همانطور که شناسایی و ریشه یابی امیال و کشش های نهفته در ناخودآگاه آدمی، یکی از رسالت های مهم درمان روانکاوی به منظور حل و فصل تعارض های درونی است، رمزگشایی مکانیزم های دفاعی نیز از ابزار تعیین کننده روانکاوی بحساب می آید. زیرا وظیفه مکانیزم های دفاعی تحریف و تبدیل و جعل جدال های درونی فرد به گونه ایست که حقیقت تحریف شده و جعل شده کم خطرتر و امن تر باشند.

با توجه به اینکه فعال شدن مکانیزم های دفاعی "من" به رغم کاهش و تخفیف بسیاری از تنش ها، خود تولیدکننده بسیاری ناهنجاری ها و عوارض روانی از نوعی متفاوت و جدیدتر است، بنابراین روانکاوی برای ورود به حیطه ناخودآگاه فرد و علت یابی و ریشه یابی مشکلاتش، ناگزیر باید نحوه عملکرد مکانیزم های دفاعی سازمان "من" فرد را شناسایی نماید.
تجربه اضطراب علامت هشدار دهنده مشخصی است که وقوع یک ناهنجاری و تعارض روان درونی را گزارش می دهد. اگر درمان ریشه ای و پایدار این اضطراب هدف روانکاو باشد، بدون شک باید منبع تولید این اضطراب را به روشنی شناسایی کرد. چه زمانی اضطراب درساختار روانی فرد شکل می گیرد؟
تمایل و کششی غریزی در نهاد بدنبال ارضاء است. سازمان "من" بعنوان مجری اصلی فرمایشات نهاد در می یابد برای انجام این وظیفه دچار مشکل شده و نمی تواند پاسخ غریزه را به شکلی شایسته بدهد. زیرا این تمایل غریزی با هنجارهای محیط بیرون تعارض داشته و یا فرامین کنترلی نظارتی فرامن پرداختن به ارضاء غریزه را غیرمجاز شمرده و آنها را مستوجب گناه می داند.

وجود این تناقضها روال طبیعی اجرای وظیفه سازمان "من" را که همانا پاسخگویی به غرایز است، مختل مینماید. این اختلال موجب خلق یک اضطراب اولیه می شود. اضطرابی که تحمل آن در درازمدت برای ساختار روانی فرد مقدور نیست. امّا سازمان "من" پیشرفته تر و نیرومندتر از آنست که مجبور به تحمل اضطراب اولیه غیرقابل تحمل و کشنده ناشی از تعارض غرایزش با شرایط واقعی باشد. بنابراین امکاناتش را درجهت حل و فصل این جدال ها و کشمکش ها با هرراه ممکن بسیج می کند.

اینجاست که مکانیزم های دفاعی "من" بصورت ناخودآگاه وارد عمل می شوند. کار مکانیزم های دفاعی این است که تناقض ها و تعارض هایی که حل و فصل نشده و تفاهم ناپذیر است را با تحریف و فریب و جعل تبدیل به کشمکش هایی قابل تفاهم و مصالحه نماید.

بعبارتی مکانیزم دفاعی تدبیر پیشرفته سازمان"من" است تا به هرطریق ممکن طرفین دعوا را فریب داده، سرآنها راکلاه

گذاشته و نبرد را فیصله دهد. بنابراین ذات عملکرد مکانیزمهای دفاعی "من" حل
وفصل ریشهای دعوا میان نهاد، محیط و فرامن نیست، بلکه با فریب و نیرنگ صلح و
صفا را برقرارساخته و وضعیت را به حال متعادل باز میگرداند. امّا از آنجا که چنین جعل
و تحریفها یا هرگز ریشه تعارضهای دائمی در وجود انسان را خشک نمیکند، نتیجه
کار مکانیزمهای دفاعی تخفیف و یا از بین بردن اضطراب اولیهایست که برای ساختار
روانی فرد غیر قابل تحمل بود و تعادل ساختاری او را مختل میکرد. با رفع این
ناهنجاری و اضطراب اولیه و وحشتناک، عارضه فعالیت مکانیزمهای دفاعی خود
تولیدکننده اضطرابها و ناهنجاریهای ثانویهای هستند که البته به شکل اضطراب
اولیه ویرانگر و تحملناپذیر نیستند ولی وجود آنها نیز علت اصلی بسیاری از
ناهنجاریها و گرفتاریهای روحی و روانی فرد محسوب می گردد.
به بیان دیگر مکانیزم های دفاعی اختلال حاد و ویرانگر اولیه را تبدیل به اختلالاتی کوچکتر و تحمل پذیرتر می کنند، که وجود همین اختلالات دلیل اصلی بسیاری مشکلات روحی و روانی انسان است. اغلب اوقات، استفاده ناگزیر سازمان "من" از مکانیزم های دفاعی، مولد عارضه ها و مشکلات متنوع و گوناگون روحی روانی است که در زمان فعال شدن مکانیزم پدید آمده و یا پس ازآن درساختار فرد پایدار می شوند.
بنابرای در این مرحله روانکاوی با نوع دوّم و پیشرفته تر و پیچیده تری از اضطراب و ناهنجاری روبروست. اضطرابی که پنهان تر و مزمن تر از اضطراب اولیه ناشی از تعارض میان غریزه با محیط و وجدان است. سازمان"من" با توانمندی هایش به سادگی قادر بود به کمک مکانیزم های دفاعی بر اضطراب اولیه فایق شود. امّا اضطراب ثانوی که نتیجه عملکرد همان مکانیزم های دفاعی ست، در سازمان شخصیتی فرد پایدار شده و می تواند تا پایان عمر او را آزار دهد.

لذا این سئوال پیش می آید که چرا سازمان "من" چنان برنامه ریزی شده که برای رهایی از اضطرابی ساده و روشن، خود را گرفتار اضطرابی پیچیده و نهفته می سازد؟ پاسخ روشن است.

اضطراب اولیه که ناشی از عدم امکان پذیری و یا درد سرساز بودن ارضاء غریزه است، اضطرابی روشن و ساده، امّا بسیار ناگوار و تحمل ناپذیر است. سازمان "من" نمی تواند در برابر ناتوانی خویش در ارضاء غرایز تعادلش را حفظ کند. "من" نمی تواند در نبرد سهمگین و پیوسته و رو در رو میان نهاد، محیط و عوامل متعادل و پایدار باقی بماند. مجبوراست تدبیری را برای رهایی ازاین شرایط ویرانگر اتخاذ نماید.

بنابراین سازمان "من" که برای مصالحه و برقراری تفاهم مستقیم میان نهاد، محیط و فرامن خود را عاجز می یابد، به سرعت دست بکار فریب و نیرنگ می شود.

هر یک از مکانیزم های دفاعی و یا ترکیبی از آنها فعال شده و با انجام این وظیفه از ادامه شرایط خطرناک نبرد جلوگیری می کنند.
بکارگیری مکانیزم های دفاعی، تدبیر مؤثر سازمان "من" برای خاموش سازی و نهفته کردن نبردی سخت و مستقیم و ویران گر در ساختار درونی فرد است تا نبرد نابود کننده تبدیل به جنگ سرد و نهفته شود. آنجا که نمی توان طرفین دعوا را صلح داد باید به تحریف و فریب متوسل شد.

مکانیزمهای دفاعی می توانند این وظیفه را با موفقیت انجام دهند. با این وجود اصل تعارض همچنان حل نشده است. تنها شرایط پیچیده تر، تحریف شده تر و فریب کارانه تر شده است. لذا هنوز هم اضطراب ها و ناهنجای هایی نهفته و پیچیده سلامت و تعادل روانی فرد را دچار اختلال می کند. اختلالی مزمن و پایدار که البته برخلاف اضطراب اولیه تا مدتها و حتی تا پایان عمر نیز می توان با آزار آنها زندگی کرد.
نکته حائز اهمیت اینکه بخش عمده این فرآیندها، بطورناخودآگاه صورت می گیرند. یعنی فرد در سطح شعورآگاه خویش اطلاع و درک آگاهانه ای از کیفیت کشش های غریزی و نحوه فریب مکانیزم های دفاعی ندارد. لذا علت اصلی وجود ناهنجاری روانی و اضطراب درونی خویش را نیز نمی شناسد. گرچه از وجود ناهنجاری و مشکل در درون خویش مطلع بوده و آزار آنرا آگاهانه حس می کند.

بر مبنای منطق روانکاوی ، کلید اصلی رفع این اضطراب ها و درمان ناهنجاری های روحی روانی، شناسایی منبع و ریشه تولید اضطراب و به بیان دقیق تر نوع مکانیزم دفاعی است که سازمان "من" آن را فعال ساخته است.
به عبارت روشن تر، تأثیر درمان روانکاوی مستلزم آنست که تضاد موجود در ساختار روانی که اضطراب اولیه را تولید کرده بود و نوع مکانیزم دفاعی که با تخفیف اضطراب اولیه، اضطراب ثانوی را بوجود آورده، از ناخودآگاه نامرئی به آگاهی نقل مکان کرده و رویت شوند. با خروج این بسترهای ناهنجار آفرین از سنگرهای ناخودآگاه آنها درمعرض ابزار آگاهانه انسان قرار می گیرند و شعور آگاه آدمی فرصت تدبیری آگاهانه را مجدداً پیدا می کند.
ساختار آدمی هیچگاه تحمل بی دفاعی و تسلیم در برابر اضطراب را ندارد. اضطرابی که حکایت از وجود یک ناهنجاری و بیتعادلی در لایه های شخصیتی فرد می کند.
وظیفه مکانیزم دفاعی، تنها تخفیف اضطراب هولناک اولیه است. این مکانیزم ها در تمام شرایط امکان تأمین کلیه الزامات یک شخصیت سالم و متعادل را ندارند. همچنان این شعور آگاه و مختار انسان است که باید با احاطه بیشتر بر زوایای ناخودآگاه خویش بتواند تعادل نهایی و پایداری را برقرار سازد. امّا چنین امکان برتری برای شعورآگاه آدمی زمانی میسر است که زاویه او در ناخودآگاه گسترش یابد.

مکانیزم های دفاعی برای ایمنی سازمان "من" ، آگاهی را فریب داده و محدودتر می سازند. مکانیزم های دفاعی مانع از کسب آگاهی کامل فرد از احساسات، علایق و تمایلات واقعیاش می شوند.

ارزیابی حقیقی و دقیق از محیط را به تأخیر انداخته و حقایق بیرونی و درونی را تحریف شده نمایش می دهند.
نتیجه این فریب، شکل گیری تعارضاتی پیچیده تر و عوارضی البته قابل تحمل تر در شخصیت فرد می باشد. عوارضی که علائم آن به شکل خستگی، افسردگی، گناه، عوارض جسمی، احساس حقارت، بی کفایتی و.......... ظاهر می شوند.
درمان روانکاوی چیزی بجز آگاهی انسان از جریانات متعادل ساز و نامتعادل ساز موجود در ناخودآگاه نیرومندش نیست. خود مرئی شدن این جریانات، خاصیت درمانی داشته و باعث می شود ابزار شعور آگاه با پی بردن به اصل و ریشه تعارض ها به سرعت فرصت به رفع آنها اقدام نماید.