نظریه تربیت جنسی بر مبنای رویکرد یادگیری اجتماعی
برخلاف نظریه روانکاوی، نظریه یادگیری اجتماعی توجیه روشنتری از نقش آموزی جنسیتی به دست میدهد. این نظریه هم بر پاداشها و تنبیههایی که کودکان برای رفتار مناسب یا غیر مناسب جنسی دریافت میکنند تأکید دارد و هم بر شیوههای یادگیری رفتارهای مربوط به نقش جنسیتی از راه مشاهدهی بزرگسالان (بندورا،۱۹۸۶؛ میشل،۱۹۶۶؛ پری و بوسی،۱۹۸۴، به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰) یادگیری مشاهدهای کودکان را قادر میسازد از راه تقلید رفتارهای بزرگسالان همجنس، رفتارهای ویژه جنسیت خود را فراگیرند.
دو نکته کلیتر در مورد نظریه یادگیری اجتماعی در تربیت جنسی درخور توجه است. نکته اول اینکه برخلاف نظریه روانکاوی، در نظریه یادگیری اجتماعی عقیده بر این است که نقش آموزی جنسیتی نیز همانند آموختن هر رفتار دیگر است و برای تبیین آن نیازی به اصول و فرایندهای روانشناختی خاصی نیست.
نکته دوم اینکه اگر این نقش آموزی را چیزی خاص و جدا از سایر رفتارها بدانیم، در این صورت باید بپذیریم که رفتاری است غیرقابلاجتناب و تغییرناپذیر.
کودکان رفتارهای نقش خود را به این دلیل میآموزند که در هر فرهنگ جنسیت با پاداشها و تنبیههایی پیوندیافته است. چنانچه فرهنگ معینی در جهانبینی خود بر این نقشها کمتر تأکید ورزد، رفتار کودکان نیز کمتر متأثر از آنها خواهد بود.
شواهد چشمگیری موید توصیف یادگیری در حوزه این نقش آموزی است. والدین رفتارهای جنسیتی مناسب و نامناسب را به شیوههای متفاوت پاداش داده یا تنبیه میکنند و درعینحال خودشان نخستین سرمشقهای رفتار زنانه و مردانه برای کودکان محسوب میشوند.
از دوره نوباوگی به بعد اکثر والدین برای دخترها و پسرها لباس و اسباببازیهای متفاوتی تهیه میکنند (راینگولد و کوک،۱۹۷۵؛ به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰).
مشاهده کودکان پیشدبستانی در خانههایشان نشان داده که دختران به خاطر لباس دخترانه پوشیدن، رقصیدن، بازی با عروسک و دور و بر بزرگسالان بودن، پاداش میبینند درحالیکه به خاطر دستکاری اشیا، دویدن، جستوخیز و بالا رفتن از درخت و دیوار سرزنش میشوند.
در مقابل، پسرها خاطر بازی با مهرههای خانهسازی تشویق میشوند و به خاطر عروسک بازی، درخواست کمک از دیگران و حتی کمک داوطلبانه به دیگران از آنها انتقاد میشود (فاگوت،۱۹۷۸).
والدین انتظار دارند پسرها استقلال بیشتری نشان دهند و در عین حال، انتظارات آنها از پسرها بیشتر از دخترهاست؛ علاوه بر این به درخواست کمک از سوی پسرها و به جنبههای فردی روابط آنان کمتر توجه دارند. نکته آخر اینکه، والدین پسران خود را به هر دو صورت کلامیو بدنی بیش از دختران تنبیه میکنند (مکابی و ژاکلین، ۱۹۷۴، به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰).
هرچند نظریهی یادگیری-اجتماعی بسیاری از پدیدههای نقش آموزی جنسیتی را بهخوبی تبیین میکند، ولی از تبیین برخی مشاهدات نیز ناتوان است. نخست آنکه در این نظریه، کودک موجودی پذیرای نیروهای محیط معرفی میشوند: کودک ساخته و پرداختهی جامعه، والدین همسالان و رسانههاست.
چنین تصویری از کودک، ناهمخوان با توصیف قبلی ما از او بهعنوان موجودی است که میتواند صورت اغراقآمیزی از مقررات جنسیتی جامعه خود بسازد و آن را مصرانه از بزرگسالان در مورد خود اعمال کند.
نکته دوم اینکه، در تصویر کودک از مقررات جنسیتی، الگوی رشد جالبی دیده میشود. برای مثال اکثر چهارسالهها و نهسالهها بر این باورند که نباید در انتخاب شغل محدودیتی به لحاظ جنسیت وجود داشته باشد: در صورت تمایل، زنان میتوانند پزشکی را و مردان پرستاری را بهعنوان شغل خود انتخاب کنند.
اما در فاصله بین چهارسالگی و نهسالگی، کودکان در مورد انتخاب شغل انعطاف ناپذیرتر میشوند. حدود ۹۰ درصد کودکان ششساله و هفتساله معتقدند به لحاظ جنسیت باید محدودیتهایی در انتخاب شغل وجود داشته باشد. (دامون،۱۹۷۷، به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .