تعلیم و تربیت از دیدگاه جان هنری نیومن
جان هنری نیومن ( John Henry Newman ) متولد ۲۱ فوریه ۱۸۰۱ و متوفی ۱۱ اگوست ۱۸۹۰ ، فیلسوف، الهیات دان و ادیب انگلیسی است. اوشخصیتی مهم در تاریخ مذهبی انگلستان (در قرن نوزدهم) بهشمار میرود. نیومن ابتدا پروتستان بود و بعدها به کاتولیسیسم گروید. نیومن کشیشی کاتولیک بود که علاوه بر کلیسا و مسیحیت بر اندیشمندانی همچون لودویگ ویتگنشتاین تأثیر به سزایی گذاشت. ازجمله مسائلی که نیومن به آنها پرداخته رابطه علم و الهیات است. در سده نوزدهم، تز تعارض بین علم و الهیات، نگرشی در حال گسترش بود. نیومن ازجمله مخالفان این تز بود.
نیومن از متفکران عصر ویکتوریا است ، عصری که جهان مجذوب پیشرفت های علمی و صنعتی شده بود .
جان هنری نیومن ، بزرگ ترين متفکر مکتب « آموزش و پرورش آزاد » است. همچنین به عنوان یکی از مربیان بزرگ آموزش و پرورش لیبرال ، هم شاعری طراز اول و هم یک نظریه پرداز دینی است .
هدف اصلی نیومن این بود که تفکر حاکم بر دین درباره تاریخ و علم را با استفاده از خود دین تغییر دهد . به عبات دیگر ، هم تاریخ و علم را از سلطه مقامات کلیسایی برهاند و هم دین را در جنگ با علم نوین از خطر انهدام نجات بخشد ، و آن دو را به یکدیگر نزدیک کند .
در ضمن تفکر انسان محوری ( اومانیسم ) حاکم بر اکسفورد و مطالعات عمیق نیومن راجع به صدر مسیحیت و افکار حضرت عیسی (ع) وی را به تساهل دینی و مبارزه با تحجر مقامات کلیسایی کشانده بود . لذا او به دنبال تعلیم و تربیتی بود که هم برای دین و هم برای دنیا با ارزش باشد و دستیابی به چنین تعلیم و تربیتی را موجد اعتلای فرهنگی می دانست .
در تربیت عقلی مورد دفاع نیومن ، با نشان دادن مسیر صحیح زندگی به مردم سلامت عقلی و روحی کل جامعه تضمین می شود . او مدافع سر سخت آزادی علمی بود ، زیرا حقیقت طلبی و تربیت عقلی مورد توصیه وی در راه علم بدون آزادی علمی ممکن نبود .
به طور کلی ، وی مدافع ازادی علمی بود و معتقد بود که رسیدن به حقیقت ، در این مسیر محقق می شود .
فرد فرهیخته پیترز ، دور از دیدگاه نیومن نیست . در نزد هر دو تعلیم و تربیت توسعه ذهن و اخلاق مدار است و هر دو بر اهداف متعالی تعلیم و تربیت تاکید می کنند که در ارتباط با عقل است .
در واقع از نظر نیومن وظیفه آموزش و پرورش یاد دادن نگاه خاصی به علم و دانش بود که پیشتر بر تاثیر علوم بر یکدیگر تاکید داشت . برای کسب چنین نگرشی نسبت به دانش نیاز به تربیت عقلی ، روحی و ذهنی روشن است . او این عقل و ذهن روشن را عقل فراگیر یا کل نگر می خواند . زیرا چنین فردی همزمان با کسب علم تخصصی ، تاثیر علم خود را بر جهان و سایر شعب علم درک می کرد و لذا دید او محدود و تنگ نظرانه نبوده و دارای وسعت با بیش وسیع می شد . انسان مورد تایید وی انسانی با وسعت بینش و سعه صدر بود .
هدف اصلی آموزش و پرورش نیومن ، حقیقت طلبی است و رسیدن به این هدف ، از طریق پرورش عقل صورت می گیرد که نیومن آن را عقل فراگیر یا عقل کل نگر می نامد . نیومن هدف از تحصیل به ویژه تحصیلات دانشگاهی را کسب حقیقت و بصیرت به خیر کلی و نیز پرورش نیروی عقل در جهت پیوند میان جقایق گوناگون جهانبدون اغراض مادی و شهرت طلبی می دانست .
باید اشاره کرد نیومن کسب دانش را فقط در راه رسیدن به رفاه مادی و یا سودآوری جایز نمی دانست ، چون معتقد بود تعلیم و تربیتی که صرفاً در جهت سودآوری مادی باشد می تواند به ابزاری خطرناک مبدل شود . و در واقع تیخ تیزی در کف زنگی مست شود . لذا علم بدون تعهد اخلاقی از نظر او مردود بود و همان طور که گفته شد ، وظیفه اصلی دانشمند این بود که از ارتباط و تاثیر دانش خود بر سایر شعب دانش و کل زندگی آگاه باشد .
پیش بینی های نیومن کاملاً درست بود ، زیرا قرن بعد با تسلط مکتب سودآوری بدون تعهد اخلاقی بر علم ، جهان شاهد کشتارهای وحشتناک جنگ های جهانی شد که در آن دانشمندان بدون توجه به عواقب کار علمی شان علم خود را در اختیار صاحبان قدرت قرار دادند . بمب هایی که در ناکازاکی و هیروشیما باعث کشتار میلیون ها انسان بیگناه شد و تاثیرات بیولوژیکی آن تاکنون نیز ادامه دارد ، مبین حقانیت نیومن در طرح این نکته است که عالم باید از تاثیر علمش بر سایر شعب علم و کل زندگی آگاه باشد . ای بسا دانشمندانی که فرمول این سلاح ها را می دادند اگر متوجه تاثیر بیولوژیکی آن بر انسان نسل های آینده و محیط زیست بودند ، جهت علم خود را تغییر می دادند و با نژاد بشر چنین بازی خطرناکی را آغاز نمی کردند .
به نظر نیومن ، علم بايد همراه با تعهد اخلاقی باشد تا بتواند فرد و جامعه را به سعادت نزديک نمايد. وی در ارتباط با تربیت عقلانی دانشگاه، در رابطه با خداپرستی و تحکیم پايه های ايمان رجوع ، به وجدان فردی و در باب مسائل اخلاقی پیروی از فرامین دين را مفید می دانست .
بطورکلی ، نیومن تا حد زیادی در باب آموزش و پرورش متاثر از افلاطون و ارسطو بود . در دیدگاه هر سه فیلسوف این مشابهات وجود دارد که : کسب حقیقت و بصیرت به خیر کلی و نیز پرورش نیروی عقل در جهت دیدن پیوند میان حقایق گوناگون جهان ( وحدت در کثرت ) بدون اغراض مادی و شهرت طلبی ، هدف اصلی آموزش است .
نیومن را می توان متفکری انقلابی قلمداد کرد که بر ارزش های عصر خود شورید . زیرا روح حاکم بر جهان علم در آن زمان تحت تاثیر متفکران تجربی مسلک مانند فرانسیس بیکن ، لاک و میل بود . او علیه نگرش آنان به انسان و جهان برخاست ، زیرا انسان را در سه رابطه می دید :
1- نیومن در ارتباط با تربیت عقلی دانشگاه را مناسب ترین مکان می دانست .
2- در ارتباط با خداپرستی و تحکیم پایه های ایمان در انسان ، او رجوع به وجدان فردی و درون نگری را توصیه می کند .
3- وی در باب مسایل اخلاقی پیروی از فرامین دین را بهترین راهنما قلمداد می کند .
دانش و آموزش و پرورش
نیومن در مورد دانش نگرش گلی نگر دارد . در دیدگاه کلی نگر ، دانش مانند درختی است و زمینه های مختلف دانش شاخه های این درخت هستند . بنابر این تمام دانش هایی که بشر بدان دست یافته است کلی واحد را تشکیل می دهند . این کل به واقعیت های گوناگون و جزیی ( همچون شاخه های مختلف یک درخت ) تقسیم می شود و چون جزیی از یک کل واحد هستند در اشکال و رابطه های زیادی دیده می شوند . دانش عبارتست از درک این واقعیت های ( شعب ) مختلف و تاثیر شان بر یکدیگر . انسان با نگاهی متاثر و آغشته به واقعیات علمی مختلف به پیرامون خود می نگرد و به واسطه انتزاع ذهنی انواع دانش را جدا از هم می پندارد . چون دانش راجع به واقعیت یک هستی و جهان است ، نمی تواند واحد نباشد و انسان برای سهولت در مطالعه دانش را تقسیم بر شعب مختلف کرده است .
نیومن در اعتقاد خود راجع به دانش تحت تاثیر کولریج ( Coleridge ) بود . کولریج شاعر و فیلسوفی بود که عقاید بسیار جالبی درباره دانش و تاثیر آن بر جامعه داشت . وی معتقد بود که علم بیشتر درک رابطه میان امور است تا خود آن امور .
به عنوان مثال ، اگر انسان را از نظر فیزیولوژیکی شناخته ایم نمی توانیم ادعا کنیم او را کاملاً می شناسیم ، زیرا فقط از یک لحاظ ( فیزیکی ) او را شناخته ایم و لذا باید او را از جهات دیگری نیز بشناسیم . پس علوم مختلف انسان را به عنوان موضوعی واحد در نظر می گیرند و براساس درک ما از این علوم ، دانشی از انسان حاصل می شود . هر یک از علوم از جهتی درباره انسان پژوهش کرده اند ، لذا همان طور که گفته شد دانش کل واحدی را تشکیل می دهد و موضوع آن جهان است . تقسیم دانش به حوزه های مختلف انتزاع ذهنی ( mental abstraction ) انسان است .
ریشه عقاید نیومن و کولریج و سایر فیلسوفان لیبرال در مورد دانش و آموزش و پرورش را می توان در اندیشه های افلاطون و ارسطو جستجو کرد . دانش به منظور آزاد کردن ( liberate ) انسان از تعلقات سطحی و دنیوی است . ذهن با هدف کسب دانش خلق شده است و تنها در هنگام جستجوی حقیقت و یا کسب دانش آرامش می پذیرد . لذا کسب دانش فی نفسه ارزشمند است نه به خاطر سود مادی حاصل از آن .
آموزش و پرورشی که نیومن از آن دفاع می کند بر کسب دانشی استوار است که فی نفسه ارزشمند است و باعث اعتلا و شکوفایی عقل انسان می شود . در حقیقت عقل و ذهن انسان برای رسیدن به غایتی که برای آن خلق شده باید به کسب چنین دانشی بپردازد ، یعنی اصالت با پرورش عقل است . مسلماً وقتی افراد به چنین دانشی دست یافتند کل جامعه نیز از آن برخوردار می شود .
از نظر نیومن ساختار ذهن ما به گونه ای است که قادر به درک نظم عقلانی حاکم بر جهان است . وقتی هدف درک حقیقت جهان هستی باشد ، تاکید اصلی آموزش و پرورش بر ذهنی آزاد خواهد بود تا بتواند حقیقت را تا بی نهایت جستجو کند . روشن است چنین هدفی کاملاً با آموزش برای شغل یابی و منزلت اجتماعی تفاوت دارد .
جان هنرى نیومن (1801-1890) سخنى شبیه دیدگاه استقلال دین و اخلاق کانت را ارائه مى کند و مى نویسد: «پدیده هاى وجدانى به عنوان حاکم، تصویرى از حاکم متعال، داور، مقدس، عادل، قدیر، بصیر و مکافات دهنده، به تخیل مى دهند و به عبارت دیگر، وجدان مى تواند آگاهى تخیلى از خداوند به بار آورد».
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .