تکالیف نظریه ذهن
چه زمانی و چگونه کودکان احساس میکنند که دیگران باورها و امیالی متفاوت از آنها دارند که عامل رفتارشان میشود؟ برای بررسی این سؤال پژوهشگران مختلف تکالیف متفاوتی را گسترش داده اند تا بدین وسیله مشخص سازند که کودکان چگونه می توانند افکار و اعمال دیگران را پیشبینی کنند و چه چیزی درباره ذهن های سایر افراد می دانند .
در مجموع پژوهشگران برای ارزیابی توان نظریه ذهن کودکان از دو مقوله تکلیف به طور گسترده استفاده نموده اند این دو مقوله عبارت اند از: تکالیف باور غلط و تکالیف نمود از واقعیت.
الف – تکالیف باور غلط
سر منشاء دو نمونه اساسی از تکالیف باور غلط به ویمر و پرنر( 1983 ) نسبت داده می شود. به طورکلی برای ارزیابی باور غلط در کودکان از دو تکلیف زیر به طور گسترده استفاده شده است:
1- تکلیف پیشبینی عمل یا انتقال غیر منتظره
در این تکلیف کودک با یک نمایش عروسکی مواجه می گردد که در آن از دو عروسک و سه قفسه استفاده می شود. در این تکلیف فرد اصلی نمایش (ماکسی )، مادرش را می بیند که در یکی از قفسه ها مقداری شکلات می گذارد. او سپس اتاق را ترک می کند و برای بازی بیرون می رود. در غیاب وی مادرش شکلات ها را از قفسه اول به قفسه دوم منتقل می کند. وقتی که ماکسی از بازی بر می گردد، مایل است شکلات بخورد.
در اینجا از کودک خواسته می شود پیشبینی کند که ماکسی برای برداشتن شکلات کجا را جست و جو می کند. اگر پاسخ کودک درست باشد، از وی خواسته می شود تا حدس بزند ماکسی درباره جای شکلات به پدر بزرگش (کسی که می خواهد راستش را بگوید) و یا به برادرش (کسی که مایل است او را فریب دهد) چه می گوید. اگر کودک به باور ماکسی از جای شکلات اشاره کند، در این صورت پیشبینی می کند که ماکسی قفسه اول را جستجو می کند؛ پیشبینی مبتنی بر باور . اگر باور ماکسی را در نظر نگیرد و به جای واقعی شکلات اشاره کند، پیشبینی وی آن است که ماکسی قفسه دوم را جستوجو میکند؛ پیشبینی مبتنی بر واقعیت .
2- تکلیف پیشبینی باور یا جعبه گول زننده
در این تکلیف از سناریوی عروسکی استفاده نمی شود، تا آثار احتمالی آن بر قضاوت های کودکان کنترل شود. آزمایش گر جعبه ای به کودک می دهد که ظاهر آن، محتوایش را نشان می دهد؛ برای مثال، جعبه اسمارتیز که نوعی شکلات است یا جعبه کبریت. سپس از کودک خواسته می شود که محتوای آن را حدس بزند. وقتی که کودک پاسخ می دهد : « اسمارتیز » آزمایشگر در جعبه را باز می کند و به کودک نشان می دهد که در داخل آن مداد یا سنگ ریزه وجود دارد. سپس در جعبه را می بندد و مجدداً از کودک می پرسد: به نظر تو کودک دیگر درباره محتوای جعبه چه فکری می کند؟ و سپس یک سؤال اضافی درباره باور اولیه آنها نسبت به محتوای جعبه پرسیده می شود .
ب- تکالیف نمود - واقعیت
در بیشتر مطالعات مربوط به تحول دانش کودکان پیش دبستانی در مورد تمایز نمود - واقعیت، از صور مختلف آزمایش ( اسفنج ، صخره ) استفاده شده است. دربارۀ تکلیف فوق (اسفنج و صخره) در قسمت تشریح تمایز نمود - واقعیت توضیح داده شد. همچنین فلاول معتقد است در تکالیف نگهداری ذهنی پیاژه، همواره نمودهای ادراکی در مقابل واقعیت های مفهومی قابل استنباط قرار داده می شود.
برای مثال در تکالیف نگهداری ذهنی عدد، آزمایش گر ابتدا دو ردیف دکمه را که هر یک متشکل از ده دکمه است، به صورت متناظر و در حالتی که یک ردیف در بالای ردیف دیگر قرار گیرد مرتب می کند. پس از آن که کودک پذیرفت که تعداد دکمه های هر دو ردیف برابر است، آزمایش گر فاصله دکمه های یکی از ردیف ها را زیاد می کند و بدین وسیله موجب می شود تا تعداد دکمه های این ردیف به نظر کودک بیشتر بیاید. کودک با بیان اینکه دو ردیف هنوز از لحاظ تعداد با یکدیگر برابرند، توانش نگهداری ذهنی خود را نشان می دهد.
او برای انجام نگهداری ذهنی، حداقل باید بداند که در چنین موقعیتی، نمود ادراکی و واقعیت می توانند دو مفهوم متفاوت باشند. در صورتی که کودک فاقد نگهداری ذهنی باشد و بگوید که تعداد دکمه های ردیف بسط یافته بیشتر است، می توان گفت که در حالی که از او خواسته ایم از واقعیت مفهومی صحبت کند،
بر مبنای ظاهر ادراکی قضاوت کرده است. این نوع جا به جایی نمود و واقعیت « پدیده گرایی » خوانده می شود. جالب اینکه ممکن است کودکان خردسال خطایی معکوس این حالت را مرتکب شوند؛ یعنی وقتی از آنان می خواهیم بگویند که از یک دیدگاه فضایی خاص یا یک زاویه خاص، شییء ویژه ای چگونه می نماید، آنها به غلط هر آنچه را که در آنجا وجود دارد، یعنی هرچه را که می توانند ببینند و هر آنچه را که (از آن زاویه) نمی توانند ببینند بیان می کنند. به این گرایش معکوس، یعنی اشاره به واقعیت هنگامی که تنها باید به نمود توجه شود « واقع گرایی » گفته می شود . همچنین اسکول و لزلی ( 2001 ) بر این باورند که اکتساب چنین توانش هایی جهان شمول است.