ما مخلوقاتی هستیم که در این دنیا خود را غریب، سرگردان و پا در هوا احساس می‌کنیم و به دنبال این هستیم که معنایی از اتفاقات این جهان به خود عرضه کنیم تا خود را از غربت نجات دهیم و اتصال خود را به مبدایی نشان دهیم تا بتوانیم خود را از تنهایی رها کنیم...

دوست داریم که بدانیم کجا هستیم؛ از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم و منزلگاه واقعی ما کجاست... قرابت اینگونه سخنان روان تحلیلگران جدید با اشعار بسیاری از بزرگان ما مانند مولانا، حافظ و... ضمن سندیت بخشیدن بر فطری و جهان شمول بودن این سوالات، اهمیت معنویت و نیازهای معنوی را به ذهن متبادر می‌کند.

نیازهای معنوی به عنوان یکی از عمیق‌ترین نیازهای بشر از نیازهایی است که شناسایی و تامین آن در ارتقای سلامت و توسعه پاسخ به بیماری، جایگاه ویژه ای دارد. استال وود و استول (۱۹۷۵) نیازهای معنوی را چنین تعریف می‌کنند: «هر عاملی که برای ایجاد یا ابقای ارتباط پویای فرد با خداوند (که توسط آن فرد تعریف می‌شود) و خارج از این رابطه، برای تجربه بخشودن، عشق، امید، اعتماد، معنا و هدف در زندگی ضروری است.»

سلامت معنوی بعد مهمی از سلامت افراد محسوب می‌شود که محققین و صاحب‌نظران در سراسر جهان تعاریفی برای آن ارائه کرده‌اند و شباهت‌ها و تفاوت‌هایی فاحش در تعاریف ارائه شده و دیدگاه‌های مربوطه به چشم می‌خورد. این تفاوت‌ها و شباهت‌ها ناشی از شرایط اجتماعی محققین، فرهنگ‌ها و اعتقادات مذهبی یا عدم اعتقاد مذهبی افراد است. با توجه به مشکلات پیش‌روی تحقیق در این حوزه، بایستگی رسیدن به تعریفی جامع و مورد توافق به‌طور جدی احساس می‌شود که امکان مقایسه، تعمیم، توسعه و کاربردی‌کردن تحقیقات را در این زمینه موجب شود. در این پژوهش با واکاوی مفهوم و تعریف‌های سلامت معنوی به‌دنبال ارائه تعریفی پایه‌ای هستیم که در پژوهش‌های آینده قابل بهره‌برداری باشد.
سلامت معنوی جزئی پایه‌ای در چهارچوب ابعاد سلامت محسوب می‌شود، همانند ابعاد دیگر سلامتی نظیر سلامت جسمی، ذهنی و اجتماعی؛ سلامت معنوی عاملی تعیین‌کننده و اثرگذار است. سلامت معنوی به‌عنوان فاکتوری حفاظتی در ارتقاء سلامت و پیشگیری از بیماری‌ها محسوب می‌شود، ضمن آنکه می‌توان از سلامت معنوی به‌عنوان راهبردی موفق و کمک‌کننده به زندگی انسان در همه‌ی مراحل و حوزه‌های زندگی، شامل موقعیت‌های پر از استرس و بیماری‌ها و حتی مرگ یاد کرد. بر اساس مطالعات انجام شده، سلامت معنوی عامل درمانی مهمی در فرآیند معالجه بیماران محسوب می‌شود (استایمن، 2008).

بر اساس مطالعات در حوزه سلامت معنوی، ارتباط با خود، دیگران و مقدسات موجب تعالی و قدرت گرفتن روحی شخص می شود. در این میان حمایت های روحی افراد و توجه به فعالیت های معنوی بسیار کمک کننده است (جان ام، 2007).

در همین راستا شواهد فراوانی از وجود رابطه قوی بین مذهب و سلامتی وجود دارد که نشان دهنده اهمیت سلامت معنوی است (جورج و همکاران،2000).

بر اساس مطالعات در حوزه سلامت معنوی، ارتباط با خود، دیگران و مقدسات موجب تعالی و قدرت‌گرفتن روحی شخص می‌شود. در این میان حمایت‌های روحی افراد و توجه به فعالیت‌های معنوی بسیار کمک‌کننده است. 

 در همین راستا شواهد فراوانی از وجود رابطه قوی بین مذهب و سلامتی وجود دارد که نشان‌دهنده اهمیت سلامت معنوی است. 

سلامت معنوی هسته مرکزی سلامت در انسان است .

بر اساس تعریف‌های صورت‌گرفته از معنویت - در متون سلامت عمومی و معنوی در سراسر جهان - به ابعاد زیر توجه بیشتری شده است. در تعاریف مربوط به کشورهای منطقه‌ی شرقی و جنوبی آسیا، ارزش‌های مذهبی و معنوی به‌عنوان مفهومی کلی و فراگیر مدنظر قرار گرفته است. در متون بهداشت عمومی اروپایی، اساس معنوی و مذهبی را مهم شمرده‌اند. همچنین در متون بهداشت عمومی امریکا به ترکیبی از معنویت با مذهب و رفاه اشاره شده است، هرچند در تعریفی سازمان جهانی بهداشت از سلامت، اشاره به بعد سلامت معنوی مورد غفلت قرار گرفته است. اما با این حال تعریفی بنیادی و کاربردی بدست نیامده است که بتواند راهگشای بسیاری از محققین و توسعه علمی باشد. 

امروزه، شناسایی نیازهای معنوی اهمیت خاصی پیدا کرده است. برای مثال جورج گالوپ، ریاست موسسه بین المللی جورج گالوپ با بهره گیری از تحقیقات معنوی و مذهبی متنوع و بسیار به شناسایی ۶ نیاز معنوی پایه و بنیادی مردم آمریکا در زمان حاضر پرداخته است:

۱- نیاز به اینکه معتقد باشند زندگی معنا دار است و هدفی دارد.

۲- نیاز به داشتن حس اجتماعی و ارتباطات عمیق تر.

۳- نیاز به قدردانی شدن و مورد احترام واقع شدن.

۴- نیاز به گوش داده شدن و شنیدن.

۵ -نیاز به این احساس که ایمانشان در حال رشد است.

۶- نیاز به کمک عملی در توسعه ایمانی کارآمد.

تاریخچه سلامت معنوی

در غرب واژه سلامت که معادل انگلیسی آن «health» است دست کم سه مرحله را طی کرده است. واژه (سلامت) تا قرن ۱۹ غالباً به نبود بیماری جسمی و نقص عضو تعریف می‌شد، چنان که آسلر (پزشک معروف انگلیسی) در پاسخ به سوالی در این مورد، می‌گوید: سلامت عبارت است از عدم وجود بیماری در فرد. به تدریج این مفهوم مورد بازنگری قرار گرفت تا آنکه در اساسنامه سازمان جهانی بهداشت مفهوم سلامت این گونه تعریف شد: سلامت عبارت است از تأمین رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نبودن بیماری و نقص عضو.

دانشمندان در دهه های اخیر متوجه شدند که تعریف سلامت، دارای نقیصه ای بزرگ بوده و تأکید بیش از حد بر جنبه های مادی آن، موجب غفلت از بُعد بسیار مهم و اساسی دیگر آن، یعنی بُعد روحانی و معنوی سلامت، شده است. بُعد معنوی و روحانی بهداشت، به اعتقاد فرد، به وجود نیروهای معنوی و طبیعت خاص و روش عملکرد این نیروها بستگی دارد (آیت اللهی، 1370).

از دهه هفتاد قرن بیستم عنصری جدید به نام «معنویت» موردتوجه قرارگرفته و در سال ۱۹۸۳ به اجلاس سالیانه بهداشت جهانی کشیده شد و در اجلاس همان سال (سی‌وششمین اجلاس سالیانه بهداشت جهانی) بُعد چهارم سلامت به بحث و تبادل‌نظر گذاشته شد. نهایتاً در سی‌هفتمین اجلاس سالیانه بهداشت جهانی «معنویت به‌عنوان بخش جدایی‌ناپذیر استراتژی‌های سلامت کشورهای عضو سازمان جهانی بهداشت» به تصویب رسید.

در قرن بیستم معنویت به عنوان بُعد چهارم سلامت مطرح شد و در سی‌هفتمین اجلاس سالیانه بهداشت جهانی به تصویب رسید. بر اساس بیانیه این اجلاسیه کسی که به ظرفیت معنوی خود توجه نداشته و در مورد فعلیت بخشی به آن, گام لازم را برندارد نمی‌توان او را برخوردار از سلامت نامید.

لانگوی، اولین نظریه سلامت را بر پایه معنویت بیان کرد و نیومن (1986) بیماری را یک شوک تلقی کرد که معنویت نقش مهمی برای برگشت به حالت اولیه و تعادل سلامتی ایفا می کند (عباسیان و همکاران، 1389، ص 89، به نقل از: هومان، 2001، ص 646).

 حکمای مشهور ایرانی نیز در کتب پزشکی کهن، به معنویت در امر طبابت پرداخته اند (امیدواری، 1387، ص 6). طب ایرانی با سابقه هزاران ساله، دارای رویکردی کل نگر بر مبنای پیوستگی جسم و روح و ذهن انسان است که تنها به درمان بیماری ها محدود نبوده است، بلکه سبکی برای ارتقای سلامت و کیفیت زندگی به شمار می رود (عباسیان و همکاران، 1389، ص 89).

اولین بار، یک دانشمند مسلمان ایرانی (علی بن ربن طبری) آن هم قریب 1200 سال قبل، ارتقای سلامت جسمی را در معنویت و سلامت معنوی می دید (تاجبخش، 1373). از نظر دانشمندان طبیب و فیلسوف مسلمان همچون ابن سینا و رازی نیز، طبابت شامل جنبه های جسمانی و روحانی بوده است (محقق و طرفداری، 1389).

بهزیستی معنوی

اصطلاح سلامت معنوی که نخستین بار تحت عنوان بهزیستی معنوی وضع شد، بیش از همه بر بهزیستی شخصی فرد و ارتباط او با خدا تأکید دارد. مفهوم بهزیستی معنوی از دو مؤلفه تشکیل شده است: بهزیستی مذهبی و بهزیستی وجودی. بهزیستی مذهبی نشانه ارتباط با یک قدرت برتر یعنی خداست و بهزیستی وجودی یک عنصر روانی ـ اجتماعی است و نشانه احساس فرد است از اینکه کیست، چه کاری و چرا انجام می دهد و به کجا تعلق دارد. لازم به ذکر است که این دو بعد در عین منفک بودن، با هم تعامل و همپوشی دارند (الیسون، 1983). 

تعریف سلامت معنوی

سلامت معنوی بعد مهمی از سلامت افراد محسوب می شود که محققین و صاحب نظران در سراسر جهان تعاریفی برای آن ارائه کرده اند و شباهت ها و تفاوت هایی فاحش در تعاریف ارائه شده دیدگاه های مربوطه و به چشم می خورد. این تفاوت ها و شباهت ها ناشی از شرایط اجتماعی محققین، فرهنگ ها و اعتقادات مذهبی یا عدم اعتقاد مذهبی افراد است. با توجه به مشکلات پیش روی تحقیق در این حوزه، بایستگی رسیدن به تعریفی جامع و مورد توافق به طور جدی احساس می شود که امکان مقایسه، تعمیم، توسعه و کاربردی کردن تحقیقات را در این زمینه موجب شود.

بر اساس تعریف های صورت گرفته از معنویت - در متون سلامت عمومی و معنوی در سراسر جهان - به ابعاد زیر توجه بیشتری شده است. در تعاریف مربوط به کشورهای منطقه ی شرقی و جنوبی آسیا، ارزش های مذهبی و معنوی به عنوان مفهومی کلی و فراگیر مدنظر قرار گرفته است. در متون بهداشت عمومی اروپایی، اساس معنوی و مذهبی را مهم شمرده اند. همچنین در متون بهداشت عمومی امریکا به ترکیبی از معنویت با مذهب و رفاه اشاره شده است، هرچند در تعریفی سازمان جهانی بهداشت از سلامت، اشاره به بعد سلامت معنوی مورد غفلت قرار گرفته است (رالف، 2010). اما با این حال تعریفی بنیادی و کاربردی بدست نیامده است که بتواند راهگشای بسیاری از محققین و توسعه علمی باشد (جورج و همکاران، 2000).

برخی تعاریف که تلاش کرده‌اند به دو بعدی بودن سلامت معنوی بپردازند، تعاریف قابل درنگی هستند. هانگلمان و همکارانش سلامت معنوی را به‌عنوان حسی از ارتباط داشتن، هماهنگی بین خود، دیگران، طبیعت و وجود متعالی از طریق فرآیندی پویا، منسجم و دست‌یافتنی می‌دانند که منجر به شناخت از هدف نهایی و معنای زندگی می‌شود (هنگلمن و دیگران، 1985).

هانگلمان و همكارانش در يك مطالعه كيفي ويژگيهاي سلامت معنوي را شناسايي نموده اند. آنان در اين مطالعه، سلامت معنوي را به عنوان حسي از متصل بودن، هماهنگي بين خود ديگران، طبيعت و وجود متعالي كه از طريق يك فرايند رشد پويا و منسجم دست يافتني است و به يك شناخت هدف نهايي و معناي زندگي منجر مي شود، بیان می کنند.
گومز و فيشر سلامت معنوي را با اصطلاح حالتي از بودن، احساسات مثبت، شناخت ارتباط فرد با خود، ديگران و يك نيروي ماورايي و نيز فطرت تعريف مي كنند كه در صورت دارا بودن آن (سلامت معنوي) فرد احساس هويت، كمال، رضايتمندي، لذت، خرسندي، زيبايي، عشق، احترام، نگرش مثبت، آرامش، توازن دروني مي كند و داراي هدف و جهت زندگي مي شود .
بر طبق نظریه پولوتزین و الیسون (1982) سلامت معنوی دارای دو بعد عمودی و افقی است. بعد عمودی آن شامل احساس سلامتی در ارتباط با خدا (سلامت مذهبی) و بعد افقی آن شامل احساس رضایت و هدفدار بودن در زندگی است (سلامت وجودی).

رضایی، سید فاطمی و ادیب حاج باقری (1387) در این باره می نویسند: سلامت معنوی تعادل بین جنبه های جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی فرد است که باعث آرامش ذهن و احساس تمامیت و رفاه می شود و فرایندی از پیشرفت فرد به سوی ارتباطی هماهنگ است که از نیروهای درونی فرد سرچشمه می گیرد. سلامت معنوی در مراحل بالای هرم نیازهای مازلو قرار دارد و نمایانگر کیفیت زندگی فرد در بعد معنوی است (ص 32).

زمانی که فردی اظهار سلامتی واقعی می کند، بدین معناست که او علاوه بر داشتن سلامت جسمی، به حقیقت و بنیان قوی معنوی در خود پی برده است (فراهانی نیا و عباسی، 1390، ص17).
در جمع بندي كلي اين مبحث، در يك تعريف جامع و مانع و در ترسيم فضاي مفهوم واژ ه اي سلامت معنوي شاید بتوان گفت سلامت معنوي عبارت است از برخورداري از حس پذيرش، احساسات مثبت، اخلاق، و حس ارتباط متقابل مثبت با يك قدرت حاكم و برتر قدسي، ديگران و خود كه طي يك فرآيند پويا و هماهنگ شناختي، عاطفي، كنشي و پيامدي شخصي حاصل مي آيد. (عباسی و همکاران 1391).

 همچنین‌ هاکز و همکارانش، سلامت معنوی را حسی از ارتباط داشتن با دیگران، داشتن معنی و هدف در زندگی و داشتن اعتقاد و ارتباط با یک قدرت متعالی تعریف کردند (هاوکس و دیگران، 1995).
گومز و فیشر سلامت معنوی را به حالتی از بودن، احساس‌های مثبت، شناخت ارتباط فرد با خود، دیگران و یک نیروی ماورایی و نیز فطرت تعریف کرده‌اند که در صورت دارا بودن آن - سلامت معنوی - فرد احساس هویت، کمال، رضایتمندی، عشق، احترام، نگرش مثبت، آرامش، توازن درونی می‌کند و زندگی‌اش هدفمند می‌شود (گومز و فیشر، 2003).
با توجه به تحقیقات صورت‌گرفته می‌توان گفت که سلامت معنوی به برخورداری از حس پذیرش، احساس مثبت، اخلاق و حس ارتباط متقابل با یک قدرت حاکم و برتر قدسی، دیگران و خود اطلاق می‌شود که طی فرآیندی پویا و هماهنگ شناختی، عاطفی، کنشی و پیامدهای شخصی حاصل می‌آید. همچنین از مؤلفه‌های اصلی سلامت معنوی می‌توان به شناخت معنوی، عواطف معنوی، کنش‌های معنوی و ثمرات معنوی اشاره کرد (عباسی و دیگران، 1391).

سلامت معنوی به‌عنوان احساسی درونی و رضایت‌بخش توام با ارتباطات سازنده با خود و دیگران و وجود متعالی در چهارچوب فرهنگی خاص هر جامعه تعریف می‌شود که به معنادار کردن زندگی و مرگ می‌انجامد.

ابوالفضل ساجدی معتقد است که سلامت معنوی بالاترین سطح ممکن از کمال وجودی است .

این نتیجه با مروری بر تعریف سلامت معنوی حاصل شد که تعریفی پذیرفته شده، فراگیر و عام از سلامت معنوی وجود ندارد (جورج و همکاران، 2000؛ بنسلی، 1991).

علت این امر آن است که سلامت معنوی در هر فرهنگ، به طور خواسته یا ناخواسته در چهارچوب ساختار معنوی آن فرهنگ تعریف می شود (عباسی و دیگران، 1391)؛ بدینسان، مشکلات مربوط به مفهوم، شناخت و ارزیابی سلامت معنوی همچنان پابرجا است. از دیگر مشکلات مطالعات در حوزه سلامت معنوی، می توان به ناتوانی در تقسیم بندی ابعاد معنویت اشاره کرد. همچنین ماهیت عجین شده معنویت و مذهب به طور قابل ملاحظه ای باعث ایجاد ادراکات متفاوت از مفهوم سلامت معنوی در افراد و محققین این حوزه شده است (کارسون، 1989؛ ایمبلن و هالستد، 1993).

در یک تعریف جامع و مانع، می توان گفت: سلامت معنوی عبارت است از برخورداری از حس پذیرش، احساسات مثبت، اخلاق، و حس ارتباط متقابل مثبت با یک قدرت حاکم و برتر قدسی، دیگران و خود که طی یک فرایند پویا و هماهنگ شناختی، عاطفی، کنشی و پیامدی شخصی حاصل می آید. هرچند از طرح موضوع سلامت معنوی بیش از پنج دهه می گذرد، ولی همچنان ابعاد این رکنِ بسیار بااهمیت، ناشناخته باقی مانده است؛ به همین دلیل، هر کس با توجه به پارادایم حاکم و مبتنی بر جهان بینی خود سعی کرده است تعریفی ارائه دهد و مؤلفه های آن را بیان کند؛ ولی تاکنون اتفاق نظری پدید نیامده است. شاید بتوان گفت دلیل اصلی عدم توافق، مربوط به وجود دیدگاه های متنوعی باشد که در باب واژه سلامت و واژه های معنوی و معنویت وجود دارد (ابوالقاسمی، 1391، ص 46ـ57).

شناسایی راهکار مناسب در تبیین سلامت معنوی

کمیسیون الحاقی اعتباری سازمان مراقبت سلامت (JCAHO) نیز بر لزوم اعمالی که شناخت و تامین نیازهای معنوی و مذهبی بیماران را فراهم می‌کند تاکید کرده است (ونس، ۲۰۰۱). با این تفاسیر چنین به نظر می‌رسد که پرداختن به معنویت بدون بذل توجه کافی به مسایل زیربنایی تر آن مانند شناسایی نیازهای معنوی ما را به سرمنزل مقصود که سلامت معنوی است، نخواهد رسانید. از این رو پژوهشگران متعددی به شناسایی و طبقه بندی مولفه هایی که در زمره نیازهای معنوی قرار می‌گیرند پرداخته‌اند.

این مولفه ها عبارت‌اند از:

- نیاز به معنا و هدف

- نیاز به عشق و وابستگی

- نیاز به بخشودن

- نیاز به منبع امید و قدرت

- نیاز به آفرینندگی و خلاقیت

- نیاز به اعتماد

- نیاز به ابراز باورها و ارزش‌های فردی

- نیاز به فعالیت‌های معنوی

- نیاز به بیان باور فرد به خدا

در اینجا باید توجه داشت که معنویت و نیازهای معنوی با اعمال و باورهای پذیرفته شده یک فرهنگ خاص بیان شده و شکل می‌گیرد. برای مثال در جامعه ما معنویت اغلب توسط یک چارچوب مذهب، برانگیخته شده یا توسعه یافته است که بالطبع به دنبال آن نیازهای معنوی ما نیز تحت تاثیر این آموزه‌ها و اید ئولوژی ها قرار می‌گیرد. با وجود این و با وجود جایگاه معنویت و مذهب به خصوص در زمان بحران مانند تشخیص و درمان بیماری‌های مزمن یا کنارآمدن با مشکلات در فرهنگ ایرانی اغلب به طبقه بندی‌هایی از نیازهای معنوی استناد می‌کنیم که بر اساس پژوهش‌هایی با محوریت رویکردهای یهودی – مسیحی به معنویت بنا نهاده شده‌اند. این مطلب به معنای نادیده گرفتن اهمیت این طبقه بندی‌ها نیست بلکه مقصود آن است که پذیرش این طبقه بندی‌ها به عنوان نیازهایی فطری و جهان؟ شمول نباید باعث نادیده انگاشتن آثار ناشی از خلأ شناسایی این نیازها در زمینه فرهنگ بومی ما شود.

شناخت نیازهای معنوی در بیماران

انسان می‌تواند به وسیله جستجوی معنا در همه تجارب زندگی برانگیخته شود اما در تجربه بیماری و رنج و درد، معنا و معنویت جایگاه برجسته تری در زندگی بیشتر انسان‌ها پیدا می‌کنند. امروزه، مسایل مربوط به معنا و معنویت به عنوان مولفه هایی ضروری در تجربه بیماری‌های مزمن به گونه ای که می‌تواند به طور جدی نگاه افراد را نسبت به خود، بیماری و آینده تحت تاثیر قرار دهد موردپذیرش قرار گرفته است. از این رو پرداختن به نیازهای معنوی این افراد و اولویت بندی آن‌ها از اهمیتی مضاعف برخوردار است. در اینجا این وظیفه متخصصان سلامت است که با تامین نیازهای معنوی افراد به آن‌ها کمک کنند تا درزمان بحران مانند پذیرش تشخیص پایانی، فقدان فرد مورد علاقه یا سازگاری با زندگی همراه با ناتوانی دائم به حسی از معنا دست یابند. برای نیل به این هدف، برخورداری از برخی مهارت‌ها در متخصصان امر ضروری است:

- آگاهی از ارزش‌های معنوی و مذهبی خود و چگونگی تاثیر آن بر افراد دارای رسوم معنوی گوناگون.

- برقراری رابطه تفاهم آمیز و همراه با احترام با افراد دارای باورهای معنوی متفاوت از خود.

- آگاهی از تاثیر باورهای معنوی شخصی خود بر قضاوت‌های بالینی.

- حساسیت نسبت به باورها و رسوم معنوی و مذهبی مراجعان.

- تلاش برای درک جهان بینی و باورهای معنوی بی همتای فرد و اجتناب از ایجاد پیش فرض‌هایی درباره فرد تنها بر اساس وابستگی مذهبی او.

- آگاهی از چگونگی فائق آمدن بر تعارض‌هایی که در طی درمان، در ارزش‌ها و باورها ایجاد می‌شوند.

- تلاش برای آگاهی از منابع معنوی در زندگی مراجع و ترغیب او برای به کارگیری این منابع به منظور کنارآمدن، بهبود و تغییر.

چطور معنویت بر سلامت خانواده اثر می‌گذارد؟ بررسی‌های پزشکی اخیر بیانگر آن است که افراد با معنویت رفتار خود تخریبگرانه کمتری (مانند خودکشی، سیگار کشیدن ومصرف مواد مخدر) از خود بروز می‌دهند، استرس کمتری دارند و رضایت کلی‌شان از زندگی بیشتر است.

اغلب پژوهش‌هایی که معنویت را با سلامت جسمی ارتباط داده‌اند بروی افراد سالمند انجام شده‌اند؛ اما این داده‌ها بارقه‌ای از پیوند احتمالی زندگی همراه با معنویت و سلامت افراد در همه سنین هستند.

با وجودی که نشان داده شده است که معنویت افسردگی را کاهش می‌دهد، فشار خون را بهبود می‌بخشد، دستگاه ایمنی را تقویت می‌کند، اما همچنین باید در نظر داشته باشید که عقاید مذهبی مانع از مراقبت‌های پزشکی از کودکان نشود.

معنویت و سلامت جسمی: پزشکان و دانشمندان زمانی از بررسی رابطه معنویت با پزشکی پرهیز می‌کردند، اما در 10 سال گذشته این نگرش تغییر کرده است. بررسی‌ها نشان می‌دهند که مذهب و ایمان می‌تواند به بهبود سلامت و مقابله با بیماری‌ها از این روش‌ها کمک کند:

فراهم کردن حمایت‌های اجتماعی اضافی مانند گروه‌های مذهبی یاری‌رسان به بیماران.

بهبود بخشیدن به مهارت‌های کنارآمدن با بیماری‌ها از طریق دعا و این عقیده که همه چیزها هدفی دارند.

یک بررسی 7 ساله بر روی شهروندان سالمند نشان داده است داشتن ارتباط مذهبی با ناتوانی جسمی و افسردگی کمتر همراه است. میزان مرگ و میر پیش از یک تعطیلات مهم مذهبی در میان این گروه سالمندان کمتر از حد انتظار بود، به طوری که پژوهشگران پیشنهاد کردند ممکن است ایمان مرگ را در این موارد به تاخیر انداخته باشد. افراد سالمندی که به طور مرتب در مراسم مذهبی حضور پیدا می‌کنند دستگاه ایمنی سالم‌تری نسبت به آن‌هایی که در این مراسم حاضر نمی‌شوند، دارند. آن‌ها همچنین با احتمال بیشتری فشار خون به طور مداوم پایین‌تر دارند. بیمارانی که تحت عمل جراحی قلب باز قرار می‌گیرند و عقاید مذهبی‌شان به آن‌ها احساس توانمندی و آرامش می‌دهد، سه برابر با احتمال بیشتری نسبت به افرادی که بستگی مذهبی ندارند، پس از عمل زنده می‌مانند.

اقسام نگرش به سلامت معنوی
بر اساس مطالعه ابوالقاسمی، دو نوع نگاه حداقلی و حداکثری به سلامت معنوی وجود دارد. نگاه حداقلی همان نگاه ابزاری و محدود به درمان جسمی بیماران بر اساس شاخص‌های معنوی است. نگاه حداکثری و غیر‌ابزاری که سلامت معنوی را در عرض سلامت جسمی قرار می‌دهد و به‌دنبال توسعه سلامتی در معنای عام آن در فرد و جامعه است. این نگاه در پی توسعه سلامت همه‌جانبه‌ی فردی و اجتماعی جامعه است. ابوالقاسمی در مطالعه خود بیان می‌کند که در بررسی‌های سلامت معنوی توجه به این دو نگاه حداقلی و حداکثری سازوکار مناسب و تخصصی خود را می‌خواهد (ابولقاسمی، 1391).

همچنین سلامت معنوی در نگرش دینی با سلامت معنوی در نگرش غیردینی متفاوت است در نگاه مادی و اومانیستی یک نگاه حداقلی به سلامت معنوی وجود دارد و تنها به عنوان یک ابزار در اختیار درمان جسمی بیماران قرار می گیرد. ولی در نگاه دینی، علاوه بر آنچه در نگاه غیردینی مطرح میباشد، برای سلامت معنوی جایگاه وسیع تر و گسترده تری را قایل است (ابواقاسمی، 1391 ).
از طرفی بر اساس مطالعات، به‌طورکلی می‌توان گفت که ادراک و فهم افراد از دین و مذهب متفاوت است. با توجه به این مطلب، حتی تعریف سلامت معنوی در جوامعی که به دین و مذهب اعتقاد دارند نیز با اشکال‌های فراوانی همراه است. به‌نظر می‌رسد برای ارائه تعریفی جامع از سلامت معنوی در کشورمان، به تحقیقات بیشتری نیاز داریم؛ زیرا روشن کردن ارتباط معنویت با سایر مقوله‌ها و عناصر درونی جامعه بر اساس فرهنگ و ارزش‌های حاکم بر آن کار دشواری است (مرندی و عزیزی، 1389).
مرزبند و زکوی نیز در مطالعه خود با نگاهی فراتر به سلامت معنوی آن را معطوف به همه‌ی زندگی انسان می‌داند و ارائه چنین تصویری را مبتنی بر جهان‌بینی ، معرفت‌شناسی ، انسان‌شناسی و جهان‌شناسی قرآنی می‌داند (مرزبند و زکوی، 1391).

در همین راستا در طب سنتی اعتقاد به وجود قدرت مدبره یا طبیعت مورد توجه است که افعال فرآیندها و کنش‌های درونی را تنظیم می‌کند و موجب سلامت فرد می‌شود (اصفهانی، 1389).
در مطالعه عباسی و همکاران، سلامت معنوی بر مبنای فرآیندی از کنش متقابل انسان در جهان هستی و قدرتی برتر و حاکم قدسی تعریف شده است. همچنین پیشنهاد کردند که در سنجش سلامت معنوی افراد باید شناخت‌ها، کنش‌ها، عواطف و ثمرات شخصی افراد مورد بررسی قرار گیرد (عباسی و دیگران، 1391).

کارل گوستاو یونگ

یونگ نیز به رابطه میان ساحت معنوی و روانی انسان اشاره می‌کند و می‌گوید: من حتی یک بیمار را ندیده‌ام که اساساً، حل مشکلش به یک گرایش دینی از زندگی وابسته نباشد؛ منشأ بیماری روانی در بیماران به ارضاء نشدن نیازهای معنوی آنها بازمی‌گشت. تنها وقتی که به دین بازگشتند و نیاز معنوی شأن برآورده شد، بیماری‌شان هم به طور کامل درمان شد.

فرانکل

به اعتقاد فرانکل سه عامل جوهر وجود انسان را تشکیل می دهد: معنویت، آزادی و مسؤولیت. از نظر ، فرانکل، سلامت روان مستلزم تجربة شخصی این سه عامل است. به باور او، در معنای انسان سالم معنویت مستتر است. وی معتقد است در سایة همین سلامت معنوی است که فرد به کمال می رسد و فراتر از ابعاد عینی و مادی زندگی می کند (فرانکل، 1993 ).

مارگارت ویلز

همچنین بر اساس نظریه مارگارت ویلز (2007) افزون بر خود روانی و خود بدنی، خود معنوی نیز وجود دارد که در مرکز قرار دارد. ویلز معنویت را یک عامل فعال می داند که موجب ارتقای سلامتی است . و در مرکزیت سازه سلامت قرار دارد .

سیمپسون و لوانگر

سیمپسون و لوانگر (1987) با یک مرور مطالعاتی گسترده ابعاد سلامتی را توصیف کردند. آنها سلامت روانی را سلامت روان شناسانه نامیدند که شامل عواطف و منبعی برای قابلیت های عقلانی و درک ذهنی است. آنان بعد سلامت روحی یا سلامت معنوی را سلامت شخصی می نامند و آن را با مفهوم تعالی نفس مرتبط می دانند که منعکس کننده سیستم ارزشی فرد است و ممکن است مربوط به عقیده ای در مورد پدیده ای ماورایی یا طبیعی باشد و یا قانون عملی و منبع مذهبی (صفاری و شجاعی زاده، 1387 ).

هنگلمن ( هنگلمان )

هنگلمن سلامت معنوی را به عنوان حسی از ارتباط داشتن، هماهنگی بین خود، دیگران، طبیعت و وجود متعالی از طریق فرآیندی پویا، منسجم و دست یافتنی می دانند که منجر به شناخت از هدف نهایی و معنای زندگی می شود (هنگلمن و دیگران، 1985)

هانگلمان و همکارانش سلامت معنوی را به‌عنوان حسی از ارتباط داشتن، هماهنگی بین خود، دیگران، طبیعت و وجود متعالی از طریق فرآیندی پویا، منسجم و دست‌یافتنی می‌دانند که منجر به شناخت از هدف نهایی و معنای زندگی می‌شود (هنگلمن و دیگران، 1985).

هانگلمان و همكارانش در يك مطالعه كيفي ويژگيهاي سلامت معنوي را شناسايي نموده اند. آنان در اين مطالعه، سلامت معنوي را به عنوان حسي از متصل بودن، هماهنگي بين خود ديگران، طبيعت و وجود متعالي كه از طريق يك فرايند رشد پويا و منسجم دست يافتني است و به يك شناخت هدف نهايي و معناي زندگي منجر مي شود، بیان می کنند.

گومز

گومز و فیشر سلامت معنوی را به حالتی از بودن، احساس‌های مثبت، شناخت ارتباط فرد با خود، دیگران و یک نیروی ماورایی و نیز فطرت تعریف کرده‌اند که در صورت دارا بودن آن - سلامت معنوی - فرد احساس هویت، کمال، رضایتمندی، عشق، احترام، نگرش مثبت، آرامش، توازن درونی می‌کند و زندگی‌اش هدفمند می‌شود (گومز و فیشر، 2003).

سلامت معنوی در اسلام

 از نظر اسلام، هدایت و تنظیم تمایلات نفسانی عاملی برای رسیدن به کمال است؛ تمایلاتی که اگرچه در حد معمول برای سلامت مفید است، ولی زیاده روی در پرداختن به آنها سلامتی را در ابعاد مختلف با خطر مواجه می سازد. ارکان سلامت معنوی از نظر اسلام عبارتند از: معرفت به مبدأ خلقت، شناخت نظام علت و معلولی خلقت جهان، محبت نسبت به خدا و مردم، نیکوکاری و داشتن عمل صالح، پارسایی و پرهیز از گناه، تمایل به کمال، احساس امنیت و آرامش، عدالت جویی، راست گویی، خویشتن داری و صبوری، داشتن تصور مثبت نسبت به خود و دیگران، احساس ایثار و گذشت، توکل و امیدواری، تواضع، اعتدال، اصلاح بین مردم، امانت داری، پذیرش دیگران، عزت نفس و خودباوری (صفی خانی، 1386، ص 240).

خاستگاه و جایگاه سلامت معنوی در قرآن و حدیث در فرهنگ قرآن و حدیث، جایگاه سلامت معنوی، قلب است. البته نه قلبِ صنوبری و جسمی، بلکه حقیقت قلب که با تعابیری همچون روح، نفس، شخصیت و امثال آن تقریبا هم معنی می باشد. در واقع، قلب به عنوان جایگاه سلامت معنوی، شباهت فراوانی با جایگاه روان در حوزه روان شناسی دارد؛ چراکه مغز و اعصاب به عنوان جایگاه و خاستگاه امور روانی معرفی می شود. ازاین رو، همان گونه که جسم بیمار می شود، قلب و روح هم بیمار می گردد و همان گونه که باید در پی علاج جسمانی بود، باید روح را نیز معالجه نمود. بنابراین، جایگاه اصلی سلامت معنوی، قلب و بُعد درونی انسان است که نزدیک ترین تعبیر روان شناختی آن، شخصیت می باشد. این قلب در فرهنگ قرآنی، بیمار می شود، شفا می یابد و مورد خطاب قرار می گیرد. ازاین رو، می توان گفت که همه صفات و حالات مطلوب یا نامطلوبی که در قرآن، به واژه قلب و جمع آن، یعنی قلوب، نسبت داده شده است، به برخی ابعاد شخصیت یا به کل آن، یعنی کلیت روان شناختی انسان، مربوط می شود (ابوالقاسمی، 1391، ص 51، به نقل از سالاری فر و همکاران، 1389، ص 78).

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارا (اسراء: 82)؛ قرآن را نازل می کنیم که شفا و رحمت برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی افزاید. در جای دیگر می فرماید: الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد: 28)؛ آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش می یابد. قرآن شفاست؛ چون بیماری های روانی پیروانِ خود را درمان می کند، و رحمت است؛ زیرا دل های پیروان خود را سلامت، صحت و استقامت می بخشد تا به کسب اخلاق فاضله بپردازند و از زندگی انسانی بهره مند گردند.

در قرآن کریم، قلب عبارت است از چیزی که در هنگام مرگ به گلوگاه می رسد: وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ(احزاب: 10)؛ و جان ها به لب رسیده بود. و در جای دیگر، آن را عبارت از چیزی دانسته که متصف به گناه و ثواب می شود: فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (بقره: 283)؛ قلبش گناهکار است. معلوم است که عضو صنوبری شکل گناه نمی کند؛ پس مراد از قلب همان جان و نفس آدمی است.

یکی دیگر از معانی قلب، عقل است. به علاوه، قلب مظهر عواطف است و هرگاه برقی از عواطف و ادراکاتی که مایه حرکت و جنبش است در روح انسان آشکار شود، نخستین اثرش در همین قلب جسمانی ظاهر می گردد؛ ضربان قلب دگرگون می شود، خون با سرعت به تمام ذرات بدن انسان می رسد و نشاط و نیروی تازه ای به آن می بخشد؛ بنابراین، اگر پدیده های روحی به قلب نسبت داده می شود به خاطر آن است که نخستین مظهر آن در بدن انسان یعنی قلب اوست (دهکردی، 1389، ص 29).

در خصوص بیماری قلب، امیرالمؤمنین علیه السلاممی فرماید: ای فرزند! یکی از گرفتاری ها فقر است، و از آن هم سخت تر بیماری بدن، و بدتر از آن، بیماری قلب است. و نیز می فرماید: صحت بدن بهتر است، اما بهتر از آن قلب باتقوا می باشد (مجلسی، 1389، ج 1، ص 578). قرآن کریم، گناه قلب را بیماری دل دانسته است: فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یکْذِبُونَ(بقره: 10)؛ در دل هایشان مرضی است و خدا بر مرضشان افزود و به (سزای )آنچه به دروغ می گفتند عذابی دردناک (در پیش )خواهند داشت. و یا در جای دیگر می فرماید: إِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِینُهُمْ وَمَن یتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (انفال: 49)؛ آن گاه که منافقان وکسانی که در دل هایشان بیماری بود می گفتند اینان (مؤمنان )را دینشان فریفته است و هر کس بر خدا توکل کند (بداند که )در حقیقت، خدا شکست ناپذیر حکیم است. مفهوم و ویژگی های سلامت معنوی را در قالب تعابیر قرآنی حیات طیبه و قلب سلیم می توان یافت. در قرآن کریم آمده است: مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ (نحل: 97)؛ هر کس عمل صالح کند، درحالی که مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می بخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند خواهیم داد.

از این آیه، به روشنی برمی آید که ثمره نسبت یافتن با خداوند، که به اهل ایمان و عمل صالح می رسد، حیات طیبه است. انسانِ برخوردار از حیات طیبه، برخوردار از حیاتی است که از هر چیزی که آن را کدر و فاسد می کند، عاری می باشد. حیات طیبه و زندگی معمولی در مرتبت و منزلت با هم تفاوت دارند؛ نه در عدد و شمارش؛ چنان که وصف حیات، به طیبه، خالص و منزه بودن آن از هرگونه خباثت و آلودگی را نشان می دهد. قلب سلیم نیز در قرآن، از تعابیر دیگری است که از شاخص های سلامت معنوی می باشد.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (صافات: 84)؛ به خاطر بیاور هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد. قلب در قرآن، یکی از ابعاد روح است که هم منشأ صفات و ویژگی های عالی و انسانی، و هم منشأ سقوط انسان و رذایل می باشد؛ بدین معنا که در قرآن صفات مختلفی همچون درک کردن، اندیشیدن، ترس و اضطراب، ایمان، تقوا، اطمینان و الفت، به قلب نسبت داده شده است (مجدفقیهی، 1389).

در فرهنگ و فضای ایرانی‌اسلامی، مهم‌ترین عامل تأثیرگذار بر سلامت فرد رسیدن به سلامت معنوی است که اندیشه و ادبیات آن بر اساس قرآن به وسیله ده‌ها عارف و ادیب شکل گرفته و تدوین یافته است و منبعی برای توصیف سلامت معنوی و ارائه راه‌های رسیدن به آن به شمار می‌رود.

علیرضا اعرافی

علیرضا اعرافی معتقد است که نظریه سلامت معنوی اسلام، عقلانی - عاطفی و مبتنی بر یک فلسفه و عقلانیت است و صرفاً عاطفی نیست. سلامت معنوی و معنویت یک امر قلبی و درونی است و دارای آیین و شعائر نیز هست. این امر درونی و احساس معنوی، همزمان در رفتارهای سبک زندگی تجلی پیدا می کند. سلامت معنوی همزمان امری فردی، اجتماعی و سیاسی است.

علیرضا اعرافی معتقد است که مهمترین عواملی که نابسامانی روحی به وجود می آورد را «ترس از مرگ، مرض، مصیبت ها و سختی ها»، «بلاهای اجتماعی طبیعی»، «ناکامی ها و شکست ها»، «معارضاتی که انسان با آنها مواجه می شود»، «ارزیابی های ناتمام از خویشتن که منشاء کبر و غرور است»، «لذت ها و خوشی هاس مهار نشده» و «بی معنایی و پوچی در زندگی» می باشند .