ریک اسنایدر (Rick Snyder) که یکی از روان‌شناسان مثبت‌گرا بوده است، اعتقاد دارد کسانی که امیدوارانه فکر می‌کنند به موفقیت‌های بیشتری می‌رسند و هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی از افراد ناامید سالم‌تر هستند.

اسنایدر ( اشنایدر ) مجذوب مفاهیمی چون امید و بخشش بود. در طول فعالیت حرفه‌ای خود، او شش کتاب درباره‌ی نظریه‌ی امید نوشته و ۲۶۲ مقاله درباب نقش امید در زندگی و جنبه‌های گوناگون آن همچون سلامتی، کار، تحصیل و مفاهیم شخصی منتشر کرده است.

یکی از حقایق بدیهی زندگی، این است که حتی با بهترین برنامه ریزی و استراتژیک‌ترین نقشه هم ممکن است آدم به بیراهه برود. امید، آن حالت ذهنی است که فارغ از میزان استعدادها و مهارت‌هایتان، به شما کمک می‌کند در پیچ و خم‌های صعب‌العبور زندگی از پا نیفتید و در شرایط دشوار و طاقت‌فرسا بتوانید به مسیر ادامه بدهید.

امید صرفا یک حس خوشحال‌کننده نیست؛ بلکه مکانیزمی است برای بقای ما انسان‌ها که بدون آن هرگز نمی‌توانستیم در دنیا تاب بیاوریم. امید، یک هیجان مثبت است. سازۀ امید در روانشناسی کلاسیک، دارای مؤلفه های هدف، انگیزه و راهیابی است ( اسنایدر، 2000 ).

از نظر اشنايدر اميد فرايندي است كه طي آن افراد ابتدا اهداف خود را تعيين مي­كنند، سپس راهكارهايي براي رسيدن به آن اهداف خلق مي­كنند و بعد از آن انگيزه لازم براي به اجرا درآوردن اين راهكارها را ايجاد كرده و در طول مسير حفظ مي­كنند. اشنايدر و همكاران (1991) يك نظريه تركيبي مبتني بر هدف را مطرح كردند كه بسط يافته مدل تك بعدي سنتي بود و براي اولين بارزمينه اي را براي امكان سنجش معتبر و قابل اعتماد اميد در افراد گشود.

از نظر اشنایدر (1995)، اُمید یک هیجان انفعالی نسیت که تنها که در لحظات تاریک زندگی پدیدار می شود بلکه فرآیندی شناختی است که افراد به وسیله آن، فعالانه اهداف خود را دنبال می کنند.

اسنایدر (1994) از این ایده حمایت می‌کند که امیدواری وضعیتی شناختی یا تفکری است که افراد را قادر می‌سازد که اهداف واقعی، اما چالش‌برانگیز و قابل پیش‌بینی را مدون سازند و سپس به آن اهداف از طریق اراده معطوف به خود، انرژی و ادراک کنترل درونی شده دست یابند. این چیزی است که اسنایدر و همکارانش از آن به عنوان قدرت اراده یاد می‌کنند. همچنین، اسنایدر بعد سومی را هم با عنوان راهکار بیان نموده که به معنای خلق راه‌های جایگزین جهت برون رفت از مشکلات است.

طبق نظریه‌ی امید اشنایدر ، تفکر امیدوارانه از ترکیب سه چیز حاصل می‌شود یا به عبارتی بر سه مؤلفه مركزي بنيان گذاشته شده است :

  1. اهداف : مواجهه با زندگی به شکل هدف‌گرا
  2. مسیرها ( گذرگاه ها ) : پیدا کردن مسیرهای گوناگون برای رسیدن به اهداف
  3. عاملیت ( عامل ) : باور شخص به توانایی خود در ایجاد تغییر و محقق کردن اهداف خود

ار نظر اشنایدر اُمیدواری فرآیندی است که طی آن افراد 1- اهداف خود را تعیین می کنند 2- راهکارهایی برای رسیدن به آن اهداف خلق می کنند 3- انگیزه لازم برای به اجرا در آوردن این راهکارها را ایجاد کرده و در طول مسیر حفظ می کنند. این سه مؤلفه به عنوان اهداف، تفکر گذرا و تفکر عامل (کار گزار) شناخته می شوند. اهداف، نقاط پایان رفتارهای هدفمند هستند (اشنایدر و همکاران، 1997). به عبارت دیگرتقریباً همه آنچه که یک فرد انجام می دهد به سمت دستیابی به یک هدف است. هدف شامل هر چیزی است که فرد مایل به دستیابی انجام و تجربه یا به خلق آن است (اشنایدر و همکاران، 2002).

اسنایدر و همکاران، نشان دادند که ساختار امید شامل سه مؤلفه هدف گذاری ( فرد اهداف خود را تعیین کند ) ، راهیابی ( راهکارهایی برای دستیابی به آن اهداف بیابد ) ، عاملیت ( انگیزۀ لازم برای حرکت در مسیرهای تصور شده به سوی هدف را ایجاد و حفظ کند ) ( اسنایدر و همکاران، 2000 ). این سه مؤلفه بر یکدیگر اثر متقابل دارند. تعیین اهداف مهم، منجر به افزایش انگیزه و انگیزه موجب مسیریابی می شود ( پرچم و محققیان، 1390 ). سازوکارهای تبیین شده توسط اسنایدر، برای تقویت امید مناسب است. سه عامل هدفگذاری، ایجاد و حفظ انگیزه، راهیابی با امید مرتبط اند و موجب تقویت آن می شوند.

اسنایدر می‌گوید افرادی که تفکر امیدوارانه دارند؛ آنهایی هستند که قادرند اهداف مشخصی تعیین کنند، چند راه شدنی برای رسیدن به این هدف‌ها پیدا کنند و حتی اگر به مشکل برخوردند، باز هم به مسیر ادامه داده و ثبات قدم داشته باشند.

افکار امیدوارانه عقایدی را نشان می دهند که فرد می تواند از طریق آنها راه های رسیدن به اهداف مورد تمایل را پیدا کند و برای استفاده از آنها برانگیخته شود. همچنین این نظریه امید را به عنوان سائقی برای هیجانات و سلامتی افراد می داند (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۲).

هم نظریه امید اسنایدر و هم تعریف امید بر شناخت هایی تأکید می کند که بر اساس افکار هدفدار ساخته شده اند. امید را می توان به عنوان افکار هدفدار تعریف کرد که در آن شخص تفکر راهبردی (توانایی درک شده برای پیدا کردن راهی برای رسیدن به اهداف دلخواه) و تفکر عاملی (انگیزه لازم برای استفاده از آن راه ها) را به کار می برد (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۷). معمولاً اعمال بشر هدفدار هستند، ولی اهدافی که به اندازه کافی ارزشمند باشند و هوشیارانه دنبال شوند به عنوان امید شناخته می شوند. اهداف ممکن است کوچک یا بزرگ باشند، و یا بر حسب دسترسی به آن از آسان تا خیلی سخت تغیر کنند (اسنایدر، ۲۰۰۵).

در نهایت به نظر اسنایدر امید عبارت است از “توانایی درک شده برای تولید راه هایی به سمت اهداف خوشایند، همراه با انگیزه درک شده برای استفاده از آن راه ها تا فرد به هدف مورد نظر برسد” (اسنایدر، ۲۰۰۰). در این چهارچوب دو عاملی، عامل به حس کارآمدی (یا قصد و اراده) در حرکت به سمت اهداف فردی و راهبردها به طرح برنامه و راه ها برای دستیابی به اهداف دلخواه برمی گردد (برایانت و ونگروس، ۲۰۰۴).

الف) تفکر هدف ( تفکر راهبردی )

اساس نظریۀ امید، بر مبنای اهمیت و ضرورت اهداف بنا شده است. در واقع اهداف، یکی از ابعاد کلیدی نظریۀ امید است که ميتوانند كوتاه مدت يا بلند مدت باشند و از نظر اهميت طبقهبندي می شوند. تقریباً تمامی آنچه که یک فرد انجام می دهد، به سمت دستیابی به یک هدف است. هدف، شامل هر چیزی است که خود فرد مایل است به آن دست یابد و آن را انجام دهد یا آن را تجربه و یا ایجاد کند.

اشنايدر (2000 )با توجه به مصاحبه­ هاي متعددي كه با افرادداشت معتقد است مردم دراين ادعا كه هر كاري كه انجام مي­دهند سعي دارند در آن هدفي را دنبال كنند يك كلام بودند. اهداف نقاط پايان و يا زنجيره عمل ذهني را ايجاد مي­كنند، آنها مرجع تئوري اميد هستند (اشنايدر، 1994، اشنايدر و چيونز و سيمپسون 1997)

اهداف اساس نظريه اميد هستندكه مي­توانند كوتاه مدت يا بلند مدت باشند وازنظر اهميت طبقه­بندي شوند، اهداف بايستي براي تسخير ذهن هشيار ما به حد كافي ارزشمند باشند و نيز اهداف اميدوارنه نوعي عدم حتميت بهمراه خود دارند. يك سر اين زنجيره-اطمينان قطعي- اهدافي با احتمال نائل شدن 100% است، آنها نياز به اميد ندارند. در سر ديگر اين زنجيره، اهداف غيرقابل دفاع (كه احتمال نائل شدن به آنها 0% است) وجود دارند كه بيش از اين كه مفيد باشند غيرمولد هستند. درواقع تحقيقات اين بحث را تأييد مي­كند كه به نظر مردم اميد، يك كاميابي است كه درمواقعي كه احتمال رسيدن به هدف در حد متوسط مي­باشد وجود دارد ( آوريل و همكاران، 1990 به نقل ازاشنايدر،‌2000).

در نظريه اميد، اهداف منبع اصلي هيجان هستند، هيجان مثبت ناشي از دستيابي به هدف يا تصور نزديك شدن به آن است، در حاليكه هيجان منفي ناشي از شكست در دستيابي به هدف يا تصور دور شدن از آن است (اشنايدر، 2002). با توجه به پيوند بين دستيابي به هدف و عاطفة مثبت، ممكن است به نظر برسد كه بهترين راهكار، تعيين اهداف آسان و كاملاً قابل دستيابي است. اما افراد داراي اميد بالا معمولاً به دنبال اهدافي هستند كه داراي ميزاني متوسط از دشواري باشند (اشنايدر، 1994).

اهداف، نیروی محرک هر رفتاری هستند و می توانند در دامنۀ یک حرکت ساده برای بیدار شدن به هنگام شنیدن زنگ ساعت تا تعمیر بخشی از یک هواپیما و گاهی به پیچیدگی کسب یک مدرک دانشگاهی داشته باشند (علاالدینی، 1387). از طرفی در نظریۀ امید، اهداف، منبع اصلی هیجان هستند. هیجان مثبت، ناشی از دستیابی به هدف یا تصور نزدیک شدن به آن است، در حالی که هیجان منفی، ناشی از شکست در دستیابی به هدف یا تصور دور شدن از آن است (اسنایدر، 2002).

با توجه به وجود این پیوند بین دستیابی به هدف و عاطفه مثبت، ممکن است چنین به نظر می رسد که بهترین راهکار، تعیین اهداف آسان و قابل دستیابی است، اما افراد دارای امید بالا، معمولاً به دنبال اهدافی هستند که دارای میزانی از عدم قطیعت و یا سطح دشواری متوسط باشند، یعنی اهدافی که اندکی دشوارتر از اهداف دست یافتۀ قبلی باشند (اسنایدر، 1994). اهداف، باید ارزش کافی داشته باشند تا تفکر هوشیار فرد را اشغال کنند. اهداف امیدوارانه، دارای مقداری از عدم قطیعت هستند و اهدافی که احتمال دستیابی به آنها صددر صد باشد، مستلزم امید نیستند. همچنین اهدافی که احتمال دستیابی به آنها نیز، صفر باشد مستلزم امید نیستند (اسنایدر، 2000).

بنابراین، طبق این نظریه، بهترین اهداف، اهدافی هستند که انگیزه فرد را افزایش دهند و پایدار باشند، یعنی اهدافی که به صورت دقیق و عینی، مشخص می شوند، میزان دشواری متوسط دارند ور درآینده ای نزدیک، به وقوع می پیوندند (علاالدینی، 1387).

برای دستیابی به هدف، مردم باید خودشان را برای ایجاد مسسیرهای عملی جهت دستیابی به آنها توانا ببینند. این فرآیند که تفکر راهبردی نامیده می شود، به معنی توانایی درک شده فرد در تولید راه های عملی برای رسیدن اهداف است (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۲).

این تفکر راهبردی به وسیله اظهارات درونی که شبیه جمله زیر است مشخص می شود: “من راهی برای دستیابی به آن پیدا می کنم”. تفکر راهبردی شامل افکاری می شود که فرد قادر است حداقل یک راه و اغلب بیشتر برای رسیدن به اهداف مطلوب پیدا کند. تولید چندین راه هنگام مواجهه با موانع خیلی مهم است و افراد امیدوار خود را برای یافتن راه حل های متناوب توانا می بینند، به عبارت دیگر، افراد امیدوار واقعاً قادر به خلق راه های گوناگون هستند (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۲).

یکی از ضروریات تفکرامیدوارانه، راه های رسیدن به اهداف مطلوب است، هدف مغز این است که توالی علیت را پیدا کند (برای مثال A®B). تفکر راهبردی توانایی فرد را برای تولید راه های احتمالی رسیدن به هدف مورد استفاده قرار می دهد. این حالت در شکل زیر نشان داده شده است، جائی که هدف مطلوب (B) است و فرد (A) خود را قادر به رسیدن به هدف می داند (اسنایدر، ۲۰۰۰).

تفکر هدف‌گرا و به طور کلی اهداف، بنیان نظریه‌ی امید هستند.

هدف‌ها می‌توانند کوتاه‌مدت یا بلند‌مدت باشند. اهداف ممکن است شکل عبارت و جمله به خود بگیرند؛ مانند «من می‌خوام ترفیع شغلی پیدا کنم» یا اینکه تصویری ذهنی باشند؛ مثلا وقتی که خودتان را در حال زدن یک شوت عالی تصور می‌کنید یا وقتی که در مورد لحظه‌ای که بالاخره موفق می‌شوید یک قطعه‌ی پیانو را بدون هیچ اشکالی بنوازید، خیال‌پردازی می‌کنید.

اسنایدر هنگام مصاحبه با افراد مورد آزمایش پژوهشش، متوجه شد که آنها زمانی بیشترین میزان امید را گزارش می‌کنند که اهداف‌شان دست‌یافتنی باشد، اما در آن واحد کمی عدم اطمینان و ابهام هم در مورد آن وجود داشته باشد.

به اهداف خودتان فکر کنید. آیا هدف‌هایتان دست‌یافتنی و در عین حال چالش‌برانگیز هستند؟ از روش هدف گذاری SMART، کمک بگیرید تا هدف‌هایی که تعیین می‌کنید مشخص، قابل اندازه‌گیری، دست‌یافتنی، مرتبط و زمان‌دار باشند. به کمک تخیل خود می‌توانید خواسته‌های زندگی‌تان را تجسم کنید و موفقیت آینده را در ذهن‌تان به تصویر دربیاورید.

اگر مدیریت ، ریاست یا رهبری را برعهده دارید، کارمندان‌تان را تشویق کنید تا با استفاده از روش‌هایی که بالا ذکر شد اهداف خود را تعیین کنند. همچنین می‌توانید به آنها کمک کنید تا یک بیانیه مأموریت شخصی بنویسند که مشخص می‌کند قرار است به چه چیزهایی در زندگی برسند.

ب) تفكرات گذرگاه ( جست‌وجوی مسیرهای موفقیت )

اصطلاح «تفکر راهبردی» به این باور فرد اطلاق می‌شود که قادر است مسیر مناسبی برای رسیدن به هدف‌هایش پیدا کند. هرچقدر در پیدا کردن مسیرهای جدید مصمم‌تر و خلاق‌تر باشید؛ به همان اندازه امیدوارتر خواهید بود. اگر مانع غیر قابل حلی سر راه‌تان سبز شود، خیلی راحت می‌روید و یک راه دیگر پیدا می‌کنید!

به هدفی که در نظر گرفته‌اید فکر کنید. چه کارهایی باید بکنید تا محقق شود؟ فهرستی از قدم‌هایی که لازم است برای رسیدن به هدف بردارید، بنویسید.

حالا به این فکر کنید که در طی این مسیر، با چه موانع و پیچیدگی‌هایی ممکن است مواجه شوید. در مورد چه چیزهایی ممکن است مجبور شوید ریسک کنید؟ با تنظیم یک برنامه‌ی اقتضایی، برای مشکلات ممکن آماده شوید. مطالب دوره‌های حل مسئله و خلاقیت برای پیدا کردن راه چاره به دردتان می‌خورند.

تفكرات گذرگاه؛ توانايي­هاي درك شده شخص هستند كه راه­هاي عملي را براي اهداف خواسته شده بوجود مي­آورند. تفكر گذرگاه اغلب قابل مشاهده در گفتار دروني از قبيل «من راهي براي انجام اين كار پيدا خواهم كرد» مي­باشد اگرچه تفكر گذرگاه خواستار تنها يك گذرگاه قابل استفاده به هدف خواسته شده است، اما افراد داراي سطوح اميد بالاتر اغلب قادر به تصور چندين گذرگاه هستند و از تفكر واگرا استفاده ميكنند اين راه هاي متناوب هنگامي كه فرد مجبور به مقابله با مانع يا مشكل در رسيدن موفقيت ­آميز به اهداف مي­ شود، تعيين كننده هستند. تفكر گذرگاه توانايي ادراك شدة فرد براي شناسايي و ايجاد مسيرهايي به سمت هدف است (اشنايدر، 1994) از آنجا كه برخي از طرح­ها و نقشه­ ها ممكن است با شكست مواجه شوند، افراد داراي اميد بالا، به منظور مقابله با موانع احتمالي، چندين گذرگاه را در نظرمي­گيرند / (اشنايدر، 1991، 1996، ايروليگ و همكاران، 1998).

لازم به ذكر است كه آثار سودمند اميد، ناشي از توانايي واقعي در ايجاد گذرگاه ­ها نيست بلكه ناشي از اين ادراك است كه چنين گذرگاه­هايي در صورت لزوم مي ­توانند توليد شوند (اشنايدر و همكاران، 1991 نشان داده شده­اند كه رفتار هدفمند از آن طريق برافكار فعلي و بلندمدت مربوط به سوي هدفها و نقش كازگزاري فردي در نيل به اين هدف­ها؛ و ميزان ارزش گذاري به هدفها جاري تأثير مي­گذارد.

ج) تفکر عاملی ( ایجاد تغییر )

قابلیت ما برای تفکر امیدوارانه از اوایل کودکی شروع به رشد می‌کند. از همان لحظه‌ی تولد، ما کم‌کم می‌توانیم از همبستگی‌ها (این که چه چیزهایی به هم وابسته هستند و معمولا همراه با هم اتفاق می‌افتند) سر در بیاوریم و در نهایت به جایی می‌رسیم که درکی از علیت پیدا می‌کنیم؛ یعنی متوجه می‌شویم که A باعث رخ دادن B می‌شود. درک علیت، بنیان «تفکر راهبردی» است که یکی از سه عنصر نظریه‌ی امید اسنایدر به شمار می‌رود.

وقتی که به یک‌سالگی می‌رسیم، «تولد روانی» رخ می‌دهد و ما درکی از هویت به‌دست می‌آوریم. در همین زمان‌هاست که متوجه می‌شویم می‌توانیم رخدادها را به وجود بیاوریم یا به عبارت دیگر، «علت» وقایع باشیم. این همان چیزی است که در نظریه‌ی امید «تفکر عاملی» نام می‌گیرد.

به کمک همدیگر، تفکر عاملی و تفکر راهبردی ابزارهایی که برای تعقیب کردن اهدا‌‌ف‌مان نیاز داریم را برای‌مان تأمین می‌کنند. اسنایدر در پژوهش خود در سال ۱۹۹۹، دریافت که کسانی که در مقیاس اندازه‌گیری امید نمرات بالاتری کسب کرده بودند در رسیدن به اهداف خود در عرصه‌های ورزشی و علمی بیشتر موفق بودند تا کسانی که نمرات‌شان در مقیاس امید پایین بود. اسنایدر چنین نتیجه گرفت که این موضوع باعث می‌شود این افراد اعتماد به نفس و به‌زیستی بالاتری نیز داشته باشند.

«عاملیت»، باور راسخ و مداوم شما به این عقیده است اگر به طور پیوسته در مسیرهایی که به سوی هدف پیدا کرده‌اید، حرکت کنید، سرانجام به خواسته‌تان خواهید رسید.

اهمیت تفکر عاملی به‌خصوص زمانی معلوم می‌شود که با مانعی در مسیرتان مواجه شوید؛ تفکر عاملی آن انعطاف و تمایلی که برای تغییر مسیر نیاز دارید را به شما می‌دهد تا از راه مسدودشده یا مختوم به بیراهه بیرون بیایید و بتوانید فرمان را به طرف جاده‌ی دیگری بچرخانید.

تفكرات عامل؛ به عنوان افكاري تعريف مي­شود كه بدانوسيله افراد با توجه به توانايي­شان گذرگاههايي انتخاب كنند و به تلاش خود ادامه دهند. مولفه انگيزشي نظريه اميد است كه به شخص اطمينان مي­دهد قادر به شروع و تحمل تلاش­هاي ضروري براي دنبال كردن گذرگاه خاص مي­باشد يا نه. عامل مستقيماً شناخت­هاي افراد را در مورد توانايي آنها براي شروع و تحمل رفتارهاي هدف­گرا منعكس مي­كند، و با گفتارهاي دروني مانند «من مي­توانم اين كار را انجام دهم» و «من قصد ندارم متوقف شوم» مشخص مي­شود (اشنايدر لاپوينته، كروسون و ارلي، 1998).البته بايد توجه داشت اهداف افراد بدون عزم حركت به سمت آن و حفظ تلاش لازم براي نيل به آن قابل دسترسي نخواهد بود.

مولفۀ انگیزشی در نظریه امید عامل است “توانایی درک شده فرد در استفاده از راه های مختلف به منظور رسیدن به اهداف مورد نظر” تفکر عاملی شامل افکاری است که هم شروع حرکت در مسیرهای خاص و هم ادامۀ آن مسیر را در بر می گیرد. معمولاً افراد امیدوار جملاتی را با خود تکرار می کنند، مثلاً “من می توانم این کار را انجام دهم و متوقف نمی شوم”. تفکر عاملی در همۀ افکار هدفدار مهم است اما در هنگام مواجهه با مشکلات نقش خیلی مهمی دارد. در این مواقع عامل به مردم کمک می کند تا انگیزه لازم برای به کارگیری راه های جانشین را داشته باشند (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۲).

عامل همچنین می تواند ارزیابی شخص را از توانایی خود برای ثابت قدم ماندن تا رسیدن به هدف نشان دهد. تفکر عاملی انگیزۀ لازم برای تفکر راهبردی و ادامۀ مسیر را رقم می زند. بنابراین مولفه های راهبردی و عاملی یکدیگر را حمایت می کنند، به طوری که مرتباً بر یکدیگر اثر می گذارند تا فرد به هدف مطلوب برسد (اسنایدر، ۲۰۰۰). پس این دو، حالتِ تعاملی دارند. تفکر راهبردی باعث افزایش تفکر عاملی می شود و در نتیجه تفکر راهبردی نیز بیشتر شده و این فرآیند تا دستیابی به هدف ادامه می یابد (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۲).

اما همیشه دستیابی به هدف آسان نیست و موانعی در راه رسیدن به هدف به وجود می آید. در بیشتر مواقع مردم خود را برای تولید یک راه به سمت هدف توانا می بینند ولی در هنگام مواجهه با موانع، افراد با نمره امید بالا به چندین راه جایگزین فکر می کنند. همان طور که در شکل زیرنشان داده شده است، فردی که با مانع مواجه می شود باید به فکر یک راه جانشین برای دور زدن مانع باشد. تفکر عاملی وقتی که راه اصلی مسدود است مهم است چون انگیزه لازم برای جستجوی راه های جانشین را فراهم می کند (اسنایدر، ۲۰۰۰).

اشخاص با سطح امید بالاتر موانع را به عنوان چالش تعبیر می کنند و راه های دیگری پیدا می کنند و انگیزش خود را در مسیر جدید به کار می برند. با توجه به موفقیت های کسب شده در هنگام مواجهه با موانع، افراد امیدوار با هیجانات مثبت خود به سمت جلو حرکت می کنند. افراد ناامید گیر می افتند چون راه های جدید را نمی توانند پیدا کنند، در عوض، هیجانات منفی و نشخوار فکری آنها مانع پیگیری اهدافشان می شود (اسنایدر و همکاران، ۲۰۰۷).

اغلب اوقات بزرگترین مانعی که سر راه‌مان سبز می‌شود کمبود وقت است. در دوره آموزشی مدیریت زمان می‌توانید توصیه‌ها و راهکارهایی برای از میان برداشتن این مانع بخوانید.

برای ایجاد عادت های خوب و مناسبی که به پیشرفت‌تان در مسیر کمک می‌کنند، وقت اختصاص بدهید. مثلا شاید لازم باشد برای درس خواندن در یک روز کاری، صبح‌ها کمی زودتر از خواب بیدار شوید. یا شاید بتوانید تلویزیون دیدن را کنار بگذارید تا وقتی برای ورزش کردن باز شود.

با انجام ندادن یکی از کارهای روزمره‌ی نه چندان مهم‌تان می‌توانید برای اهداف مهم خود وقت خالی کنید.

اگر احساس کردید که مخزن انگیزه‌تان دارد خالی می‌شود، برای خودتان کلاژی از تصاویر و نوشته‌های مربوط به هدف‌تان بسازید و روی دیوار بزنید. داشتن چنین چیزهایی مرتب یادتان می‌آورد که این همه تلاش را برای رسیدن به چه چیزهایی انجام می‌دهید.

اهداف بلندمدت به ثبات قدم و مداومت بیشتری نیاز دارند. یاد بگیرید توجه بلندمدت خود را تقویت کنید تا حتی اگر به این زودی‌ها قرار نبود به مقصد برسید، قادر باشید انگیزه‌تان را برای ادامه دادن مسیر حفظ کنید. با استراتژی‌هایی چون تجسم خلاق، تصدیق‌گرها و تفکر مثبت، قدرت کافی برای مداومت و پایداری را به دست بیاورید.

اعضای تیم‌تان را آزاد بگذارید تا خودشان تصمیم بگیرند چطور می‌خواهند هدف‌هایشان را محقق کنند؛ اما اطمینان حاصل کنید که برای پشتیبانی از آنها در طول مسیرشان، شرایط و منابع لازم را فراهم کرده‌اید. چند فرصت برای بردهای سریع برای خود و اعضایی تیم‌تان مهیا کنید تا اعتماد به نفس همه بالاتر برود.

در نظريه اميد، رسيدن موفقيت آميز به هدف، هيجانات مثبت را فرا مي­خواند و شكست در دستيابي هدف باعث هيجانات منفي مي­شود. اين هيجانات، به نوبه خود گذرگاههاي فرد و مؤلفه عامل را درباره تعقيب هدف آينده تغيير مي­دهند، هيجانات مثبت كه از هدف موفق نتيجه مي­شود فرد را به كوشش و انتخاب اهداف آينده­ي چالش انگيزتري سوق مي­دهد، در مقابل هيجانات منفي مطابق با شكست در دستيابي به اهداف خاص ممكن است باعث بي­ميلي فرد براي تلاش كردن و پيشرفت آينده شود. بنابراين توانايي فرد براي تعريف كردن هيجانات منفي كه از شكست­ها و مصيبت­هاي شخصي ناشي مي­شود مستقيماً تفكر گذرگاه و تفكر عامل اهداف آينده را تحت تأثير قرار مي­دهد.

چندين مطالعه در طول دهة گذشته اهميت اميد را در جمعيت بزرگسالان نشان داده، پژوهشها نشان داده كه افراد داراي اميد بالاتر از تفكرات مثبت، عزت نفس و اعتماد به نفس بيشتري نسبت به كساني كه اميد كمتري دارند، برخورد دارند. افراد باسطح اميد بالا احساسات را با انرژي بيشتري گزارش مي­كنند خودشان را به شكل مثبت­تري معرفي مي­كنند (كوري و همكاران، 1997).

افراد داراي سطح اميد بالا اصولا از مزاياي سلامتي قابل اطمينان بهره ­مند هستند. براي مثال هارني (1990) گزارش داده است افرادي كه اميد بالايي دارند علاقه بيشتري به شركت در تمرينات جسماني دارند. اميد همچنين در افرادي كه در حال بهبود يافتن از صدمه­ها و بيماري­هاي مختلف هستند موثر شناخته شده است.

همچنين پژوهش ها تحمل درد را با اميد مرتبط مي­دادند يعني افراد با اميد بالا دو برابر بيش از همتاهاي كم اميد خود درد را تحمل كرده­اند (اشنايدر و براون، 1998) اميد با پيشرفت تحصيلي نيز ارتباط دارد و چندين مطالعه اين امر را نشان داده است. دانشجويان دانشگاه كه اميد بالايي دارند در مجموع نمرات بالاتري نسبت به ساير دانشجويان كسب كرده­اند (چانگ، 1998؛ كوري، مافير، سون داگ و ساندستدت، 1999).

يك مطالعه ديگر گزارش مي­دهد كه سطوح بالاي اميد در دانشجويان دانشگاه پيش بيني كننده معدل كل بالاتر، شانس بالاتري براي فارغ التحصيلي واحتمال كمتر براي مشروط شدن بوده است (اشنايدر، شوري، جيونز، و ويلكلاند، 2002) همسان با اين يافته­ها اشنايدر (2000) نشان داد كه دانشجويان بعد از دوره ليسانس كه امتياز بالاتر در مقياس اميد گرفتند مهارت سازگاري بهتري دارند و راهبردهاي بهتري را براي دوره­هاي تحصيلات انتخاب مي­كنند در طول عملكرد افراد هم در كلاسهاي مدرسه هم دانشگاه اميد پيش بيني كنندة مهمي از پيشرفت ورزشي دانشجويان بود، اميد بالا با عملكرد برتر ورزشكاران مرتبط بوده است (كوري وديگران 1997).

مطالعه ديگر توسط (براون، كوري، هاگستروم و ساندستدت، 1999) نشان داد كه دختران با اميد بالا در اردوي ورزشي تابستاني بيشتر مايل به داشتن اهداف خاص مرتبط با پيشرفت ورزشي بودند. مطالعه مشابهي گزارش كرد كه دختران با سطح اميدواري بالاتر درباره تسليم شدن افكار كمتري دارند. مطالعات اين حد مهم به پژوهشگران دليلي براي اين باور ايجاد كرده­اند كه سازه­ي اميد موضوعي ارزشمند وابسته به زمان است كه بايد براي درك بهتر آن تلاش كرد (وال، 2006).

متأسفانه واقعيت اين است كه افراد بسياري وجود دارند كه ممكن است بدو دليل توانايي فكر كردن از روي اميدواري درباره آينده را از دست بدهند: اول اينكه آنها از زمان تولد هرگز محبت، مراقبت و توجهي كه به آنها اجازه­ي ايجاد تفكر اميدوارانه را بدهد دريافت نكرده­اند. دوم اينكه ممكن است كه در آغاز ياد مي­گيرند كه اميدوارانه فكر كنند، اما اميدشان بوسيله وقايع پراسترس زندگي در طول دوران رشد تخريب مي­شود با اين وجود روانشناسي مثبت گرا معتقد است اميد را ميتوان ايجاد و ارتقا داد.

پایۀ زیستی - عصبی امید

اگر چه اسنایدر و همکارانش معتقد بودند که امید یک مجموعه ذهنی آموخته شده است، مانعی برای این ایده وجود ندارد که عمل تفکر امیدوارانه، خصوصاً در رابطه با رفتارهای مبتنی بر هدف، پایۀ نوروبیولوژیکی دارد. نورمندر پرفروش ترین کتابش در ۱۹۹۱، «بیولوژی امید و قدرت ارتقاء روح انسان» توصیف زیر را در مورد مغز و افکار امیدوارانه نوشته است:

«محققان مغز اکنون معتقدند که آن چه در بدن اتفاق می افتد می تواند روی مغز اثر داشته باشد و آن چه در مغز اتفاق می افتد می تواند روی بدن اثر داشته باشد. امید، هدف و تصمیمفقط وضعیت های ذهنی نیستند. آنها ارتباط الکتروشیمیایی دارند که سهم زیادی در عملکرد سیستم ایمنی و اقتصاد کلی ارگانیسم بدن دارد. به طور خلاصه من یادگرفته ام که صحبت دربارۀ بیولوژی امید غیر عملی نیست… (ص. ۷۳)» (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۷).

طبق نظر پیکرینگو گری (۱۹۹۹) اعمال هدفدار بوسیله سیستم بازداری رفتاریو سیستم فعال سازی رفتاری تنظیم می شوند. سیستم بازداری رفتاری آموخته است که به تنبیه واکنش نشان دهد و به ارگانیسم خبر می دهد متوقف شود، در حالی که سیستم فعال سازی رفتاری به وسیله پاداش کنترل می شود و فرمان حرکت به جلو را صادر می کند. تحقیق مرتبطی سیستم آسان سازی رفتاری را معرفی می کند که از اعمال جستجوی مشوق ارگانیسم ها نشأت می گیرد. سیستم آسان سازی رفتاری آموخته است که مسیر دوپامین مغز میانی را به سیستم لیمبیک و آمیگدالا مرتبط کند (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۷).

سنجش امید

با استفاده از نظریه امید، اسنایدر و همکارانش مقیاس خود سنجی امید را به وجود آوردند. اسنایدر، هریسو همکاران یک مقیاس ۱۲ آیتمی را برای بزرگسالان ۱۶-۱۵ ساله و بالاتر توسعه دادند که در آن چهار آیتم راهبردها و چهار آیتم عامل ها را می سنجد و چهار آیتم انحرافی وجود دارد.

همچنین مقیاس امید کودکان، برای کودکان دبستانی و مقیاس امید خردسالان، برای کودکان پیش دبستانی تهیه شده است (کار، ۲۰۰۴؛ ترجمۀ نجفی زند و پاشا شریفی، ۱۳۸۵).

خوشبختانه این پرسشنامه ها به فارسی ترجمه شده و علاقه مندان می توانند از آنها استفاده کنند.

استراتژی آسان گیری اسنایدر

اسنایدر (2000) سه استراتژی آسان‌گیری نسبت به گذشته، سپاسگزاری نسبت به حال و در جستجوی فرصت‌های آینده بودن را برای توسعه مطرح کرده است .