت زندگی فردی را مورد مطالعه قرار دادند.
بحث کیفیت زندگی به تازگی در ادبیات توسعه پایدار، برنامه ریزی توسعه اجتماعی، مباحث اقتصاد نوین مطرح شده و جایگاه ویژه ای یافته است و دولتها در سطح ملی و محلی و نیز موسسات متعددی بر روی سنجش و شاخص سازی آن فعالیت می کنند ( محققی کمال، 13:1386 ).
علت علاقه به مطالعه کیفیت زندگی
شالوک معتقد است که علاقه به بحث کیفیت زندگی به لحاظ تاریخی از 4 زمینه ریشه می گیرد:
1. بازنگری در این باور که پیشرفت های علمی و پزشکی و تکنولوژیک به تنهایی می تواند خوشبختی و بهزیستی بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به این مسئله که احساس بهزیستی شخصی، خانوادگی واجتماعی درصورتی تحقق می یابد که پیشرفت های مذکور با ارزشها، ادراکات و شرایط محیط زیست مساعدی همراه شوند (اسماعیلی شیرازی، 1379).
2. تغییر نگرش از خدمات مبتنی بر اجتماع به سبب سنجش نتایج و پیامدهای زندگی فرد در اجتماع.
3. افزایش قدرت مصرف کنندگان و شکل گیری جنبش های تأمین کننده حقوق بیماران و تأکید این جنبش ها بر برنامه ریزی شخص محور، توجه به پیامدهای برنامه های رفاهی و دولتی و توجه به حق تعیین سرنوشت خود و غیره.
4. پیدایش تغییرات جامعه شناختی که جنبه های عینی و ذهنی کیفیت زندگی را معرفی کرد و ویژگیهای فردی و شخصی این مفهوم را مورد تأکید قرار داده است (شاملو، 1381).
تعاریف مربوط به کیفیت زندگی
نوشته های مربوط به کیفیت زندگی نشان می دهد که در خصوص سازه کیفیت زندگی با تعدد تعاریف مواجه ایم. این امر می تواند ناشی از سه عامل مختلف باشد: یکی چند بعدی بودن این سازه؛ دیگری کاربرد آن در حوزه های حرفه ای متفاوتی چون پزشکی، روان شناسی، جغرافیای انسانی، مطالعات توسعه، اقتصاد، جامعه شناسی؛ و در نهایت، سطح تحلیل که می تواند مربوط به عاملان، فرایندها، موقعیت ها و یا ساختارها باشد.
لی ( Lee ) در سال 1983 کیفیت زندگی را به عنوان «نامی برجسته برای مفهوم قدیمی بهزیستی مادی و روانی مردم در محیطی که در آن زندگی میکنند» توصیف کرده است.
اسمیت ( Smith ) آن را بهزیستی اجتماعی ( Social Well-being ) و آندروز ( Andros ) رفاه عمومی تعریف کردهاند.
مولر ( Muller ) در سال 1983 کیفیت زندگی را میزان رفاه افراد و گروهها تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی عمومی تعریف میکند.
همچنین گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی ( WHQ QOL Group ) ، کیفیت زندگی را ادراک فردی از وضعیت زندگی در متن نظامهای فرهنگی و ارزشی جامعه و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها، علایق و نگرانیهای فرد توصیف میکند (شای و همکاران، 2006).
پیسون ( Pacione ) (1995)، کیفیت زندگی را اینگونه تعریف میکند: اصطلاح کیفیت زندگی به طور کلی به وضعیت محیطی که مردم در آن زندگی میکنند، مثل آلودگی و کیفیت مسکن و همچنین به برخی صفات و ویژگیهای خود مردم مثل سلامت و میزان تحصیلات اشاره دارد. با توجه به تعاریف ارایه شده میتوان گفت که اصولاً کیفیت زندگی یک مفهوم پیچیده و چندبعدی در رابطه با وضعیت جمعیت، در یک مقیاس جغرافیای خاص (روستا، شهر، کشور و. . . )است که هم متکی به شاخصهای ذهنی یا کیفی و هم متکی به شاخصهای عینی یا کمی است (کوکبی و دیگران، 1384).
کیفیت زندگی مفهوم گستردهای است که دارای معانی گوناگون برای افراد و گروههای مختلف است، برخی آن را به عنوان قابلیت زیستپذیری یک ناحیه، برخی به عنوان رفاه عمومی، بهزیستی اجتماعی، شادکامی، رضایتمندی، خوب بودن، داشتن زندگی هدفمند (دارای معنی)، تحقق نیازها و یا عوامل عینی مانند درآمد و وضعیت سلامت دانستهاند. کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، ولی در عین حال قابل تعریف و سنجش با رهیافتی میان رشتهای است. بررسیهای انجام شده حاکی از این واقعیت است که با نگاههای مختلفی به کیفیت زندگی پرداخته شده است. کیفیت زندگی امری نسبی است که برای سنجش آن معیار مطلق و جامع و جهانشمولی وجود ندارد. مفهومی است که به شدت متأثر اززمان ومکان است وعوامل مؤثر برآن بسته به دوره زمانی ومکانی وجغرافیایی وشرایط فرهنگی تغییر میکنند. مؤلفه های کیفیت زندگی بر اساس ارزش های فردی و ملی تعریف میشوند و شکی نیست که واقعیت ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیینکننده دارد. اما از جهت دیگر باید توجه داشت که انسان موجودی است که بر اساس تصویر ذهنی خود از واقعیت، نه خود واقعیت زندگی میکند و رفتارش، برداشت ذهنی و درکی است که از واقعیت دارد که الزاماً با واقعیت انطباق ندارد، این نگرشها قابل تغییر است. ( خوارزمی، 1386 ).
کیفیت زندگی طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت عبارت است از ادراک افراد از وضعیت زندگی در عرصه ی فرهنگ و نظام ارزشی که درآن زندگی میکنند که با اهداف ، انتظارات و معیار های آنها مرتبط است (دوایهی و سینگ 2001).در این نگاه کیفیت زندگی مفهومی فراگیر است که از سلامت فیزیکی، رشدشخصی، حالات روانشناختی، سطح استقلال، روابط اجتماعی وروابط بانهادهای برجسته ی محیط، تاثیر می پذیرد ونیز بر ادراک فرد مبتنی است (پوایگدلرز و همکاران، 2004).
به نظر فرانس (1996) کیفیت زندگی ساختاری چند بعدی دارد و همه حیطه های زندگی را دربر می گیرد. فرانس، با بررسی مقالات و مطالعات انجام شده در زمینه کیفیت زندگی، به لحاظ مفهومی، کاربرد این اصطلاح را در شش حوزه دسته بندی می کند:
1- زندگی عادی : توانایی تأمین نیازهای اساسی و حفظ سلامت و تمرکز بر توانایی های کارکردی.
2. مطلوبیت اجتماعی : توانایی ایجاد یک زندگی مفید اجتماعی و ایفای نقش مؤثر در جامعه و برخورداری از موقعیت مناسب شغلی.
3. شادکامی : تعامل میان احساس هیجان و افسردگی، متأثر از عوامل درونی و بیرونی، به صورت موقت و کوتاه مدت.
4. رضایت از زندگی : ارزیابی مثبت فرد از کیفیت زندگی خود، معطوف به توانایی های شخص، رضایتمندی در زمینه های مختلف زندگی چون عشق، ازدواج، روابط دوستانه، شغل ، و... .
5. دستیابی به اهداف شخصی ؛ توانایی در دستیابی به اهداف، رضایت شخصی، خودباوری و رضایتمندی هنگام مقایسه خود با دیگران، حداقل شکاف میان موقعیت واقعی و انتظارات فرد.
6. استعدادهای ذاتی : توانایی ها و استعدادهای فیزیکی و ذهنی بالفعل و بالقوه (فرانس، 1996؛ به نقل از غفاری وامیدی، 1387).
در واقع، کیفیت زندگی در دو سطح کلان (اجتماعی و عینی) وخرد (شخصی وذهنی) تعریف شده است. در این چارچوب ابتدا شاخص هایی از قبیل درآمد، اشتغال، مسکن، آموزش و سایر امور و شرایط محیط زندگی اندازه گیری می شد؛ اما بعدها درک همه جانبه از کیفیت زندگی، مانند تجارب و ارزش های فردی و شاخص های مرتبط با آن، از جمله خوب بودن و شادی و رضایت از زندگی نیز به این شاخص ها اضافه شد. همان گونه که لاوتن بیان کرد، می توان کیفیت زندگی را مجموعه ای پیچیده از تأثیرات متقابل بین ابعاد عینی وذهنی دانست (لاوتن، 1991؛ به نقل از نیک سیرت، 1384).
به تعبیر بالدوین (1994)، سازه کیفیت زندگی تا اندازه ای مبهم است. از یک سو، کیفیت زندگی فردی به عنوان پنداشتی از چگونگی گذران زندگی فرد مطرح می شود و از بعدی کلی تر، کیفیت موقعیت های زندگی حول یک عامل؛ شامل موقعیت هایی نظیر محیط پیرامونی یا فرهنگ در یک جامعه معین است. از منظری دیگر می توان کیفیت زندگی را در دو سطح خرد (فردی- ذهنی) و کلان (اجتماعی- عینی) تعریف کرد. سطح خرد شامل شاخص هایی نظیر ادراکات کیفیت زندگی، تجارب و ارزش های فرد، و معرف های مرتبط مانند رفاه، خوشبختی و رضایت از زندگی است و سطح کلان شامل درآمد، اشتغال، مسکن، آموزش و پرورش و سایر شرایط زندگی و محیط است. در رویکردی عملی، کیفیت زندگی مفهومی کلی تعریف می شود که تمام ابعاد زیستی شامل رضایت مادی، نیازهای حیاتی، به علاوه جنبه های انتقالی زندگی نظیر توسعه فردی، خودشناسی، و بهداشت اکوسیستم را پوشش می دهد.
لیو (1976) سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیت زندگی ارائه می دهد:
1. تعریف کیفیت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن، مانند شادکامی، رضایتمندی، ثروت، سبک زندگی و...
2. تعریف کیفیت زندگی از طریق به کارگیری شاخص های عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزش.
3. تعریف کیفیت زندگی بر اساس تعیین متغیرها یا عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی و توجه به زمینه ها و شرایطی که در آن سطح کیفیت زندگی تعیین می شود.
برخی از محققان بر «رضایت از زندگی » به عنوان مؤلفه اصلی کیفیت زندگی تأکید می کنند و چهار نوع رضایت از زندگی را بر می شمارند:
1. رضایت ناشی از داشتن که متأثر از میزان برخورداری افراد از امکانات است.
2. رضایت ناشی از ارتباط که معطوف به روابط اجتماعی است.
3. رضایت ناشی از بودن که پنداشت فرد نسبت به خویشتن وتعریف از کیستی خود بوده و دلالت بر معناداری و کنترل بر زندگی خود در مقابل از خود بیگانگی دارد.
4. رضایت ناشی از اقدام و عمل که بیشتر معطوف به چگونگی زمانِ در اختیار در قالب اوقات فراغت می شود.
کاتر نیز کیفیت زندگی را به مثابه رضایت فرد از زندگی و محیط پیرامون تعریف می کند که نیازها، خواستها، ترجیحات سبک زندگی، و سایر عوامل ملموس و غیر ملموسی را که بر بهزیستی همه جانبه فرد تأثیر دارند را در بر می گیرد (غفاری و امیدی، 1388).
راگونسی (1998) تعریف از کیفیت زندگی را کار دشواری می داند، چرا که یک مفهوم وسیع و پیچیده است که با داشتن احساس خوشحالی و رضایت شناسایی می شود. در نظر وی شخصیت سالم آمیزه ای از تجربیات فردی در طول زندگی و عوامل وراثتی می باشد که این دو با هم تصور ذهنی فرد از خوب یا ضعیف بودن کیفیت زندگی را می سازند.
راگونسی احساس امنیت، تعارضات هیجانی، عقاید شخصی و اهداف و میزان تحمل ناکامی ها، را در تعیین نوع درک فرد از خود (احساس خوب بودن یا احساس ناخوشی) مؤثر می داند. به باور وی زمانی که فردی در زندگی احساس رضایت و خوشحالی می کند و از بیمار بودن خود احساس نارضایتی ندارد، انرژی بیش تری برای مراقبت از خود دارد و زمانی که فرد خود مراقبتی خوبی داشته باشد، سالم تر باقی می ماند، لذا کیفیت زندگی بهتری نیز خواهد داشت.
در تعریف گرنت و ریورا (1998)، کیفیت زندگی ساختاری پویا و ذهنی است که به مقایسه وضعیت زندگی گذشته یا حوادث اخیر در همه جوانب مثبت و منفی می پردازد. آن ها معتقدند ماهیت ذهنی بودن کیفیت زندگی به ادراک افراد درباره وضعیت زندگی شان به جای گزارشات دیگران می پردازد.
سامارکو (2001) کیفیت زندگی را یک احساس خوب بودن ناشی از رضایت یا عدم رضایت از جنبه های مختلف زندگی که برای شخص مهم هستند، می داند. کیفیت زندگی حوزه های سلامتی و کار، اقتصادی، اجتماعی، روانی، درجه عدم وابستگی و تکامل اجتماعی شخص می باشد.
در نظر دیوان (2000) کیفیت زندگی به عنوان حالتی در نظر گرفته می شود که فرد در آن نسبت به خود، طبیعت، و جامعه ای که در آن زندگی می کند احساس آرامش درونی دارد. او دو عامل را در ایجاد این حالت مؤثر می داند: یکی داشتن هدف در زندگی؛ و دیگری برخورداری از روابط مناسب با دیگران. دراین مورد او می گوید «رابطه» عمده ترین منبع ثروت آدمی محسوب می شود. توجه تام به کیفیت محیط زندگی نیز از اهم موضوعات است، زیرا هم تعیین کننده شرایط عینی وهم سبب رضایت ذهنی افراد است.
از این رو هر تعریفی از کیفیت زندگی می بایست بر سه معیار مبتنی باشد: . مسائل فرهنگی؛ . مبانی علمی؛ . توجه به بهره برداری از محیط زیست و بهبود شرایط محیط زیست. در سال 1994، در دانشگاه تورنتوی کانادا واحد تحقیق پیرامون کیفیت زندگی تأسیس شد و درخصوص ارزیابی کیفیت زندگی با محور «سلامت» فعالیت هایی انجام داد. بر اساس مطالعات این واحد، کیفیت زندگی وضعیتی است که یک فرد از امکانات مهم موجود در زندگیش برخوردار شده است و لذت می برد. این امکانات از فرصت ها و محدودیت های هر فرد در زندگی ناشی و در تعامل عوامل فردی و محیطی منعکس می شود. در این دیدگاه، مفاهیمی چون «بودن»، «تعلق داشتن» و «تحقق یافتن» مطرح می شود و چگونگی تحقق این مفاهیم و میزان آن گویای سطح کیفیت زندگی خواهد بود (غفاری و امیدی، 1388).
بلین (2002) کیفیت زندگی را به بخش های کاملی در 4 زمینه تقسیم کرد: کنترل، یعنی نیاز به حسی که هر کس یک هنرپیشه آزاد در قلمرو خودش است. خودمختاری، یعنی نیاز به حسی که هر کس در ورود ناخواسته به حریم شخصی خود، آزاد است. خود- تکاملی یعنی نیاز برای واقعیت دادن به خود. لذت، خوشی، یعنی نیاز به تجربه لذت. در مقابل، سازمان سلامت جهانی کیفیت زندگی (WHOQOL) (2000)،
کیفیت زندگی را این گونه تعریف می کند: "درک اشخاص از موقعیت شان در زندگی از نظر فرهنگ و سیستم های ارزشی که در آن زندگی می کنند و در رابطه با اهدافشان، انتظاراتشان، استانداردها و نگرانی هایشان است. این یک مفهوم گسترده است که تحت تأثیر روش های پیچیده سلامت فیزیکی شخص، حالت روانی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و ارتباط با محیط اطرافشان است". این گروه از بازرسان، شش قلمرو وسیع کیفیت زندگی را بررسی کردند:
1) سلامت
2) حالت روانی
3) میزان وابستگی
4) روابط اجتماعی
5) ویژگی های محیط اطراف
و6) مسائل معنوی شامل اعتقادات شخصی.
در این تعریف کیفیت زندگی، یک ارزیابی درونی ریشه دار در محیط اطراف، اجتماعی و فرهنگی را شامل می شود.
فیلیپس (2006) نیز کیفیت زندگی را در ابعاد فردی و جمعی بررسی می کند، که این بررسی در سطح فردی مؤلفه های عینی و ذهنی را شامل می شود. لازمه کیفیت زندگی فردی در بعد عینی تأمین نیازهای اساسی و برخورداری از منابع مادی جهت برآوردن خواسته های اجتماعی شهروندان است و در بعد ذهنی به داشتن عمل در موارد زیر مربوط می شود: افزایش رفاه ذهنی شامل لذت جویی، رضایتمندی، هدف داری در زندگی و رشد شخصی؛ . رشد و شکوفایی در مسیر سعادت و دگرخواهی؛ مشارکت در سطح گسترده ای از فعالیت های اجتماعی.
ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻣﻴﺰان رضایتمندی از زﻧﺪﮔﻲ ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدد. ﺣﺎﻟﺖ وﺟﻮدی ﻓﺮد در ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ و رضایتمندی از زﻧﺪﮔﻲ ﻛﻪ از ﻳﻚ ﻃﺮف ﺑﺎ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺑﻴﺮوﻧﻲ ﻳﺎ ﻋﻮاﻣﻞ ﻋﻴﻨﻲ از زﻧﺪﮔﻲ و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ ﺑﺎ ادراک دروﻧﻲ ﻳﺎ ارزﻳﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﺧﻮد ﻓﺮد از ﻋﻮاﻣﻞ و ﺣﻘﺎﻳﻖ زﻧﺪﮔﻲ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲ ﺷﻮد (ونکامپ و دیگران، 2003).
ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻴﺰان ﺷﺎدی ﻓﺮدی و رﺿﺎﻳﺖ از زﻧﺪﮔﻲ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﺷﻮد و ﻣﺤﻴﻂ ﺷﺎﻣﻞ ﻧﻴﺎزﻫﺎ، آرزوﻫﺎ و دﻳﮕﺮ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺤﺴﻮس و ﻧﺎﻣﺤﺴﻮﺳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ ﻛﻠﻲ را ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ (فی، 2008). درک ﻓﺮدی از ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ در زﻣﻴﻨﻪای از ﻓﺮﻫﻨﮓ و ﺳﻴﺴﺘﻢﻫﺎی ارزﺷﻲ ﻛﻪ ﻓﺮد در آن زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ و در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﻫﺪاف، اﻧﺘﻈﺎرات، اﺳﺘﺎﻧﺪاردﻫﺎ و واﺑﺴﺘﮕﻲﻫﺎﻳﺶﺻﻮرت ﻣﻲﮔﻴﺮد (ﻧﺠﺎت، منتظری و هوالکویی نائینی، 1385).
کیفیت زﻧﺪﮔﻲ از دو ﻣﻔﻬﻮم ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﺎ ﻗﻠﻤﺮوﻫﺎی اﺳﺎﺳﻲ ﻣﺸﺨﺺ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ: ﻣﻔﻬﻮم اول درک ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﺔ آن رﺿﺎﻳﺖﻣﻨﺪی از زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ و ﻣﻔﻬﻮم دوم ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ در ﻣﺤﻴﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻛﻴﻔﻴﺖ ﻣﺤﻴﻄﻲ اﺳﺖ (وست وی، 2006).
کیفیت زندگی، درﺟﻪای است ﻛﻪ اﻓﺮاد از اﻣﻜﺎﻧﺎت ﻣﻬﻢ زﻧﺪﮔﻲﺷﺎن ﻟﺬت ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ (ون کامپ و دیگران، 2003). ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﻋﻨﺼﺮی واﻗﻌﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺗﺠﻬﻴﺰات ﻣﻌﻨﻮی زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﺷﻮد و ﺑﺎ ﺳﻼﻣﺘﻲ، ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﻲ، ﻗﺎﻧﻮن، ﺳﺮﻣﺎﻳﺔ ﻛﺎر، ﺧﺎﻧﻮاده و … ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﺷﻮد (پاکیون، 2003).
ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ در ﺣﺎﻟﺖ ﺣﺪاﻗﻞ، ﺗﻮان ﺷﻬﺮوﻧﺪان در ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻧﻴﺎزﻫﺎﻳﻲﭼﻮن ﺳﻼﻣﺘﻲ، ﻣﺮاﻗﺒﺖ از ﻛﻮدﻛﺎن، اﻣﻨﻴﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ و ﺗﺤﺼﻴﻼت اﺳﺖ (فی، 2008). در زﻣﻴﻨﺔ وﻳﮋهای از ﻣﺤﻴﻂ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ درﺟﻪ ای از ﺗﺠﺎﻧﺲ ﻳﺎ ﻧﺎﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ﺑﻴﻦ ﺳﺎﻛﻨﺎن ﺷﻬﺮ و ﻣﺤﻴﻂ ﺷﻬﺮی اﺣﺎﻃﻪﻛﻨﻨﺪه ﻣﺠﺎور ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد (پاکیون، 2003).
ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﭼﻨﺪوﺟﻬﻲ، ﻧﺴﺒﻲ و ﻣﺘﺄﺛﺮ از زﻣﺎن و ارزشﻫﺎی ﻓﺮدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از یکسو اﺑﻌﺎد ﻋﻴﻨﻲ و از ﺳﻮی دﻳﮕﺮ اﺑﻌﺎد دروﻧﻲ دارد (یوزل، 2004).
نظريه هاي كيفيت زندگي
نظريه هاي کيفيت زندگي در سه مقوله قابل بررسي است:
1- كيفيت زندگي ناشي از برخورداري:
اين نوع از كيفيت زندگي بيشتر ناشي از ميزان برخورداري افراد از امكانات و سطح دسترسي افراد نسبت به خدمات رفاهي مي باشد. اين بعد از كيفيت زندگي بيشتر متغيرهاي عيني كيفيت زندگي را پوشش ميدهد. درآمد به عنوان يكي از متغيرهاي اصلي اين حوزه درنظر گرفته ميشود. به خاطر چند بعدي بودن مقوله كيفيت زندگي نمي توان ادعا كرد كه بالا بودن اين بعد از كيفيت زندگي نشانهي كيفيت زندگي بالاي افراد است.
2- كيفيت زندگي ناشي از ارتباطات:
اين بعد از كيفيت زندگي ناشي از روابط و پيوندهاي اجتماعي است. كيفيت روابط اجتماعي از نظر شكل، شدت و ميزان درگيري عاطفي، بر سطح كيفيت زندگي تاثير ميگذارد. با اين اوصاف روابط اجتماعي هم از نظر ذهني و هم از نظر عيني بر كيفيت زندگي تاثير خواهد گذاشت. ازاين رو روابط اجتماعي يكي از اساسيترين منابع كيفيت زندگي خواهد بود. درحال حاضر برخي تصور ميكنند كه از ميزان تاثير متغيرهاي اين بعد كاسته شده است. در حالي كه با تغيير ساخت جامعه تنها شكل روابط تغيير يافته است. در حال حاضر از شدت روابط مبتني بر صميميت كاسته شده و با اشكال ديگر روابط يعني پيوندهاي ضعيف و پيوندهاي عمودي جايگزين شده است. اين روابط باعث دستيابي به منابعي مي شوند كه در صورت عدم وجود آنها با صرف هزينههاي گزافي امكان پذير خواهد بود.
3- كيفيت زندگي ناشي از كيفيتِ بودن :
تصور از خودمان و پاسخ به اين سوال كه ما چه كسي هستيم، بر قضاوت ما از كيفيت زندگي تاثير ميگذارد. اين بعد بيشتر با بعد ذهني كيفيت زندگي در ارتباط است. كمپبل دريافت كه تصور دربارهي خود با مقولاتي مثل سواد و درآمد ارتباط قابل ملاحظهاي ندارد، بلكه بيشتر با احساس كنترل بر زندگي خود درمقابل اين احساس كه زندگي ما تا چه حد توسط نيروهاي بيروني كنترل ميشود، مرتبط است. اين بعد به واسطهي ايجاد اين احساس كه زندگي چقدر معنادار است؛ بر تصور از كيفيت زندگي تاثير ميگذارد.
رویکرد عینی کیفیت زندگی لی ( Lee )
لی (2006)، کیفیت زندگی را به عنوان مواردی آشکار و مرتبط با استاندارهای زندگی میداند. این موارد میتواند سلامت جسمی، شرایط شخصی (از جمله ثروت و شرایط زندگی)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی و یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی باشد .
رویکرد ذهنی کیفیت زندگی
رویکرد ذهنی کیفیت زندگی را مترادف شادی یا رضایت فرد در نظر میگیرد. این منظر بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تأکید میکرد. در نوسان بین دو رویکرد عینی و ذهنی، یک دیدگاه کلنگر (فلس و پری، 1996)، به وجود آمد. این دیدگاه کیفیت زندگی را یک پدیدهء چند بعدی میبیند و هر دو مؤلفهء عینی و ذهنی را در نظر میگیرد (فلس و پری، 1996).
مدل ادراکی کیفیت زندگی زان ( ژان )
خانم زان ، ابعاد کیفیت زندگی را به صورت رضایت از زندگی، مفهومی از خود، فاکتورهای بهداشتی-عملکردی و اقتصادی اجتماعی مطرح میکند بر اساس این نوع مدل زمینه های شخصی هر فرد، بهداشت، وضعیت اجتماعی، فرهنگ، محیط و سن بر کیفیت زندگی تاثیر دارد.
مفهوم درک شده از کیفیت زندگی، اثر متقابل بین شخص و محیط او ایجاد میکند. (نادری،1389: 28).
مدل فرل و هاسی
فرل و هاسی (1995) مدلی را ارائه دادند که بر اساس آن کیفیت زندگی متاثر از رفاه جسمی، رفاه روانی، رفاه روحی و رفاه اجتماعی قلمداد می شود ( به نقل از فرهادی،1389:89).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .