نظریه های روانشناسی فمینیستی کریستین دلفی
کریستین دلفی ( Christine Delphy ) متولد 1941 ، جامعه شناس ، فمینیست ، نویسنده و نظریه پرداز فرانسوی است. او که به عنوان فمینیسم ماتریالیست پیشگام شناخته می شود ، در سال 1970 جنبش آزادی زنان فرانسه (Mouvement de Libération des Femmes یا MLF) را تاسیس کرد و مجله Nouvelles با سیمون دوبوار در سال 1981 با féministes (مسائل جدید فمینیستی) س questionsال می کند . او از بنیانگذاران نشریه Nouvelles questions féministes در ۱۹۷۷ بود.
کریستین دلفی در سال 1941 از والدینش که داروسازی محلی داشتند متولد شد. در فیلم مستندی درباره زندگی و ایده های او ، "Je ne suis pas féministe، mais ..." ( "من فمینیست نیستم اما ..." ) دلفی آگاهی فمینیستی اولیه را در مشاهده والدینش توصیف می کند: داروسازی برای هر دوی آنها کار سختی بود ، وقتی ناهار به خانه آمدند ، دلفی متوجه شد پدرش پاهایش را استراحت داده و روزنامه می خواند در حالی که مادرش موظف بود یک وعده غذایی ظهر بپزد و قبل از اینکه هر دو برگردند ظرفها را بشوید. برای کار.
با این وجود ، دلفی به دلیل ننگ در اطراف این اصطلاح همیشه به عنوان یک فمینیست شناخته نمی شد. در یک مصاحبه تلویزیونی در سال 1985 ، او دوره ای از زندگی خود را توصیف کرد که به طور معمول اظهارات خود را با عبارت "Je ne suis pas féministe، mais ..." (عبارتی که فیلم از آن گرفته شده است) پیش بینی کرد.
دلفی در دانشگاه شیکاگو ، دانشگاه پاریس و دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی ، جامعه شناسی خوانده است . در بازگشت به فرانسه ، دلفی علاقه مند به انجام یک پایان نامه در مورد زنان بود ، اما او در Je ne suis pas féministe ، mais ... مقاومت در برابر این موضوع را در مشاوره پیر پیر بوردیو ، که به دلفی گفت هیچ کس نیست ، توضیح می دهد. به چنین پروژه ای توصیه می شود زیرا هیچ کس در مورد زنان تحقیق نمی کند (هر چند جامعه شناسان فرانسوی مانند آندره میشل قبلاً تحقیقات قابل توجهی منتشر کرده بود). دلفی موافقت کرد که جامعه شناسی روستایی را دنبال کند ، اما مسئله زنان و به ویژه نقش اقتصادی زنان در این پروژه نیز مطرح شد. در حین پیگیری کار میدانی ، "متوجه شدم که مجموعه کاملی از کالاها وجود دارند که مطلقاً از بازار عبور نمی کنند" ، در حالی که بسیاری از مشارکت های اقتصادی زنان به عنوان نیروی کار بدون دستمزد عمل می کردند ، برخلاف کار مزدی که در نظریه های سرکوب سرمایه داری نقش اساسی داشت (). یعنی طبقه سرمایه دار بین دستمزدی که به کارگران می دهند و ارزش واقعی آنچه کارگران تولید می کنند ، ارزش می گیرد). "تا حدی ، طرح اصلی [Delphy's magnum opus] دشمن اصلی از قبل وجود داشت. نه تنها استثمار اقتصادی زنان را به معرض نمایش گذاشت ،اما شکل خاصی از بهره برداری اقتصادی است.
دلفی در سال 1978 به عنوان پژوهشگر مشغول به کار شد و از سال 1990 درخواست پست های مدیر تحقیقات (استاد کامل) را آغاز کرد ، اما نه سال طول کشید تا این ارتقاء را به دست آورد و با تبعیض آشکار علیه او به عنوان یک لزبین مواجه شد. او در Je ne suis pas féministe ، mais ... او حادثه ای را توصیف می کند که در آن یکی از اعضای هیئت علمی مسئول بررسی کار خود برای ارتقاء حساب به گروه خود گزارشی ارائه می دهد که یکی از کتاب های اصلی دلفی را کنار گذاشته ، تحقیقات او را رد کرده و سپس اضافه می کند ، "Plus ، او همجنسگراست. "
دلفی در سال 1962 در جریان جنبش حقوق مدنی وارد ایالات متحده شد و می گوید که در ایالات متحده بود که واقعیت نژادپرستی را مشاهده کرد. "نژادپرستی در فرانسه در خانه وجود داشت ، اما من آن را ندیدم." در سال 1965 ، دلفی برکلی را برای کار در لیگ شهری واشنگتن ترک کرد و از طریق این تجربیات در جنبش حقوق مدنی ، اعتقاد خود را نسبت به ارزش گروه های تحت ستم (مانند زنان) در حال توسعه جنبش های فعال خودگردان ، همانطور که آمریکایی های آفریقایی تبار انجام داده بودند ، ایجاد کرد. او به فرانسه بازگشت و بعد از شبهای ماه مه 1968، در یک گروه فمینیستی FMA (Féminin Masculin Avenir) شرکت کرد ، که در نهایت با گروههای دیگر جنبش آزادی زنان (Mouvement de Libération des Femmes ، یا MLF) را تشکیل داد. در آگوست 1970 ، دلفی و دیگر اعضای MLF برای "همسر ناشناس سرباز گمنام" گل آوردند ، اولین اقدام MLF که در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت. دلفی آشکارا لزبین است و عضوی از روژ گینز (" داک های قرمز") است.
در سال 1971 ، او نام خود را به مانیفست 343 اضافه کرد و علناً اعلام کرد که در صورت غیرقانونی بودن سقط جنین در فرانسه.
در سالهای اخیر ، اجرای قانون 2004 فرانسه در مورد سکولاریسم و نمادهای مذهبی برجسته در مدارس- قانونی که شامل ممنوعیت استفاده از روسری دختران مدرسه ساز مسلمان فرانسه در محوطه مدرسه می شود-مسائل و تبعیض زنان مسلمان فرانسوی را به دلفی آورد. توجه در پاسخ به این ، دلفی با واکنش بسیاری از فمینیست های فرانسوی که از قانون حمایت می کنند ، روبرو شد و به آن پرداخت و این موضع را ریاکارانه و نژادپرستانه مورد انتقاد قرار داد.
فمینیسم مادی گرا
دلفی پیشگام فمینیسم ماتریالیستی بود و از رویکرد ماتریالیستی در روابط جنسیتی استفاده کرد. دلفی نابرابری بین زن و مرد را که ریشه در یک اساس اقتصادی مادی دارند ، به ویژه روابط تولید داخلی ، تحلیل می کند. این بازنگری در مارکسیسم این ایده را زیر سوال برد که فقط طبقات سرمایه داری وجود دارد. برای دلفی ، جنسیت نیز موقعیتی در شیوه تولید (کار خانگی) است. در این دیدگاه ، دشمن اصلی زنان به عنوان یک طبقه ، سرمایه نیست بلکه مردسالاری است. او همچنین تجزیه و تحلیل جنسیت را با این استدلال که جنسیت بر جنسیت مقدم است ، توسعه داد. نظریه او نقطه عطفی در روند غیرطبیعی سازی جنسیت است که نشانگر جنسیت است.
دلفی با نیکول کلود ماتیو ، امانوئل د لسپس ، کولت گیومین ، مونیک ویتیگ و پائولا تابت مکتب فمینیسم ماتریالیستی را راه اندازی کرد. فمینیسم ماتریالیست به ویژه در مجله Nouvelles از feministes (هنوز توسط دلفی کارگردانی می شود) حضور دارد.
علیه ذات گرایی و به اصطلاح "فمینیسم فرانسوی"
دلفی دیدگاه ذات گرایانه بیولوژیکی درباره جنسیت را به چالش می کشد ، حتی زمانی که از جنبش زنان ناشی می شود. او همچنین آنچه را که "اختراع" فمینیسم فرانسوی "می نامد ، مورد انتقاد قرار داد: او استدلال می کند که اکثر فمینیست های فرانسوی مخالف ذات گرایی هستند و تعداد کمی از آنها در ایالات متحده" فمینیسم فرانسوی "نامیده اند. از نظر دلفی ، اختراع آمریکایی "فمینیسم فرانسوی" یک هدف سیاسی داشت: پذیرش ذات گرایی در بین فمینیست های انگلیسی-آمریکایی (انتظار می رفت آنها فکر کنند ، اگر زنان فرانسوی اینگونه فکر می کنند ، ما باید به این امر احترام بگذاریم و بپذیریم ).
همه این ایده ها در بسیاری از مقالات دهه های 1970 ، 1980 و 1990 در Questions féministes و Nouvelles questions féministes توضیح داده شده و در کتابهای زیر چاپ شده اند: L'Ennemi principal، tome 1: L'Économie politique du patriarcat (1997) و L Ennemi principal، tome 2: Penser le genre (2001).
جنسیت
مفهوم جنسیت از مفهوم نقش های جنسی به وجود آمده و مارکارت مید بنیان گذار آن می باشد.
خشونت علیه زنان
کریستین دلفی جامعه شناس و از دوستان نزدیک سیمون دوبووار بوده است. تخصص و موضوع پژوهشش در سی ان آر اس (CNRS) مشکلات بین زنان و مردان است . وی می گوید: “نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تنها می خواهند وانمود کنند که کاری میکنند، بدون این که واقعا اقدامی انجام گیرد. به جنبش «جرات فمینیست بودن» نگاه کنید. به نظرم تلاش آنها برای حذف واژه “مادموازل” یا “دوشیزه” ازفرم های اداری، قابل تقدیر است. با این حال فوق العاده هم نیست. نتیجه اش این بوده که یک خط از فرمها پاک شده و در نهایت در مصرف جوهر هم صرفهجویی شده است. طی پانزده سال گذشته در اسپانیا، هر بار زنی توسط زوجش کشته می شود، مردم به خیابان میریزند و در تلویزیون گزارش میشود. خلاصه بازتاب وسیعی در مطبوعات پیدا می کند. آیا همین اتفاق ها در فرانسه میافتد؟ نه!”
کریستین دلفی معتقد است یکی از موانع پیشرفت در این زمینه، دیدگاه نژاد پرستی به مردم شمال آفریقا هست. باور غالب این است که تنها عربها و مسلمانان جنسیت گرا هستند. مواردی که گزارش می شود و مردم هم به خاطر می سپارند، مواردی هستند که یک زن عرب توسط شوهرش مورد خشونت قرار گرفته است. گویی مردان فرانسوی بویی از این خشونت ها نبرده اند.
ازدواج
فمینیست های مارکسیست در ارزش گذاری خود درباره خانواده به تقسیم جنسی کار می پردازند. کریستین دلفی، ازدواج را قراردادی کاری می داند که در آن شوهر، صاحب کار بدون مزد زن است و این امر به شیوه تولید خانگی و یک شیوه استثمار مردسالارانه شکل می بخشد .
کریستین دلفی در «دشمن اصلی» (۱۹۷۷) ازدواج را قراردادی کاری میداند که در آن شوهر، صاحب کار بدون مزد زن است و این امر به شیوهی تولید خانگی و یک شیوهی استثمار مردسالارانه شکل میبخشد. سایر منتقدان استدلال میکنند این نظریه تولیدِ خانگی را در انزوا قرار میدهد و قدرت طرح هرگونه سوال درباره ی دگرگونیهای تاریخی را نیز از ما می گیرد.
خانواده
دیانا لئونارد و کریستین دلفی واژه خانواده را به گروهی اطلاق می کنند که بر پایه زوجی ازدواج کرده که دارای فرزندان هستند. خانواده در مفهومی وسیع تر که احتمالا در برگیرنده چند نسل است مورد بحث قرار گرفته است. این دانشمندان با فرضیه “طبیعی بودن” خانواده که ماهیت اجتماعی روابط جنسی، ازدواج، وظایف والدین را پنهان می کند موافق نیستند. نکته اساسی بحث لئونارد/دلفی بر جنبه هائی از زندگی خانوادگی است که بر طبیعی بودن مفاهیمی چون جنسیت و مادری تکیه دارند. مفاهیمی که با رابطه “کار” در ازدواج پیوند نزدیک دارند. کار به معنای خدمتی که زنان به شوهران میکنند، چون هم خوابگی، پشتیبانی احساسی، باز تولید و کار خانگی.
جایگاه سیاسی دانشمندان علوم اجتماعی و فمنیست ها در مورد خانواده متفاوت است و از مارکسسیست ها که جنبه مادی را مورد تاکید دارند تا فمنیست ها که پدرسالاری را علت اصلی نابرابری زنان در خانواده می دانند، تا برخی که به سرمایه داری پدرسالارانه اشاره دارند. لئونارد/دلفی تحلیل خود را بر این فرضیه قرار می دهند که سرمایه داری و پدر سالاری در عین حال که نظام هائی هستند متمایز از هم، اما از نظر تاریخی و تجربی در هم تنیده شده اند. ” یک تحلیل درست ماتریالیستی باید شیوه هائی را که طی آن مردان از کار زنان سود می برند و نه فقط سرمایه داری را مد نظر داشته باشد .
زایمان
مونيك ويتينگ و كريستين دلفي نيز فرآيند زيستي زايمان را برنامهريزي اجتماع براي زنان ميدانند.
کار زنان، منشاء استثمار و ستم خانگی
لئونارد و دلفی اعتقاد دارند که باید تعریف دقیق تری از کاری که زنان در درون خانواده انجام میدهند ارائه شود. برخی عقیده دارند که چون سرمایه داری کارکرد اصلی خانواده، یعنی تولید را به خارج خانه منتقل میکند، مقام زن به علت آنکه کار تولیدی انجام نمی دهد کاهش یافته است. این تحلیل، جنبه تاریخی ساختار پدر سالارانه خانواده در دوران ماقبل سرمایه داری و نیز شکلی از تولید را که در حال حاضر در درون خانواده به وجود میاید نادیده گرفته است. اگر ما به تولید در مفهوم وسیع تر از مبادله در قبال دستمزد نگاه کنیم، نظر لئونارد و دلفی بر آن است که : “بی دستمزدی و ماهیت .ویژه کار خانگی بر این اصل قرار دارد که وظایف درون خانواده در چهارچوب روابطی قرار دارند که دستمزدی بابت تولیدات آن، یعنی وظایف عملی، احساسی، جنسی و باز تولید (زایش) پرداخت نمی شود.
از سوی دیگر، اغلب بین تولید و مصرف تفاوت گذارده میشود و کار خانگی در رده کار مصرفی قرار میگیرد. از این روست که کاری که برای خرید ، کنترل بودجه خانوار، تبدیل مواد خام به غذا، نگهداری کودک و خانه داری از نظر می افتند. کار خانگی متفاوت از کار مزد بگیری ارزیابی می شود، زیرا که حاصل آن و ماهیت کار “ارزش تبدیلی” ندارد (در بازار معامله نمی شود”. از این رو بحث بر سر آن است که ماهیت خاص کار خانگی یا “بی مزدی” آن تعیین کننده جایگاه اجتماعی آن نیست، بلکه “این ارزش مبادله اجتماعی است که تعیین کننده است. از سوی دیگر، این شانس که زنان (همسران) بتوانند حاصل کار خود را در بازار مبادله کنند وجود ندارد، زیرا که نهاد خانواده متعلق به رئیس خانواده است.
در تعریف کار بی مزد، روابط اجتماعی نقش عمده ای دارند. لئونارد و دلفی همه کارهای درون خانه را بی مزد ارزیابی نمی کنند. اگر زن کاری برای خودش انجام میدهد، مستقیما از آن بهره میبرد. بعنوان مثال تهیه غذا برای خودش. اگر برای شریک زندگی و یا افراد دیگر خانواده غذا تهیه کند، آنها از کاری سود میبرند که نه انجامش داده اند و نه پولی بابت آن پرداخت کرده اند. بنابراین طبق نظر آنها، بین کار خانگی، کار خانوار و کار خانواده گی تفاوت وجود دارد:
کار خانگی در برگیرنده کار مستمر و روزانه ای است که برای نگهداری یک خانه به شیوه کنونی در جامعه غربی انجام می گیرد.
کار خانوار، کاری است که در درون یک واحد خانوار انجام میشود که کار خانگی را نیز در بر میگیرد.
کار خانوادگی، کار بدون مزدی است که توسط اعضاء خانواده، -زن و فرزندان- انجام میشود. روابط درونی در انجام این نوع کار رابطه وابستگی است. مردم بر اساس روابط خویشاوندی یا ازدواج مجبورند این کارها را انجام دهند.
کار خانوادگی شرایطش از کار مزد بگیری متفاوت است زیرا بر پایه سلسله مراتبی قرار دارد که در درون خانواده شکل گرفته است. بنا بریان تحلیل آنها این است که: ” شاید روابط درون زندگی خانوادگی آن قدرها هم بهتر از سرمایه داری کهنه فاسد نیست، حتی اگر از آن متفاوت باشد.”
در مقاله ی کریستین دلفی و دایانا لئونارد، گوناگونی کارهایی که زنان برای همسران شان انجام می دهند بررسی شده است. کار خانگی بدون دست مزد از مفاهیمی است که فمینیست ها وارد حوزه ی جامعه شناسی کرده اند.
لئونارد و دلفی با نشان دادن این که الگوی های ویژه تولید، مصرف و انتقال در درون خانواده با هم در ارتباطند و با نظام اقتصاد باز متفاوت اند، نظریه وجهه تولید خانگی را ارائه می دهند.
کریستین دلفی در مقاله ی «بازاندیشی در مفاهیم جنس و جنسیت» معتقد است که زنان طبقه ای مجزا را تشکیل می دهند. نگاه او به ویژگی های کار خانگی معطوف است. دلفی توجه خاصی به تفاوت های زیستی به عنوان عامل ستم بر زنان ندارد بل که بیش تر متوجه ی مفهوم زنانگی در شرایط موجود اجتماعی است. او معتقد است که زنان، به علت جنسیت خود، به کار خانگی وادار می شوند و بدین طریق مردان آن ها را استثمار می کنند. کار خانگی یعنی دست بسته در خدمت رفاه خانواده بودن و بنابراین مردان هستند که این خدمت را تصاحب می کنند.
ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه
کریستین دلفی جامعه شناس فرانسوی گفت قانون ممنوعیت حجاب در مدارس به بهانه محافظت بیشتر از دختران جوان بود تا از فشار پدران و برادران خود خلاص شوند. اما در واقع این قانون سبب شد این افراد از مدارس رانده شوند. بنابراین با این قانون حق برابر آنها برای تحصیلات کاملا نقض شد. قانون ممنوعیت استفاده از روبنده در اماکن عمومی نیز نقض حقوق اولیه افراد و کنوانسیونهای بین المللی برای انتخاب پوشش است. این خود نشان دهنده عمق تنفری است که علیه مسلمانان و اسلام وجود دارد.
نکات
کریستین دلفی ، یکی از اندیشمندان فمینیسم ماتریالیستی در «سرمایهداری، پدرسالاری و مبارزات زنان»، که یکی از فصول اثر معروف او به نام «دشمن اصلی» است و در دو جلد با عناوین «اقتصاد سیاسی پدرسالاری» و «تفکر درباره جنسیت» به انتشار رسیده است، توضیح میدهد که پیشتر، مسئلهای به نام «مسئله زنان» وجود نداشت و «پرولتاریا به جای همه» با سرمایه میجنگید. سپس، ما به این نتیجه رسیدیم که نوعی بهرهبرداری مخصوص با ویژگیهای جزئیتر و متفاوتتر در این میان وجود دارد، اما از آنجا که زنان در این نگاه، جزوی از سرمایه محسوب میشدند، چیزی به نام بهرهبرداری سرمایهداری از زنان، به طور خاص تعریف نمیشد. به نظر میرسد که این مرحله، همان نقطه عطفی بود تا «چپ» به مسئله زنان، توجه ویژه و متمرکزی نشان دهد، چرا که درهمتنیدگی ساختارهای سلطه در یک جامعه طبقاتی، بیش از پیش عریان شده بود.