ویلیام استرن ( اشترن - William Stern ) خالق مفهوم ضریب هوش ، که بعداً اساس آزمون معروف ضریب هوشی توسط آلفرد بینه را تشکیل داد. پدر نویسنده و فیلسوف آلمانی گونتر اندرس . در سال 1897 ، استرن یک تغییر دهنده صدا اختراع کرد ، که به او اجازه می داد امکانات مطالعه ادراک صدای انسان را به طور قابل توجهی گسترش دهد.

استرن همچنین مسئله "شخصیت" موجودات گروهی را که به نظر او موجوداتی زنده است مانند انسان بررسی کرد.

استرن همچنین یکی از بنیانگذاران روانشناسی کودک و روانشناسی رشد است ، علاوه بر این ، وی در زمینه روانشناسی افتراقی کار می کرد. در مورد رشد ذهنی کودک ، مشاهدات اشترن به همراه همسرش کلارا درباره فرزندان خود نمونه ای از فعالیت های این دانشمند بزرگ است .

بازی

ویلیام استرن می نویسد بازی یک غریزه برای رشد و نمو استعدادها بوده و یا تمرین مقدماتی برای اعمال آتی می باشد.

استرن معتقد است بازى غريزه‌اى براى رشد و نمو استعدادها و يا تمرين مقدماتى براى اعمال آتى است. نظر وى ترکيبى از نظريهٔ مک‌دوگال و گروس مى‌باشد، به‌نظر وى کودکان با بر عهده گرفتن نقش فرضى در بازي، خود را براى آينده آماده مى‌نمايند مثلاً؛ دختر کوچکى که به عروسک‌بازى علاقه دارد به‌صورت ناخودآگاه و غيرعمدى خود را آماده مى‌نمايد تا در بزرگسالى نقش مادرانه را بر عهده بگيرد به نظر اشترن اين آماده‌سازى غيرارادى است و نمى‌تواند به‌عنوان هدف تعليم و تربيت مطرح شود اشترن بازى را به دو گروه فردى و اجتماعى تقسيم مى‌کند، تسلط بر بدن و اشياء مختلف محيط از نتايج بازى‌هاى فردى و تقليد، ايقاء نقش‌هاى تکميلى و ... از نتايج بازى‌هاى گروهى يا اجتماعى است.

هوش

ویلیام استرن (1938-1871) یک روانشناس و فیلسوف آلمانی بود. استرن آخرین سطح هوشی را که کودک طی آزمون‌ها کسب می‌کند، «سن عقلی» نامید و درباره‌ی آن این گونه نوشت:

«اهمیت زیاد این درجه‌ی پایانی فقط زمانی مشخص می‌شود که آن را در ارتباط با سایر مسائل بررسی کنیم؛ مثل سن تقویمی.» او محاسبه‌ی «بهره‌ی هوشی» را از طریق تقسیم سن عقلی به سن تقویمی ِکودک مطرح کرد و گفت که «ضریب هوشی افراد تقریباً برابر است.» او هم‌چنین بیان کرد که «تقریباً همه‌ی کسانی که روش بینت و سیمون را امتحان کرده‌اند‌، با وجود ملیت‌های مختلف افراد مورد آزمایش‌، بر موضوع خیلی آسان بودن آزمون‌های در سنین کم و خیلی سخت بودن آن‌ها سنین بالاتر، توافق دارند.» استرن بهره‌ی هوشی را با طبقه‌بندی قدیمی ِتوانایی یا نقص ذهنی مرتبط دانست :

بهره‌ی هوشی «کودکان طبیعی» بیش‌تر بین 0.81 تا 0.90 ، برای کودن‌ها بین 0.71 تا 0.80 و برای کالیوها بین 0.61 تا 0.70 است.

مفهوم ( IQ ) Intelligence Quotient را اولین بار یک روانشناس آلمانی به نام ویلیام استرن در سال ١٩١٢ به عنوان وسیله ای برای اندازه گیری بلوغ ذهنی ( Mental Maturity ) در کودکان به وجود آورد. او یافت که رابطه بین سن عقلی کودکان ( MA -Mental Age ) و سن تقویمی آن ها ( CA –Chronological Age ) مقداری است ثابت و آن را هوش بهر (IQ) نامید. همچنین رابطه زیر را نیز تعریف کرد:

IQ=100×MA/CA

بر طبق این رابطه افراد به دسته های مختلفی تقسیم می شوند که تست ها برای تقسیم بندی های مختلف با هم متفاوت است، ولی یکی از اصلی ترین معیار ها برای محاسبه و مقایسه بین IQ های مختلف، میزان انحراف ( Deviation ) در نظر گرفته شده در جامعه مد نظر می باشد، این میزان مثلاً در دانمارک برابر ١٥، در امریکا، ١٥و١٦ و در بیشتر نقاط جهان عددی برابر ٢٤ در نظر گرفته می شود. استاندارد ١٥ به این معناست که ٦٨% افراد جامعه امتیازی بین ٨٥ تا ١١٥ به خود اختصاص داده اند. در حالت نرمال شکل توزیع IQ در سطح جامعه به صورت یک زنگوله می باشد، که با کم و زیاد شد انحراف آن این شکل به ترتیب حالتی باریک و بلند و پهن و کوتاه به خود می گیرد.

روانشناسی قانونی

در سال 1901 ، ویلیام استرن با یک جرم شناس در یک آزمایش جالب همکاری کرد که میزان نادرستی گزارش های شاهدان عینی را بیشتر نشان داد. محققان در یک کلاس حقوقی بحث و مجادله ای ساختگی را به راه انداختند که در نهایت یکی از دانشجویان یک هفت تیر کشید. در آن هنگام ، استاد وارد عمل شد و جنگ را متوقف كرد.

ویلیام استرن (William Stern) نیز موضوع اظهارات شهود مورد مطالعه قرار داده است. در یک آزمایش، از دانشجویان خواسته شد که نظرشان را در مورد دعوای دو همکلاسی که شاهدش بودند به طور خلاصه بنویسند. استرن دریافت که خطا در بین شاهدان بسیار شایع است و چنین نتیجه‌گیری کرد که هیجانات و عواطف باعث کاهش دقت در اظهارات شهود می‌گردد. (استرن، ۱۹۳۹) استرن به مطالعه درباره شهادت دادن ادامه داد و پس از مدتی، نخستین مجله علمی در زمینه روان‌شناسی کاربردی را پایه‌گذاری کرد.

ویلیام استرن، روانشناس، همچنین توانست شاهد توانایی یادآوری اطلاعات را مورد بررسی قرار دهد. در یکی از آزمایش های او، از دانشجویان خواسته بود تا اختلافاتی را که بین دو همکلاسی دیده بودند، خلاصه کند. استرن اشتباهات کشف شده در میان شاهدان رایج بود و نتیجه گرفت که احساسات یک شخص می تواند بر میزان دقیق چیزهای او تأثیر بگذارد .

در سال 1902، آزمایشات برای تعیین میزان اعتبار شهادت توسط ویلیام استرن روانشناس آلمانی انجام شد. بر اساس داده های خود، استرن استدلال کرد که شهادت اساسا غیر قابل اعتماد، بدبختی است، زیرا "فراموش کردن یک قاعده، اما حافظه محرومیت" است. پس از آن، استرن یک مفهوم شخصی از حافظه را ایجاد کرد که شخصیت ایدهآل ای ایده آل داشت. با توجه به این مفهوم، حافظه انسان منعکس کننده واقعیت عینی نیست، بلکه تنها به عنوان اعوجاج آن به نفع منافع خود منافع فرد، نیت های فردی، غرور، غرور، جاه طلبی و غیره عمل می کند.

بر اساس تحقیقات خود ، استرن نتیجه گیری های مختلفی را انجام داد ، از جمله: سوالات مطرح کننده می توانند صحت گزارش های شاهد عینی را به خطر بیندازند. تفاوت های اساسی بین شاهدان بزرگسال و کودک وجود دارد. وقایعی که بین واقعه اصلی و یادآوری آن رخ می دهد می تواند به طور چشمگیری بر حافظه تأثیر بگذارد. و ترکیب آنها مفید نیستند مگر اینکه از نظر سن و ظاهر مطابقت داشته باشند.

گزارش استرن باعث واکنش خشونت آمیز از وکلای روسیه شد. پروفسور اوبو حامیان داغ استرن در روسیه شد Goldovsky و پروفسور A.V. Zavadsky و a.e. elistratov. آنها به طور مستقل مجموعه ای از تجربیات را مانند آزمایش های V. Pré انجام دادند و نتیجه های مشابهی را انجام دادند.

روانشناسی زبان

ویلیام اشترن سه گفتار را از هم متمایزمی کند ؛ تمایل بیانی ، اجتماعی و قصدمندانه . اشترن معتقد است انسان و حیوان در تمایل بیانی و اجتماعی با یکدیگر مشترکنداما گفتار قصدمندانه مخصوص انسان است . او می گوید انسان ، در مرحله ی معین از رشد روانی ، این توانایی را پیدا می کند که وقتی آوایی را بر زبان می آورد منظوری داشته باشد و به چیزی عینی اشاره کند .

از نظر او گفتار قصدمندانه دلالت بر عینیت یافتن گفتار دارد . اشترن این تمایل را فطری و تکوینی می داند . به عقیده اشترن کودک یک باره و برای همیشه زبان را کشف می کند . یعنی به ناگاه کشف می کند که هر شی نامی دارد و این قانون کشف شده راتعمیم می دهد و این اولین تعمیم وی می باشد .

اشترن در مورد گفتار درونی و پیوند آن با اندیشه سخن نگفته است . ( بوهلر 1927 ، کافکا 1922 ، دولاکرا 1924 ) .