بررسی انسان کامل براساس مکتب محبت (یا ضعف) توسط شهید مطهری
مکتب دیگری درباره انسان کامل وجود دارد به نام مکتب محبت که بیشتر در هند و نیز در میان مسیحیان رایج است. البته مسیحیان مکتب خود را مکتب محبت می نامند، ولی در حقیقت باید مکتب آن ها را مکتب ضعف دانست، اما مکتب هندی ها را علاوه بر مکتب محبت، مکتب معرفت النفس نیز می توان نامید. در این مکتب آن طور که گاندی در کتاب این است مذهب من می گوید:
سه اصل اساسی وجود دارد: اول این که تنها یک حقیقت و ارزش در عالم وجود دارد و آن شناختن نفس است.
گاندی به همین دلیل به کشورهای غربی می تازد و می گوید: آن ها دنیا را شناخته و خود را نشناخته اند، لذا هر دو را خراب کرده اند.
اصل دوم این است که هر کس خودش را شناخت، خدا و دیگران را هم می شناسد.
اصل سوم می گوید: فقط یک نیرو وجود دارد و آن نیروی تسلط بر خویشتن است و تنها در دنیا یک نیکی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران، مثل دوست داشتن خود است.
پس انسان کامل در این مکتب، یعنی انسانی که خود را بشناسد تا بر خود مسلط شود و در این صورت است که به کمال می رسد؛ یعنی به دیگران محبت پیدا می کند. به هر حال این مکتب کمال انسان را مساوی با خدمت به خلق و محبت به مردم می داند؛ یعنی درست در نقطه مقابل مکتب نیچه قرار دارد و معتقد است که تنها نقص انسان آزار رساندن به مردم، و تنها نیکی و کمال او احسان به مردم می باشد. امروزه در مکاتب غربی هم وقتی انسانیت و انسان گرایی مطرح می شود مقصود همین خدمت و محبت به مردم است.
نقد:
اکنون به بررسی نظر اسلام در این باره می پردازیم:
در مورد محبت هم در اسلام تاکیدات فراوانی شده که مثلا: احبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره لغیرک ما تکره نفسک ، و یا اوثق العری حب لله و بغض لله همچنین از نظر اسلام خدمت به خلق و احسان به مردم یکی از ارزش های والای انسانی است. در اسلام هم، ایثار یک اصل است. ایثار یکی از باشکوه ترین مظاهر انسانیت است و قرآن آن را بسیار ستوده است که یک نمونه آن، داستان ایثار و اطعام مسکین و یتیم و اسیر از سوی اهل بیت علیهم السلام در سوره انسان می باشد.
به طور کلی رحم و مهربانی امری است که همیشه در اسلام مطرح بوده و در این زمینه آیات و روایات فراوانی هم داریم؛ مثلا در قرآن آمده است: ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یا در وصف برخی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده: و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة
البته باید توجه کنیم که ما گاهی گارهایی برای خودخواهی می کنیم و نامش را هم عاطفه و انسانیت می گذاریم. عاطفه این است که انسان از حق مشروع خود به نفع دیگری استفاده کند و مسلما قبل از این مرحله، انسان باید مرحله محترم شمردن و تجاوز نکردن به حقوق مردم را گذرانده باشد، اما فردی را در نظر بگیرید که اصلا به حقوق خود قانع نیست و از هر راه حلال و حرامی پول در می آورد، همین شخص به خاطر یک دوست و یا برای یک میهمانی پول زیادی خرج می کند و بعد این را به حساب سخاوت و عاطفه اجتماعی هم می گذارد و از طرفی هیچ ملاحظه زن خانه دار را نمی کند و زحمت فراوانی را بر او تحمیل می کند و نام خود را هم میهمان نواز می گذارد.
این ها مسلما عاطفه اجتماعی نیست، شرعا عاطفه این است که اولا شخص عادل باشد و به حقوق دیگری تجاوز نکند و آن گاه از حقوق مشروع خود صرف نظر کرده، آن را به دیگران بدهد و عاطفه و ایثار آن وقت حقیقی است که برای خودنمایی و خودخواهی نباشد، بنابراین باید محبت و خدمت به دیگران را در کنار دیگر ارزش ها در نظر بگیریم، و لذا اولین اشکال مکتب محبت این است که این مکتب هم تک ارزشی است و ارزش های دیگر را فراموش کرده است.
اشتباه دوم مکتب محبت در مفهوم ((خدمت به خلق)) است. آنها خدمت به انسان را با خدمت به حیوان اشتباه گرفته اند یعنی اگر بپرسیم: خدمت به خلق یعنی چه؟ می گویند: شکم های مردم را باید سیر کنیم، اگر عریانند آنها را بپوشانیم و اگر آزادی ندارند، برای رسیدن به آزادی کمکشان کنیم. همه اینها درست است و خدمت به خلق است، اما نتیجه نهائی چیست؟ یعنی آیا صرف بر آوردن حوایج مادی آن ها، احسان به آن هاست؟ اگر خود آنها در شرایطی هستند که دشمن خودشان می باشند، یعنی از روی نادانی در مسیر شقاوت خود و بشریت حرکت می کنند آیا باز هم باید به آن ها خدمت کرد؟
مسلما چنین نیست و باید دید آن شکمی که پر می شود در چه مسیر و هدفی قرار می گیرد. خدمت به خلق اگر در مسیر سایر ارزش های انسانی قرار نگیرد، ذره ای ارزش ندارد.
اشتباهی که عده دیگری در همین راستا کرده اند این است که می پندارند اصل ایمان و عبادت و همه دستورات به خاطر این است که مردم خیرخواه خلق شوند و به هم خدمت کنند؛ یعنی نهایت انسانیت را محبت و خدمت به خلق می دانند، اما نمی اندیشند که بعد از خدمت به خلق و بعد از سیر شدن آن ها چه کار باید کرد؟
در جواب این عده باید بگوییم: در حقیقت، ایمان و عبادت مقدمه خدمت به خلق نیست، بلکه کاملا بر عکس؛ یعنی خدمت به خلق مقدمه سایر ارزشهاست. ما باید به انسان ها خدمت کنیم تا آنها را در مسیر ایمان و خداپرستی و سایر ارزشها بیندازیم. به خدا نزدیک شدن مقدمه خدمت به خلق نیست، بلکه خدمت به خلق مقدمه مقام قرب خداست.