الیزابت کوبلر - راس ( Elisabeth Kübler-Ross‎ ) متولد ۸ ژوئیهٔ ۱۹۲۶ در زوریخ سوئیس و متوفای ۲۴ اوت ۲۰۰۴ در سکاتسدیل آریزونای آمریکا ، یک روان‌پزشک آمریکایی-سوئیسی و از پیشگامان و صاحب‌نظران برجستهٔ مراقبت‌های تسکینی و پژوهش‌های مرتبط با تجربیات و احساسات افراد پیش از مرگ یا تجربه نزدیک به مرگ بود.

وی دانش‌آموختهٔ رشتهٔ پزشکی در دانشگاه زوریخ بود و در سال ۱۹۶۹ میلادی کتاب مشهوری به نام «دربارهٔ مرگ و مُردن» منتشر کرد که در آن، مدل کوبلر-راس را شرح داد. نام وی در سال ۲۰۰۷ میلادی در «تالار ملی مشاهیر زن» ایالات متحده آمریکا ثبت شد.

همسرش منی راس ( 1958 - 1979 ) و فرزندانش کن راس و باربارا راس نام دارند .

الیزابت کوبلر-راس در سال ۱۹۹۵ میلادی دچار چند سکتهٔ مغزی مکرر شد که منجر به فلج نیمهٔ چپ بدن گردید و مجبور شد به روی صندلی چرخدار برود. وی از اینکه تا حدودی زمین‌گیر شده بود، ناخرسند بود و آرزو می‌کرد خودش بتواند دربارهٔ زمان مرگش تصمیم بگیرد. او در سال ۲۰۰۲ میلادی در مصاحبه با روزنامهٔ «آریزونا ریپابلیک» اظهار داشت که آمادهٔ مرگ است.

سرانجام در سال ۲۰۰۴ میلادی، الیزابت کوبلر-راس در یک خانهٔ سالمندان در سکاتسدیل، آریزونا درگذشت و در گورستان «پارادایس مموریال گاردنز» به خاک سپرده شد.

کوبلر راس و مرگ

الیزابت کوبلر راس، روان‌درمان‌گر مشهور سوییسی-آمریکایی، خیلی وقت‌ها به سبکی حرف می‌زد که گویی آخرین لحظات زندگی را می‌گذراند: «دلم برای زندگی‌ام تنگ می‌شود؛ برای همه‌ی آن‌هایی که از دست‌شان داده‌ام دلتنگ خواهم شد.»

البته شرایط زندگی هم به گونه‌ای پیش رفته بود که او، تجربه‌ی «از دست دادن» را بیشتر و بهتر ببیند و پیش چشم داشته باشد: کوبلر راس، در چند سکته‌ی متوالی، سلامت خود را از دست داده و تقریباً نیمی از بدنش فلج شده بود. ویلچر و در سال‌های آخر، تخت، همدم دائمی او بودند و همین باعث شده بود که او مرگ و از دست دادن را بهتر لمس کند.

اما با همه‌ی این‌ها، شور و شوق او برای زندگی نیز مثال زدنی است. نویسنده‌ی همکار او، دیوید کسلر، به خوبی توضیح می‌دهد که اگر خودش بالای سر او نبود و با چشمان خویش آخرین نفس‌های او را نمی‌دید، هیچ‌وقت نمی‌توانست باور کند که کوبلر راس ساعت هشت و یازده دقیقه‌ی غروب یک روز تابستانی، جان داده و مرده است.

از شوق زندگی او همین بس که با آن پیکر بی‌تحرک، حرف‌هایش را می‌گفت و دیکته می‌کرد و نوشته‌ها را می‌خواند و اصلاحات مد نظرش را اعلام می‌کرد و چنان تا لحظه‌ی آخر کار کرد که آخرین کتابش، یعنی درباره‌ی اندوه و سوگواری بعد از مرگش منتشر شد.

کوبلر راس در نظریه مراحل پذیرش مرگ بیشتر توجه خود را به نقش پزشکی در انکار مرگ معطوف کرد و در نتیجه به نقد آن پراخت. از دیدگاه وی، پیشرفت های پزشکی مردم را متقاعد کرده است که زندگی باید بدون درد و رنج باشد و از آنجا که مرگ فقط با درد تداعی می شود، مردم از آن اجتناب می ورزند. به عقیدۀ وی، پزشکانی که در طولانی کردن حیات انسان نابغه اند،  مهم ترین بخش زندگی  یعنی مرگ را درک  نمی کنند .

کوبلر راس در سال ۱۹۵۳ شروع به بررسی و مطالعۀ پدیدۀ مرگ نمود. آغاز این طرح به گروهی از دانشجویان رشتۀ الهیات بر می گشت که برای انجام پروژۀ تحقیقاتی خود که نام داشت، از کوبلر راس تقاضای همکاری نمودند. به عقیدۀ ایشان، بزرگ ترین بحران زندگی انسان همانا مسئلۀ مرگ است. کوبلر راس معتقد بود با مشاهدۀ علمی عدۀ زیادی از بیماران در آستانۀ مرگ و بررسی نیازها و پاسخ های این افراد،
در مجموع قادرخواهیم بود تا مکانیزم پذیرش مرگ را بشناسیم و نیازهای روانی بیماران در آستانۀ مرگ را دریابیم و از این طریق در رفع آنها همت گماریم.
نحوۀ مصاحبه با این بیماران بدین گونه بود که پس از موافقت بیمار، گروه برای اینکه محدودیت ذهنی در فرآیند مصاحبه پیش نیاید، بدون هیچ گونه مشاهده و مطالعۀ قبلی پیرامون وضعیت بیمار، به مصاحبه با وی می پرداختند. پس از مصاحبه نیز گروه جلسه ای را بدون حضور بیمار تشکیل می دادند و اطلاعات به دست آمده را بررسی می کردند. گروه پس از انجام حدود ۲۱۱ مصاحبه با بیماران در آستانۀ مرگ، به این نتیجه رسید که بیماران با گذر از پنج مرحله با پدیده مرگ کنار می آیند و قادر به پذیرش آن می شوند. نتیجه این مشاهدات ارائۀ تئوری پنج مرحله ای پذیرش مرگ بود.

انسان در انتظار اندوه

الیزابت اصطلاح «anticipated grief» را بسیار دوست دارد و بارها در کتاب‌هایش به‌کار می‌برد: «اندوهی که در انتظارش هستیم و می‌دانیم سر خواهد رسید.»

می‌دانیم والدین خود را روزی از دست خواهیم داد. می‌دانیم شریک عاطفی خود را از دست خواهیم داد. می‌دانیم جان خود را از دست خواهیم داد.

همه‌‌ی این «از دست دادن‌ها» در مسیر زندگی ما نشسته‌اند و انتظار ما را می‌کشند؛ یا شاید باید بگوییم: «ما با انتظار آن‌ها، زندگی خود را می‌گذرانیم.»

اما این انتظار اندوه باعث نمی‌شود که بتوانیم اندوه از دست دادن را به سادگی تحمل کنیم. حتی اگر به یک بیماری کشنده هم مبتلا باشیم، باز هم برایمان سخت است که از دست دادن جان را باور کنیم و بپذیریم.

و حتی اگر منطقاً بدانیم خطر تصادف و سانحه و مرگ، همیشه در انتظارِ شریک عاطفی‌مان است، از نظر احساسی هرگز نمی‌توانیم بپذیریم که ممکن است روزی چنین اتفاقاتی واقعاً برای او روی دهد.

از نظر کوبلر راس، ما زمانی که با غم از دست دادن روبرو می‌شویم، بلافاصله نمی‌توانیم آن را بپذیریم. بلکه مراحل پنج‌گانه‌ای را طی می‌کنیم تا بتوانیم به تدریج با آن غم، کنار بیاییم.

او نخستین بار در کتاب درباره‌ی مرگ و مردن این مراحل را توضیح داد و در آخرین کتابش یعنی درباره‌ی اندوه و سوگواری نیز دوباره کوشید آن مراحل را به شکلی بهتر و شفاف‌تر توصیف کند.

مرگ و مردن

«در میان همه موجودات روی زمین، تنها انسان است که از مرگ می‌ترسد و مرگ برایش اهمیت دارد. زیرا تنها آدمی است که به مرگ می‌اندیشد و در واقع می‌تواند به مرگ بیندیشد.» اینها جملات یک فیلسوف معاصر غربی است؛ نوربرت الیاس.

خیلی سخت است که بخواهیم از مرگ صحبت کنیم اما جملاتمان فیلسوفانه و انتزاعی نشود. با این وجود در قرن بیستم یک خانم روانپزشک دست به کاری کاملا تجربی و عینی در مورد واکنش به مرگ زد؛ او به سراغ بیمارانی رفت که خبر مرگ خودشان را شنیده بودند و دید که تقریبا تمام آنها برای پذیرش این خبر، مراحل روان‌شناختی یکسانی را پشت سر می‌گذارند.

این روانپزشک آمریکایی - سوئیسی با این تحقیقش یک عنوان عجیب و غریب به نام خود اضافه کرد و از آن به بعد او را با این عنوان صدا زدند: الیزابت کوبلر راس، مرگ‌شناس!

کوبلر راس با تمام خبرنگارانی که از مصاحبه شوندگانشان می‌پرسیدند: «اگر به شما بگویند فقط تا ۲ روز دیگر زنده‌اید، چه کار می‌کنید؟»  یک تفاوت عمده داشت.   این خبرنگاران سؤالی را می‌پرسیدند که می‌شد با تخیل به آن جواب داد یا حتی برای تظاهر در مقابل مصاحبه‌کننده و خوانندگان مصاحبه، می‌شد کارهای مثبتی را پشت سر هم ردیف کرد.

اما کوبلر راس دقیقا به میان واقعیت رفت و با کسانی زندگی کرد که همسایه دیوار به دیوار مرگ بودند و خبر لاعلاجی بیماری خودشان را شنیده بودند. کتاب‌های کوبلر راس به بسیاری از زبان‌های دنیا و از جمله به فارسی ترجمه شده است؛ مثل کتاب‌های «پایان راه» و «مرگ، آخرین مرحله زندگی». حتی پای این کتاب‌ها به فیلم‌های ایرانی هم باز شده است.

اگر فیلم «یه بوس کوچولو»، اثر بهمن‌ فرمان‌آرا را دیده باشید، حتما به کتابی که جمشید مشایخی داشت در آخرین روزهای عمرش مطالعه می‌کرد، دقت کرده‌اید؛ رضا کیانیان به جلد آن کتاب نگاهی می‌اندازد و رو به مشایخی می‌گوید: «کتاب پروفسور راس را می‌خوانی؟». حتی شاید بتوان گفت آن فیلم فرمان‌آرا از روی ۵ مرحله «واکنش به مرگ» کوبلر راس ساخته شده است. 

پنج مرحله مراحل سوگواری مدل کوبلر راس ( Kübler-Ross model‎)

کوبلر راس می‌گوید هر آدمی وقتی خبر مرگ قریب‌الوقوع خودش را می‌شنود از چند مرحله روان‌شناختی عبور می‌کند .

کوبلر راس در مصاحبه با بیماران رو به مرگ، یک توالی منظم و مشترکی از پاسخ های هیجانی را در بین آن ها مشاهده کرد و معتقد شد که این تجربیات هیجانی جهانی می باشد و شامل پنج مرحله است که فرد در حال مرگ، به ترتیب از آن مراحل می گذرد .

معمولاً رایج است که پنج مرحله سوگواری را به شکل یک نمودار ترسیم می‌کنند. اما روحیه و حال و هوای نوشته‌های کوبلر راس و الگوی فکر کردن او، چندان رنگ و بوی نمودارهای مهندسی را ندارد. خودش هم توضیح می‌دهد که مراحل سوگواری قرار نیست همیشه و همه‌جا به یک شکل طی شوند.

مرحلهپاسخ های رفتاریتوجهات پرستاری
انکار
(Denial)
قبول نمی کند که فقدان رخ داده است
آمادگی کنار آمدن با مشکلات کارکردی را ندارد از قبیل گذاشتن پروتز بعد از از دست دادن پا
ممکن است برای طولانی کردن انکار دست به شادی تصنعی بزند
بصورت کلامی از مددجو حمایت کنید اما انکار وی را تقویت نکنید
مواظب رفتار خود باشید که با انکار مددجو همکاری و مشارکت نکنید.
عصبانیت
(Anger)
مددجو یا خانواده ممکن است بیخودی عصبانی شده و عصبانیت خود رو روی پرستار یا سایر پرسنل خالی کنند، در حالیکه همین موضوعات و مسائل در حالت عادی برایشان مهم نبوده است.
به مددجو کمک کنید که بفهمد عصبانیت یک پاسخ طبیعی به احساس فقدان و بی قدرتی است
از دوری کردن یا تلافی کردن پرهیز کنید، عصبانیت و حرکت آنها را شخصی و جدی نگیرید.
نیازهای نهفته در هر واکنش عصبانیت و خشم آنها را لحاظ کنید.
ساختار و تداوم اقدامات را حفظ کنید تا احساس امنیت بیمار و خانواده ارتقا یابد.
اجازه دهید مددجو تا سر حدامکان روی زندگی خود کنترل داشته باشد.
چانه زنی
(Bargaining)
برای اجتناب از فقدان دست به چانه زنی و مذاکره می زنند (برای نمونه: «بگذار من تا فلان موقع زندگی کنم و بعدش آماده خواهم بود که بمیرم»)به دقت به صحبت های بیمار گوش دهید، وی را تشویق کنید تا احساس گناه و ترس های غیر منطقی خود را رها کند
در صورت نیاز، برای بیمار حمایت معنوی فراهم کنید.
افسردگی
(Depression)
در مورد آنچه که رخ داده است و چه چیزی نباید رخ می داد دچار سوگ می شود
ممکن است آزادانه صحبت کنند (برای نمونه؛ زیان های قبلی مثل از دست دادن پول یا شغل را مرور می کند) یا ممکن است کناره گیری و منزوی شود.
به مددجو اجازه دهید ناراحتی خود را بیان کند
به صورت غیرکلامی و با ساکت نشستن پیش مددجو با وی ارتباط برقرار کنید، بدون اینکه انتظار مکالمه داشته باشید
مراقبت و نگرانی خود از وضع وی را با لمس نشان دهید.
پذیرش
(Acceptance)
با فقدان کنار آمده است.
ممکن است نسبت به اطراف خود و کسانی که از وی حمایت می کنند، بی توجهی نشان دهد
ممکن است خواهان شروع برنامه ریزی باشد (برای نمونه، وصیت نامه، پروتز، تغییر برنامه های زندگی)
به خانواده و دوستان کمک کنید که بفهمند نیاز مددجو به مراودات اجتماعی کاهش یافته است
مددجو را تشویق کنید که تا سر حد امکان در برنامه درمانی خود مشارکت کند.

1- شوک و انکار ( Denial and isolation )

طبق روانشناسی مرگ، وقتی فردی با یک بیماری جدی لاعلاج روبه‌رو می‌شود، از قبول واقعیت ممکن، سر باز می‌زند. امکان دارد سوالی‌هایی همانند «چرا من؟»، ذهنش را پر کند و این خاصیت مرگ است که عادلانه نیست. انکار نوعی مکانیسم دفاعی از خود است که باعث می‌شود فرد به بیماری خود بپردازد و در جست و جوی رفع آن برآید و به تکالیف دیگر زندگی برسد حال آنکه کوبلرراس مخالف آن است که این مرحله طولانی شود چرا که فرد را از پذیرش واقعیت دور می‌کند و اجازه نمی‌دهد با مرگی که فرد در پیش رو دارد، سازگار شود.

خبر مرگ خودمان را انکار می‌کنیم نه، دکتر اشتباه می‌کند ، این اولین مرحله از مراحل پذیرش مرگ است. کوبلر راس معتقد است که انسان در ناخودآگاه خود مرگ خود را ناممکن می داند و به همین دلیل تقریباً غیر قابل تصور است که بپذیریم ما نیز روزی با مرگ روبرو خواهیم شد. بنابراین، اولین مرحله در مواجهه با خبر بیماریِ مهلک  ، انکار  آن است.

وقتی یک پزشک به‌مان خبر می‌دهد که ما مثلا به خاطر بیماری‌مان رو به مرگیم، اول گیج و گنگ می‌شویم. بعد، اولین جمله‌ای که به ذهنمان می‌رسد این است: «او اشتباه می‌کند». در واقع ما صورت مسئله را پاک می‌کنیم؛ صورت مسئله‌ای که آن‌قدر اضطراب‌آور است که ممکن است ما را از این پزشک به آن پزشک بکشاند تا شاید یکی نظرمان را تایید کند و بگوید: «بله، آن پزشک اشتباه کرده. تو مردنی نیستی».

ماندن در این مرحله اگرچه باعث کوتاه‌شدن باقی‌مانده عمرمان می‌شود، اما کوبلر راس تاکید می‌کند که چهار پنجم بیماران ترجیح می‌دهند که خبر مرگ‌قریب‌الوقوعشان به آنها داده شود؛ در واقع باخبری از این موضوع را به بی‌خبری ترجیح می‌دهند. با این حال، خانم مرگ‌شناس، این مراحل را جزئی از زندگی و شکوفایی فردی بیمار می‌داند؛ البته به شرط آن که فرد به مرحله پنجم هم برسد.

2- خشم ( Anger )

دومین مرحله از روانشناسی مرگ: وجود موانع برای ادامه زندگی فرد و دانستن این نکته برای فرد که به زودی خواهم مرد، باعث ایجاد خشم می‌شود. خشم می‌تواند متوجه اطرافیان و خانواده و پزشکان معالج وی شود. حال آن‌که بیمار باید شرایط موجود را تحمل کند.

در پایان مرحلۀ اول که دیوار انکار فرو می ریزد، انکار جای خود را به خشم ،غیظ، حسادت و تنفر می دهد و بیمار خشم خود را بدون هیچ نظم و قاعده ای متوجه محیط پیرامون خود می کند. در این شرایط همه چیز باعث نارضایتی بیمار می شود و همین خشم سبب خواهد شد که اطرافیان اعم از پزشک، پرستار و حتی خانواده بیمار نسبت به بیمار کم توجهی کنند و خود را در معرض خشم وی قرار ندهند، که البته همین کم توجهی خشم بیشتر وی را در پی خواهد داشت. کوبلر راس معتقد است که اشکال کار از آنجا آغاز می شود که ما نمی توانیم خود را جای بیمار بگذاریم و از احساسات او آگاه شویم.

جمله ای که اغلب در این مرحله از بیماران شنیده می شود این است : من؟ نه ممکن نیست .

خشم خودمان را نسبت به دیگران ابراز می‌کنیم چرا من؟

فرد در این مرحله معمولا از انکار مرگ دست برمی‌دارد اما نمی‌خواهد موضوع را به راحتی بپذیرد؛ احساس ناکامی و خشم می‌کند و مدام از خودش و اطرافیانش می‌پرسد: «چرا من؟».

او به دیگرانی که از انرژی و سلامت کامل برخوردارند، غبطه می‌خورد و خشمگین می‌شود و ممکن است نسبت به هر کسی احساس خشم داشته باشد؛ خداوند، سرنوشت، دوست، اعضای خانواده، پزشک، کارکنان بیمارستان و...

در این مرحله، زندگی‌کردن با فرد بسیار مشکل می‌شود. او معمولا در این مرحله به شدت زودرنج می‌شود اما باید بدانیم که در واقع، این حالات نوعی خشم نسبت به خود مرگ است، نه نسبت به اطرافیان. آدم وقتی از چیزی خشمگین می‌شود که تحت کنترلش نیست؛ گاهی خشم خودش را نسبت به یک چیز قابل کنترل ابراز می‌کند و به اصطلاح، از جابه‌جایی حسی استفاده می‌کند.

در این مرحله بیمار می کوشد تا با انکار بیماری خود شرایط روحی خود را حفظ کند. کوبلر راس معتقد است این مرحله در کلیۀ بیماران در آستانۀ مرگ مشاهده می شود، چه آنهایی که صراحتاً از بیماری خود مطلع شده اند و چه آنهایی که به صورت غیر مستقیم به این مسأله پی برده اند. همچنین کوبلر راس بیان می دارد که بسیاری از بیماران، زمانی به انکار متوسل می شوند که با کادر درمانی بیمارستان مواجهه دارند، یعنی با کسانی که خود به دلایلی از شیوه انکار در مواجهه با مرگ استفاده می کنند، در حالی که همین بیماران با بعضی افراد در باب بیماری یا مرگ خود به راحتی صحبت می کنند

توصیه روان‌پزشکان این است که ما باید به خودمان کمک کنیم تا زیربنای این خشم را کشف کنیم؛ احساسات عمیقی مانند ترس و تنهایی. ماندن در این مرحله خیلی سخت است. اگر فرد در این مرحله فوت کند، برای همیشه خاطره‌ای از یک بیمار پرخاشگر در ذهن اطرافیانش به‌جا خواهد گذاشت؛ مخصوصا اگر اطرافیان معنای واقعی این خشم را ندانند.

3- چانه‌زدن ( Bargaining )

سومین مرحله از روانشناسی مرگ: در این مرحله فرد به آخرین روزنه امید خود، چنگ می‌اندازد و وارد معامله با خانواده و اطرافیان و حتی خدا می‌شود. مثلا از خدا می‌خواهد دو سال دیگر هم زنده باشد تا تمام اشتباهاتش را جبران کند.

برای بیشتر زنده‌ ماندن معامله می‌کنیم تولد فرزندم را ببینم، بعدش بمیرم

در این مرحله ما دیگر خشمگین نیستیم اما هنوز دلمان می‌خواهد موقعیت را کنترل کنیم؛ موقعیتی که هنوز هم نمی‌خواهیم بپذیریم که قابل‌کنترل نیست؛ هنوز به شکل یک مبارزه به آن نگاه می‌کنیم اما این بار از موضع انفعال، فقط چانه می‌زنیم. می‌خواهیم با همه چیز در ازای کمی بیشتر زنده ماندن معامله کنیم؛ با خداوند، با پزشک، با دوستان و...

در این مرحله گاهی فکر می‌کنیم که پزشک به خاطر پرخاشگری‌مان در مرحله قبل، درست به ما نمی‌رسد. به همین خاطر سر به راه می‌شویم تا با مداوای بهتر، مرگ دست از سرمان بردارد. سازگارتر می‌شویم؛ پزشکمان را سؤال‌پیچ نمی‌کنیم؛ آرام‌تر برخورد می‌کنیم و حتی ممکن است با خدا وارد معامله شویم؛ بیشتر صدقه بدهیم، نذر کنیم، عبادت کنیم و اخلاقی‌تر باشیم اما در عوض از خدا بخواهیم اجازه بدهد عروسی پسرمان را ببینیم! در واقع ما داریم به نوعی با فروشنده چانه می‌زنیم تا او کمی بیشتر به ما تخفیف بدهد و زندگی را به بهایی ارزان‌تر از مرگ به ما بفروشد.

در این مرحله اگر پزشک خوبی داشته باشیم، به ما می‌فهماند که به هر حال او تلاش خودش را خواهد کرد و بیمارِ خوب بودن فقط به معنای رعایت فعالانه توصیه‌های پزشک است.

مرحله سوم از مراحل پذیرش مرگ مرحله چانه زنی  است. کوبلر راس معتقد است که مطالعه و بررسی این مرحله به این دلیل که اغلب میان بیمار و خداوند صورت می گیرد، امری سخت و دشوار است. وی در شرح این مرحله می گوید:
چنانچه در مرحلۀ نخست موفق نشده باشیم واقعیت های غم انگیز را هضم کنیم و در مرحلۀ دوم بر خدا و مردم خشم گرفته باشیم، آنگاه به خود می گوییم شاید بتوانیم به نوعی به توافق برسیم، شاید که این واقعۀ محتوم به تعویق افتد. اگر خداوند بر آن است تا مرا از زمین بردارد و به درخواست های خشم آلود من وقعی نمی نهد، پس با زبان خوش پیش می روم، بلکه ترتیب اثر دهد
بیمار بیشتر این قول و قرارها را که با خداوند گذاشته است، همچون رازی پنهان نگه می دارد، اما گاهی در مصاحبت های خصوصی یا اعترافات خود تلویحاً به آنها اشاره می کند.
بسیاری از بیماران عهد می کنند که در قبال باز یافتن سلامتی خود و داشتن عمری طولانی تر، عمر خود را وقف خداوند کنند.

4- افسردگی ( Depression )

چهارمین مرحله از روانشناسی مرگ: وقتی فرد متوجه می‌شود که هیچ‌کدام از راهکار‌های قبلی نتیجه‌ای ندارند، احساس عدم کنترل بر زندگی‌اش چیره شده و افسره می‌شود. امید فرد به ناامیدی تبدیل شده است و درد و رنج وی فزونی یافته است.

افسرده می‌شویم و پیشاپیش برای خودمان عزا می‌گیریم برای خودمان عزا می‌گیریم

مرحله چانه‌زدن خیلی طول نمی‌کشد؛ بیماری پیشرفت می‌کند و همه قراردادها نقض می‌شود و ما غمگین می‌شویم؛ به خاطر بیماری، به خاطر مشکلات شغلی و مالی‌ خاصی که برای خودمان و خانواده‌مان به وجود آورده‌ایم؛ به خاطر مرگی که احساس می‌کنیم امروز یا فردا خواهد آمد؛ به خاطر برنامه‌هایی که هرگز فرصت انجامش را پیدا نخواهیم کرد؛ به خاطر رؤیاهایی که هرگز به آنها دست پیدا نمی‌کنیم و...

این غمگینی و نا امیدی ممکن است آن‌قدر شدید شود که ما کاملا افسرده شویم؛ یعنی از دیگران کناره بگیریم؛ حرکات و حرف زدنمان خیلی کند شود؛ نتوانیم تصمیم‌های ساده روزمره‌مان را بگیریم؛ خواب و اشتهایمان به هم بریزد؛ به خاطر خیلی چیزها احساس گناه کنیم و بدتر از همه اینکه افکار خودکشی به سراغمان بیاید.

پزشک‌ ممکن است در این مرحله برایمان داروهای ضدافسردگی تجویز کند. در این مرحله بهتر است با یک روان‌شناس یا روانپزشک صحبت کنیم؛ چرا که تحقیقات نشان داده‌اند که امیدوار بودن حتی در بدترین شرایط هر بیماری، باعث افزایش طول عمر می‌شود.

روان‌شناس یا روانپزشک می‌تواند به ما کمک کند تا ذره‌های باقی‌مانده امیدمان را در وجود خودمان پرورش بدهیم و برای روزهای باقی‌مانده‌ عمرمان برنامه‌ریزی کنیم. از قدیم ‌گفته‌اند امید آخرین چیزی است که دست از سر آدم برمی‌دارد.

بالاخره زمانی فرا می رسد که بیمار نیاز به عمل جراحی و بستری شدن های متمادی پیدا می کند و به تدریج نشانه های بیماری در وجود او ظاهر می شود. در این مرحله بیمار دیگر قادر به انکار بیماری خود نیست و احساس خشم و غضب او جای خود را به احساس زوال و در نتیجه افسردگی  می دهد. البته کوبلر راس میان دو نوع افسردگی تفاوت قائل می شود و معتقد است که برای برون رفت بیمار از این شرایط، باید میان این دو نوع افسردگی تمایز گذاشته شود. نوع اولِ افسردگی، افسردگی واکنشی است.
این نوع افسردگی نتیجۀ از دست دادن چیزی در گذشته است. از دست دادن توانمندی، شغل، قطع عضو و اختلال در شرایط خانواده از جمله علل بروز این نوع از افسردگیاست.  اما نوع دیگر افسردگی، افسردگی مقدماتی یا افسردگی تدارکاتی  است که در آن بیمار برای پذیرش مرگ آماده می شود. این نوع از افسردگی بر خلاف افسردگی واکنشی، ناشی از پرداختن به امور پیش رو است. در این زمان بیمار خود را برای از دست دادن همه چیز آماده می کند. در واقع در این حالت بیمار می کوشد تا پذیرش مرگ را برای خود تسهیل کند. در این نوع افسردگی، توجه دادن بیمار به جنبه های مثبت زندگی و سعی و تشویق برای مبارزه با بیماری به معنای تلاش برای نادیده گرفتن مرگ محتوم است.

5- پذیرش ( Acceptance ) 

پنجمین مرحله از روانشناسی مرگ: بیمار کاملا مرگ نزدیک خود را پذیرفته است و فاقد هر گونه خشم و افسردگی و یا اضطراب است. هنگامی که از این مرحله عبور می‌کند، زندگی فرد پویایی و تحرک بیشتری پیدا می‌کند. احساس آرامش به او روی می‌آورد و زمانِ کوتاهِ مانده‌ی عمرِ خود را به بهترین نحو سپری می‌کند و چه انسان‌های بسیاری که با پذیرش مرگ خود، باقی مانده عمر خود را بسیار پُربارتر از بقیه‌ی عمر خود گذارانده‌اند و این خاصیت در آغوش کشیدن مرگ است.

می‌پذیریم که به‌ زودی خواهیم مرد و مرگ، یک قانون جهان‌شمول است.  همه می‌میرند، من هم

سوزان سانتاگ می‌گوید مرگ می‌تواند قدرت استعاره پیدا کند؛ خیلی از شعرهایی که آراممان می‌کنند، دقیقا از مرگ حرف می‌زنند: «و خاک، خاک‌پذیرنده، اشارتی است به آرامش.»

شاعران این امکان را دارند که وقتی به مرگ می‌اندیشند یا وقتی مرگ را در نزدیکی خود حس می‌کنند، آن را به کلمه تبدیل کنند. سهراب‌ سپهری را باید یکی از نمونه‌های بارز چنین اندیشه‌ای دانست: «مرگ پایان کبوتر نیست».

بر اساس نظریه کوبلر راس، پذیرش  آخرین مرحله از فرآیند رویارویی با مرگ است و تنها زمانی بیمار به این مرحله خواهد رسید که توانسته باشد با کمک دیگران از مراحل پیشین عبور کند. در این مرحله بیمار دیگر نه افسرده است و نه خشمگین. البته نباید گمان برد که این مرحله، مرحله خوشی است، بلکه این بازۀ زمانی تهی از هر احساسی است، گویی دیگر درد به پایان آمده و به گفتۀ یکی از بیمارانِ مورد مصاحبه، زمانِ فرا رسیده است. » واپسین استراحت پیش از سفری طولانی « اگر چه توضیحات کوبلر راس در تبیین این مرحله بسیار مبهم می نُماید، اما به نظر می رسد که وی میان تسلیم و پذیرش تفاوت قائل می شود و معتقد است آن دسته از بیماران که تا آخرین لحظه در جهت انکار مرگ با بیماری خود می جنگند، در انتها با بیان این که به واقع تسلیم مرگ می شوند. اما گروهی دیگر با پذیرش نزدیک شدن ،» دیگر از پا افتاده ام « به زمان پایان زندگی، شروع به دل کندن از علایق خود و این دنیا می کنند.

کوبلر راس این پنج مرحله را به عنوان سازوکار دفاعی انسان در مواجهه با شرایط سخت و خبرهای مصیبت بار معرفی می کند و بیان می دارد که اگر چه این مراحل به صورت جدای از یکدیگر مطرح شدند، اما در بسیاری از مواقع همپوشانی دارند؛ همچنین همۀ این مراحل دارای عنصری مشترک به نام امیداند. وی در این باره چنین می گوید:

واقع بین ترین و پذیرنده ترین بیماران هم روزنه ای برای امید باز گذاشته اند، امکان اینکه راه درمان قطعی وجود داشته باشد، یا داروی تازه ای کشف شود… یا پروژه تحقیقاتی در آخرین لحظه به نتیجه برسد. با همین بارقۀ امید است که بیمار می تواند هفته ها و ماه ها درد و رنج را تحمل کند.

مرحله آخر واکنش به مرگ، مرحله‌ای است که ما می‌پذیریم مرگ یک پدیده اجتناب‌ناپذیر و جهان‌شمول است و باید با آن به تفاهم رسید. دوری از عزیزان و اطرافیانمان را به‌عنوان نتیجه مرگمان قبول می‌کنیم و در بهترین حالت، احساسات پریشان خودمان را در مورد پایان زندگی سر و سامان می‌دهیم.

گاهی ممکن است بی‌تفاوت باشیم یا احساس تسلیم‌شدن داشته باشیم؛ شاید به این خاطر که از این جدال ۵ مرحله‌ای با مرگ خسته شده‌ایم: «فرصت کوتاه بود/  و سفر جانکاه/ اما یگانه بود و هیچ کم نداشت...»

باید بدانیم که این مراحل لزوما به ترتیب اتفاق نمی‌افتند و بسته به شخصیت فرد و عوامل دیگر می‌تواند متفاوت رخ دهند و نکته بسیار مهم دیگر این است که این نظریه برای بحران‌های دیگر زندگی که همه انسان‌ها با آنها درگیر می‌شوند نیز قابل تعمیم و استفاده است .
البته کوبلر راس یک پاسخ هیجانی ششمی را نیز در بیماران رو به مرگ تشخیص داد که در تمام پنج مرحله مردن، ظهور و وجود دارد و آن پاسخ هیجانی «امید» است. کوبلر راس معتقد است: «ضروری است که امید برای بیماران رو به مرگ به هر صورت و شکل حفظ شود، حتی اگر این امید به شکل خیال پردازی ها و تصورات یک مرگ با عظمت باشد، یعنی بیمار امید داشته باشد یا به او امید داده شود که یک مرگ با عظمت دارد و بعد از مرگ از او با عظمت و بزرگی یاد می کنند». ( کاتر ( Cutter )، 1998). کوبلر راس، تأکید زیادی بر حساس کردنجامعه در برآورده کردن نیازهای هیجانی شخص در حال مرگ و مراقبت پزشکی داشت. اما محققان بعد از او اشکالات اساسی را در مراحل پنج گانه ی پاسخ های هیجانی بیماران رو به مرگ تشخیص دادند. ( کر ( Corr ) ، 1993) .
سه مورد از مهم ترین اشکالات وارده بر نظریّه کوبلر راس عبارتند از، اولاً: استفاده ی کوبلر راس از کلمه ی مرحله نامناسب می باشد؛ زیرا به عقیده ی محققان دیگر، فرآیند مردن به آسانی در سیستم مراحل قرار نمی گیرد. ثانیاً کوبلر راس، نوع بیماری را که تأثیرات متفاوتی بر هیجانات فرد در حال مرگ می گذارد نادیده گرفته است و سوماً: تفاوت های فردی زیادی در پاسخ های هیجانی افراد دیده می شود. در مجموع، تجربیات بیمار در حال مردن بسیار پیچیده تر از پنج مرحله ی مطرح شده توسط کوبلر راس است.
همچنان که شنیدمن تأکید می نماید، احتمالاً تعامل پیچیده ای از هیجانات و تفکرات نوسان دار پذیرش و انکار مرگ که دائماً به یکی از طرفین پذیرش و انکار، میل می نماید وجود دارد. اما برای فهم اینکه کدام یک از جریان پذیرش یا انکار، هیجان مسلط بر بیمار رو به مرگ خواهد شد، بستگی به شخصیت قبلی فرد در زندگی، سبک های مقابله ای او در مقابل با وحشت و مشکلات، شرایط فردی و محیطی و گذشت زمان دارد. (سیگلمن ، 1999).

مرگ‌ها و آدم‌ها
نکته مهم این است که کوبلر راس خودش تاکید می‌کند که این توالی ۵ مرحله‌ای برای همه بیماران رو به مرگ، ثابت نیست؛ یعنی الزاما همه مردم از تمام این مراحل عبور نمی‌کنند.

گروهی ممکن است بین این مراحل رفت و برگشت کنند؛ یعنی مثلا بعد از مرحله دوم (خشم)، دوباره به مرحله اول برگردند و مرگ‌ خودشان را انکار کنند. بعضی‌ها ممکن است فقط یک یا دو مرحله را تجربه کنند و اصلا به مراحل نهایی راه پیدا نکنند.

برخی هم ممکن است زودتر به مراحل پایانی برسند. موارد نادری هم هستند که دقیقا این ۵ مرحله را با همین توالی‌-منظم و دقیق- طی می‌کنند. اما به هر حال، رویارویی با مرگ قریب‌الوقوع- لااقل از نظر کوبلر راس- خارج از این مراحل پنج‌گانه نیست.

کوبلر راس، تأکید زیادی بر حساس کردن جامعه در برآورده کردن نیازهای هیجانی شخص در حال مرگ و مراقبت پزشکی داشت. اما محققان بعد از او اشکالات اساسی را در مراحل پنج گانه ی پاسخ های هیجانی بیماران رو به مرگ تشخیص دادند. (کر، 83 ــ 69) .

سه مورد از مهم ترین اشکالات وارده بر نظریّه کوبلر راس عبارتند از: 

اولاً: استفاده ی کوبلر راس از کلمه ی مرحله نامناسب می باشد؛ زیرا به عقیده ی محققان دیگر، فرآیند مردن به آسانی در سیستم مراحل قرار نمی گیرد.

ثانیاً کوبلر راس، نوع بیماری را که تأثیرات متفاوتی بر هیجانات فرد در حال مرگ می گذارد نادیده گرفته است .

سوماً: تفاوت های فردی زیادی در پاسخ های هیجانی افراد دیده می شود. در مجموع، تجربیات بیمار در حال مردن بسیار پیچیده تر از پنج مرحله ی مطرح شده توسط کوبلر راس است.

همچنان که شنیدمن تأکید می نماید، احتمالاً تعامل پیچیده ای از هیجانات و تفکرات نوسان دار پذیرش و انکار مرگ که دائماً به یکی از طرفین پذیرش و انکار، میل می نماید وجود دارد. اما برای فهم اینکه کدام یک از جریان پذیرش یا انکار، هیجان مسلط بر بیمار رو به مرگ خواهد شد، بستگی به شخصیت قبلی فرد در زندگی، سبک های مقابله ای او در مقابل با وحشت و مشکلات، شرایط فردی و محیطی و گذشت زمان دارد.