رشد در دوره میانسالی ( 40 تا 60 سالگی )
• میانسالی ( چهل تا شصت سالگی ) در حدود ۴۰ سالگی آغاز می شود و تقریبا در ۶۰ سالگی به پایان می رسد.
• این مرحله با محدود شدن انتخاب های زندگی و احساس کوتاه شدن آینده مشخص می شود.
• بچه ها خانه را ترک می کنند و مسیرهای شغلی قطعی تر می شوند.
• توصیف میانسالی به صورت دیگر دشوار است. چرا که تنوع زیادی در رفتارها ونگرش ها وجود دارد.
• برخی افراد در ۶۰ سالگی از نظر جسمانی و عقلانی جوان به نظر می رسند. به طوری که فعال و خوش بین هستند وبه احساس آرامش و ثبات رسیده اند.
• برخی دیگر احساس پیری می کنند، انگار که زندگی آنها به آخر رسیده است و رو به سرازیری است.
رشد جسمانی
1. بینایی
• در میانسالی از تیزبینی چشم ها کاسته می شود.
• بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی مشکل خواندن حروف ریز، تجربه ی شایعی است.
• علت این مشکل بزرگ شدن اندازه ی عدسی چشم، همراه با ضعیف شدن عضله ای است که چشم را قادر می سازد تمرکزخود (انطباق) را بر اشیا نزدیک کند.
• هنگامی که رشته های عصبی تازه ای روی سطح تازه ای در سطح عدسی ظاهر می شوند، رشته های قدیمی را به سمت مرکز فشار می دهند و ساختار ضخیم تر، متراکم تر وکمتر انحناپذیری را به وجود می آورند که سرانجام اصلا نمی تواند تغییر شکل دهد.
• در حدود ۶۰ سالگی عدسی توانایی تمرکز کردن روی اشیا در فواصل مختلف را به طور کلی از دست می دهد که به این حالت پیرچشمی گفته می شود.
• به خاطر بزرگ شدن عدسی، چشم ها به تدریج بین ۴۰ تا ۶۰ سالگی دوربین تر می شوند.
• همچنین در طول بزرگسالی اندازه ی مردمک کوچک شده و عدسی زرد می شود.
• در آغاز ۴۰ سالگی، زجاجیه (ماده ی ژلاتین مانندشفافی که چشم را پر می کند) مناطق تیره ای را به وجود می آورد.
• در نتیجه مقدار نوری که به شبکیه می رسد کاهش می یابد.
• سرانجام این که زرد شدن عدسی و افزایش تراکم زجاجیه تشخیص رنگ را مخصوصا در انتهای طیف سبز- آبی – بنفش محدود می کند.
• علاوه بر تغییرات ساختاری در چشم، تغییرات عصبی در دستگاه بینایی نیز روی می دهد.
• از دست دادن تدریجی سلول های گیرنده ی نور و رنگ شبکیه(میله ها و مخروط ها) و نورون های عصب بینایی (مسیر بین شبکیه و قشرمخ) با افزایش سن،در کاهش بینایی دخالت دارند.
• افراد میانسال بیشتر در خطر معرض آب سیاه قرار دارند.
• آب سیاه نوعی بیماری است که به موجب آن خشک شدن نامناسب مایع باعث ازدیاد فشار درون چشم شده و به عصب بینایی صدمه می زند.
• آب سیاه تقریبا ۲ درصد افراد بالای ۴۰ سال را مبتلا می کند و زنان بیشتر از مردان به آن مبتلا می شوند.
• این بیماری علت اصلی نابینایی است.
2. ترکیب عضله – چربی
• افزایش چربی بدن و کاهش تراکم عضله و استخوان، تغییر رایج در میانسالی است.
• افزایش چربی عمدتا بر تنه تاثیر می گذارد و در صورتی روی می دهد که مواد چرب داخل فضاهای خالی بدون رسوب کند، بدین ترتیب چربی زیر پوست دست و پا کاهش می یابد.
• تراکم چربی در مردان بیشتر در پشت و بالای شکم است
• در زنان، دور کمر و بازو، تراکم عضله در ۴۰ تا ۶۰ سالگی، خیلی آهسته کاهش می یابد که علت آن عمدتا تحلیل رفتن کشنده ی سریع است که مسئول سرعت هستند.
3. استخوان بندی
• استخوان ها به مرور زمان پهن تر می شوند و این به علت انباشته شدن سلول های تازه روی لایه ی بیرونی استخوان ها اتفاق می افتد،
• مواد معدنی استخوان ها کاهش می یابد و باعث منفذدار شدن آن ها می شود.
• در نتیجه تراکم استخوان کاهش پیدا می کند.
• این حالت از اواخر ۳۰ تا ۴۰ سالگی شروع می شود و بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی در زنان شتاب می گیرد.
• ذخیره ی مواد معدنی استخوان از همان ابتدا در زنان کمتر از مردان است
• بعد از یائسگی، تاثیر مطلوب استروژن روی جذب مواد معدنی استخوان از بین می رود.
• کاهش استقامت استخوان ها باعث می شود که دیسک های ستون فقرات به هم نزدیک شوند.
• بنابراین قد در ۶۰ سالگی ۲٫۵ سانتی متر کوتاه می شود و این تغییر پس از آن شتاب می گیرد.
4. دستگاه تولید مثل
• انتقال به میانسالی، دوران دگرگونی جسمی نامیده می شود زیرا طی آن باروری کاهش پیدا می کند.
• این حالت بین زنان ومردان متفاوت است چرا که توانایی تولید مثل در خانم ها به پایان می رسد
• توانایی باروری در آقایان کاهش پیدا می کند اما از بین نمی رود.
• فراوانی فعالیت جنسی بین زن و شوهر در اواسط بزرگسالی کاهش می یابد
• این کاهش جزئی است و به وضعیت یائسگی زن ربطی نداد.
• پژوهش های طولی نشان می دهد که ثبات فعالیت جنسی، بسیار رایج است.
• بهترین پیش بین فراوانی فعالیت جنسی، رضایت زناشویی است.
• داشتن آمیزش جنسی، با سلامت روانی در سالهای میانی زندگی زناشویی نیز ارتباط دارد.
• با این حال شدت پاسخ جنسی به علت دگرگونی جسمی تا اندازه ای کاهش می یابد.
• زنان و مردان برای رسیدن به احساس برانگیختگی و رسیدن به ارگاسم به زمان بیشتری نیاز دارند.
5. سرطان
• میزان مرگ و میر در اثر سرطان از اوایل تا اواسط بزرگسالی به ۱۰ برابر افزایش می یابد.
• سرطان زمانی روی می دهد که برنامه ریزی ژنتیکی سلول های بهنجار مختل شده باشد
و به رشد غیر قابل کنترل و گسترش سلول های نابه هنجاری بینجامد که بافت ها و اندام های بهنجار را نپذیرند.
• طبق یک نظریه خطای تصادفی در تکثیر سلول های بدن با افزایش سن بیشتر می شود که علت آن رها شدن رادیکال های آزاد یا ناتوانی دستگاه ایمنی است.
• عوامل بیرونی نیز می توانند این فرایند را آغاز نموده یا تشدید کنند.
• اخیرا پژوهشگران دریافته اند که آسیب وارده به ژن به نام که به سلول های حاوی DNA مصوب اجازه ی تکثیر شدن نمی دهد در ۶۰ درصد از سرطان ها از جمله مثانه، پستان، دهانه ی رحم، ریه، پروستات و پوست دخالت دارد.
• درمان های جدید سرطان ژن را هدف قرار می دهند.
• از این گذشته برای ابتلا به برخی سرطان ها، آمادگی فطری وجود دارد، برای مثال خیلی از بیمارانی که به سرطان پستان ارثی مبتلا هستند و خوب به درمان جواب نمی دهند، فاقد ژن سرکوب کننده ی تومورBRCAL یا BRCA2 هستند.
• امروزه امکان بررسی ژنتیکی این جهش هها (موتاسیو ها) وجود دارد، در نتیجه ی پیشگیری از آن ها می تواند هر چه زودتر شروع شود.
• در مجموع، تعامل پیچیده ی وراثت، پیری زیستی و محیط در سرطان دخالت دارند.
• در مورد سرطان هایی که هر دو جنس را مبتلا می کنند مردان آسیب پذیرتر از زنان هستند.
• این تفاوت می تواند به علت ساخت ژنتیکی، مواجه با عوامل سرطان زا به خاطر سبک زندگی و شغل و تعلل در مراجعه به پزشک باشد.
• رایجترین نوع سرطان در زنان سرطان پستان و در مردان سرطان پروستات است.
• سرطان ریه عمدتا با اجتناب از توتون قابل پیشگیری است در هر دو جنس مقام دوم را دارد.
• سرطان روده ی بزرگ و راست روده، مقام بعدی را دارند.
• رابطه ی مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی با سرطان با توجه به محل آن فرق می کند.
• مثلا سرطان ریه و معده با مرتبه ی اجتماعی پایین، سرطان پستان و پروستات با مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی بالا ارتباط دارند.
• اما در هر حال زمانی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی کاهش پیدا می کند جان به در بردن از سرطان نیز کاهش می یابد.
6. بیماری قلبی – عروقی
• شدیدترین حالت بیماری های قلبی حمله ی قلبی است که طی آن تامین خون به منطقه ای از قلب متوقف می شود
• معمولا لخته ی خون در یک یا چند شریان کرونری پر از رسوب است.
• از بین سایر نشانه های قلبی – عروقی که کمتر شدید هستند می توان به ناموزونی (آریتم) یا بی نظمی ضربان قلب اشاره کرد.
• در صورتی که این حالت ادامه پیدا کند می تواند تشکیل لخته های خون در حفره های قلب را نیز امکان پذیر سازد که گاهی این لخته ها رها می شوند و به سمت مغز می روند بی حالی یکی از نشانه های این حالت است.
• در برخی افراد دردهای شبیه سوء هاضمه ی شدید در قفسه ی سینه که آنژین صدری نامیده می شوند، بیانگر محرومیت قلب از اکسیژن است.
7. پوکی استخوان
• در صورتی که ضایعه ی استخوانی مرتبط با سن، شدید باشد حالتی به نام پوکی استخوان (استئوپوروز) ایجاد می شود.
• عامل اصلی پوکی استخوان، کاهش استروژن در اثر یائسگی است.
• سایر عواملی که در پوکی استخوان نقش دارند عبارتند از :
• کمبود کلسیم،
• فقدان فعالیت بدنی،
• بدن لاغر و کوچک جثه،
• سابقه ی خانوادگی این اختلال(وراثت)،
• سیگار کشیدن و
• مصرف الکل و
• کافئین.
8. خصومت و خشم
• در بررسی ها نشان داده شده است که افرادی که الگوی رفتار تیپ A هستند
• یعنی دارای ویژگی هایی چون جاه طلبی شدید ، بی صبری، خصومت و خشم هستند، نسبت به افراد تیپ B که آرمیده هستند به میزان دو برابر دچار بیماری قلبی می شوند.
• البته بررسی های بعدی نشان داده اند که تمام ویژگی های تیپ A منجر به بیماری قلبی نمی شوند بلکه خصومت، عنصر مسموم کننده ی تیپA می باشد.
• سرکوب مکرر خشم که منجر به آرام به نظر رسیدن ظاهری فرد می شود اما در حقیقت فرد از درون می جوشد نیز با افزایش بیماری قلبی ارتباط دارد.
9. کنترل استرس
برای مقابله با استرس دو راهبرد کلی وجود دارد:
• مقابله کردن مشکل مدار: در این راهبرد، به ارزیابی موقعیت می پردازد، مشکل را مشخص می کند برای حل مشکل تصمیماتی می گیرد و راه حل هایی را انتخاب می کند.
• مقابله کردن هیجان مدار: در این راهبرد وقتی که فرد می فهمد که کار چندانی از دست او برنمی آید به کنترل کردن اهداف و هیجان های درونی و شخصی خود می پردازد.
• افرادی که به گونه ای کارآمد با استرس مقابله می کنند بسته به شرایط از فنون مشکل مدار و هیجان مدار استفاده می کنند.
• روش های مفید کاهش خشم برای سلامتی بسیار اهمیت دارد.
بنابراین بهتر است به افراد روش های موثر مقابله با مشکلات و استرس را بیاموزیم مثلا در مورد مقابله کردن مشکل مدار، اگر به افراد بیاموزیم که به جای متخاصم و تندخو بودن، جسور باشند و به جای اینکه دعوا کنند و منفجر شوند از مذاکره استفاده کنند، بهتر می توانند رابطه ی بین استرس و بیماری را قطع کنند.
اگر ارتباط معقول مثل مذاکره در موقعیت فرد ممکن نباشد بهتر است با ترک کردن موقعیت پاسخدهی به تعوق انداخته شود.
• توانایی ما در برخورد با تغییرات اجتناب ناپذیری زندگی، تا اندازه ای به توانمندی های شخصیت بستگی دارد.
پژوهشگران سه ویژگی شخصی را مورد بررسی قرار داده اند:
کنترل، تعهد و چالش که روی هم آن ها را استقامت می خوانند.
فرد با استقامت فردی است که تجربه های زندگی را کنترل پذیر می داند به طوری که می توان برای آن چاره ای اندیشید، احساس تعهد می کند و سعی می کند در آن اهمیت و معنی یابد
و همچنین آن تغییر را یک چالش می نامد.
بخش طبیعی زندگی و فرصتی برای رشد شخصی استقامت بر درجه ای که افراد موقعیت های استرس زا را به صورت کنترل پذیر، جالب و لذت بخش ارزیابی می کنند، تاثیر می گذارد.
این ارزیابی های مثبت به نوبه ی خود رفتارهای تقویت کننده ی سلامتی گرایش به یافتن حمایت اجتماعی و نشانه های بیماری کمتری را پیش بینی می کنند.
• هر چه قدر که فرد در دوران جوانی تحرک بیشتری داشته باشد احساس نیرومندی و نشاط جسمانی او در میانسالی افزایش می یابد و هر چه قدر که تحرک فرد در میانسالی کمتر باشد
مشکلات و ناتوانایی های جسمی بیشتری مثل حملات قلبی او را تهدید می کند،
متداولترین تغییرات فیزیولوژیک میانسالی عبارتند از:
کاهش کارکرد قلب، کلیه ها، ترشح کمتر آنزیم های معدی – روده ای، ضعف دیافراگم، رشد غده پروستات(در مردان) و یائسگی( در زنان).
پاره ای از این تغییرات ناشی از افزایش سن و پاره ای از آنها ناشی از سبک زندگی فرد می باشند.
رشد شناختی
1. هوش سیال و متبلور
• هوش سیال(ظرفیت عقلانی ژنتیکی) تا ۲۰ سالگی افزایش می یابد و پس از آن افت تدریجی پیدا می کند.
• هوش سیال بیشتر به مهارت های اساسی پردازش اطلاعات وابسته است –
• توانایی تشخیص دادن روابط بین محرک های دیداری، سرعت تحلیل کردن اطلاعات و توانایی حافظه ی فعال –
• اما هوش متبلور (ظرفیت هایی که به یادگیری فرهنگی و افزایش دانش مربوط می شود) تا سنین پیری افزایش تدریجی نشان می دهد،
• هوش متبلور به مهارت هایی اشاره دارد که به دانش و تجربه ی انباشته شده قضاوت خوب و مهارت در آداب اجتماعی بستگی دارند.
• توانایی هایی که چون فرهنگ برای آنها ارزش قائل است، فراگیری شده اند.
• علت افزایش توانایی های متبلور این است که بزرگسالان در محیط های مختلفی مثل منزل محیط کار و در فعالیت های تفریحی مرتبا به آگاهی ها و مهارت های خود می افزایند، در نتیجه مهارت های متبلور هر روز تمرین می شوند.
• مسیر تغییر آنها نشان می دهد که میانسالی دوره ی اوج عملکرد در برخی توانایی های عقلانی پیچیده است.
• افراد میانسال بر خلاف پندارهای قالبی از لحاظ عقلانی در بهار زندگی هستند نه در اوج پیری.
• توانایی دیگری نیز وجود دارد که سرعت ادراک خوانده می شود.
• سرعت ادراک مهارت سیال است .
• برای مثال در یک زمان محدود باید تشخیص دهند که کدام یک از پنج شکل یا مدل همانند هستند یا یک جفت عدد چند رقمی همسان هستند یا متفاوت.
• سرعت ادراک از ۲۰ تا ۳۰ سالگی الی اواخر ۸۰ سالگی افت می کند
• این یافته با پژوهش های زیادی که نشان می دهند پردازش شناختی با افزایش سن کند می شود همخوان است.
• بنابراین تا قبل از ۶۰ سالگی، افول عقلی به چشم نمی خورد بلکه افراد میانسال به یادگیری خود ادامه می دهند
• حتی در پاره ای از قلمروها مثل خزانه ی لغات و اطلاعات عمومی بهبود نشان می دهند.
• در بررسی طولی نشان داده شده است که از اوایل تا اواسط میانسالی پنج توانایی عقلی افزایش می یابند
• ۵۰ الی ۶۰ سالگی این روند حفظ می شوند و بعد از آن عملکرد به تدریج افت می کند.
• این پنج توانایی (توانایی کلامی، استدلال استقرایی، حافظه ی کلامی، موقعیت یابی فضایی و توانایی عددی) از مهارت های متبلور و سیال استفاده می کنند.
• تفاوت های جنسیت نیز در این زمینه مشاهده می شوند.
• مثلا زنان در سرعت ادراک، زودتر از مردان تنزل کردند،
• به طوری که به جای ۳۰ تا ۴۰ سالگی، در ۲۰ تا ۳۰ سالگی این تنزل را آغاز کردند
• اما زنان در توانایی های عقلانی که تا میانسالی افزایش می یابند،
• طولانی تر از مردان به افزایش این توانایی ها ادامه دادند،
• به طوری که به جای اوایل ۵۰ سالگی، در اوایل ۶۰ سالگی به اوج عملکرد رسیدند.
2. پردازش اطلاعات
زمانی که سرعت پردازش کند می شود، برخی از جنبه های توجه و حافظه کاهش می یابند.
چون بزرگسالان دانش گسترده و تجربه ی زندگی خود را در حل کردن مسائل زندگی روزمره به کار می گیرند، میانسالی دوره ی گسترش کارایی شناختی نیز هست.
3. سرعت پردازش
علت کند شدن پردازش شناختی در افراد مسن چیست؟
با این که پژوهشگران قبول دارند که احتمالا تغییرات در مغز سبب آن است اما اختلاف نظرهایی در این زمینه وجود دارد.
طبق دیدگاه شبکه عصبی هنگامی که نورون های مغز می میرند در شبکه های عصبی گسیختگی هایی روی می دهد.
مغز با تشکیل بای پس ها (گذرگاه های فرعی) با این وضعیت سازگار می شود، به این صورت که اتصالات سیناپسی تازه ای مناطق گسیخته را دور می زنند، اما کارایی کمتری دارند.
فرضیه ی دوم که دیدگاه از دست رفتن اطلاعات نامیده می شود می گوید افراد مسن از نظر سرعت از دست رفتن اطلاعات هنگامی که در سیستم شناختی جابه جا می شوند با جوانان تفاوت دارند. مثلا یک دستگاه فتوکپی را در نظر بگیرید که با هر بار کپی گرفتن کپی کمرنگ تر می شود. همین طور با هر مرحله تفکر اطلاعات تنزل می یابد. هر چه فرد مسن تر باشد این عارضه شدیدتر است.
در نتیجه کل سیستم برای وارسی و تغییر اطلاعات باید سرعت خود را کم کند. چون تکالیف پیچیده مراحل پردازش بیشتری دارند بیشتر تحت تاثیر از دست رفتن اطلاعات قرار می گیرند.
تمرین و تجربه می تواند کاهش سرعت پردازش اطلاعات را جبران کند.
تحقیقات درباره توجه، روی این موضوع تمرکز می کند که بزرگسالان در یک لحظه چه مقدار اطلاعات را می توانند در سیستم ذهنی خود جذب کنند، تا چه اندازه ای می توانند به صورت گزینشی توجه کنند.
اطلاعات نامربوط را نادیده بگیرند و در صورتی که شرایط ایجاب کند با چه سهولتی می توانند توجه خود را از یک تکلیف به تکلیف دیگر جابه جا کنند.
پژوهش ها نشان می دهد که انجام دو تکلیف دشوار در یک لحظه با افزایش سن دشوارتر می شود.
کاهش توجه به افزایش سن می تواند مربوط به کند شدن پردازش اطلاعات باشد. زیرا کند شدن پردازش اطلاعات مقدار اطلاعاتی را که فرد در یک لحظه می تواند مورد توجه قرار دهد محدود می کند.
انجام بازداری شناختی (جلوگیری از تداخل اطلاعات) با افزایش سن مشکل تر می شود و به همین علت گاهی افراد مسن، حواس پرت به نظر می رسند به عبارت دیگر به شدت تحت سلطه ی افکار و ویژگی های محیط قرار می گیرند و نمی توانند به تکلیف در دست انجام برگردند.
4. حافظه
در میانسالی و پیری میزان اطلاعاتی که افراد می توانند در حافظه ی فعال(حافظه ی کوتاه مدت) خود نگه دارند کاهش می یابد.
چرا که با فزایش سن، استفاده از راهبردهای حافظه مثل سازماندهی و گسترش کاهش می یابد.
این دو راهبرد به فرد کمک می کنند تا اطلاعات جدید را به اطلاعات از پیش اندوخته شده متصل کنند.
دلیل این که افراد مسن از سازماندهی و گسترش کمتر استفاده می کنند این است که بازیابی اطلاعات از حافظه ی بلند مدت که به یادآوری آنها کمک می کند برایشان دشوار است.
البته انواع مهارت های حافظه که در زندگی روزمره به کار می بریم در میانسالی کاهش پیدا نمی کنند.
مثلا اطلاعات عمومی مبتنی بر واقعیت مثل رویدادهای تاریخی دانش طرز کار مثل نحوه ی رانندگی کردن دوچرخه سواری یا حل مسائل ریاضی و دانش مربوط به حرفه و شغل فرد در میانسالی یا بدون تغییر می مانند یا افزایش می یابند.
افراد میانسال زمانی که در به یاد آوردن چیزی مشکل پیدا می کنند از دانش فراشناختی خود استفاده می کنند، مثلا اتومبیل خود را هر روز در یک قسمت مشخص پارک می کنند یا قبل از سخنرانی نکات عمده را یادداشت کرده و مرور می کنند.
5. مساله گشایی و کاردانی
مساله گشایی عملی در سنین میانسالی افزایش می یابد.
مساله گشایی عملی به افراد کمک می کند تا موقعیت های دنیای واقعی را ارزیابی کنند و نحوه ی رسیدن به اهدافی را بررسی کنند که بسیار نامطمئن هستند.
کاردانی(دانش اجرایی بسیار منسجم که می توان آن را برای عملکرد عالی به کار گرفت) نیز در این سنین افزایش پیدا می کند.
پرورش کاردانی در جوانی نیز جریان دارد ولی در میانسالی به اوج می رسد و به روش های بسیار کارآمد و مثر برای حل کردن مسائل می انجامد که پیرامون اصول انتزاعی و قضاوت های شهودی متمرکز هستند.
6. خلاقیت
خلاقیت نیز مانند مساله گشایی می تواند با افزایش سن تغییر یابد.
چند پژوهشگر معتقدند که خلاقیت از تمرکز بر ایجاد دستاوردهای غیرعادی (تفکرواگرا) به تاکید ادغام کردن تجربه و دانش در شیوه های منحصر به فرد تفکر و عمل تبدیل می شود.
بررسی هنرمندان تجسمی مشهور ۶۰ ساله و مسن تر معلوم کرد که آن ها کیفیت کار خود را به این صورت ارزیابی کردند که همواره در ۴۰ تا ۶۰ سالگی بهتر شده است.
خلاقیت در میانسالی می تواند بیانگر انتقال از علاقه ی خود محور به ابزار وجود به سمت اهداف نوعدوستانه نیز باشد.
یعنی افراد میانسال بعد از اینکه بر توهم زندگی مادام العمر غلبه می کنند، میل به کمک کردن به بشریت و پرمایه کردن زندگی دیگران در آنها بیشتر می شود.
7. سایر نظریه های رشد روانی – اجتماعی در میانسالی
نظریه ی اریکسون تصویری کلی از رشد شخصیت بزرگسالان در اختیار می گذارد.
نظریه ی لوینسون
مراحل تحول میانسالی در نظام لوینسون:
1. گذار از میانه ی زندگی (۴۰ تا ۴۵ سالگی، انتقال میانسالی):
در این جا فرد انتخاب های قبلی و تمام مسائل زندگیش را دوباره وارسی می کند
و موفقت خود را در برآورده کردن هوف های اوایل بزرگسالی(جوانی) مورد ارزیابی قرار می دهد.
از آنجایی که فرد پی می برد که زمان بیشتری را پشت سر گذاشته و زمانی کمتر پیش رو دارد
سال های باقی مانده را بسیار با ارزش می داند.
به عقیده ی لوینسون، فرد میانسال برای این که رابطه ی خود را با خودش و دنیای بیرونی ارزیابی مجدد کند،
می بایست با چهار تکلیف رشدی روبرو شود.
هر یک از این تکالیف باعث می شود که فرد بین دو گرایش متضاد درون خود، سازش برقرار کند:
الف) تکلیف – جوان مسن:
فرد مسن باید راه هایی پیدا کند که بعضی از ویژگی های جوانی را حفظ کند
و همچنین به سودمندی ویژگی های مسن بودن پی ببرد.
بنابراین فرد میانسال باید سعی کند که هم جوان باشد و هم مسن.
ب)تکلیف ویرانگری – آفرینش:
فرد میانسال باید اقدامات آزاردهنده ی گذشته نسبت به والدین، همسر، فرزندان و غیره را کنار بگذارد
و در فعالیت هایی که رفاه فرد را گسترش می دهند و از نظر خود و دیگران با ارزش هستند مشارکت کند.
پ) تکلیف مردانگی – زنانگی:
فرد میان سال باید بین ویژگی های مردانه و زنانه ی خود تعادل ایجاد کند.
در مورد مردان، این به معنی همدل و دلسوز شدن و در مورد زنان به معنی خودمختار و جسور شدن می باشد.
ت)تکلیف در آمیختگی – جدایی:
فرد میانسال باید بین درآمیختگی با دنیای بیرونی و جدایی از آن حالت تعادلی ایجاد کند.
مثلا مردی که بسیار جاه طلب است، بیشتر به برقراری تماس با خود بپردازد
و زنی که خود را وقف فرزندپروری کرده است بیشتر به دنیای کار و جامعه ی گسترده روی آورد.
2. ورود به میانه ی زندگی(۴۵ تا ۵۰ سالگی):
در این مرحله فرد انتخاب هایی تازه پیش رو دارد و در نتیجه ساختی جدید برای زندگی خود ایجاد می کند.
3. گذار از دهه پنجاه(۵۰ تا ۵۵ سالگی):
گاهی بحران میانسالی همین جا اتفاق می افتد. فرد بدون گذراندن بحران نمی تواند از میانه زندگی بگذرد.
4. نقطه ی اوج زندگی بزرگسالی(۵۵ تا ۶۰ سالگی):
این دوره دوره شکوفایی گسترده فرد است.
5. گذار به پیری(۶۰ تا ۶۵ سالگی):
در این جا فرد دوره ی پختگی خود را تکمیل می کند و برای ورود به دوران پیری آماده می شود.
لوینسون معتقد است کسی که در ارزیابی عملکردهای گذشته ی خود احساس ناکامی کند، دستخوش بحران میانسالی می گردد.
سازگاری با زندگی از نظر ویلانت
چون مردان و زنانی که لوینسون با آنها مصاحبه کرد بین ۳۵ تا ۴۵ ساله بودند نمی توانند درباره ی تغییر روانی – اجتماعی ۵۰ تا ۶۰ سالگی یا یعد از آن اطلاعات خاصی در اختیار ما بگذارند.
ویلانت در بررسی طولی خود مردانی را که وارد دانشگاه علوم انسانی شده بودند را مورد مطالعه قرار داد. این افراد بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی حداکثر مسئولیت را در جامعه پذیرفته بودند.
ویلانت اعلام کرد آن هایی که بسیار موفق و سازگار بودند، زندگی آرامتر و بی دغدغه ای را آغاز کردند. پیامدی که در پژوهش دیگری نیز در مورد مردان و زنان تایید شد مهمترین مشغولیت ذهنی آن ها این بود که کاری کنند جنبه های مثبت فرهنگشان پا بر جا بماند.
زمانی که افراد به سمت اواخر میانسالی پیش می روند، روی اهداف دراز مدت و اجتماعی تمرکز می کنند.
مثلا کیفیت روابط انسان ها در جامعه ی خود را مورد توجه قرار می دهند.
ضمنا آن ها فلسفی تر می شوند یعنی قبول می کنند که نمی توانند در طول عمرشان همه ی مشکلات را حل کنند.
8. ثبات و تغییر در خودپنداره و شخصیت
تغییراتی که در دوران میانسالی در خودپنداره و شخصیت اتفاق می افتد، نشان دهنده ی آگاهی از عمر محدود، تجربه ی زندگی طولانی و مسائل مربوط به زایندگی هستند.
در عین حال برخی جنبه های شخصیت، ثابت می مانند که این نشان می دهد تفاوت های فردی ایجاد شده در مراحل قبلی تا بزرگسالی ادامه می یابند.
خودهای ممکن
خودهای ممکن جنبه ی موقتی خودپنداره هستند یعنی تصوراتی درباره ی آینده و آنچه که فرد امیدوار است در اینده شود و آنچه که می ترسد بشود.
پژوهشگران این امیدها و ترس ها را به اندازه ی نگرش افراد در مورد ویژگی های موجودشان، برای روشن کردن رفتار با اهمیت می دانند.
در طول بزرگسالی نحوه ای که افراد خودهای موجودشان را توصیف می کنند کاملا با ثبات است.
مثلا فردی که در ۳۰ سالگی خود را بازیگر شایسته و معاشرتی توصیف می کند
در سنین بالاتر نیز خود را به همین صورت توصیف می کند. اما خودهای ممکن دستخوش تغییرات زیادی می شوند.
افراد در اوایل ۲۰ تا ۳۰ سالگی از خودهای ممکن کاهش می یابند و معتدل و عینی می شوند.
اغلب افراد میانسال دیگر آرزو ندارند بهترین و بسیار موفق باشند بلکه می خواهند در اجرای نقش هایی که از قبل شروع کرده اند با کفایت باشند.
مثلا می گویند: می خواهم در کارم با کفایت باشم یا می خواهم شوهر و پدر خوبی باشم.
خودهای ممکن در میانسالی می توانند برانگیزاننده هایی بسیار قوی باشند.
تحقیقات زیادی نشان می دهد که عزت نفس میانسالان و سالخوردگان با عزت نفس جوانان برابر یا از آن برتر است که علت آن نقش حفاظتی خودهای ممکن باشد.
خویشتن پذیری، خودمختاری و تسلط بر محیط
یکی از باثبات ترین یافته ها در مورد دوران میانسالی این است که افراد در نیمه ی دوم زندگی خود درون نگری بیشتری دارند.
افراد میانسال در مقایسه با جوانان با خودشان بهتر در تماس هستند و خیلی از آن ها شرایط را طوری ترتیب داده اند که با نیازها و ارزش های شخصی آن ها متناسب باشد.
در بررسی آمریکایی های تحصیل کرده ای که از دامنه ی سنی ۳۰ تا ۷۰ سال بودند نشان داده شده که سه صفت از اوایل تا اواسط بزرگسالی افزایش یافتند و بعد تثبیت شدند .:
اولا آن ها خویشتن پذیر تر بودند، یعنی میانسالان نسبت به جوانان بیشتر ویژگی های خوب و بد خود را می پذیرفتند و از خودشان و زندگیشان راضی بودند.
ثانیا: آن ها خودانگیخته تر بودند یعنی به توقعات و ارزیابی های دیگران کمتر اهمیت می دادند و بیشتر بر مبنای ملاک های خود برگزیده عمل می کردند.
ثالثا: آن ها خود را بسیار مسلط بر محیط ارزیابی می کردند. بدین معنی که معتقد بودند می توانند تکالیف دشوار را به راحتی و به نحوی موثر انجام دهند.
در مجموع میانسالی زمان افزایش رضایت از خود استقالال و تعهد به ارزش های شخصی است و این پیامدها نه تنها در پژوهش مقطعی بلکه در بررسی های طولی نیز مشاده شده است.
راهبردهای مقابله کردن
پژوهش های طولی و مقطعی نشان می دهند که میانسالی راهبردهای مقابله کردن موثری را به همراه دارد.
افراد میانسال به احتمال بیشتری نقطه ی روشن یا جنبه ی مثبت یک موفقیت دشوار را جستجو می کنند، راه هایی را برای برخورد با گرفتاری های آتی پیش بینی و برنامه ریزی می کنند و برای ابراز عقاید و احساسات خود از شوخی استفاده می کنند بدون این که تاثیر بدی روی دیگران بگذارند.
اما جوانان بیشتر هیجان مشکل ساز خود را انکار می کنند زود عصبانی می شوند و دوری گزینی می کنند.
در واقع ترکیب راهبردهای مشکل مدار و هیجان مدار،راهبرد موثر مقابله کردن است. در حالی که مقابله کردن عمدتا هیجان دار مشکل ساز است.
احتمالا تغییرات شخصیتی افراد میانسال مثل خویشتن داری و اطمینان به خود در برخورد با مشکلات به آن ها کمک می کند.
خیلی از افرادی که نوجوانی تحت شرایط استرس زا زندگی کرده اند، در بزرگسالی افرادی راضی و سازگار می شوند.
اما نوجوانانی که به ندرت با موفقیت های دشوار مواجه بوده اند، بعدها سخت تر می توانند با مشکلات مقابله کنند.
9. هویت جنسی
هویت جنسی در میانسالی بیشتر دو جنسیتی می شود یعنی خصویات مردانه و زنانه در آمیخته می شوند.
در واقع میانسالی زنان بیشتر متکی به نفس و نافذ می شوند و مردان بیشتر از نظر عاطفی، حساس، مهربان، ملاحظه کار و وابسته می شوند.
طبق نظریه ی معروف کردار شناختی پدر-مادری الزام اور، هماهنگی با نقش های جنسی سنتی در سال های فرزند پروری ادامه پیدا می کند، تا از این طریق راه بقا و سلامت فرزندان حفظ شوند.
بنابراین مردها در طول سال ها بیشتر هدف گرا هستند و زن ها بیشتر به فرزندپروری و پرستاری از شوهر می پردازند.
بعد از اینکه بچه ها به بزرگسالی می رسند والدین آزاد می شوند تا ویژگی های جنس مخالف را که تا الان در خود مهار کرده بودند پرورش دهند.
توجیه دیگری که در این مورد وجود دارد کاهش هورمون های جنسی مرتبط با پیری است که می تواند با دوجنسیتی بودن ارتباط داشته باشد.
دو جنسیتی بودن در میانسالی حاصل ترکیب پیچیده ی نقش های اجتماعی و شرایط زندگی است.
دو جنسیتی بودن، عزت نفس بالا را پیش بینی می کند و با استدلال اخلاقی پیشرفته و بلوغ روانی – اجتماعی نیز ارتباط دارد.
10. تفاوت های فردی در صفات شخصیت
پنج عامل اساسی شخصیت به نام پنج صفت اصلی شخصیت وجود دارند:
1. روان رنجوری:
افرادی که خوی روان رنجور بالایی دارند، عصبی، دمدمی، هیجانی، دلشوره ای و آسیب پذیر هستند و برای خود دلسوزی می کنند.
افرادی که روان رنجوری پایینی دارند، آرام، معتقد، خوپسند، سرد و مقاوم هستند.
2. برون گرایی:
افرادی که برون گرایی بالایی دارند، با عاطفه، پرحرف، خوش گذران و پر حرارت هستند.
افرادی که برون گرایی پایینی دارند تودار، ساکت، منفعل، جدی و از نظر هیجانی واکنش ناپذیر هستند.
3. گشودگی به تجربه:
افرادی که به مقدار زیادی از این صفت برخوردارند، خیال پرداز، خلاق، مبتکر، کنجکاو و آزاداندیش هستند و در مقابله افرادی به مقدار کمی از این صفت برخوردارند، واقع بین، غیر خلاق، سنتی، غیرکنجکاو و محافظه کار هستند.
4. خوشایندی:
افرادی که مقادار زیادی از این صفت را دارند نازک دل، زودباور، مهربان آسان گیر و سخاوتمند هستند.
اما کسانی که مقدار کمی از این صفت را دارند بی رحم، شکاک، عیب جو، تندخو و ستیزه جو هستند.
5. افراد وظیفه شناس،
سخت کوش، منظم، خوش قول، جاه طلب و ثابت قدم هستند، اما افرادی که مقدار کمی از این صفت را دارند، تنبل، نامنظم، بدقول، بی هدف و بی استقامت هستند.
بررسی های طولی و عرضی نشان داده اند که روان رنجوری، برون گرایی و گشودگی
از سال های نوجوانی تا اواخر ۳۰ سالگی اندکی کاهش می یابند، اما خوشایندی و وظیفه شناسی در نتیجه ی سر و سامان یافتن و پختگی افزایش می یابند.
اگر چه این صفات در بزرگسالی تغییر پیدا می کنند اما این تغییر بر اساس خصلت پایدار آن ها صورت می گیرد.
11. روابط در میان سالی
سرو سامان دادن به بچه ها و ادامه دادن مسیر زندگی جدیدترین و طولانی ترین مرحله ی چرخه ی زندگی خانوادگی است.
زمانی که فرزندان افراد میانسال خانه را ترک می کنند، ازدواج می کنند و بچه دار می شوند و هنگامی که والدین خودشان پیر می شوند و می میرند، باید با آمد و رفت های اعضای خانواده سازگار شوند.
در صورتی که روابط خانوادگی مثبت باشد، پدربزرگ – مادربزرگ وسیله ی مهمی برای ارضا کردن نیازهای شخصی و اجتماعی است.
پدربزگ – مادربزرگ ها در خانواده های کم درآمد و در برخی از خرده فرهنگ ها، فعالیت های مهمی مثل کمک مالی و مراقبت از کودکان انجام می دهند.
آمارها نشان می دهند که میانسالانی که تحصیلات عالی دارند به احتمال بیشتری طلاق می گیرند
شاید به این علت که شرایط عالی مرفه خاتمه دادن به زندگی زناشویی ناخوشایند را آسان تر می کند.
همچنین یافته ها نشان می دهد که قطع زندگی زناشویی در میانسالی و قبل از آن عامل نیرومد زنانه کردن فقر است:
روندی که به موجب آن زنانی که خود و خانواده را تامین می کنند اکثریت جمعیت فقیر بزرگسال را صرف نظر از سن و گروه قومی تشکیل می دهند.
بزرگسالی که بین ضروریات والدین بیمار و ضعیف از یک طرف و فرزندانی که از لحاظ مالی وابسته هستند
از طرف دیگر گیر کرده اند نسل ساندویچ نامیده می شوند.
بار مراقبت از والدین سالخورده عمدتا بر دوش دختران بزرگسال است ولی مردان و زنان هر دو در این امر مشارکت می کنند.
هنگامی که بزرگسالان از اوایل به اواخر میانسالی می رسند، تفاوت های جنسی در پرستاری از والدین کاهش می یابد.
روابط خواهر – برادرها در میانسالی تقویت می شود که علت آن تا اندازه ای رویدادهای مهم زندگی مثل سرو سامان یافتن ازدواج کردن فرزندان و همین طور بیماری و مرگ والدین است.
در کشورهای صنعتی که روابط خواهر – برادرها معمولا اختیاری است
روابط خواهر با خواهر معمولا صمیمی تر است.
در کشورهای غیر صنعتی که روابط خواهر – برادرها برای عملکرد خانواده اهمیت زیادی دارد دلبستگی های دیگری مانند رابطه ی برادر با خواهر ممکن است خیلی نیرومند باشد.
در میانسالی تعداد روابط دوستی کمتر و بیشتر گزینشی می شود اما افراد میانسال برای دوستانشان ارزش زیادی قائلند.
در نظر گرفتن همسر به عنوان دوست صمیمی می تواند به رضایت از زناشویی کمک شایانی کند.
12. زندگی شغلی
زمانی که افراد میانسال درصدد افزایش دادن معنی شخصی و خودگردانی زندگی شغلی خود بر می آیند
سازگاری مجدد شغلی در بین آن ها شایع است.
در عین حال جنبه های خاصی از عملکرد شغلی نیز بهبود می یابد.
خستگی مفرط:
خطر شغلی ای جدی است که این روزها بیشتر از گذشته شایع است مخصوصا در مشاغلی که مستلزم کارکردن با مردم است.
رشد شغلی در تمامی مراحل زندگی شغلی حیاتی است.
به علت پندارهای قالبی منفی در مورد افراد مسن، ترغیب نکردن سرپرستان و واگذار کردن کارهای یکنواخت به آن ها آموزش شغلی کمتری برای کارمندان مسن فراهم است.
زنان و اقلیت های قومی با سقف شیشه ای یا مانعی نامرئی بر سر راه پست های اجرایی عالی رتبه در شرکت ها مواجه هستند.
اغلب افراد میانسال در همان شغل سابق خود باقی می مانند
آن هایی که شغل خود را عوض می کنند معمولا مسیری را دنبال می کنند که با شغل قبلی آن ها ربط دارد.
تغییر شغل اساسی معمولا از بحران شخصی خبر می دهد.
با کوچک و کاهش یافتن مشاغل اکثر افرادی که زیان می بینند میانسالان و افراد مسن تر هستند.
با این که تحمل بیکاری در هر مقطع زندگی دشوار است کارکنان میانسال خیلی بیشتر از همکاران جوانترشان دچار مشکلات روانی می شوند.
یونگ معتقد است که میانسالی سن تبلور خویشتن است.