نظریه اخلاقی نل نادینگز
از رویکردهاي جدید در فلسفۀ تعلیم و تربیت که توسط نادینگز مطرح شد، رویکرد دل مشغولی (مراقبت Care Approach ) است که مقدمات اخلاق سنتی مانند فضیلت، داوري و جهان شمولی را به چالش می کشد و به جاي آن بر عنصر عاطفه تأکید می کند که تصمیم گیري در لحظات تعارض، ارتباط مثبت با یکدیگر، دل مشغولی طبیعی و... را سبب می شود. به طور کلی این نظریه داعیه مخالفت با نظریه های پرنفوذ و پارادایم های غالب را دارد .
نل نادینگز در نظریات اخلاقی خود، بر روابط انسانی تأکید دارد و معتقد به اصول همگانی جهان شمول در اخلاق نیست. محور تربیت اخلاقی را انسان، و منشأ اخلاق را در طبیعت انسان می انگارد. اخلاق در نظر او، در ارتباط با دیگران ساخته می شود .
به نظر می رسد تربیت اخلاقی در مواجهه با رویکر د دل مشغولی (مراقبت) نادینگز با چالش ها و تهدیدهاي جدي مواجه خواهد بود. اینکه این رویکرد، چه چالش هایی را براي تربیت اخلاقی در پی خواهد داشت، دغدغه اصلی است که پژوهشگران در پی واکاوي آن می باشند .
مباني فلسفي ديدگاه نادينگز
مباني فلسفي ديدگاه نادينگز متأثر از چهار مکتب فلسفي است که به بررسي ارتباط اين مکاتب با ديدگاه نادينگز مي پردازيم:
1 . عاطفه گرايي
يکي از مباني فلسفي ديدگاه نادينگز مکتب « عاطفه گرايي » است در عاطفه گرايي رفتار اخلاقي مبتني بر حس همدردي و همدلي است؛ يعني نيرويي که به واسطة آن، انسان در لذت و درد ديگران شريک مي شود .
اخلاق عاطفه گرا معتقد است : ارزش اخلاقي رفتار ناشي از اين است که به دنبال خير ديگران باشيم . ملاک اخلاق در اين مکتب، عاطفه و انگيزه « ديگرخواهي » است کارهايي که از روي عواطف و به انگيزه خيرخواهي انجام مي شود ( مانند همدردي ) به لحاظ اخلاقي ارزشمند است و کارهايي که صرفاً به انگيزه « خودخدواهي » انجام مي شود، بي ارزش اند .
در ذيل، ديدگاه فديلسوفاني که از اين مکتب طرفداري کردند و نادينگز هم متأثر از اين فيلسوفان بود، آمده است:
شافتسبري ( 1713-1671 ) معتقد است : تمايزات اخلاقي به وسيلة حس اخلاقي تشخيص داده مي شود، نه عقل .
هيوم معتقد است : آنچه موجب تحريک ما به فعل يا عمل مي شود اميال است، نه عقل؛ و عقل در تحريک ما به فعل، ناتوان است منشأ برانگيختگي و تحريک ذهن انسان، لذت و الم است ( هيوم، 1978 ، ص 413 )
اسميت معتقد است : موازين اخلاقي نه از نهاد انسان، بلکه از منافع فردي و روابط اجتماعي برمي خيزد ( کاپلستون، 1370 ، ج 5 ، ص 371 )
آگوست کنت معتقد است: در انسان دو نوع علاقه وجود دارد: خودخواهي و ديگرخواهي
ديگرخواهي از تمايلات دروني و همدردي نشئت مي گيرد ميل ديگرخواهي به وسيلة قوه عقل، بر ميل خودخواهي غلبه مي يابد، به گونه اي که ديگران و نيازهاي آنها را بر خود ترجيح مي دهد .
کنت منشأ اخلاق را در اين ميل مي داند و تنها انسان با وقف کردن خود براي ديگران مي تواند از خود فراتر برود .
شوپنهاور نيز اخلاق را همدردي با ديگران دانسته، اين تمايل را اساس تمام رفتارهاي اخلاقي مي داند .
نادينگز معتقد است: رفتار اخلاقي ناشي از عواطف است رويکرد نادينگز به تربيت اخلاقي، رويکرد « غمخواري » است و با توجه به اين رويکرد، عاملي که ما را به غمخواري طبيعي سوق مي دهد « عاطفه » است .
نادينگز معتقد است: اخدلاق غمخواري بر عاطفه تأکيد مي کند البته تأکيد بر عاطفه به اين معنا نيست که رويکرد غمخواري را يک رويکرد غيرعقلاني يا ضدعقلاني بدانيم، بلکه اين رويکرد، خود ناشي از عقلانيت است؛ زيرا در موقعيت هاي مناسب، فرد غمخوار بر مبناي ملاکهاي عقلاني انتخاب مي کند، اما تأکيد اصلياش بر بودن با همديگر، ايجاد، نگهداري و تقويت روابط مثبت است، نه بر تصميم گيري در موقعيت هايي که تعارض هاي اخلاقي وجود دارد .
اخلاق غمخواري در درجة اول، بر عاطفه تأکيد مي کند، ولي عاطفه در اين رويکرد، به معناي احساس نيست، بلکه اساساً يک مبناي ارتباطي دارد که منظور از آن ارتباط بين فرد غمخوار و فرد مورد غمخواري است در اين وضعيت، بين اين دو، يک حالت عاطفي برقرار مي شود که هر دو همديگر را بهتر درک مي کنند و به همين سبب نادينگز براي ارتباط ، يک مبناي هستي شناختي قايل است تا بتواند از اين طريق، پاسخ عاطفي را بر يک امر واقعي در وجود انسان مبتني سازد .
2 . هستي گرا
بنيان فلسفي ديگر در ديدگاه نادينگز « هستي گرايي » است مارتين بوبر به دو نو رابطة اساسي بين فرد و ديگري معتقد است و اين دو رابطه را از همديگر بازمي شناسد : رابطة « من و آن » و رابطة « من و تو » .
در رابطة « من و آن » فرد خود را از ديگري جدا مي بيند، اما در رابطة « من و تو » فرد خود را در ارتباط متقابل با ديگري مي بيندد ( سي. بکر، 1378 ، ص 192 - 191 ).
نادينگز متدأثر از بوبر ، به تبيين رابطة ميان فرد غمخوار و فرد مورد غمخواري ميپردازد که اين نو رابطه، متأثر از رابطة « من و تويي » بوبر است در ديدگاه نادينگز غمخواري نوعي رابطه است که بهترين حالت آن، ارتباط بين دو فرد ( فرد غمخوار و ديگري فرد مورد غمخواري ) است که اين ارتباط « غمخواري » ناميده مي شود هر نوع ارتباطي غمخواري محسوب نمي شود؛ زيرا در ارتباط غمخواري، حالتي از هشياري در فرد غمخوار وجود دارد که « جا به جايي انگيزشي » و غرق شدن يا فنا شدن در ديگران ( مجذوبيت ) منجر مي شود ( نادينگز، 2005 ، ص 15 ) فرد در حين انجام غمخواري، به طور واقعي مي شنود، مي بيند و آنچه را در پي انتقال آن به ديگران است، کاملاً احساس مي کند ( همو، 2002 ، ص 17 - 16 ) .
3 . پديدارشناسي
يکي ديگر از انديشه هاي تأثيرگذار بر اخلا غمخواري نادينگز « پديدارشناسي » است نادينگز در بيان « پديدارشناسي » غمخواري، هرچند به صورتي که هوسرل به تحليل پديدارشناختي پرداخته است بحث نمي کند، اما از پديدارشناسي روانشناختي استفاده مي نمايد؛ چنانکه خود وي درباره واژه « غمخواري » چنين کاري انجام داده است .
نادينگز معتقد است: وي بر يک ساختار غايي از هشياري يا آگاهي تأکيد نمي کند، بلکه بيشتر بر زمينه اي نزديک اين جمله که : « زماني که ما درگير غمخواري هستيم چه چيزي را دوست داريم » ، تأکيد مي کند بنابراين، او سعي دارد به شيوه پديدارشناسانه، آشکار کند که معناي غمخواري نزد افراد چيست و حالت ذهني فدرد در هنگدام غمخدواري چگونه است؟ (همان، ص 13 )
نادينگز با روش پديدارشناسي به اين نتيجه نايل شده است که غمخدوار در هر مواجهة غمخواري، دو ويژگي را حس مي کند:
1- مجذوبيت؛
2- جا به جايي انگيزشي يا نيروي معطوف به حالت ديگري
از طريق پديدارشناسي روانشناختي، آگاهي از وضعيت فرد مدورد غمخدواري نيز ممکن است البته در يک پژوهش تربيتي، علاوه بر نکات مزبور، مطالعة علمي شرايط تجربي غمخواري نيز لازم است ( نادينگز، 1992 ، ص 15 )
4. فمينيسم
رويکرد فمينيسم يکي ديگر از بنيان هاي فلسفي در ديدگاه نادينگز است رويکرد فمينيستي در فلسفة اخلاق ، نگاهي است که نسبت به ديگران احساس مسئوليت مي کند و براي ديگران و نيازهاي آنها اهميت قايل است افراد در اين رويکرد، به صورت يک سيستم در نظر گرفته مي شوند، به گونه اي که بدون ديگري سيستم ناقص است عامل کليدي اين رويکرد ارتباط است در اخلاق غمخواري، فرد بايد نسبت به رنجها و دردهاي ديگران حساس باشد؛ با مشاهده درد ديگران برانگيخته شود؛ و براي رفع آن اقدام کند اساس اين رويکدرد نيازها و تفاوتهاست، نه عدالت ( باقري، 1382 ، ص 158 - 153 ).
نادينگز با توجه بده ايدن رويددکرد، به تبيين اخلاق غمخواري مي پردازد . رويکردي که نادينگز به اخلاق دارد رويکردي زنانه است و بيشتر به بحث « ارس » مي پردازد اين ديدگاه خوبي را موضوع ميل يا نگرش اخلاقي مي داند، نه موضوع يک سلسله دلايل و استدلال ها (نادينگز، 2003 ، ص 1 ).
نادينگز معتقد است: زنان بيشتر در بعد عملي اخلاق وارد مي شوند؛ زيرا وارد شددن به بعد نظري و نتيجه گيري از چنين مسائلي را يک سلسله مسائل فرعي مي دانند اين امر به آن سبب نيست که آنان توانايي نتيجه گيري منطقي را ندارند، بلکه زنان غالباً مي توانند براي اعمالشان دليل بياورند؛ اما اين دلايل بيشتر بر احساسات، نيازها، تأثرات و ديد ايده آل شخصي تأکيد مي کنند، تا بر اصول همگاني (غفاري، 1381 ، ص 117 ).
زنان در رويارويي با مسائل اخلاقي، بيش از موقعيت هاي واقعي، به دنبال اطلاعات هستند و مي خواهند احساسات، برداشت ها، انگيزه ها و دلايل افراد درگير در اين موقعيت ها را بشنوند و با نگاه کردن در چشم آنها و ديدن حالات چهره آنان، درک دقيقتر و درست تري از شرايط آنها داشته باشند (همان، ص 118 - 117 ).
| عاطفه گرايي | - رفتاراخلاقي مبتني بر حس همدردي و همدلي است. - ارزش اخلاقي رفتار، ناشي از اين است که به دنبال خير ديگران باشيم. - ملاک اخلاق در اين مکتب، عاطفه و انگيزة ديگرخواهي است. - نادينگز معتقد است رفتار اخلاقي ناشي از عواطف است. - تأکيد بر عاطفه به اين معنا نيست که رويکرد غمخواري را يک رويکرد غيرعقلاني يا ضدعقلاني بدانيم. - عاطفه در اين رويکرد، به معناي « احساس » نيست، بلکه اساساً يک مبناي ارتباطي دارد که منظور از آن ارتباط بين فرد غمخوار و فرد مورد غمخواري است |
| هستي گرايي | - نادينگز متأثر از بوبر، به تبيين رابطة ميان فرد غمخوار و فرد مورد غمخواري مي پردازد. - اين نوع رابطه، رابطة « من و تو » است. - هر نوع ارتباطي غمخواري محسوب نمي شود. - در ارتباط غمخواري، حالتي از هشياري در فرد غمخوار وجود دارد که به « جا به جايي انگيزشي » و غرق شدن يا فنا شدن در ديگران ( مجذوبيت ) منجر مي شود. |
| پديدارشناسي | - نادينگز متأثر از پديدارشناسي ( به ويژه پديدارشناسي هوسرل ) است. - نادينگز از پديدارشناسي روانشناختي استفاده مي کند. - نادينگز تلاش مي کند به شيوة پديدارشناسانه، آشکار کند که معناي غمخواري نزد افراد چيست. - نادينگز تلاش مي کند به شيوة پديدارشناسانه، آشکار کند حالت ذهني فرد در هنگام غمخواري چگونه است. |
| فمينيسم | - رويکرد فمينيستي در فلسفة اخلاق، نگاهي است که نسبت به ديگران احساس مسئوليت ميکند و براي ديگران و نيازهاي آنها اهميت قايل است. - افراد در اين رويکرد به صورت يک سيستم در نظر گرفته مي شوند به گونه اي که بدون ديگري سيستم ناقص است. - نادينگز معتقد است که زنان بيشتر در بعد عملي اخلاق وارد مي شوند. - زنان در رويارويي با مسائل اخلاقي، بيش از موقعيت هاي واقعي، به دنبال اطلاعات هستند. |
ماهیت تربیت اخلاقی نل نادینگز
پژوهش هاي نخستین نادینگز در مورد آموزش ریاضیات بود. قلمرویی که همواره دل مشغول آن بود، اما با وجود این، فلسفه و مطالعۀ اخلاق به تدریج در محور فعالیت هاي وي قرار گرفت.
نخستین کتاب وي با عنوان غم خواري: رویکردي فمنیستی به اخلاق و تربیت اخلاقی ، نشان دهنده چنین توجهی است. پرسش ماندگار نادینگز در کتاب مذکور این است که چه چیز براي فعل اخلاقی اساسی است؟ اگرچه این پرسش در سنت هاي پیشین اخلاقی نیز مطرح بوده است ؛ اما رویکرد نادینگز به این پرسش متفاوت است. نزدیک ترین محقق از لحاظ زمانی و فکري به نادینگز که پیش از وي از مفهوم غم خواري استفاده کرده، کارول گیلیگان ( 1982 ) در اثر صداي مغایر است.
به نظر نادینگز دیدگاه گیلیگان تا انجامیدن به ایجاد یک نظریه اخلاقی مبتنی بر غم خواري بسیار فاصله دارد . مدعاي نادینگز در بسط و پرورش دیدگاه اخلاق مبتنی بر غم خواري این است که نه دیدگاه اصالت سود و نه دیدگاه اصالت تکلیف ، تنگناهاي اخلاقی و ملاحظات اخلاقی مربوط به زنان را در نظر نداشته است. وي تصمیم هاي مبتنی بر پیامدهاي محتمل (رویکرد اصالت سود) یا استدلال پایه اي (دیدگاه اصالت تکلیف) را رد نمی کند، اما منظر بدیلی براساس غم خواري طبیعی پیشنهاد می کند؛ همچنان که در غم خواريِ مادر به فرزند این امر نهفته است.
به نظر فلیندرس ( 2001 ) قوت رویکرد نادینگز در این است که بر عمل متقابل تأکید دارد. به نظر وي، از این منظر موضوعات اخلاقی به سادگی از نگاه یک عامل فردي بیرون از تکلیف یا مطابق اصولی انتزاعی نمی تواند تحلیل شود .
نادینگز مدعی است که رویکردي پدیدار شناختی اخذ کرده است و غایت اخلاق پدیدارشناسانه اثبات صدق قضایاي اخلاقی نیست (اسمیت، 2004 ). جوهر اندیشه هوسرل به عنوان مؤسس پدیدارشناسی در شعار معروف وي « بازگشت به خود اشیاء » نهفته است که تقابلی آشکار با اندیشۀ اثبات گرایی به شمار می آید و به نظر خود هوسرل در این صورت است که ذات اشیاء قابل دستر س می شود . از این منظر تصور خود هوسرل از پدیدارشناسی تصوري قائم به اصالت ذات است؛ عبارت ممکن است تصویري منسجم و روشن عرضه کنیم بدون اینکه چیزي را اثبات کنیم و بدون اینکه ادعاي جست وجوي شناخت اخلاقی یا صدق اخلاقی داشته باشیم (نادینگز، 1984 )، نشان دهندة تأثیر از اندیشه پدیدارشناسی و استفاده از آن به عنوان شیوه پژوهش نزد نادینگز می باشد. البته در جایی دیگر اظهار کرده که تحلیل ذات گرایانه هوسرلی دیگر طرح موردنظر من نیست. به ساختارهاي نهایی آگاهی علاقمند نیستم؛ در پی توصیف گسترده تقریبا جهان شمول این موضوع هستم که آن گاه که به رویارویی هاي غم خوارانه اشتغال داریم، به چه مانند هستیم... ویژگی مورد بحث من موقتی، گریزان و مشوش بودن حالات رفتاري است و تا حدي با رفتار مشارکت کنندگان در فعالیت غم خوارانه برساخته می شود .
اگرچه رویکرد اخلاقی نادینگز با رویکرد غیرشناخت گرایی همچون هیوم ، شوپنهاور و دیگران که مدعی هستند گزاره هاي اخلاقی برخاسته از واکنش هاي عاطفی ماست ، شباهت هایی دارد، اما از دو حیث متمایز می شود:
1) به طور خاص ویژگی غم خواري را در زنان برجسته می کند و آن را باعث پیوند روابط اجتماعی می داند، ازاین رو، از نوع رادیکال غیرشناخت گرایی همچون اي. جی. آیر متمایز می شود.
2) با توجه به اینکه غم خواري را در عمل اخلاقی، اصلی طبیعی می داند از نسبی گرایی نهفته در غیرشناخت گرایی فاصله می گیرد.
تربیت اخلاقی در رویکرد غم خواري
اخلاق غم خواري را می توان جدیدترین نظریه در قلمرو عاطفه گرایی محسوب کرد؛ زیرا از دید اخلاق غم خواري نیز، عاطفۀ ما به دیگري و براي دیگري است که ما را به غم خواري طبیعی (Natural Caring ) و خودانگیخته سوق می دهد. اخلاقی بودن در این رویکرد به معناي رفتار با دیگران بر مبناي احساس مسئولیت، پذیرندگی و پاسخ گویی است.
غم خواري با بیرون رفتن یا دور شدن از خود مشخص می شود.
غم خواري متضمن مجذوبیت (Engrossment ) و جابجایی انگیزشی (Motivational Displacement) است که بس یار به اصطلاحات همدردي، همدلی و نظایر اینها نزدیک است.
یکی از تفاوت هاي اصلی اخلاق غم خواري و اخلاق سنتی در این است که در رویکرد غم خواري، مرکزیت قواعد، رد می شود (هولمز، 1998 ، ص 203 ). اخلاق غم خواري برخی از مقدمات دیگر اخلاق سنتی را نیز به معارضه می طلبد. به جاي تأکید بر تصمیم گیري در لحظات تعارض یا تأکید بر داوري، بر زندگی با یکدیگر ، ایجاد ، نگهداري و توسعۀ روابط مثبت تأکید می کند. جهان شمولی اخلاقی را رد می کند. اگرچه پیامدهایی از این قبیل که در صورت انجام این عمل خاص، روابط غم خواري چه سرنوشتی پی دا م ی کنند ، براي آن مهم است؛ اما سودگرایی (بیشترین خیر براي بیشترین افراد، یا جدایی وسایل از غایات) را رد می کند. فضیلت دانستنِ غم خواري را به معارضه می خواند. تأکید آن بر انگیزش در تربیت اخلاقی، با تقدم استدلال اخلاقی معارض است (نادینگز ، 1992 ب، ص 45 ).
اخلاق غم خواري از هرنوع دوگانگی و جدایی، خواه به شکل « استثمارگر - استثمارشونده » یا « ظالم - مظلوم » و یا « عامل - کارپذیر ( Agent/Object ) » اخلاقی احتراز می کند و در مقابل بر مسئولیت پذیري دوجانبه نسبت به یکدیگر، تغییر نقش غم خوار و شخص مورد غم خواري و وابستگی هر فرد به فرد یا افراد دیگر در تکامل و ترقی اخلاقی تأکید دارد ؛ به بیان دیگر، اخلاق غم خواري چون اخلاق کانتی، به گونه اي فردگرایانه مسئولیت کمال اخلاقی هر فرد را صرفاً معطوف به او نمی داند (نادینگز، 1998 ، ص 89 - 90 ).
مبانی روان شناختی تربیت اخلاقی در دیدگاه نادینگز با توجه به سه عامل بیان می شود: غم خواري طبیعی، خود اخلاقی و ارتباط متقابل.
غم خواري طبیعی : نادینگز، معتقد است رفتار اخلاقی به وسیلۀ غم خواري طبیعی تبیین می شود (نادینگز، 2003 ، ص 99 )
غم خواري طبیعی ناشی از تجربه اي است که فرد قبلاً از مورد غم خواري قرار گرفتن، داشته است. غم خواري طب یعی شکلی از غم خواري است که به صورت طبیعی، از امیال یا عاطفه، براي پاسخ دادن به نیازهاي فرد غم خوار ناشی می شود.
برطبق نظر نادینگز، مبناي اصلی تربیت اخلاقی در اخلاق غم خواري، این است که انسان به طور طبیعی، تمایل دارد که مورد غم خواري قرار بگی رد (نادینگز، 2002 ، ص 29 ). نادینگز معتقد است که در غم خواري طبیعی، تکانه طبیعی را براي انجام دادن کاري به سود دیگران می پذیریم و در دیگران فنا می شویم. در ای ن حالت، احساس درد و شادي دیگران را درك می کنیم، اما مجبور نیستیم این تکانه را بپذیریم و حق انتخاب داریم؛ یعنی ممکن است آنچه را احساس می کنیم، رد کنیم یا بپذیریم. اگر افراد داراي میل شدید به اخلاق غم خواري باشند، آن احساس را رد نمی کنند و این میل ناشی از « خود اخلاقی » است (نادینگز، 2003 ، ص 1 - 5 ).
خود اخلاقی : نادینگز معتقد است زمان ی که طبق روابط غم خواري اصیل و ناب، رفتار می کنیم، تصویري از خودمان می سازیم که ناقص است و فقط در حدي است که خودمان را به عنوان یک فرد غم خوار درك کنیم. زمانی این تصویر کامل می شود که پاسخ هایی را از فرد مورد غم خواري دریافت کنیم. البته به طریقی هم عمل می کنیم که مورد غم خواري قرار بگیریم؛ اگرچه مواردي هم وجود دارد که در دریافت، با شکست مواجه می شویم. به هر جهت در این حالات، یک تصویر از « خیر یا نیکی » شروع به شکل گیري می کند و نزدیک ترین حالت به این « خیر یا نیکی » زمانی است که حالت درونی « من باید » را بپذیریم که پذیرش این حالت، ناشی از خوداخلاقی است.
نادینگز معتقد است که « خیر » مربوط به حالت غم خواري طبیعی است. همچنین معتقد است غم خواري طبیعی، حالتی طبیعی است که به طور اجتناب ناپذیر، آن را به عنوان « خیر » می شناسیم و این شناخت، تفکر ما را به طور ضمنی هدایت می کند، به گونه اي که تصور ما از خودمان، به عنوان یک شخص اخلاقی، ناشی از بررسی این « خیر یا نیکی » است (همان، ص 49 50 ).
طبق نظر نادینگز، ایده آل اخلاقی، تصور واقعی از خودمان به عنوان یک فرد غم خوار است. این تصور ما را هدایت می کند تا تلاش کنیم با دیگران اخلاقی برخورد کنیم.
ارتباط متقابل : یکی دیگر از پیش فرض هاي اصلی اخلاق نادینگز ارتباط است. نادینگز معتقد است این ارتباط است که به انسان معنا می دهد. خود انسانی طوري نیست که از قبل شکل گرفته باشد، بلکه این خود در طول ارتباط، کامل می شود؛ به گونه اي که اگر انسان با دیگران ارتباط نداشته باشد، نمی تواند همان چیزي را که باید بشود، شکوفا کند (غفاري، 1381 ، ص 121 122 ).
در ارتباط متقابل، شخص غم خوار دیگران را نه به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان جزو وجود یا بعدي از خودش می پذیرد (نادینگز، 2002 ، ص 17 18 ) .
دیویی غایت برقراري ارتباط را حل مسئله Problem Solving می داند ، اما نادینگز غایت آن را رسیدن به نیازها و پاسخ هاي موردنیاز براي حفظ ارتباط غم خواري می داند. نادینگز رسیدن به نتیجۀ متفاوت با مبناي طبیعی مشترك در این دو دیدگاه را، منبعث از تفاوت هاي مربوط به جنس Gender نمی داند ، بلکه معتقد است رویکرد غم خواري را می توان به طور کامل تر و طبیعی تر در تجربه اي که به طور سنتی با زنان پیوند خورده است ، ملاحظه کرد. از نظر او حتی اظهارنظر دیویی مبنی بر اینکه روبرویی زنان با فلسفه نیز در آغاز متفاوت با مردان بوده است ، به این معنا نیست که اندیشه هاي این دو جنس همیشه از یکد یگر فاصله خواهند داشت.
از بررسی و تحلیل نظریۀ غم خواري می توان به نکات ذیل دست یافت:
اول اینکه، اخلاق غم خواري مانند اخلاق تکلیف ( اخلاق وظیفه و حق ) از الزام (Obligation) صحبت می کند. مبناي این الزام درونی از دید کانتی، منطق و استدلال است، اما براساس اخلاق غم خواري ، میل به ارتباط غم خوارانۀ طبیعی و ارزشی که فرد براي پیونددهندگی غم خواري قائل است، مبناي این الزام است؛ هرچند که در رویکرد غم خواري نیز، نقش منطق و استدلال ، به طور مثال در مورد برقراري بهتر ارتباط غم خوارانه، غیرقابل انکار است. از نظر این دیدگاه، عاطفۀ ما نسبت به دیگري و براي دیگري است که ما را به غم خواري طبیعی سوق می دهد . اخلاق غم خواري برعکس اخلاق کانتی که عاطفه و تمایل را در مقایسه با عقل، فرعی و نامعتبر می داند، براي آنها تقدم قائل است و ازهمین رو، غم خواري طبیع ی نیز ، بر غم خواري اخلاقی ترجیح دارد.
دوم اینکه، هرچند نادینگز، کانت را در تمایز قائل شدن میان افعال اخلاقی که به طور خودبه خود و از روي عشق انجام می شوند و افعالی که از روي تکلیف و به زعم وي از روي وفاداري به تصویري آرمانی از خود، انجام می شوند، بر حق دانسته و با وي هم رأي می باشد؛ اما در ترجیح غم خواري اخلاقی بر غم خواري طبیعی با کانت موافق نیست.
از نظر او نقش غم خواري اخلاقی، هدایت عمل تا زمانی است که به طور طبیعی و خودبه خود بروز کند و به عبارت دیگر ملکه شود (نادینگز، 1998 ) .
هرچند در تحلیل غم خواري ، بیشتر توجه ما به فاعل غم خواري است، با این حال، غم خواري یک جانبه که در رفع نیازها و منویات درونی فاعل غم خواري بی اثر باشد ، موردقبول نادینگز نیست. عدم پاسخ دهی فرد مورد غم خواري (کودك یا دانش آموز) به غم خوار (والد یا معلم)، چیزي است که براي غم خوار رنج آور است. در اینجا بحث از « بستگی متقابل Reciprocity » مطرح می شود. در ارتباط غم خواري با نوعی « بستگی متقابل » روبه رو می شویم که البته با مفهوم « قرارداد Contract » در نظریات افلاطون و جان راولز متفاوت است. این « بستگی متقابل » به معنی قول گرفتن از فرد مقابل براي رفتار اخلاقی در آینده یا چیزي نظیر این نیست، بلکه چیزي است که به برقراري و تداوم ارتباط غم خواري کمک می کند.
البته از دید نظریه غم خواري تمسک به اندیشه هاي « خدا » یا سایر منابع خارجی « تقدس Sanctity » نیز در برقراري ارتباط غم خواري لزومی ندارد (نادینگز، 1984 ، ص 4 ).
نسبیت گرایی در نظریات اخلاقی نادینگز
نادینگز، مرکزیت اخلاقی و جهان شمولی اخلاقی را رد می کند . در این دیدگاه، احکام ارزشی و اخلاقی، نسبی هستند. اصول ثابت نیست و اختیار حسن و قبح به عواطف سرکش و متغیر انسان ها داده شده است. در نتیجه نتوانسته اند از دام نسبی گرایی رهایی بیابند.
نادینگز ( 1998 ) معتقد است به این دلیل که در سطح تجویزي، با توجه به تفاوت هاي فرهنگی و شخصی در بروز غم خواري، اصول از جامعیت لازم بهره مند نیستند، اصل گروي در غم خواري پذیرفته نیست، مگر اینکه اصلی در چنان سطحی از کلیت مطرح شود که تنها تمایلات طبیعی افراد را مورد اشاره قرار دهد ، که این نیز مطلق نیست .
رویکرد سکولاریستی در اهداف تربیت اخلاقی نادینگز
در دیدگاه نادینگز، موضوع اخلاق، رفتار با دیگران است و چگونگی رفتار و تعامل با یکدیگر مهم است. نادینگز معتقد است هدف اصلی تربیت اخلاقی، پرورش ایده آل اخلاقی است و هدف ایده آل اخلاقی، حفظ و تقویت غم خواري است. هدف تربیت اخلاقی باید پرورش افراد غم خوار، با محبت و دوست داشتنی باشد؛ به طور ي که بتوانند روابط غم خواري را حفظ کنند و باعث ارتقاي آن شوند. بنابراین پایه و اساس تربیت اخلاقی غم خواري طبیعی است (موحد و همکاران، 1387 ، ص 56 ).
از نظر نادینگز ( 2002 ) تربیت اخلاقی صرفاً توجه کردن به دیگران و تقدم نیازهاي آنها بر نیازهاي خود است . مهم ترین و اساسی ترین هدف در تربیت اخلاقی نادینگز، کسب قابلیت هاي لازم براي زندگی بهتر در جامعه و ایفاي نقش مؤثر به عنوان شهروندي شایسته است؛ به گونه اي که فرد با دارا بودن ویژگی هاي خاصی بتواند با دیگران زندگی مسالمت آمیز داشته باشد .
تأکید افراطی نادینگز بر عاطفه گرایی در اخلاق
تأکید عمده رویکرد غم خواري، عمدتا بر بعد عاطفی هیجانی است، و اصولا در خدمت عواطف است؛ یعنی اگر لازم باشد که پیامد اعمال مورد تأمل قرار بگیرند، براي این است که ببینیم در اثر انجام این عمل خاص، روابط غم خوارانه چه سرنوشتی پیدا می کنند (وجدانی و همکاران، 1393 ، به نقل از: نادینگز، 1992 ب). نادینگز مبناي اخلاق و ترجیحات ارزشی را عواطف و احساسات فردي می پندارد. تأکید افراطی بر عواطف به جایی می رسد که معیار مورد قبول نادینگز براي تشخیص عمل غم خوارانه، درك یا پذیرش غم خواري از سوي فرد مورد غم خواري است؛ یعنی درك نیاز دیگران به کمک و غم خواري است، نه فضایل فارغ از همدردي و هم حسی با دیگران .
غفلت نادینگز از تربیت معنوي در تربیت اخلاقی
در دیدگاه نادینگز، موضوع اخلاق، ارتباط با دیگران است. اخلاق در نظر او، با توجه به دیگران و در ارتباط با دیگران ساخته می شود و این اخلاق از خود و دیگران جدا نیست. از دیدگاه نادینگز ، رفتار اخلاقی شامل پاسخ عاطفی انسان و غم خواري اخلاقی است؛ یعنی ارتباطی که ما از لحاظ اخلاقی با دیگران داریم، به وسیله غم خواري طبیعی تبیین می شود .
در دیدگاه نادینگز هدف تربیت اخلاقی، حفظ و تقویت غم خواري است و شکل گیري عادات و ملکات فاضله و تربیت معنوي مدنظر نیست؛ زیرا فرد غم خوار بیشتر
متوجه نیاز فرد متقابل است تا رفتار فضیلت مندانه خود، لذا اگر تمرین عملی هم هست تمرین عاطفه ورزي و غم خواري است.
تأکید افراطی نادینگز بر تعاملات بیرونی در مباحث اخلاقی
یکی از مسائل مهم در زمینه تربیت اخلاقی، توجه به تعامل عوامل بیرونی و درونی در اخلاق و رفتار انسان است. این نکته بحث دامنه داري است و از دیرباز دیدگاه هاي مختلفی در مورد آن ابراز شده است. در این راستا، نادینگز معتقد است اخلاق منجر به مسائل اجتماعی، روابط گروهی و تأثیر گروهی خواهد شد. ایشان تربیت اخلاقی را در نیروي انگیزشی به سوي دیگران دانسته و این را در
واژه هاي مجذوبیت و جابجایی انگیزشی ذکر کرده است
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .