نظریه شخصیت غزالی
قرون چهارم و پنجم هجری قمری دو قرنی هستند که نویسندگان و محققان آنها را "قرون طلایی تمدن اسلامی" نامیده اند. پس از پایان نسبی فتوحات و گسترش مرزها، مناطق پهناوری از مناطق شمالی آفریقا و جنوب اروپا تا نواحی غربی هندوستان صحنه فعالیتهای فقهی، کلامی ، فلسفی و هنری بودند. البته منازعات سیاسی و خطرهای فرقه گرایی و همچنین آغاز تهدیدات جنگهای صلیبی، دیگر شئون جوامع اسلامی را رقم می زد.در چنین احوالی غزالی به سال 450 ق در قریه طابران توس، به دنیا آمد و پس از 55 سال عمر پرفراز و نشیب، در سال 505 ق در همین شهر چشم از جهان فروبست. از غزالی آثار متعددی در فقه، فلسفه و اخلاق به جا مانده است . اما سرآمد این آثار کتاب احیاء علوم الدین است که بخشی از آن به نام کیمیای سعادت نیز نگاشته شده است.
غزالي، از شخصيتهاي برجسته جهان اسلام است. اهميت و برجستگي غزالي در نوگرايي علمي اوست. بررسي آثار غزالي نشان ميدهد كه اين دانشمند مسلمان با توجه به دغدغه عجيبي كه نسبت به موضوعات روانشناختي داشت، با بهرهگيري از مباني فلسفي و ديني خود درباره شخصيت انسان، خصلتها و رفتارهاي بهنجار و نابهنجار آن سخن گفته است.
به اعتقاد برخي مؤلفان، غزالي اولين نظريهپردازي است كه با نگرش به منابع ديني به مطالعه شخصيت پرداخته است . وقتي غزالي در بيشتر آثار خود به حقيقت و ماهيت انسان ميرسد، ميكوشد تا ابعاد روانشناختي و بهويژه شخصيت انسان را به دقت مورد واكاوي قرار دهد. از اينرو، در اين مورد به «نظريه حدّ وسط» اشاره ميكند.
نظريه حدّ وسط قبلاً توسط علماي اخلاق مطرح شده بود و غزالي در تكميل و تداوم آن كوشيد و در تبيين شخصيت از آن بهره گرفت. در واقع، غزالي از نظريه فضيلتهاي چهارگانه، يعني حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت افلاطون و نظريه حدّ وسط ارسطو استفاده كرد .
از نظر او، نظريه «حدّ وسط» در درك بهنجاري، برنامهريزي و ارضاي غرايز بسيار مهم است . البته در مقام روش، ميان غزالي و اخلاقپژوهان پيش از وي تفاوت اساسي مشاهده ميشود. از دوران افلاطون و ارسطو تا زمان ابنسينا، مهمترين روش در تحقيق و پژوهش همان روش فلسفي بود. غزالي علاوه بر روش فلسفي و متافيزيكي، از روش تجربي و عملي نيز براي توصيف و تبيين پديدههاي رواني استفاده كرد .
علوم را نيز به دو بخش تقسيم نمود: يك بخش علوم مكاشفه و ديگري علوم معامله. علوم مكاشفه، شامل علوم ديني و متافيزيكي ميشود؛ اما علوم معامله از رفتارها بحث ميكند. بر اساس اين طبقهبندي، اخلاق و روانشناسي در گسترة علوم معامله قرار ميگيرد . هدف علم رفتار از نظر غزالي، هماهنگ شدن سلوك و رفتار انسان با روح شريعت اسلامي است .
ماهيت انسان از نظر غزالي
نظر غزالي درباره انسان خوشبينانه است. از نظر وي، افراد اين توانايي را دارند كه شخصيتها و جامعه خود را شكل دهند. اهميت و جايگاه انسان در نظر غزالي به حدّي است كه وي تمام آفرينش را مقدمه و زمينهاي براي آفرينش انسان ميداند .
از سوي ديگر، وي انسانها را موجوداتي پيچيده با قطبهاي گوناگون و متضاد ميديد و معتقد بود كه ساخت پيچيدة انسان، هر گونه توصيف ساده و بروننگرانه از وي را غير واقعي و ناكارآمد ميكند. از نظر غزالي، براي شناخت انسان راهي جز بررسي پديدهها و فرايندهاي رواني او وجود ندارد و بهترين روش در مطالعه و بررسي پديدههاي رواني، روش دروننگري است؛ يعني اينكه خود فرد به تفكر و تدبّر دربارة حالتها و روحيهها خود پرداخته و اصول و قواعد رفتار را از آن استخراج نمايد.
شخصيت و رفتار انسان از نظر غزالي تحت تأثير عوامل متعددي قرار ميگيرد و ممكن است كه در اثر عوامل گوناگون از مسير هدايت منحرف شود. شكلگيري شخصيت يكپارچه و بهنجار، نيازمند لطف و توفيق الهي به عنوان عوامل فرا مادي و مناسب بودن شرايط رشد در دوره كودكي است .
هر كسي جنبه تيرهاي دارد كه غزالي از آن به بعد سبّعي، بهيمي و شيطاني تعبير ميكند. انسان از آن نظر كه اين گرايشها را دارد، همواره در جهت رفتارهاي نابهنجار و منفي كشيده ميشود. در عين حال، نوعي گرايش مثبت كه وي از آن به بعد رواني انسان ياد نموده، نيز در ماهيت انسان وجود دارد. اين گرايش منشأ رفتارهاي اخلاقي مثبت است .
درباره اختيار يا جبرگرايي، غزالي اهميت بيشتر را به ارادة آزاد افراد داده است. از ديدگاه غزالي، انسانها محكوم عوامل غريزي و محيطي نيستند .
غزالي همچنين دو بعد از ماهيت انسان را از هم متمايز كرده است؛ يك بُعد «ساختاري» كه هسته اوليه فرد را تشكيل ميدهد و براي بودن و ماندن به چيزي ديگري نياز ندارد. بخش ديگر جنبه «پويشي» ماهيت انسان است كه همواره در حال «شدن» است. رفتارهاي انسان نيز در تعامل اين دو بخش شكل ميگيرد .
با توجه به روانشناسي غزالي درمييابيم كه اين نگرش ناشي از تحولات دروني است كه غزالي آن را در مسير سير و سلوك معرفتياش تجربه كرده است. بدين ترتيب، ميتوان گفت كه ديدگاه روانشناختي غزالي را بايد در درون خود او جستجو كرد.
شكلگيري شخصيت در نظام غزالي
براي درك نظريه شخصيت غزالي، بايد ابتدا اصولي را كه نظريه وي بر آنها مبتني است، شرح دهيم. مفاهيم اصلي نظريه شخصيت غزالي عبارت است از:
۱. گرايشهاي بنيادين
غزالي معتقد است كه انسان به وسيله گرايشهاي بنيادين برانگيخته ميشود. غزالي اصطلاحهايي، از قبيل گرايشهاي سبّعي، بهيمي، شيطاني و رباني را براي اشاره به گرايشهاي بنيادين در انسان به كار برده است.
از نظر او، انسان تركيبي از اين گرايشهاي بنيادين را به صورت فطري به همراه دارد. اين گرايشها، رفتار فرد را با زمينهسازي براي تفكيك انواع عملكردها در موقعيتهاي گوناگون امكانپذير ميكند. در جريان تحول يكي از اين گرايشها بر فرد مسلط شده و الگويي از شخصيت را پايهريزي ميكند؛ در نتيجه، فرد داراي شخصيتِ سبّعي، بهيمي، شيطاني، يا رباني شده كه هر كدام سبك رفتاري خاصي را به همراه دارد .
۲. عادت
از نظر غزالي، عادت نقش بسيار مهمي را در شيوه زندگي و شكلگيري شخصيت ما ايفا ميكند . اگر ما به شئون مختلف زندگي و عملكرد افراد نگاه كنيم، ميبينيم كه بيشتر رفتارها و عملكردهاي افراد مبتني بر عادت است. عادت از نظر غزالي، حالت يا خصوصيت رواني است كه در اثر تمرين و تكرار در فرد به وجود ميآيد و اعمال و رفتار انسان از آن صادر ميشود .
البته بايد توجه داشت كه غزالي ميان دو مرحله عادت فرق گذاشته است: يكي، مرحله شكلگيري عادت كه هنوز يك رفتار به عادت تبديل نشده است و ديگري، مرحله ثبات عادت. در اين مرحله فرض بر اين است كه عادت از ثبات لازم برخوردار شده و اثر آن در رفتار فرد مشاهده ميشود. تمرين و تكرار، مشاهده الگوها، دريافت و تقويت از مهمترين عوامل شكلگيري يك عادت محسوب ميشود .
از نظر غزالي عادت به شكلگيري و تكامل شخصيت كمك ميكند . اهميت عادت در نظام غزالي به حدّي است كه وي يك چهارم كتاب احياء علوم الدين را به بررسي «عادتها» اختصاص داده است. وي در اين بخش، روند شكلگيري عادت، عوامل مؤثر بر عادت و انواع عادتهاي بهنجار و نابهنجار را در سطح فردي و اجتماعي بررسي كرده است.
۳. صفات
نظريه غزالي به علت مفاهيم مشخص و استفاده از روش تجربي، نه تنها داراي كاربردهاي عملي است، بلكه بيترديد ميتواند به علت رويآورد روانشناختي خود، امكان درك و فهم رفتار انسان را فراهم كند و ابعاد شخصيت را با به كارگيري صفات در حد مطلوبي تبيين نمايد.
افكار غزالي از آغاز، پيرامون محور صفات متمركز بوده است. صفت از ديدگاه غزالي، خصوصيت برجسته يك فرد است كه رفتار او را در موقعيتهاي گوناگون تعيين ميكند. به همين دليل، وي اصطلاح «علم صفات» را به كار برده و سعي كرده است كه در چارچوب اين مفهوم روي صفات و ويژگيهاي فرد متمركز شود كه جنبه نسبتاً ثابت و پايداري دارد .
صفات بر مبناي اين رويآورد به عنوان يك مفهوم اساسي در نظام غزالي محسوب شده و از عوامل تعيينكنندة شخصيت فرد محسوب ميشود . غزالي پس از سالها بررسيهاي روانشناختي، افراد را به لحاظ ويژگيها و صفتهاي خلقي طبقهبندي نموده و سپس براي هر يك ويژگيهايي را بيان كرده است .
اين طبقهبندي، شباهت زيادي به كارهايي دارد كه در حوزه روانشناسي صفات توسط آيسنگ، كتل و ديگران در مورد تيپهاي شخصيتي افراد انجام شده است. به نظر ميرسد كه غزالي نيز مانند آيسنگ و ديگران در مقولهبندي صفات از يك نوع روش تحليل عاملي استفاده كرده، هر چند مبناي نظري آن كاملاً روشن و نظاميافته نبوده است.
از نظر غزالي، صفات ارثي نيستند؛ بلكه تا حدّ زيادي متأثر از يادگيري و محيط است . در آثار غزالي، علاوه بر توصيف و طبقهبندي صفات، بهطور گسترده به نحوه شكلگيري صفات بهنجار و شيوههاي درمان صفات نابهنجار پرداخته شده است .
از مجموع ديدگاههاي غزالي استفاده ميشود كه بهنجاري و نابهنجاري، سلامت و عدم سلامت شخصيت فقط بر مبناي صفات قابل اندازهگيري است. در هر صفت، بيشتر افراد در قسمت ميانه (متوسط) و برخي نيز در هر دو طرف آن قرار ميگيرند. در اينجا به همين مقدار اكتفا نموده و بررسي تفصيلي ديدگاه غزالي را همراه با شواهد و مستندات بيشتر، به فرصت ديگري واگذار ميكنيم.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .