كلر و فيتز جرالد در 2002 ادعاي مراحلي بودن ايمان را كه فلور مطرح كرده بود، پيش‌ كشيده و معتقد شده‌اند كه انسان داراي سطوح شناختي چهارگانه‌اي است كه مي‌تواند در كنار هم حضور داشته باشد و مرحلة عيني در كنار مرحلة استدلالي با هم در ذهن وجود دارد. آنچه اين ادعاها را تأييد مي‌كند، داده‌هاي تجربي حاصل از نقاشي‌هاي كودكان و نوجوانان است كه از پژوهش هارمز به دست مي‌آيد. اين داده‌ها حاكي از اين است كه خيال‌پردازي همراه تفكر منطقي در كودكان و نوجوانان ديده مي‌شود و حتي در دورة نوجواني تشديد مي‌شود. ملاحظة ديگر در تأييد ادعاي بالا، درك شهودي و حسي انسان است. انسان به‌طورشهودي درمي‌يابد كه با ورود به دورة نوجواني، جواني و بزرگ‌سالي، هر دو تفكر در ذهن او حضور دارند و اين‌گونه نيست كه با ورود به سنين بالاتر كاملاً از خيال فاصله گرفته است.

كلر و فيتزجرالد (۲۰۰۲) ديدگاهي در باره سبك‌هاي ايمان به عنوان جايگزين ديدگاه فلور مطرح كرده‌اند. ايمان در اين ديدگاه امري شناختي، تحولي و واجد ابعاد معنوي است. ايمان ماهيتي جهانشمول دارد و صرفاً ديني نيست. ايمان در ارتباط با ديگران و از جمله موجود قدسي محقق مي‌شود و در جستجوي كانون‌هاي منسجم ارزش و معنا است. سبك‌هاي ايمان بر اساس تحول سطوح‌شناختي مشخص مي‌شوند. ايمان در قالب كاركرد كشف معنا ساخته مي‌شود. سطوح‌شناختي كه سبك‌هاي ايمان بر اساس آنها تعريف مي‌شود عبارتند از: نمادها و فهم عرفي، تفكر منطقي و داوري منطقي، تصميم‌گيري مسئولانه و اعتباربخشي به خود، كشف معنا. چهار سبك ايمان مرتبط با اين ابعاد شناختي شامل سبك عرفي، متفكرانه، مسئولانه و معنوي است.