دیدگاه آبراهام مازلو درباره دین
آبراهام مازلو نيز به دين و سلامت روان، توجّه داشت. او بر انواعي از تجارب ذهني تمرکز داشت که ميتوانند براي دين، مضر و يا مفيد باشند.
مازلو، انسانها را به کساني که تجارب اوج دارند و کساني که چنين تجاربي ندارند، تقسيم نمود. وي معتقد بود کساني که تجارب اوج دارند، در هنگام اين تجربهها، جهان را به صورت يک کلّ يکپارچه درک ميکنند.
در مقابل، کساني که تجربههاي اوج را انکار ميکنند، تجربههاي مذهبيِ مفيدي نخواهند داشت. اين افراد، از اين گونه تجربههاي خود، ترسيدهاند، آن را انکار نموده يا از آن روي گردانيده، و آن را فراموش کردهاند.
بر اساس نظر وي، دين سالم بايد تجربههاي اوج را داشته باشد و آنها را به عنوان يک بخش مهم زندگي بپذيرد (تقي ياره، 1382 ش). همچنين به نظر مازلو، تجربههاي اوج، فقط در دين شخصي به وجود ميآيند و دين گروهي، نه تنها تجربه اوج را به وجود نميآورد، بلکه براي آن، مضر نيز هست.
مازلو معتقد است فرایند تحول به افزایش کشش و وسعت افق روحی فرد بستگی دارد. مازلو زندگی را نه در «بودن» بلکه در «شدن» دیده و معتقد است نیروی انگیزش تمام انسان ها گرایش فطری به تحقق خود است. مازلو «تجربه های اوج» را یکی از ویژگی های افراد خود شکوفا می داند و معتقد است این افراد لحظه هایی از وجد، حیرت، احترام و خوشی شدید دارند که بی شباهت به تجربه های عمیق مذهبی (که در جریان آن خود فراموش یا فارغ از جهان مادی می شود) نیستند. در طول تجربه های اوج شخصی احساس قدرت فوق العاده ای می کند و خود را قویاً مطمئن و مهم می بیند. به گفتۀ مازلو تجربه دارای برتری واقعی، کمال واقعی از هر حرکتی به سوی عدالت کامل یا ارزش های کامل است یا تمایل به ایجاد تجربه اوج دارد.
مازلو (1964)، در کتاب «مذاهب، ارزش ها و تجربیات اوج» دربارۀ انواع تجربیات مذهبی که می تواند برای آسودگی مفید یا مضر باشد، متمرکز شده است. وی افراد مذهبی را تحت عنوان افرادی که به اوج (یعنی بالاترین درجۀ معنوی) می رسند، تعریف می کند. کسانی که به اوج می رسند این عالم را به صورت یکپارچه درک کرده اند و دارای شناختی از هستی شده اند که هر چیزی را به طور فراگیر و مجزا از تجربۀ انسانی دریافت می کنند. به اعتقاد مازلو تجربیات اوج (که نوع سالم تجربۀ مذهبی هستند) باعث می شوند تضادها و دوگانگی های زندگی برطرف شوند. به نظر وی کسانی که تجربیات اوج را انکار می کنند، از تجربیات اوج می ترسند. مازلو اعتقاد داشت، یک مذهب سالم بایستی این تجربیات متعالی را داشته باشد و آن را به عنوان بخشی مهم از زندگی باور داشت (اصغری، کردمیرزا و احمدی، 1392).