نظریه تربیت جنسی فروید
ارائه نظریه روانکاوی فروید زمینه ساز اصلی شکل گیری مفهوم آموزش جنسی در جهان گردید .
این نظریه که تأکید اصلیاش بر مفهوم غریزه یا بهتر است بگوییم سائق جنسی بود، به سرعت مورد توجه جامعه غرب قرار گرفت. در تاریخ تحول روانشناسی، یکی از علل مهم گسترش نظریه فروید را مطرح شدن آن بعد از دوره ویکتوریا ذکر میکنند. این دوره، دورهای سختگیرانه در تاریخ آن روز اروپا شناخته میشود. در دوره ویکتوریا، ملکه انگلیسـ که زمام امور را از سال 1837 تا 1901 در اختیار داشتـ استانداردهای مذهبی در انگلیس و اروپا در بالاترین سطح خود مورد توجه بود و رعایت میشد. بر این اساس، فضای اجتماعی آن روز اروپا به شدت در مقابل مسائل خلاف اخلاق از جمله مسائل جنسی، سختگیرانه بود.
فروید که کتاب معروفش «تعبیر رؤیا» در سال 1899 و کتاب «سه نظریه درباره سکس» او در سال 1905 منتشر شد، آغاز کارش با پایان کار ملکه ویکتوریا همزمان شد. خروج از یک دوره بیش از شصت ساله سختگیریهای اخلاقی در زمینه جنسی، آمادگی لازم را برای استقبال از مباحث جنسی فروید در میان مردم اروپا و پس از آن آمریکا، فراهم آورد. اگر فضای سختگیرانه عصر ویکتوریا در اروپا نبود، شاید نظریه روانتحلیلگری به آن سرعت و وسعت گسترش نمییافت. در حقیقت، استمرار مخالفتهای اجتماعی برآمده از دوره ویکتوریا، که با دیدگاههای فروید انجام میگرفت، بیشتر از اصل نظریه فروید موجب شهرت او میشد. بهتر است بگوییم مخالفان نظریه فروید، اگر نه بیشتر، دست کم به اندازه طرفداران آن، در گسترش دیدگاههای او و مهم جلوهدادن آنها سهیم بودهاند.
نظریه فروید که در اصل روشی برای درمان بیماریهای روانی بود، با جستوجوی علل این بیماریها در میان بیمارانی که اغلب متعلق به طبقه اشراف بودند و در نتیجه بیش از سایر اقشار تحتفشارهای دوره ویکتوریا قرار داشتند، مهمترین برانگیزاننده حیات بشری را سائق جنسی اعلام کرد. او در ضمن، بیماریهای روانی افراد را حاصل محدودیتها و بازداریهای تحمیلی والدین بر روی فرزندان و سرکوبهای ناشی از آن میدانست. فروید با شرح و تفصیلی که به این دیدگاه داد، تأثیری گسترده در جامعه غرب گذاشت؛ بهگونهای که شرایط را برای مطرح شدن مسائل جنسی از تمامی ابعاد به خوبی فراهم آورد.
آنچه به شکل کلیدی مورد توجه جامعه غربی قرار گرفت و اثری مهم بر فرهنگ غرب گذاشت، القای این اندیشه بود که هرگونه منع، بازداری و سرکوب متمرکز غریزه جنسی میتواند موجب آسیب روحی انسان شود. با رواج این اندیشه، پشتوانه منعهای اجتماعی بر رفتارهای جنسی انسان به شدت ضعیف شد. جامعهای که این پیام را از نظریه فروید دریافت کرده بود، دیگر مانند گذشته نمیتوانست با رفتارهای جنسی خارج از هنجارهای متداول مخالفت کند. به این ترتیب، نظریه فروید در صف مقابلهکنندگان با رفتارهای نابهنجار جنسی در جامعه، شکستی جدی ایجاد کرد و حاصل آن این بود که رفتارهای جنسی از جمله برهنگی، خودنمایی، تنوع تجارب جنسی و تجربههای خارج از روابط زناشویی، با سهولت بیشتری رواج پیدا کند. از آنجا که نظریه فروید در حد آسیبهای روانی شخصی متوقف نمیشد بلکه انواع آسیبهای فرهنگی بشر را نیز ناشی از بازداریها و سرکوبهای جنسی تفسیر میکرد، تأثیرات آن دامن بسیاری از جریانها و نهادهای فرهنگی را نیز گرفت.
نخستین روانشناسی که شرح جامعی از هویت جنسیتی و نقش آموزی جنسیتی به دست داد، زیگموند فروید بود (۱۹۶۴/۱۹۳۳).
فروید معتقد بود که کودکان در حدود سهسالگی بر اندام تناسلی خود متمرکز میشوند؛ فروید این را نشانگر آغاز مرحله تناسلی در رشد روانی – جنسی خواند.
در این مرحله دختر و پسر متوجه میشوند که پسر دارای آلت تناسلی نرینه و دختر فاقد آن است. طی این مرحله، در دختران و پسران احساسات جنسی نسبت به والد غیر همجنس به وجود میآید و حسادت و تنفر نسبت به والد همجنس ایجاد میشود.
فروید این پدیده را عقده ادیپ خواند (اقتباس از افسانه یونانی اودیپوس که پدر خود را کشت و با مادر خود ازدواج کرد). به نظر فروید، بهموازات افزایش سن، دختر و پسر نهایتاً این تضاد را حل میکنند و برای اینکه شبیه والد همجنس شوند، رفتارها نگرشها و خصوصیات شخصیتی او را الگو قرار میدهند و به این ترتیب نقش آموزی جنسیتی صورت میگیرد (فروید، ۱۹۶۱/۱۹۲۵، به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰)
نظریه روانکاوی پیوسته بحثانگیز بوده است و منتقدان بسیاری، شواهد تجربی را موید این مفروضه نمیدانند که آگاهی کودک از تفاوتهای تناسلی یا همانندسازی او با والد همجنس، هویت جنسیتی در تربیت جنسی را تعیین میکند (مک کوناگی،۱۹۷۹؛ مکابی و ژاکلین، ۱۹۷۴؛ کلبرگ،۱۹۶۶؛ به نقل از هیلگارد،۱۳۹۰).
از دیدگاه فروید، هویت جنسی در سومین مرحله رشد روانی– جنسی، مرحله فالیک یا همان آلتی شکل می کیرد. طی این مرحله که حدوداً در سن پنچ سالگی رخ می دهد، کودکان لیبیدوی خود را به ناحیه تناسلی منتقل می کنند. دختر و پسر هر دو به استمناء (خود ارضائی) می پردازند و درباره پرداختن به فعالیت های جنسی، شروع به تخیل می کنند. شی مورد علاقه برای دختر و پسر هنوز مادر است. در این مرحله، پسران پی می برند که نتها آلت تناسلی مردانه دارند، بلکه این آلت منبع لذت زیاد است. علاوه بر آن تا حدی درک می کنند که به وسیله آن می توانند به فعالیتی لذت بخش بپردازند که گاه والدین شان نیز به آن مبادرت می نمایند. پسران، به این طریق از نظر جنسی به مادرشان علاقه مند می شوند. هر چند این امر برای پسران بسیار جالب است، ولی باعث اضطراب زیادی برای انان می شود. به طور آشکار، پسران از انتقام جویی پدر می ترسند. پسران با توجه به اطراف خویش، متوجه شده اند که همه، آلت تناسلی مردانه ندارند. مفهوم چنین امری برای آن ها این است که ممکن است آن ها نیز آلت خود را از دست بدهند. اشتغال ذهنی با چنین برداشت و تفکری، ترس بسیار شدیدی برای آن ها ایجاد می کند که اضطراب اختگی نامیده می شود. فروید بعد از مطرح کردن عقده اودیپ و ترس از اخته شدن پسران از سوی پدر به خاطر قدرت و نیرومندی پدرشان، مسئله دختران حسرت خوردن و تنفر از مادر و گرایش به سوی پدر به خاطر نداشتن آلت تناسلی مردانه را مطرح می کند. او هویت دختران را تحت تاثیر حسرت آلت مردانگی قرار می دهد و بیان می کند که دختران علاوه بر اینکه ترسی از اخته شدن ندارند، به طور کامل نیز با مادرشان همانند سازی نمی کنند بلکه، مادران را افرادی ضعیف و غیر مفید در نظر می گیرند.
الگوی پدری، پدری خشن، الکلی و جامعه ستیز است و الگوی مادری، مادری وابسته و ناتوان است که قادر نیست از خود و فرزندانش محافظت کند. در چنین خانواده ای معمولاً نقش های معمولی خانوادگی و هویت های فردی وجود ندارد. در رابطه جنسی پدر با پسر، پسر معمولاً فرزند ارشد خانواده است و اگر خواهری هم داشته باشد، او نیز مورد سوء استفاده جنسی پدر واقع شده است. پدر نباید لزوماً سابقه رفتار همجنس گرایانه دیگری داشته باشد که پسرها ممکن است در چنین موقعیتی دست به خودکشی بزنند. که در حقیقت از دیدگاه فروید علت اصلی گرایش انسان به همجنس گرایی به خصوص با محارم، در مردان وقفه در رشد روانی- جنسی فرد و ترس از اختگی در مرحله پیش اودیپی می داند. و در زنان علت گرایش را فقدان انحلال حسرت آلت به همراه تعارض اودیپال حل نشده می داند.
کژرویهای جنسی
واقعیت نیازهای جنسی انسان و جانوران را در زیستشناسی با مفروض داشتن «غریزه جنسی» بیان میدارند. در این رابطه از مشابهسازی با غریزه دریافت غذا، از غریزه گرسنگی حرکت میشود. زبان محاورهای در اینجا فاقد واژهای متناظر با «گرسنگی» است، زبان علمی برای رساندن این منظور «لیبیدو» را به کار میگیرد.
باور عمومی آکنده از تصورهای معینی از سرنوشت و خصلتهای این غریزه جنسی است که بر مبنای آن، این غریزه در کودکی غیبت دارد و در هنگام و در ارتباط با فرآیند رشد جسمانی در بلوغ ایجاد میگردد و در جلوههای جذابیت غیرقابل مقاومتی بیان میگردد که یک جنس بر جنس دیگر اعمال میکند و مقصد آن میباید آمیزش جنسی باشد یا دستکم کردارهایی که در این جهت عمل میکنند.
لیکن ما دلیلهای فراوانی داریم که این گزارشها را به مثابه تصویری به طور کامل نامناسب از واقعیت مشاهده کنیم. اگر با دقت بیشتر بر آن نظر بیفکنیم، آن را سرشار از اشتباهها، بیدقتیها و پیشداوریها میبینیم.
مغایرتها در ارتباط با موضوع جنسی
به نظر فروید ، نظریه مردمپسند غریزه جنسی به بهترین وجه با افسانه شاعرانه تقسیم انسان به دو نیمه زن و مرد که در عشق از نو اتحاد دوباره را میجویند، انطباق دارد. از اینرو شگفتزده میشویم، هنگامی که میشنویم مردانی هستند که برایشان نه زن بلکه مرد و زنانی هستند که برایشان نه مرد، بلکه زن موضوع جنسی است.
این اشخاص دارای تمایل جنسی مخالف یا بهتر جنسیت وارونه هستند و به این داده واقعی وارونگی جنسیتی گفته میشود. تعداد چنین انسانهایی بسیار زیاد است و در کل به دست آوردن آمار دقیق آنها با مشکل روبرو است.
وارونگی جنسی
رفتار وارونه جنسیتها. اشخاص ذکرشده در جنسیتهای مختلف، رفتارهای متفاوتی دارند.
الف- آنها به طور مطلق وارونه جنسیتی هستند، یعنی موضوع جنسیشان میتواند تنها از جنس موافق باشد، در حالی که جنس مخالف نمیتواند هیچگاه برایشان برابر ایستاده اشتیاق جنسی گردد، بلکه آنها را بیتفاوت باقی میگذارد یا حتی بیمیلی جنسی در آنها برمیانگیزد.
آنها به عنوان مرد، به سبب این بیمیلی قادر نیستند عمل جنسی بهنجار را به انجام برسانند یا در صورت به انجام رسانیدنش، این عمل برایشان فاقد هرگونه لذتی است.
ب – آنها وارونه جنسیتی دوسویه (روانی جنسی – هرمافرودیتی) هستند، یعنی موضوع جنسی آنها میتواند هر دو جنس هم موافق و هم مخالف باشد، از اینرو وارونگی جنسیتی آنها خصلت مستثنیکننده ندارد.
ج- آنها وارونه جنسیتی موقعیت گرا هستند؛ یعنی تحت شرایط بیرونی معین که در آن نامتناسب بودن موضوع جنسی بهنجار و تقلید در مرتبه نخست قرار میگیرد، میتوانند فردی را از جنس موافق به عنوان موضوع جنسی انتخاب کنند و در این رابطه عمل جنسی را با احساس رضایت به انجام برسانند.
وارونگان جنسیتی در داوریشان درباره ویژگیهای غریزه جنسی خویش رفتاری پرتنوع از خود بروز میدهند. برخی از آنان وارونگی جنسیتی را به عنوان امری بهنجار تلقی میکنند، همانگونه که فرد بهنجار جهت لیبیدوی خود را میبیند و با سرسختی از برابری آن با رفتار جنسی بهنجار جانبداری میکند.
برخی دیگر با واقعیت وارونگی جنسیتی خود تعارض دارند و آن را به مثابه وسواس اجباری احساس میکنند.
مغایرتهای دیگر به دادههای زمانی مربوط میگردد. ویژگی وارونگی جنسیتی در افراد میتواند یا همواره تا حدی که حافظه یاری میدهد، موجود باشد، یا این امر نخست در زمانی معین، پیش یا پس از بلوغ خود را نشان میدهد.
گرایش به همجنس گرایی
نظریه روانکاوی و تاثیر زمینه های روانی در گرایش به همجنس گرایی، بیشتر از دیگر نظریات، همجنس گرایی و علل آن را تبیین می کند. در این نظریه، ریشه اولیه همجنس گرایی به سال های اولیه زندگی بر می گردد، مثل فقدان نقش پدری موثر، تثبیت یا پس رفت در مرحله خود شیفتگی رشد، باخت در رقابت با برادران و خواهران. نظریه فروید درباره همجنس گرایی در زنان شامل حل نشدن غبطه احلیلی بوده و در مردان وقفه در رشد روانی- جنسی فرد و ترس از اختگی در مرحله پیش اودیپی دارد. فروید در گزارش موردی خود در سال 1920 درباره یک مورد همجنس گرایی در یک دختر 18 ساله، به نکات قابل تأملی اشاره کرده است. وی بر خلاف آنچه از مطالعات همه گیرشناسی درباره شیوع همجنس گرایی بر می آید، معتقد است شیوع همجنس گرایی در زنان کمتر از مردان نیست. اما معمولاً پنهان می شود. فروید در خلال گزارش موردی خود، دو نوع همجنس گرایی را از هم تفکیک می کند، همجنس گرایی مادرزادی و همجنس گرایی اکتسابی دیررس. به نظر وی نوع اول معمولاً پس از بلوغ جا می افتد و بصورت خصیصه ای بروز می کند. وی همچنین معتقد است که به هنگام بحث درباره ی همجنس گرایی باید سه خصوصیت زیر را از یکدیگر مستقل فرض کرد:
خصوصیات جنسیِ جسمانی
خصوصیات جنسیِ روانی
نوع مفعول گزینی
مقصود فروید آن است که خصوصیات جنسی-روانی و گزینش مفعول، لزوماً بر هم منطبق نیستند. اگر چه عوام خصوصیات جسمانی و گاه روانی را با نوع مفعول گزینی مرتبط می دانند، اما این تفکر قالبی غیرعلمی است و معمای همجنس گرایی بسیار پیچیده تر از آن است که در تفکر عوامانه ترسیم شده است. فروید در این گزارش روانکاوی را راه حل درمان همجنس گرایی می داند. گرچه خود اعتراف می کند که تعداد موارد موفق درمان روانکاوی، درباره انواع همجنس گرایی چندان چشمگیر نیست. با اینکه فروید راه درمان یا بهتر است بگوییم راه عدم برقراری رابطه جنسی با جنس موافق را، روانکاوی می داند اما معتقد نیست که همجنس گرایی یک اختلال روانی است بلکه آن را یک گرایش طبیعی جنسی می داند. وی در کتاب «سه رساله در زمینه نظریه تمایلات جنسی» بیان نمود که: «همجنس گرایی در افرادی مشاهده می شود که انحراف جدی دیگری از بهنجاری ندارند… کارآیی آن ها مختل نشده است و در واقع رشد هوشی و فرهنگی اخلاقی بالایی دارند.» فروید همچنین در «نامه ای به یک مادر آمریکایی» نوشت: «مطئماً همجنس گرایی مزیتی ندارد، اما چیزی نیست که مایه شرم باشد. نه فساد است و نه انحطاط و نمی توان آن را بیماری شمرد، ما آن را نوعی اعمال جنسی تلقی می کنیم که در اثر وقفه خاصی در رشد جنسی ایجاد می شود.» در حقیقت می توان گفت که فروید بر این عقیده است که علت اصلی گرایش به همجنس گرایی، ریشه در مسائل روانی دوران کودکی دارد به طوری که در زنان علت گرایش به آن حل نشدن غبطه احلیلی بوده و در مردان وقفه در رشد روانی- جنسی فرد و ترس از اختگی در مرحله پیش اودیپی می باشد.
برخی دیگر از روانکاوان، فرمول بندی روان پویایی جدیدی را پیشنهاد کرده اند که با نظریه روانکاوی کلاسیک در تضاد است. که می توان به تئوری استورمز اشاره کرد. استورمز در مقاله ای در سال ۱۹۸۰ تراز کینزی را با تغییراتی عرضه کرد. در این مقاله استورمز دو دسته از نظریات مربوط به گرایش جنسی را از هم تفکیک می کند:
الف. گروهی از نظریات که برای تعیین گرایش جنسی «نقش جنسیتی» را مرکز توجه خود قرار می دهند. به این معنی که می گویند هر کس بر حسب نقش جنسیتی که برای خود در نظر گرفته است گرایش جنسی اش تشخیص داده می شود. برای مثال مردی که برای خود نقش مردانه در نظر می گیرد و به یک زن تمایل دارد یک مرد دگرجنس گراست و مردی که برای خود یک نقش زنانه در نظر گرفته و به یک مرد دیگر تمایل دارد یک همجنس گراست. این دیدگاه باقی مانده از دوره ای است که نظریه پردازی های گرایش جنسی میان همجنس گرایی و تراجنسیتی تمایز قایل نبودند و همجنس گرایان مرد را مردانی می دانستند که رفتاری زنانه اختیار می کنند و همجنس گرایان زن را زنانی که می خواهند نقش مردانه داشته باشند. این تلقی حتی تا فروید نیز ادامه داشته است. اما این تلقی با واقعیت های تجربی که از زندگی همجنس گرایان به ثبت رسیده سازگار نیست.
ب. دسته دیگری از نظریات بر تمایل اروتیک یا میل جنسی فرد به یک جنس تأکید دارند و این را اساس تشخیص گرایش جنسی می شمارند. به این معنی که وقتی زنی تمایل اروتیکی به مردی دارد یک زن دگرجنس گراست و وقتی زنی تمایل اروتیکی به زنی دارد او یک همجنس گراست. بنابراین دیگر مهم نیست که نقش جنسی خود را چگونه تعریف می کند.
در نظریه استورمز رشد همجنس گرایی چنین توصیف می شود که، تخیلات جنسی اولیه انسان به طور طبیعی نسبت به افرادی بیشتر گرایش دارند که، هیجان بیشتری از آن ها دریافت داشته اند. دوستی با همجنس تا 12 سالگی با ستیزه جویی همراه است، بعد از این نوعاً آمیختگی اجتماعی دختر و پسر بین 12 تا 13 سالگی پدید می
آید و تقریباً سن بلوغ، آغاز این رفتارها به شمار می رود. قوی ترین روابط هیجان قبل از 13 سالگی با همجنس معمولاً برقرار می شود و بعد از این، دوستی ها با جنس مخالف آغاز می شود. علاوه بر این اتورمز بر این باور است که، نوجوانانی که تخیلات رشد جنسی آنها در زمان رشد اجتماعی، در خودتحریکی است، به خصوص آن هایی که بلوغ زودرس دارند، قوی ترین جاذبه های هیجانی همجنس را دارند. جهت گیری اولیه نوجوانان در جاذبه های هیجانی، دوستان و و همسالان آن ها هستند. طبق این نظریه، زمانی که منحصراً دوستان و گروههای همسن، همجنس هستند، تمایلات جنسی به سرعت آشکار شده و نوجوانان راهنمای خود را در مسائل جنسی از گروه همسن خود انتخاب خواهد نمود و ان را به عنوان شریک جنسی خواهد پذیرفت.
همچنین برخی دیگر مانند ریچارد ایسی بر این باورند که: « مردان همجنس گرا خیالپردازی هایی مربوط به همجنس را گزارش داده اند که در سنین سه تا پنج سالگی رخ داده است. یعنی تقریباً همان سنی که افراد غیرهمجنس گرا، خیالپردازی هایی در مورد جنس مقابل دارند.» وی بر این باور است که در مردان همجنس گرا تخیلات شهوانی مربوط به همجنس، حول محور پدر یا جانشین او دور می زند. این پسر بچه ها ممکن است نسبت به سایرین مرموزتر باشند یا برای جلب توجه پدر، با مادر همانندسازی کرده و رفتارهای زنانه از خود بروز دهند. روان پویایی همجنس گرایی در زنان نیز ممکن است مشابه باشد. دختر، وابستگی عاطفی اولیه خود را نسبت به مادر، به عنوان ابژه محبوب از دست نمی دهد و به جستجوی آن در بزرگسالی ادامه می دهد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .