رودلف شفر ( Schaffer ) و پِگی امرسون ( Emerson ) در یک بررسی طولی در سال 1964 روی 60 نوزاد ، تعداد روابط دلبستگی را که توسط نوزادان شکل می گیرد مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند . در سال اول زندگی هر چهار هفته یکبار و سپس در 18 ماهگی نوزادان را تحت نظر قرار دادند . 

کودکان همه در خانه خود مورد مطالعه قرار گرفتند و الگوی منظمی در ایجاد دلبستگی مشخص شد.

نوزادان حدود یک سال و به صورت ماهانه مورد بازدید قرار گرفتند، تعاملات آن‌ها با مراقبانشان مشاهده شد و مراقبان آنها مورد مصاحبه قرار گرفتند. یک دفترچه­ ی یادداشت روزانه توسط مادر نگهداری شد تا شواهد مربوط به رشد دلبستگی را مورد سنجش و بررسی قرار دهد. سه معیار ثبت شد:

  • اضطراب غریبه - پاسخ به ورود یک غریبه.
  • اضطراب جدایی - سطح پریشانی کودک در هنگام جدا شدن از یک مراقب، میزان آسایش موردنیاز برای بازگشت به سطح قبلی.
  • برگشت­ کردن اجتماعی - مرحله‌­ای که کودک به مراقب خود نگاه می‌کند تا نحوه‌ی واکنش آن‌ها به یک چیز جدید (پایگاه امن) را بررسی نماید.

شفر و امرسون بر مبنای مشاهداتشان برای دلبستگی 4 مرحله ی مجزا تعیین کردند :

1- مرحله پیش دلبستگی

نوزادان از بدو تولد تا 3 ماهگی هیچگونه دلبستگی به یک مراقب خاص نشان نمی دهند . سیگنال های نوزادان هم چون گریه یا نق زدن به طور طبیعی توجه مراقبین را به خود جلب می کند و پاسخ های مثبت کودک ، مراقب را به نزدیک ماندن و رفع نیازهای او ترغیب می کند .

نوزادان بسیار کوچک همراه با بسیاری از انواع محرک‌های اجتماعی و غیر اجتماعی پرورش می‌یابند و یک واکنش مساعد همانند یک لبخند را بروز می­‌دهند.

چند هفته بعد از تولد الگوهای مشخصی از تعاملات متقابل بین والدین و نوزاد ایجاد می شود و این در حالی است که خود والدین نسبت به این الگوها کاملاً نا هشیارند اما در این تعاملات دو زوج ، می توان شاهد نوعی نزدیکی ـ عقب نشینی بود . به تدریج که نوزاد به سمت مادر نگاه می کند و یا به سمت او حرکت می کند ، مادر متوقف می شود و منتظر می ماند و به کودک نگاه می کند ، وقتی کودک متوقف شد مادر فعالانه برانگیخته می شود تا توجه ونظر کودک را به سمت خود جلب کند و درنوبت بعدی مادرمتوقف شده و کودک برانگیخته می شود . این توالی های منظم پیش آهنگ گفتگوی واقعی بعدی است ( شفر ، 1977 ؛ نقل از ولف ، 1989) . نوزادان از لحاظ زیستی در طول ماه دوم زندگی برای واکنش به خصیصه های دیگر افراد برنامه ریزی شده است . کودکان در این سن آنچه را که شفر جاذبه ی اولیه نسبت به موضوعات اجتماعی می نامد ، از خود نشان می دهند . یعنی بین 8 ـ 6 هفتگی به چهره های انسانی حتی ماسک ها لبخند می زنند .

2- دلبستگی نامتمایز ( دلبستگی‌­های خالی از تبعیض )

نوزادان از حدود 6 هفتگی تا 7 ماهگی شروع به نشان دادن ترجیح خود برای مراقب اولیه یا ثانویه می کنند . در طول این مرحله نوزادان از اینکه مراقب ، پاسخگوی نیازهای آن هاست احساس اطمینان و امنیت می کنند . همان طور که به 7 ماهگی نزدیک می شوند در حالیکه کماکان مراقبت و توجه سایر افراد را می پذیرند در تشخیص افراد آشنا و غیر آشنا نیز بهتر می شوند . آنها همچنین به مراقب اولیه ی خود به طور مثبت تری پاسخ می دهند .

در طی این مرحله، نوزادان کسب اعتماد به نفس را شروع می‌کنند. اگرچه آنها مراقبت سایر افراد را هم می‌پذیرند، با نزدیک شدن به هفت ماهگی در تشخیص تفاوت بین افراد آشنا و ناآشنا بهتر عمل می‌کنند. همچنین پاسخ بهتری به مراقب اصلی می‌دهند.

نوزادان بدون تبعیض از هر انسانی لذت می‌برند و بیشتر نوزادان به یک اندازه به هر گونه مراقبت کننده­ای واکنش نشان می‌دهند. زمانی که یک فرد برقراری تعامل با آنها را متوقف می‌سازد، ناراحت می‌شوند. نوزادان از ۳ ماهگی به چهره‌های آشنا لبخند می‌زنند و به راحتی می‌تواند با یک مراقبت کننده­‌ی معمولی راحت باشد.

3- دلبستگی متمایز یا دلبستگی خاص

در این نقطه از حدود 7 تا 11 ماهگی ، نوزادان نوعی دلبستگی و ترجیح قوی برای فرد مشخص از خود بروز می دهند . آنها زمانی که از چهره دلبستگی اولیه خود جدا می شوند اعتراض خواهند کرد ( اضطراب جدایی ) و با مشاهده غریبه ها شروع به نشان دادن اضطراب و تشویش می کنند ( اضطراب غریبه ) .

ترجیح خاص برای یک انگاره‌ی دلبستگی کودک برای امنیت، راحتی و حفاظت به افرادی خاص توجه می‌کند. این دوره ترس از غریبه‌ها (غریبه هراسی) و ناراحتی در زمانی که از یک فرد خاص جدا شده ‌است (اضطراب جدایی) را نشان می‌دهد.

برخی از نوزادان غریبه­ هراسی و اضطراب جدایی را بسیار بیشتر از دیگران نشان می‌دهند، با این حال، این موارد به عنوان شواهدی در نظر گرفته می‌شوند که نشان می‌دهد نوزاد یک دلبستگی شکل داده ‌است. این امر معمولا تا یک سالگی ایجاد می‌­شود.

تحقیق شافر و امرسون (1964) نشان داد کودکانی که تا 18 ماهگی فقط یک چهره ی دلبستگی داشتند ، نادر بوده و فقط 13% کل نمونه را تشکیل می دادند (نقل از بالبی ، 1969) . نتایج مبین آنند که اگر چه داشتن چندین الگوی دلبستگی تا 12 ماهگی یک قاعده است اما کودکان با همه ی این الگوها به گونه ی یکسان رفتار نمی کنند .  مثلاً پژوهش اینزورث نشان داد که وقتی کودکی گرسنه ، خسته و یا بیمار است معمولاً به سوی چهره های اصلی دلبستگی روی می آورد و به چهره های فرعی در وضعیت روحی خوب و مناسب گرایش دارد .

4- دلبستگی چندگانه

کودکان تقریبا بعد از 9 ماهگی شروع به شکل دهی وابستگی های عاطفی قوی با سایر مراقبین ورای چهره دلبستگی اولیه می کنند . این افراد اغلب شامل پدر ، خواهر یا برادر بزرگتر یا پدر بزرگ و مادر بزرگ می شوند .

کودک به طور فزاینده‌ای مستقل می‌شود و چندین دلبستگی را شکل می‌دهد. تا ۱۸ ماهگی، اکثر نوزادان دلبستگی­‌های متعددی را شکل داده‌اند.

نتایج مطالعه مراحل دلبستگی نشان داد که دلبستگی­­‌ها به احتمال زیاد با افرادی شکل می‌گیرند که به طور دقیق به سیگنال‌های ارسالی از سوی نوزادان واکنش نشان می‌دهند، نه فردی که صرفا زمان بیشتری را با آن‌ها گذرانده است. شفر و امرسون این امر را پاسخ­دهی حساس نامیده­‌اند.

نوزادانی که به شدت دلبسته بودند، مادرانی داشتند که به سرعت به خواسته‌هایشان پاسخ داده و با فرزندشان ارتباط برقرار می­ کردند. نوزادانی که از لحاظ دلبستگی ضعیف به نظر می‌رسیدند، مادرانی داشتند که در برقراری تعامل با آنها ناکام مانده بودند.

بسیاری از کودکان تا ده‌ماهگی چندین دلبستگی داشتند؛ از جمله به مادران، پدران، پدربزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها، خواهر و برادر­ها و همسایگان. برای نیمی از کودکان تا سن ۱۸ ماهگی مادر و برای نیمی دیگر تا این سن پدر نگاره­‌ی دلبستگی بود.

مهم‌ترین حقیقت در شکل‌دادن دلبستگی­‌ها این نیست که چه کسی کودک را تغذیه می‌کند و پوشک او را تعویض می‌نماید. بلکه مهم این است که چه کسی با او بازی می‌کند و با او ارتباط برقرار می‌کند. بنابراین، به نظر می‌رسید که پاسخگویی کلید دلبستگی است.

نقد این مطالعه

مطالعه شفر و امرسون روایی جمعیت پایینی دارد. نوزادان در این مطالعه همه از گلاسگو بودند و بیشتر از خانواده های طبقه کارگر بودند. علاوه بر این ، حجم نمونه کوچک 60 خانواده قدرت نتیجه گیری را که می توانیم از مطالعه بگیریم کاهش می دهد.

با این حال ، صحت جمع آوری اطلاعات توسط والدینی که روزانه دفترچه یادداشت خود را نگه می داشتند در حالی که به وضوح بسیار شلوغ بودند ، می تواند زیر سوال برود. یک دفترچه یادداشت مانند این نیز بسیار مهم نیست و ویژگی های تقاضا و مطلوبیت اجتماعی از موضوعات اصلی است. مادران بعید است که تجربیات منفی را در نوشتن روزانه خود گزارش دهند.

این تحقیق فاقد روایی تاریخی است. این در دهه 1960 انجام شد زمانی که نقش های جنسیتی متفاوت بود - اکنون ، مردان بیشتری در خانه می مانند تا از فرزندان خود مراقبت کنند و زنان بیشتری برای کار بیرون می روند تا نمونه مغرضانه باشد.