با نگرشي قياس گونه به يكي از تقسيم بندي هاي غزالي مي توان نشانه هـايي از روانشناسي چهره در افكار او يافت. غزالي با تقسيم علـوم بـه دو دسـته، علوم مكاشفه (علوم نظري) و علوم معامله (علوم عملي) نشان مي دهد كه ميان كنش هاي رواني و كنش هاي بـدني انسـان پيونـد و ارتبـاطي وجـود دارد و مجموعه اي از اين دو، فعاليت انسان را شكل مي دهد. موضوع هاي روانشناسـي در برخي از آثار غزالي گاه مطالعه و بررسي حقيقت و جوهر نفـس اسـت و گاه مطالعه اعمال و اوصاف و آثار قلب كه نشان دهنده ارتبـاط ميـان اعمـال نفساني و اعمال بدني است .

ديدگاه غزالي تا حدودي به نظريه ارسطو نزديك مي شود، از نظر او ميان امور رواني و بدني مباينتي وجود ندارد و بـه پديـده هـاي روانـي بـه عنـوان پديده هايي منبعث از انسان مي نگرد.

به دنبال ديدگاه علمي غزالي، ابن سينا مفهوم رابطه ميان ظاهر و بـاطن را به زباني ساده تر بيان مي دارد. از نظر او  انسـان اشـرف مخلوقـات اسـت، در صورت بهره مندي از اين فضيلت، اعتـدال قامـت و نيكـي سـجيت و حسـن صورت كه از آثار ظهور الهي و خوبي مزاج اوست، بر حسن سيرت و صفاي باطن او دلالت خواهد داشت و ديـدگاه خود را با حديثي از پيامبر اكرم قوت مي بخشد: «اطلبوا حوائجكم عنـد حسـان الوجوه.»

فارابي و ابن رشد تحت تأثير انديشه هاي حكمـاي يونـان بـوده، ديـدگاه بنيادين و نويني دربارة روانشناسي چهره ارائه نداده اند. فارابي سعي در توافق و هماهنگي ميان آراء افلاطون و ارسطو دارد، از نظر او، نفس از يك صورت جسم و از نظر ديگر جوهري غيرجسماني است و جسد و بدن، موضوع و محل نفس است. ديدگاه او تا حدودي به انديشه غزالي شبيه است، غزالي نفس انسان را زمامدار و فرمانروا، و بـدن را به منزلة كشور و قرارگاه روان و انـدام هـا و قـواي بـدني را پيشـه وران و كارگزاران او مي دانست ، و از طرفي ابن رشد هم پيرو نظريه ارسطو است.

بررسي ديدگاه هاي مذكور نشان مي دهد كه نظريات و انديشه هاي حكمـا حول يك يا دو محور كلي است و صاحب نظرانِ دوره هاي بعـد اغلـب تـابع نظريات پيشينيان هستند يا حواشي اي بر ديدگاه هاي اصـلي افزودنـد، از ميـان انديشمندان معاصر نيز آيتاالله جوادي آملي ديدگاهي مشابه ابن سينا دارد: او با استناد به آيه: خلق السموات و الارض بالحقّ و صوركم فاحسن صـوركم و اليه المصير. صورت آرايي و سيرت سازي بشـر را در حيطـة قـدرت خداونـد مي داند و اين كه سيرت بشر همانند صورت حقيقي او و صـيرت وي، الـي االله است.

اغلب نظريه هاي دانشمندان مذكور به موضوع هاي تأثير غلبـه اخـلاط بـر افراد، ارتباط ميان نفس و تن، سيرت و صورت، ظاهر و باطن منحصر مي شود، از سوي ديگر با گذشت زمان و علميتر شدن دانش روانشناسـي، دانشـمندان غرب معيارهاي متفاوتي براي ارتباط ميان حالات روحي و جسمي قائل شـده، مبحث روانشناسي چهره را جزيي تر و دقيق تر مطرح كرده اند.