من از دل نهاد زاییده می شود، تا بتواند به نهاد لذت جو و خیال پرداز در میدان زندگی واقعی کمک کند که غرایز ارضاء شوند. امّا واقعیت های محیط، جولان غرایز را محدود می سازند و نهاد هیچ محدودیتی را نمی فهمد. نخستین درگیری ها اینجا آغاز می شوند. "من" باید بتواند طرفین را آشتی دهد تا تعادل برقرار بماند. امّا زمانی که تناقض ها و تعارض ها شدت می گیرند، تدبیر "من" برای مصالحه کارگر نیفتاده و اینجاست که مکانیزم های دفاعی وارد عمل می شوند تا با فریب و تحریف واقعیت، از پیشرفت ناهنجاری جلوگیری کنند.
این مرحله نخستین گام شکل گیری و رشد مکانیزم های دفاعی "من" محسوب می گردد، مکانیزم های نظیر سرکوب و انکار در این گام برای کنترل غرایز بکارگرفته می شوند که عوارضی نظیر بیماری های هیستری و وسواس را از خود بجای می گذارند.

امّا شکل توسعه یافته تر و پیشرفته تر مکانیزم های دفاعی به مبارزه میان "من" و "فرامن" اختصاص دارد. در این مقطع مبارزه شکل پیچیده تری به خود می گیرد.
جایی که "من" مطابق با تحلیل خویش از واقعیت های محیط، ارضاء و غریزه را مجاز شمرده، امّا ابلاغ فرامین"فرامن" مانع ارضاء غریزه می باشد. "من" مترصد خدمت به غریزه است، درحالی که فرامن در کمین نابودی آن نشسته است. دروضعیت چنین تعارض درونی، فرامن کمال طلب راه رشد و توسعه خویش را، در مسیر نابودی کامل درنهاد می داند. برای رسیدن به این مقصود، فرامن ناگزیراست، "من" مدبر و واقعگرا را تحت سلطه و فرمان خویش درآورد.

مکانیزم های دفاعی که دراین مرحله برای برقراری تعادل موردنیاز باید فعال شوند، کار بسیار دشوارتری را پیشرو داشته و شکل پیچیده تری به خود می گیرند. مکانیزم هایی نظیر واکنش سازی، دلیل تراشی، عمل زدایی و همانند سازی از این دسته اند.
سرانجام پیچیده ترین و متکامل ترین نوع مکانیزم های دفاعی، درنتیجه کشمکش و تقابل میان سازمان "من" و نظام حاکم برجهان خارج شکل می گیرد. جایی که "من" به دلیل ناتوانی در پاسخگویی نهاد و ارضاء شایسته غرایز ناگزیر به بازنگری در درک و تفسیر واقعیت های جهان خارج می شود. دراین بازنگری "من" با تضادها و تعارض هایی مواجه است که او را در درک صحیح و واقعگرایانه و البته قانع کننده محیط به چالش می کشند.
بخصوص زمانیکه نیازهای عاطفی غرایز لذت جو، امکان ارضاء درمحیط را پیدا نمی کنند و "من" در می یابد چیدمان حقایق محیط به گونه ایست که به ناچار فرد را درجریان تبادلات عاطفی دچار سرخوردگی خواهد کرد. لذا تلاش می کند درک و تفسیر خویش را از حقایق موجود به نحوی دگرگون سازد تا تضادها کاهش یافته و تنش ها التیام پیدا کنند. دراین تلاش سازمان "من" از مکانیزم های دفاعی پیچیده ای نظیر جابجایی، تصعید، فرافکنی، توجیه سازی و یا ترکیبی از آنها استفاده می کند.
باز هم نیاز به تأکید مجددی است که نقطه مشترک تمام این روش های دفاعی، پیگیری و کوشش "من" برای حل و فصل مطالبات غرایز، فرامین وجدان و حقایق محیط می باشد و در تمام آنها سازمان "من" ناگزیر خواهد بود بخشی از نهاد یا جزئی از فرامن و یا گوشه ای از حقایق محیط را نادیده بگیرد.
این موضوع حقیقی بسیار مهم و تعیین کننده را در ساختار درونی انسان بیان می کند. اینکه به هرحال من ناگزیر به انکار بخشی از حقیقت است.