فرايندهاي فراشناختي
با گسترش نظام شناختي در انسان ، مجموعه اي از فرايندهاي فراشناختي و نظارتي شكل ميگيرد كه موجب كارآيي ،انعطاف پذيري حافظه و يادگيري هدفمند و آگاهانه مي شود. به عابرت ديگر مهارتهاي فراشناختي، آگاهي دهنده عمل مي كنند كه در طي يادگيري و پردازش اطلاعات مورد استفاده يادگيرنده قرار ميگيرند و نيز جريان اين پردازش را تسهيل مي كنند. به طور كلي كيفيت حافظه و يادگيري به فراشناخت وابسته است ( كديرو، 1379)
در مورد اينكه چرا توسعه مهارتهاي فراشناختي اهميت دارد بايد به بررسي دقيق فرايندهايي بپردازيم كه بر فعاليتهاي شناختي نظارت مي كنند و آنها را جهت مي دهند. اين مهارتها در ارزيابي مساله ، راهبردهاي يادگيري براي حل آن ، ارزيابي اثر بخشي راهبردهاي انتخابي و تغيير راهبردها در جهت بهبود بخش يادگيري فراشناختي موثر و مسئول است (همان).
فرايندهاي فراشناختي دو جنبه مستقل ولي در ارتباط با يكديگر هستند. يكي دانش فراشناختي و ديگر فرايندهاي تنظيم و كنترل (همان).
دانش فراشناختي
به طور خيلي خلاصه بيان ميشود كه دانش به متغيرهاي شخصي به آن دانش كلي اطلاع ميشود كه انسان نسبت به فرايندهاي يادگيري خودش دارد به همان خوبي كه درباره يادگيري و پردازش اطلاعات انواع انسانها . دانش دارد. براي مثال ممكن است شما متوجه شويد كه اگر جلسة مطالعه تان در يك كتابخانه ساكت انجام شود، مفيدتر خواهد بود تا در خانه مقداري عوامل حواس پرتي وجود دارد ( Blakey Spencn – 1990 )
و دانش درباره متغيرهاي راهبردي شامل دانش درباره هم راهبردهاي شناختي و هم راهبردهاي فراشناختي ميشود به همان خوبي دانش شرطي دربارة اينكه كي و كجا مناسب است كه اين چنين راهبردهايي را به كار بگيريم (همان).
پس دانش فراشناختي شامل موارد زير است :
1) اطلاعات فرد درباره نظام شناختي خود : اين دانش درباره ويژگيهاي شخصي است كه در برگيرندة اطلاعات فرد از مهارتهاي اختصاصي ، عمومي و توانائيهاي فردي موثر بر عملكردهاي شناختي و شامل سه بخش است :
الف) آنچه شخص درباره نقاط ضعف و قوت ،فرايندهاي شناختي و انگيزش خود ميداند.
ب) آنچه دربارة ديگران مثلا“ همسالان ، بر حسب مقايسه آنها با يكديگر مي داند.
ج) نگرش و آگاهي فرد درياره ماهيت تفكر و حافظه (كديور ، 1379)
2) اطلاع از هدف و ويژگيهاي تكليف : سئوال اساسي در هر تكليف مربوط به يادگيري اين است كه هدف از اين كار چيست؟ و چگونه مي توان براي دستيابي به آن برنامه ريزي كرد؟ براي پاسخگويي به اين سئوال بايد به دو دسته عوامل مربوط به ويژگيهاي تكليف توجه كرد. يكي از عوامل مربوط به خود تكليف ، و ديگري عوامل مربوط به متن در صورتيكه تكليف مورد نظر براي يادگيرنده با اهميت نباشد يا مورد توجه او قرار نگيرد، فراشناخت و نظام نظارتي ،فعال نخواهد شد. براي مثال كودكان شش ساله مي توانند موارد آشنا را بهتر از موارد ناآشنا يادآوري كنند، و نيز مجموعه هاي كوچكتر را بهتر از يك شعر بلند يا فهرستي از اسامي ياد ميگيرند ولي حجم و قدرت يادآوري حافظه كوتاه مدت را بيش از آنچه هست برآورد مي كنند. به هر حال نكته جالب اينكه كودكان تا حدود نه ساكلي ،بر اين باورند كه با مروري كوتاه بر تكاليف مي توانند مقدار زيادي از مطلب را به خاطر آورند.
3) اطلاعات مربوط به راهبردهاي تسهيل كننده : علاوه بر اطلاعات مربوط به نظام شناختي و اهداف موضوع يادگيري ، اطلاع يادگيرنده از راهبردهاي تسهيل كنندة پردازش اطلاعات نيز ميتوانند تلاشهاي يادگيرنده را در جهت يادگيري صحيح رهنمون شود.كودكان پنج ساله با اطلاع از محدوديتهاي حافظه در مي يابند كه اطلاعات جزئي و مختصر خيلي سريع از بين ميروند. اين كودكان به تدريج و در حدود شش سالگي از عواملي كه بر عملكرد ذهن تاثير دارد، درك كاملتري پيدا ميكنند. مثلا“ تشخيص مي دهند كه شرط لازم براي انجام يك تكليف ،تمركز بر آن است، همين طور تمايل به انجام كاري خاص و وسوسه نشدن براي كارهاي ديگر ، موجب تمركز بيشتر بر آن موضوع مي شود ( همان).
اطلاع از راهبردهايي كه يادگيري ار بهبود مي بخشد (سازمانديه ، مرور ذهني ، معني دار كردن موضوع ، تمركز و غيره) و درك اينكه راهبردهاي يادگيري مي تواند موجب اعتلاي حافظه شود و يادآوري را تسهيل كند، نياز به رشد دارد. با توجه به اينكه كودكان نمي توانند به عوامل دروني و شناختي به عنوان عوامل موثر در ياد سپاري يادآوري بينديشند، اكثر كودكان كودكستاني در فراخواني اطلاعات از حافظه خود با مشكلاتي مواجه اند. براي مثال آنها نمي دانند كه گروهبندي كلمات در مقولات و يا تمركز بر آنها مي تواند به حافظه كمك كند، اين خردسالان نه تنها در درك راهبردهاي مربوط به كسب و نگهداري، نارسائيهايي دارند، بلكه اگر از راهبردهايي هم استفاده كنند، قادر به توضيح آنها نخواهند بود.
تنظيم و كنترل
تنظيم و كنترل از ديگر فعاليتهاي شناختي است كه فرايندهاي تفكر فرد را در موقعيت يادگيري هدايت ميكند. كنترل كننده هايي فراشناخت يا خود تنظيمي عبارتند از : برنامه ريزي ، نظارت ، تنظيم و بازبيني (كديور،1379) برنامه ريزي و نظارت را در قسمت راهبردها توضيح داديم، در اينجا بيشتر تنظيم و بازبيني را بررسي مي كنيم.
طبقه اي از تحقيق فراشناختي شامل بررسي هايي مي شود كه افراد، اطلاعات در دسترس را در حين تفكر مورد بازبيني قرار ميدهند و سپس اين اطلاعات را براي تنظيم فرايندهاي بعدي حافظه به كار ميبرند. (بدون تاريخ Hacker )
پاريس و وينوگراد (1990) به اين طبقه از تحقيق به عنوان مطالعات خود مديريتي اطلاق كرده اند يعني « فراشناخت در عمل » كه به «هماهنگ كردن جنبه هاي حل مساله» كه برنامه هايي كه يادگيرندگان قبل از عهده گيري يك تكليف در نظر دارند، «سازگاريهايي كه آنها را قادر مي سازد كه كار كنند» و بازنگريهايي كه بعدا“ انجام مي دهند ،را در بر مي گيرد، كمك مي كند. براساس نظر كليو ( Klvwe 1982 ) اين مطالعات نشان داد كه اصل و جوهر فراشناخت چيست (همان).
در بسياري از اين مطالعات از يك الگوي يادآوري ،جور كردني استفاده شده كه از افراد خواسته مي شد هر چقدر مي توانند از كلمات و تصاويري كه روي فهرستهاي ارائه، ظاهر مي شد را به ياد آورند. تكليف مستلزم اين بود كه افراد:
الف) پردازش كرد نشان از فهرستها ، كلمات يا تصاوير را بازنگري كنند.
ب) بفمند كه ياد اوري ،بوسيله جور كردن مدبرانه كلمات يا تصاوير براساس طبقات معنادار ، تسهيل مي شود.
ج) يادآوري شان را بوسيله به كار بردن طبقات همانطور كه حافظه يادآوري مي كند، تنظيم نمايند. در برخي از اين مطالعات ،دانش آموزان براي استفاده از راهبردهايي كه يادآوري را تسهيل ميكرد، آموزش ديدند ، و برخي دانش آموزان ديگر ، براي استفاده ، خودبخودي از اين راهبردها، مورد مشاهده قرار گرفتند.
به طور كلي مطالعاتي كه الگوي يادآوري ـ جور كردني را به كار برده اند، نشان داده اند كه حتي كودكان شش تا هشت ساله مي توانند، اطلاعات ضروري بعدي براي انجام تكاليف يادآوري را بازبيني كنند و مي توانند بفهمند كه يادآوري ، بوسيلة جور كردن مدبرانة اطلاعات به طبقات معنا دار ، تسهيل مي شود.
اما كودكان كوچكتر (قبل از 6 سال) به نظر ميرسد در تنظيم خود به خودي يادآوريشان ،دشواريهايي دارند يا شايد به خاطر اين كه آنها فاقد دانش راهبردهاي جوركردني مناسب هستند و يا راهبردهاي مناسب را نمي شناسند يا فاقد اين دانش هستند كه چه زماني بايد از اين راهبردها استفاده كرد و يا اينكه آنها درباره اهميت اين راهبردها نامطئن هستند. اغلب كودكان خردسال روي استراتژيهاي تمرين ناموثر، اگرچه آشنا، تكيه ميكنند، حتي زمانيكه به آنها راهبردهاي جور كردن براي تسهيل ياد آوري استفاده مي كنند . اگر چه حتي در اين سن توانايي استفاده از راهبر دهاي جور كردن به اين كه آيا كودك دانش كافي مربوط به پرسشهايي كه يادآوري شده اند ،دارد ، بستگي دارد . ( همان )
همانطور كه گفته شد ، فرايند هاي فراشناختي به تدريج در انسان رشد مي كند ، ولي محيط مناسب و نحوه كمك به آنها نيز در ميزان چگونگي رشد اين فرايند ها اهميت دارد . آموزش روشها و راهبرد هاي مناسب براي يادگيري ، نبايد در برنامه هاي درسي گنجانده شود و چگونگي استفاده صحيح از فرايند هاي شناختي ، به زبان كودك و نوجوان و در سنين و مقاطع مختلف تحصيلي ، به آنها آموزش داده شود .
مطالعات انجام شده نشان مي دهد كه توانائيهاي فراشناختي با آموزش و تمرين بهبود مي يابد. براي مثال د كلاس و هرينگون (1991) ، توانايي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم در حل مساله را پس از انجام سه تكليف ، بررسي كردند: به اولين گروه در زمينه حل مساله آموزش ويژه داده شد؛ به دومين گروه علاوه بر آموزش حل مساله ، براي نظارت بر فعاليتهاي شناختي آموزش داده شد و سومين گروه هيچگونه آموزشي دريافت نكرد. نتيجه نشان داد گروهي كه آموزش نظارت را دريافت كرده بود به حل مسايل پيچيده بيشتري در مقايسه با دو گروه ديگر پرداختند و مسايل را سريعتر از دو گروه ديگر حل كردند. در اين بررسي فرد با آگاهي از فرايندهاي شناختي و موقعيت در طي مسائل ياري مي كنند سپس با استفاده از آن قواعد و رسيدن به نتيجه راهبردها را جستجو كرده و آنها را به كار مي برد : بنابراين به تدريج راه حلهاي نادرست كنار گذاشته و توجه فرد به موارد مشكلتر و دقيقتر جلب ميشود ( كديور- 1380)
علاوه بر فرايندهاي فراشناختي بالا فلاول (1977) چند فرايند فراشناختي ديگر را نيز تشريح كرده است:
1- فرمول بندي مساله و راه حلهاي احتمالي آن : اوين قدم در راه حل هر مشكلي اين است كه شخص بداند به دنبال چه هدفي است و اين كار در اولين روزهاي زندگي امكانپذير نيست .
2- آگاهي از فرايندهاي شاختي لامز براي حل مساله : آگاهي از دانش و عملكرد شناختي لازم براي حل يك مساله و نيز سازگار كردن تلاشهاي شخص بر طبق آن عملكرد دومين كاركرد نظارتي است.
3- ( بكار انداختن) قواعد و راهبردهاي شناختي، طبيعتا" به دنبال دو مورد قبل خواهد آمد ، بدين معنا كه زماني كه كودك از فرايندهاي شناختي لازم براي حل مساله آگاه شد بايد آنرا فعال كند.
4- انعطاف پذيري رو به افزايش : كودك به تدريج كه بزرگتر مي شود در كنار گذاشتن راه حلهاي نادرست و جستجو براي راه حلهاي بهتر توانايي بيشتري مي يابد.
5- كنترل اضطراب و منحرف نشدن : كودكان بزرگتر قادرند مدت بيشتري بر يك مساله تمركز كنند و بهتر جلوي افكار مزاحم را بگيرند.
6- نظارت بر فرايند حل مساله : كودكان بزرگتر بر عملكرد خود نظارت بيشتري دارندو آنرا با شرايط لازم براي انجام تكليف سازگار مي كنند.
7- اعتقاد به انديشيدن : شخص بايد معتقد باشد كه وقتي در حل مساله اي دچار مشكل است ، تامل كردن و انديشيدن درباره آن در رسيدن به راه حل ، مفيد است.
8- در طلب راه حل موثر بودن ، به نظر ميرسد كودكان كوچكتر براي موثرترين يا بهترين راه حلي براي بسياري از مشكلات معياري كلي ندارند. هر چند كه بسياري از اين كاركردهاي نظارتي در همه كودكان ديده ميشود، نحوه پرورش كودكان در ميزان رشد عملكرد تاثير به سزايي دارد (رئيسي ، 1380)