هوش فرهنگی ( Cultural Intelligence ) ، نیز یکی دیگر از زیر مجموعه‌های هوش است که به عنوان بحثی جدیددرسال‌های اخیر مطرح گردیده است. منظور از هوش فرهنگی، توانایی درک قضاوت ارزشها، باورها، هنجارها و هنجارها وعادتهای فردی و جمعی است. هوش فرهنگی، توانایی افراد برای رشد شخصی ازطریق تداوم یادگیری وشناخت بهترمیراثهای فرهنگی، آداب ورسوم وارزشهای گوناگون ورفتارمؤثربا افرادی با پیشینه فرهنگی وادراک متفاوت است.

هوش فرهنگی به توانایی و مهارت برقراری ارتباط و عمکلرد اثربخش در محیط‌هایی با تنوع فرهنگی اشاره دارد. هوش فرهنگی یک قابلیت فردی برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیت هایی است که از تنوع فرهنگی برخوردارند. این جنبه از هوش، بر قابلیت‌های خاصی تمرکز دارد که برای روابط شخصی باکیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است. به عبارت دیگر این نوع هوش بر مهارت‌های شناختی تمرکز دارد.

هوش فرهنگی هم چنین بینش‌های فردی را دربر می‌گیرد که برای انطباق با موقعیت ها و تعاملات میان فرهنگی و حضور موفق در گروه های کاری چند فرهنگی مفید است. این مقوله از منظر سازمانی نیز قابل بررسی است. برای سازمان‌هایی عصر حاضر بویژه کشور ایران که از تنوع فرهنگی بالایی برخوردار است، این نوع هوش یک مهارت الزامی مدیران است. نظر به اهمیت موضوع در این مقاله به تشریح بیشتر هوش فرهنگی پرداخته شده است.

تاریخچه هوش فرهنگی

مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ایرلی و انگ (۲۰۰۳) از پژوهشگران مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. آنها این نوع هوش را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخ‌های رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کرده‌اند. آنها معتقدند: در مواجهه با موقعیت‌های فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه‌های آشنایی یافت که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در این موارد، فرد باید با توجه به اطلاعات موجود، یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند، حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجارهای محلّی نداشته باشد. بنابراین در دسته‌بندی انواع هوش این نوع هوش متفاوت از هوش اجتماعی و هوش عاطفی به شمار می‌رود.

تعریف هوش فرهنگی

در رابطه با هوش فرهنگی تعریف های مختلفی از سوی صاحب نظران ارائه شده است كه به چند مورد اشاره می گردد:

1- هوش فرهنگی یك قابلیت فردی برای درك، تغییر و اقدام اثر بخش در موقعیت هایی تعریف شده است كه از تنوع فرهنگی برخوردارند و با آن دسته از مفاهیم مرتبط با هوش سازگار است كه هوش را بیشتر یك توانایی شناختی می دانند (پیترسون، 2004).

2- هوش فرهنگی، توانایی افراد برای رشد شخصی از طریق تداوم یادگیری و شناخت بهتر میراث های فرهنگی، آداب و رسوم و ارزش های گوناگون و رفتار مؤثر با افرادی با پیشینه فرهنگی و ادراك متفاوت است.(فیاضی ،1385).

3- هوش فرهنگی، سیستم ارتباط دانش و مهارت ها كه با استراتژی های فرهنگی پیوند خورده و به افراد اجازه می دهد تا با جنبه های فرهنگی محیطی شان تطبیق پیدا كند.( توماس و همكاران، 2008)

ابعاد هوش فرهنگی

هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند:

  • بعد شناختی

بعد شناختی (مغز): یادگیری محض باورها، رسوم و تابوهای فرهنگی خارجی، آمادگی لازم برای برخورد با موقعیت‌های فرهنگی متنوع را ایجاد نمی‌کند. برای برقراری ارتباط مناسب فرهنگی باید این آداب و رسوم را به درستی شناخت. مهارت‌های ذهنی فرد اجازه می‌دهد، اشتراکات فرهنگی را درک کند و از آنها در برقراری ارتباط بهره گیرد.

  • بعد رفتاری (فیزیکی)

بعد رفتاری (بدن): شما می توانید با نشان دادن شناخت خود از فرهنگ میزبانان، میهمانان یا همکارانتان، آنها را خلع سلاح کنید. اعمال و رفتار شما باید بیانگر آمادگی تان برای ورود به دنیای درون آنها باشد. بسیاری از تفاوت های فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی تبلور می‌یابند. تماس فیزیکی یکی از مهم ترین این اعمال است.

  • بعد احساسی (انگیزشی)

بعد احساسی (قلب): این بعد، سخت ترین و ظریف ترین جزء هوش فرهنگی است. همچنین بیشترین شباهت را به هوش عاطفی و احساسی (اجتماعی) دارد. سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلات است. افراد تنها زمانی از عهده کاری بر می‌آیند که از انگیزش زیادی برخوردارند و به توانایی خود ایمان و باور دارند.

به عبارت دیگر، باید هوش فرهنگی را در بدن، سر و قلب جستجو کرد. اگر چه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یک اندازه توانمند نیستند، اما هر قابلیتی بدون دو قابلیت دیگر به طور جدی بامانع مواجه می‌شود.

اجزای هوش فرهنگی

براساس تقسیم بندی مركز مطالعات هوش فرهنگی، هوش فرهنگی به چهار بخش استراتژی، انگیزه، دانش و رفتار فرهنگی تقسیم می شود( مركز هوش فرهنگی، 2005) .

1- دانش هوش فرهنگی : دانشی است كه بیانگر درك فرد از تشابهات و تفاوت های فرهنگی است و دانش عمومی و نقشه های ذهنی و شناختی فرد از فرهنگ های دیگر را نشان می دهد.

این جنبه مبتنی بر شناخت سیستم های اقتصادی و قانونی، هنجارهای موجود در تعاملات اجتماعی، عقاید مذهبی، ارزش های زیبایی شناختی و زبان فرهنگ های دیگر می باشد.

2- انگیزش هوش فرهنگی : میزان تمایل فرد به تجربه نمودن فرهنگ های دیگر و ارتباط با افراد مختلف در سایر فرهنگ ها را نشان می دهد.

این انگیزه شامل ارزش درونی افراد برای تعاملات چند فرهنگی و اعتماد به نفسی است كه به فرد اجازه می دهد كه در موقعیت های فرهنگی مختلف به صورتی اثر بخش عمل كند.

3- رفتار هوش فرهنگی : این امر قابلیت فرد را در سازگاری با رفتارهای كلامی و غیر كلامی كه برای برخورد با فرهنگ های مختلف مناسب هستند را نشان می دهد.

رفتار هوش فرهنگی مجموعه ای از پاسخ های رفتاری منطقی را كه در موقعیت های مختلف به كار می آیند و متناسب با یك تعامل خاص با موقعیت ویژه از قابلیت اصلاح و تعدیل برخوردارند را شامل می شود.

انواع شخصیت ها در هوش فرهنگی

مدیران را بر حسب قابلیت هوش فرهنگی می توان در یکی از طبقات زیر قرار داد:

محلی: زمانی می تواند کاملا اثربخش باشد، که با افرادی با پیشینه های فرهنگی مشابه با خود تعامل داشته باشد، در غیر این صورت به مشکل برمی خورد.

تحلیل گر: به طور منظم، قوانین و انتظارات فرهنگی را با توسل به استراتژی های یادگیری پیچیده و مفصّل بررسی می کند. رایج ترین حالت تحلیل گر در کسانی دیده می شود که ابتدا از محدوده فرهنگی بیگانه آگاه می شوند و سپس در چند مرحله، ماهیت الگوهای کاری و نحوه تعامل با آنها را تشخیص می دهند.

شهودی: کسی است که به طور کامل به جای استفاده از یک سبک نظام مند، به شهود و بینش خود تکیه دارد. او به ندرت برداشت و نظر اولیه خود را اشتباه می یابد. در مواجهه با شرایط چندفرهنگی مبهم که نیازمند کنترل موقعیت است، فرد شهودی متزلزل نشان خواهد داد؛ زیرا نه استراتژی یادگیری را در پیش گرفته است و نه می تواند خود را با احساسات ناآشنا وفق دهد.

سفیر: این گونه مدیران، همانند بسیاری از دیپلمات‌ها ممکن است در موردِ فرهنگی که وارد آن می شوند، اطلاعات چندانی نداشته باشند. اما به صورت متقاعدکننده ای با اطمینان و اعتماد به نفس ارتباط برقرار می کنند. در میان مدیران شرکت‌های چندملیتی، سفیر، شایعترین شخصیت است.

تقلیدی: به میزان زیادی بر اعمال و رفتارش کنترل دارد، در غیر این صورت هم به خاطر بینش مناسبش نسبت به اهمیت نشانه های فرهنگی از عهده اداره موقعیت بر می‌‌آید. افراد تقلیدی به میزبانان و میهمانانشان آرامش خاصی منتقل می کنند و با تقلید سریع رفتارهای کلامی و غیرکلامی، طرف‌های مقابل ارتباطات را تسهیل کرده و اعتماد ایجاد میکنند.

تقویت هوش فرهنگی

هوش فرهنگی را نیز می توان هم چون سایر جنبه های شخصیت پرورش داد. در این زمینه باید به دو نکته تاکید کرد: نخست این که چنین کاری تنها از عهده افراد واجد صلاحیت؛ همچون روانشناسان حرفه ای برمی آید. دوم این که، بهبود هوش فرهنگی باید در راستای برنامه جامع پرورش راهبردی منابع انسانی سازمان و درکنار سایر جنبه های این برنامه صورت گیرد. برای تقویت هوش فرهنگی لازم است پس از سنجش این هوش در افراد و تعیین نقاط قوت و ضعف آنها، یک سری گامهایی برداشته شود.

گام اول: فرد در شروع تلاش برای پرورش هوش فرهنگی، نقاط قوت و ضعف خود در این زمینه را بررسی می کند. در این گام نتایج حاصل از اندازه گیری هوش فرهنگی در اختیار فرد قرار می گیرد.

گام دوم: شخص متناسب با نقاط ضعفش، برنامه های آموزشی لازم را انتخاب می کند. برای مثال، فردی که فاقد هوش فرهنگی فیزیکی است، در کلاس های مربوط به رفتار شرکت می کند یا کسی که در بعد شناختی ضعف دارد، توان استدلال استقرایی و قیاسی خود را پرورش می دهد.

سه گام نهایی تقویت هوش فرهنگی

گام سوم: آموزشی که در گام پیشن تعیین شد، به مرحله اجرا گذاشته می شود. اگر فرد از لحاظ جنبه انگیزشی دارای مشکل است، به او یک سری تمرینهای ساده داده می شود؛ مانند این که در یک کشور غریب از کجا و چگونه می خواهد روزنامه مورد نظرش را بیابد.

گام چهارم: فرد منابع لازم را برای پشتیبانی از رویکردی که انتخاب کرده است و قصد تقویت آن را دارد فراهم می کند.

گام پنجم: در این گام بر مبنای نقاط قوت و نقاط ضعف باقیمانده، فرد به تکمیل مهارتهایش اقدام می کند. برای مثال، اگر نقاط ضعف جنبه تحلیلی دارد، نخست باید رویدادها را ببیند و سپس تشریح کند که چه الگوهایی باید مورد استفاده قرار گیرد.

گام ششم: شخصی که وارد یک موقعیت فرهنگی جدید می شود، باید بر جوّ غریبانه آن غلبه کند. بنابراین، با مواجه کردن فرد با موقعیتهای جدیدِ فرهنگی، به او کمک می کنیم تا مهارتهای کسب شده و نحوه به کارگیری آنها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. پس از این ارزیابی ممکن است در حوزه های خاصی خود را نیازمند آموزش بیشتری ببیند.

ایرلی و انگ

مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ایرلی و انگ (۲۰۰۳) از پژوهشگران مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. این دو، هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخهای رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کرده اند. آنها معتقد اند: در مواجهه با موقعیت های فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست.

در این موارد، فرد باید با توجه به اطلاعات موجود، یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند، حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجارهای محلّی نداشته باشد. تدوین چنین چارچوبی تنها از عهده کسانی برمی آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند. بر اساس این تعریف، هوش فرهنگی،هوشی متفاوت از هوش اجتماعی وعاطفی به شمار می رود. این سطح از هوشمندی برای مدیران ایرانی حائز اهمیت بسیاری است. در سازمان‌های ایرانی تفاوت‌های قومیتی بیداد می‌کند پس باید هوشمندی فرهنگی بالا باشد.

درواقع هوش فرهنگی با تمرکز بر قابلیت‌های خاصی که برای روابط شخصی باکیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه ای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد. هوش فرهنگی همچنین بینش‌های فردی را دربر می‌گیرد که برای انطباق با موقعیتها و تعاملات میان فرهنگی و حضور موفق در گروههای کاری چند فرهنگی مفید است.

ارلی و آنگ (۲۰۰۴) هوش فرهنگی رابه عنوان قابلیت فرد برای سازگاری مؤثربا قالبهای نوین فرهنگی تعریف می کنند وساختارهوش فرهنگی را به انواع دیگر هوش از جمله هوش عاطفی و اجتماعی مربوط می دانند. (فیاضی، جان نثاراحمدی، ۲۰۰۶)

از منظر ایرلی و انگ (2003) ابعاد هوش فرهنگی عبارتند از :

1- راهبرد یا فراشناخت،

2- دانش یا شناخت،

3- انگیزشی،

4- رفتاری