ارتباط نظریه ذهن با سایر توانایی ها
بازنمایی یا تجسم (representation)
توانایی انجام تکلیف تصویر کاذب: در حدود زمانی که کودک قادر به انجام تکلیف باور غلط یا کاذب می شود، توانایی انجام یک تکلیف دیگر را نیز پیدا می کند، تکلیف تصویر کاذب. این آزمون درواقع همان آزمون باور غلط است منتها به جای اینکه یک شیئ و یک شخص جابجا شوند، یک عکس گرفته می شود و پس از آن شیئ جابجا می شود. از کودک پرسیده می شود که شیئ در کجای عکس قرار دارد. اگر کودک پاسخ بدهد عکس، شیئ را در جای اصلی خودش نشان می دهد و نه در مکان جدید، موفق به گذر از این آزمون شده است.
حافظه (memory)
زمانی که کودک در تکلیف باور غلط موفق می شود، در سه حوزه از فرایند حافظه نیز پیشرفت می کند: نظارت بر منبع ، فراحافظه ، و بازنمایی .
فراحافظه شامل دانش فرد از حافظه خودش می باشد. وقتی کودک مهارت های فراحافظه را به دست می آورد، شروع به استفاده از تکنیک تکرار می کند و بنابراین می تواند اطلاعات بیشتری را پیگیری کند. به دنبال آن منبع اطلاعات در دو جهت بازنمایی و نظارت بر منبع، کارآمدتر می شود. این موضوع باعث می شود که کودک کمتر در معرض اطلاعات غلط قرار گیرد و نگهداری باور غلط یا حقایق متناقض در ذهن آسان تر می شود. توانایی فزاینده کودک در نگهداری حقایق متناقض در ذهن باعث افزایش عملکرد کودک در تکلیف ظاهر - واقع می شود. دراین تکلیف، به کودک شیئی نشان داده می شود که درظاهر یک چیز را نشان می دهد اما در واقع چیز دیگری است. مثلاً شیئی که به نظر می رسد صخره باشد اما درواقع، اسفنج است. کودکان زیر 4 سال معمولاً اشتباه می کنند اما مانند آزمون باورغلط، عملکرد کودک بین سنین 3تا 5 سال بهبود می یابد.
عملکرد اجرایی (Executive functioning)
حافظه کاری و مهار تمایلات : به منظور پردازش اطلاعات در تکلیف باور غلط، کودک نیاز به حافظه کاری کافی داشته همچنین باید بتواند تمایل خود را مبنی بر ارجاع رفتار به دانش پایه خود را مهار کند. به حافظه کاری و مهر تمایلات، عملکرد اجرایی گفته می شود.
گفتار
برخی معتقدند قواعد دستوری که در برخی از تکالیف ذهن وجود دارند، باعث می شوند کودک نتواند باور غلط را در سنین پایین درک کند. کلمنتز و پرنر ( 1994 ) نیز دریافتند درحالی که 80 % کودکان زیر 3/5 سال نمی توانند سوال شفاهی درباره مکان شیئ را جواب دهند، 80 % آنها به مکان درست نگاه می کنند. بنابراین توانایی کودک در درک دستور زبان قوی ترین پیش بینی کننده نظریه ذهن بوده است. این نتایج را می توان به دو صورت تفسیر نمود. اول اینکه عملکرد موفق در تکالیف نیاز به سطح خاصی از توانایی های کلامی دارد. دوم اینکه نظریه ذهن به رشد زبان بستگی دارد. یعنی یادگیری ساختار زبان به کودک قدرت بازنمایی نمادین می دهد که در آن درک ذهن شکل می گیرد. حتی اگر تفسیر اول درست باشد، استینگتون ( 2003 ) معتقد است که در هنگام ارزیابی درک باور غلط باید توانایی زبان در کودکان کنترل شود.