شرح حال مقدماتی
درباره دیدگاه پیش ساخت گرایی که کودك را بزرگسالی کوچک تصور می کرد، بحث شد. هم چنان دیدگاه لاك مورد بررسی قرار گرفت که استدلال می کرد کودکان، همچون ظروف خالی هستند که با آموزه هاي بزرگسالان پر می شوند.
دیدگاه رشدگرایان حقیقی، با دو دیدگاه قبلی تفاوت دارد. نخستین بیان مؤثر این دیدگاه، در نوشته هاي ژان ژاك روسو یافت می شود. در این زمینه، روسو با لاك هم داستان بود که کودکان با بزرگسالان متفاوت هستند، اما او این مسئله را با قطعیت بیشتري مطرح کرد. روسو معتقد بود کودکان ظرف خالی یا لوح سفید نیستند، بلکه شیوه هاي احساس و تفکر خاص خود را دارند. زیرا کودکان مطابق با طرح طبیعت رشد می کنند که آن ها را وا میدارد تا در مراحل متفاوت، قابلیت ها و کیفیت هاي متفاوتی را در خود به وجود بیاورند.
روسو معتقد بود بسیار مهم است که به طبیعت فرصت دهیم تا رشد کودك را هدایت کند. برخلاف لاك، او براي به وجود آوردن یک فرد سالم به هیچ وجه به نیروهاي محیط، به ویژه محیط اجتماعی، اعتقاد نداشت. او معتقد بود بزرگسالان کاملاً اجتماعی شده، بیش از حد به عقاید دیگران وابسته اند.

بنابراین به جاي آنکه براي آموزش شیوه هاي "درست " فکر کردن به کودکان شتاب کنیم، باید به آنان فرصت دهیم تا قابلیت هاي خودشان را به کمال برسانند، و راه و روش هاي خویش را همان طور که طبیعت خواستار آن است فرا بگیرند. آنگاه یاد خواهند گرفت که به قوه تشخیص خود اعتماد کنند.
باورهاي روسو، به ویژه اعتقاد او به طبیعت، در برابر تأثیرات اجتماعی، جنبش رمانتیک را در تاریخ اندیشه پایه گذاري کرد. طغیان روسو بر ضد اجتماعی، از زندگی شخصی او نشأت می گیرد. روسو در عالم خیال، خود را به جاي قهرمانانی که در کتاب هاي داستان خوانده بود، تصور می کرد. همچنین، بارها دزدي و کلاهبرداري کرد.
امیل کتاب مهم روسو درباره رشد و تعلیم و تربیت کودك است. عنوان این کتاب از نام پسر بچه اي خیالی گرفته شده است که روسو او را بر اساس برنامه طبیعت، براي رشد سالم آموزش می دهد.

نظریه روسو درباره رشد
در روند زندگی انسان، کودکی جایگاه خاصی دارد، ولی ما چیزي از آن نمی دانیم. زیرا به شدت نگران آینده کودك هستیم.

وقتی به مشاهده کودکان می پردازیم، درمی یابیم که آن ها با ما بسیار متفاوتند " کودك به شیوه هاي خاص خودش می بیند، می اندیشد و احساس می کند " این امر منطبق با طرح طبیعت است. طبیعت همچون آموزگاري پنهان، کودك را برمی انگیزد تا در مراحل مختلف رشد، قابلیت هاي متفاوتی را نشان دهد. حاصل کار این آموزگار، شاید فردي نباشد که براي سازگاري با یک موقعیت اجتماعی به خوبی آموزش دیده است، اما انسانی است کامل و قوي. اگر بخواهیم طبیعت را در این فرایند یاري دهیم، باید نخست هرچه را که می توانیم، درباره مراحل رشد یاد بگیریم. روسو معتقد بود رشد کودك، طی چهار مرحله اصلی به پیش می رود.

مرحله یک: نوباوگی (تولد تا حدود دو سالگی).

آن ها از اندیشه ها یا منطق هیچ نمی دانند بلکه تنها لذت و درد را تجربه می کنند. بی وقفه تلاش می کنند تا هر چیزي را که می توانن لمس کنند. بدین ترتیب گرمی، سردي، سختی، نرمی و سایر ویژگی هاي اشیاء را یاد می گیرند. نوباوگان همچنین شروع به یادگیري زبان می کنند و این کار را خودشان انجام می دهند. به تعبیري، آن ها دستور زبانی را به وجود می آورند که از دستور زبان ما کامل تر است.
مرحله دو: کودکی (از دو سالگی تا 12 سالگی).

در این مرحله، کودکان صاحب نوعی استدلال می شوند.امااین استدلال از آن نوعی نیست که با رویدادهاي دور یا امور انتزاعی سروکار داشته باشد. بلکه نوعی استدلال شهودي است که مستقیماً به حرکات و حواس بدنی وابسته است.
با وجود این، در این مرحله، تفکر هنوز کاملاً تجسمی و حسی است. در این مرحله می توان مطالبی درباره کره زمین، با تمام کشورها، شهرها و رودخانه هایش به کودك آموخت. اما اگر از او بپرسید : « جهان چیست ؟ » ، احتمالاً خواهد گفت « قطعه اي مقواست ».
مرحله سه: اواخر کودکی (از حدود 12 سالگی تا 15 سالگی).

مرحله سوم دوره اي انتقالی بین کودکی و نوجوانی است. در خلال این دوره، کودك قدرت جسمی قابل توجهی پیدا می کند و می تواند شخم بزند، یک گاري را بکشد، بیل بزند و کارهاي بزرگسالی را انجام دهد. همچنین، در حوزه شناخت، به پیشرفت هایی اساسی دست می یابد، مثلاً مسائل تقریباً دشواري را در هندسه و علوم حل می کند. با وجود این، هنوز قادر به تفکر محض در مسائل نظري و موضوعات کلامی نیست. در مقابل، می تواند کنش هاي شناختی خود را در اجراي تگالیف عینی و مفیدي از قبیل کشاورزي، نجاري و نقشه کشی به کار بگیرد.

در سه سال نخست این دوره، کودکان بنا به طبیعت خود، پیش اجتماعی هستند. یعنی اصولاً به آنچه براي خود آنان لازم و مفید است، توجه می کنند و به روابط اجتماعی، علاقه اندکی دارند. از کارکردن با اشیاي فیزیکی لذت می برند و از طبیعت یاد می گیرند و دنیاي کتاب و جامعه، براي آنان بیگانه است، حتی در مرحله سوم، یعنی از 12 تا 15 سالگی، احتمالاً الگوي زندگی کودك، رابینسون کروزوئه است؛ مردي که در جزیره اي به تنهایی زندگی می کرد و از طریق ارتباط مؤثر خویش با محیط فیزیکی، به خودکفایی رسید.

مرحله چهار: نوجوانی.

در مرحله چهارم که با بلوغ آغاز می شود، کودك آشکارا به موجودي اجتماعی تبدیل می شود. روسو معتقد بود که بلوغ در 15 سالگی، یعنی اندکی دیرتر از آنچه امروز اتفاق می افتد، آغاز می گردد. در این زمان، نوجوان تولد دیگري را تجربه می کند. وضعیت جسمی او تغییر می یابد و تغییراتی احساسی از درون او آغاز می شود « تغییر خلق، عصبانی شدن هاي مکرر، و آشوب هاي ذهنی پیوسته، نوجوان را تقریباً غیر قابل کنترل می سازد » . نوجوان که نه کودك و نه بزرگسال است، کم کم در حضور فردي از جنس مخالف از خجالت سرخ می شود، زیرا بطور مبهمی از احساسات جنسی آگاه شده است. در این مرحله، نوجوان دیگر خودکفا نیست. او جذب دیگران می شود و به آن ها نیاز پیدا می کند.
نوجوانی، با رشد شناختی نیز همراه است. نوجوان اکنون می تواند به مفاهیم انتزاعی بپردازد و به موضوعات نظري در علوم و اخلاقیات علاقه مند شود.
اینها مراحل چهارگانه روسو هستند که به عقیده او، بر اساس برنامه طبیعت، با توالی ثابتی روي می دهند. ظاهراً مراحل روسو، به ویژه مرحله نوجوانی، آرام تر از آنچه امروز ممکن است انتظار داشته باشیم، نمایان می شوند. روسو همچنین معتقد بود که دوره حقیقی رشد آدمی، آهسته تر و آرام تر از آن است که معمولاً تشخیص می دهیم.

روسو همچنین معتقد بود این مراحل باز پیدایی تکامل عمومی گونه انسانی است. نوباوگان شبیه انسان هاي "اولیه" هستند که مستقیماً از طریق حواسشان با جهان ارتباط دارند و تنها لذت و درد برایشان مهم است. دو مرحله بعدي دوران کودکی، شبیه عصر " بدویت " است که انسان مهارت هاي کلبه سازي، ساختن ابزار، ماهیگیري، تله گذاري و سایر مهارت ها را فراگرفت. در این دوره، انسان ها اجتماعات کوچک و بی قاعده اي را با دیگران بنا نهادند، ولی در نهایت، همچنان خودکفا بودند.

سرانجام، دوره نوجوانی شبیه آغاز زندگی اجتماعی واقعی است. از نظر تاریخی، زندگی اجتماعی با تقسیم کار آغاز شد. وقتی کارها تخصصی شد، انسان ها دیگر نمی توانستند همه آنچه را که نیاز داشتند، خود فراهم کنند. بنابراین باید به دیگران متکی می شدند. به نسبتی که آنان بیشتر در جامعه فرو رفتند، بیشتر و بیشتر اسیر مقررات و آیین هاي اجتماعی شدند.

روسو می گفت : " انسان بدوي، در درون خود، و انسان اجتماعی، در بیرون از خود زندگی می کند و یاد می گیرد که چگونه فقط با نظر دیگران زندگی کند ".

روش تربیتی روسو
روسو معتقد بود که انسان در دوران بدویت، بیشترین رضایت را از زندگی داشت، ولی آن دوران سپري شده است.
کودك، تحت تأثیر طبیعت، بطور خودانگیز قابلیت ها و قواي تمیز خود را از طریق تماس با اشیاء کامل خواهد کرد بی آنکه به آموزش بزرگسالان نیاز داشته باشد. بنابراین، اگر طبیعت را راهنماي خود قرار دهیم، قادر خواهیم بود کودك را با ذهنی مستقل به نوجوانی برسانیم.
تعلیم و تربیت امیل. روسو اساساً باور دارد که خود امیل می تواند بسیاري از مطالب را از رهنمودهاي درونزاد طبیعت بیاموزد. مثلاً امیل در نوباوگی به کشف جهان از طریق حواس خود، اشیاقی شدید دارد. بنابراین روسو همه اشیاي مضر را از خانه پاك سازي می کند و به امیل فرصت کشف محیط را می دهد. اگر امیل بخواهد چیزي را بررسی کند، روسو آن را در اختیارش قرار می دهد. امیل به هیچ وجه به راهنمایی بزرگسالان نیاز ندارد.
در عین حال، روسو به امیل اجازه نمی دهد تا نظرش را بر او تحمیل کند. فقط زمانی چیزي را براي امیل مهیا می کند که امیل تمایلی ذاتی به داشتن آن شیء داشته باشد، ولی هرگز به امیل اجازه نمی دهد که مربی خود را به انجام هوس هاي خود وادار کند.
امیل راه رفتن و سخن گفتن را نیز، خود فراخواهد گرفت. روسو هرگز شاگردش را به کاري وادار یا رفتارهاي او را اصلاح نمی کند.
چنین اعمالی موجب ترس و اضطراب کودکان می شود. در این مواقع، کودك با نگاه کردن به دیگران، رفتار خود را اصلاح می کند و بدین ترتیب استقلال خود را از دست می دهد. وقتی امیل به مرحله دوم یعنی دوران کودکی وارد می شود، علاقه زیادي به دویدن، پریدن، فریاد کشیدن و بازي کردن پیدا می کند. روسو هرگز این فعالیت هاي امیل را کنترل نمی کند، زیرا امیل با تمرینات جدي، از رهنمود درونی طبیعت براي رشد بدنی خود پیروي می کند. روسو همانند بسیاري از بزرگسالان عمل نمی کند که همواره به کودك می گویند : « بیا اینجا، برو آنجا، بایست، این کار را بکن، آن کار را نکن » ، زیرا در این صورت امیل براي راهنمایی، به مربی خود متکی می شود و « ذهن خود او بی استفاده می ماند ».

روسو درس هاي مختلفی را ارائه می کند، اما تنها درس هایی که مناسب سن امیل باشند. از آنجا که کودك در این مرحله حواس خود را پرورش می دهد، روسو بازي هایی نظیر پیدا کردن راه در یک اتاق کاملاً تاریک را پیشنهاد می کند و به این ترتیب حس لامسه کودك را رشد می دهد. و از آنجایی که کودکان هر کاري را که به آن ها اجازه حرکت آزادانه دهد انجام می دهند، او از آن تکانه براي کمک به امیل براي داوري در مورد ارتفاع، طول و فاصله بهره می گیرد. او به یک درخت گیلاس اشاره می کند و از امیل می خواهد نردبانی متناسب با ارتفاع آن انتخاب کند. یا در هنگام عبور از یک جوي آب، از امیل می خواهد که تعیین کند کدام تخته براي عبور از روي آن مناسب است.

در تمام این درس ها، امیل قادر است در زمینه موفقیت خود، قضاوت کند. او تنها نیازمند استفاده از حواس خود است. در این درس هیچ چیزي که فراتر از توانایی امیل باشد و او را به کمک خواستن از مربی وادار کند، وجود ندارد. روسو معتقد بود که هر مرحله « کمال و بلوغ خاص خودش را دارد ».

هیچ چیزي را طوطی وار نمی آموزد، بلکه آن ها را از طریق تجربه یاد می گیرد. بنابراین از او انتظار سخنرانی و رفتار دانش مآبانه نداشته باشید، بلکه از او انتظار داشته باشید افکار و اعمالی را که از نهاد و طبیعت او بر می خیزد، صادقانه بیان کند.

امیل از نظر اکثر مشاهده گران، پسري خشن وشاد است، ولی در هماهنگی با طبیعت رشد کرده و « به کمال دوران کودکی نایل آمده است ».
در مرحله سوم، که اواخر کودکی است، قواي شناختی امیل که در حال کامل شدن هستند. او را قادر خواهند ساخت علوم و ریاضیات را بیاموزند، اما وي در این زمینه ها، در حیطه فعالیت هاي ملموس، به طور مؤثري قادر به استدلال است. بنابراین روسو او را تشویق می کند تادرباره مسائل ریاضی که به طور طبیعی از فعالیت هایی نظیر زراعت و نجاري ناشی می شوند، فکر کند. هدف روسو تدریس پاسخ هاي صحیح نیست، بلکه هدف او، کمک به امیل براي یادگیري خود آموز حل مسئله است.
بیایید اجازه دهیم که خود او یاد بگیرد. به او علوم را تدریس نکنیم، بلکه فرصت دهیم خودش آن را کشف کند. هرگاه زور و اجبار را جایگزین استدلال کنید، تفکر کودك متوقف می شود و به اسباب بازي افکار دیگران تبدیل خواهد شد.

مقایسه تعلیم و تربیت روسو با روش هاي مرسوم. به این ترتیب روسو امیل را تشویقمی کند تا در هر مرحله بر اساس برنامه طبیعت، قابلیت هاي خود را به کمال برساند و هرگز چیزي که امیل نمی تواند خودش آن را تشخیص دهد، به او ارائه نمی کند. روش روسو با روش بیشتر معلمان، تفاوت هایی اساسی دارد. بیشتر معلمان حاضر نیستند با کودکان، همچون کودکان رفتار کنند که نیازها و روش هاي یادگیري خاص خود را دارند.
در نتیجه، درس هاي بسیاري را که فراتر از درك کودك است، به او عرضه می کنند. مثلاً آن ها مباحثی از تاریخ، جغرافیا و ریاضی به کودك ارائه می کنند که با تجربه بی واسطه کودك، هیچ رابطه اي ندارد و کودك را داراي ظرفیتی براي تعقل تصور می کنند که او فاقد آن است. وقتی کودك با چنین درس هایی کلنجار می رود، یادگیري را تجربه اي تلخ می یابد. اما این، پایان ماجرا نیست. چون کودکان نمی توانند آنچه را که بزرگسالان می گویند کاملاً درك کنند، مجبور می شوند هر چیزي را چشم بسته بپذیرند و پاسخ ها را تنها به دلیل آنکه بزرگسالی برایشان تبیین کرده است، صحیح تلقی کنند. آن ها چاره اي ندارند جز اینکه از معلمان یا والدینشان بپرسند : « آیا پاسخ من صحیح بود ؟ » ، « آیا این کار درست است ؟ » بنابراین کودکان یاد می گیرند به دیگران متکی باشند و خودشان فکر نکنند.

وقتی از کودکان بخواهند چیزهایی را یاد بگیرند که فراتر از توان آن هاست، تنبل و بی انگیزه می شوند. بنابراین معلمان براي ایجاد انگیزه در کودکان از تهدید، تطمیع، عدم تأیید، تملق و سایر تقویت کننده هاي اجتماعی استفاده می کنند. آن ها سعی می کنند کودکان را براي کسب تأیید بزرگسالان، به یادگیري وادارند. چنین شیوه هایی تنها موجب تقویت وابستگی کودك به تأیید دیگران می شوند.

روسو معتقد بود که در مقابل، روش او « فقط منفی » نخواهد بود. یعنی جسم و حواس امیل را تمرین می دهد، اما ذهن او را تا جایی که ممکن است آزار می گذارد. روسو، امیل را از تمامی عقاید می کند تا زمانی که توانایی او براي استدلال کردن، به حدي رشد کند که بتواند خود درباره آن عقاید، قضاوت کند. امیل در سنین 12 یا 15 سالگی، به قواعد و رسوم جامعه اندکی بی توجه به نظر می رسد.

از جامعه یا اصوا اخلاقی، چیزي نمی داند و هیچ دانش غیر معمولی ندارد که نشان بدهد، اما یاد گرفته است که درباره هر چیزي، بر اساس تجربه خودش قضاوت کند. بنابراین، او قادر به تفکر واقعی است.
جامعه چنان به سرعت تغییر می کند که واقعاً نمی توان پیش بینی کرد چه دانشی براي آینده کودك، مفید خواهد بود. اما مهم تر این است که وسواس ما درباره آینده، بزرگ ترین دام هاست؛ یعنی اینکه با عجله آن چیزي را به کودکانمان بیاموزیم که تصور می کنیم سودمند خواهد بود. در این صورت به کودك درس هایی می دهیم که فراتر از درك اوست و او را وادار می کند که به کمک ما وابسته شود. روسو از ما می خواهد عجله نکنیم و به کودکان فرصت دهیم تا به شیوه هایی که براي آنان طبیعی است, خودشان آنچه را باید، فرا بگیرند.

ارزشیابی
روسو چند اندیشه مهم را به نظریه رشد افزوده است. او نخست، این عقیده را مطرح کرد که رشد بر اساس برنامه زمانی زیستی و به گونه اي درونزاد پیش می رود. شخصیت کودکان را دیگر صرفاً نیروهاي بیرونی از قبیل آموزش بزرگسالان و تقویت هاي اجتماعی، شکل نمی دهند. آن ها عمدتاً با اتکا بر خود و بر اساس طرح طبیعت رشد می کنند و یاد می گیرند. امروزه این طرح را رسش زیستی می نامیم.

دوم اینکه، روسو مطرح کرد که رشد، طی مجموعه مراحلی صورت می گیرد که در جریان آن ها، کودکان جهان را به شیوه هایی متفاوت تجربه می کنند. کودکان با بزرگسالان فرق دارند، نه به این علت که آن ها لوح سفیدي هستند که به تدریج درس هاي بزرگسالان را فرا می گیرند، بلکه به علت اینکه در هر مرحله، الگوهاي فکري و رفتاري کودك، داراي ویژگی هاي خاص خود است.

سوم اینکه، روسو فلسفه جدیدي را درباره تعلیم و تربیت ارائه کرد که امروزه آن را فلسفه « کودك  محوري » می نامیم. او می گفت « همواره بر اساس سن یادگیرنده، با او رفتار کنید » ، و منظورش این بود که باید درس هاي خود را با سن و سال کودك انطباق دهیم.

با چنین روشی کودکان خواهند توانست بر اساس تجربه و قواي شناختی خود درباره مسائل قضاوت کنند.

هر سه اندیشه فوق، بعد ها به اصول محوري بسیاري از نظریه هاي رشد تبدیل شدند.
بسیاري، به ویژه استدلال می کنند کودك، آن اندازه که روسو می گوید، غیر اجتماعی نیستند. مثلاً کردار شناسان جدید بر این موضوع تأکید می کنند که کودکان به شدت به مراقبان خود دلبستگی پیدا می کنند و این دلبستگی ژنتیکی است. و به این دلیل به وجود می آید که نزدیک بودن به والدین، شانس بقاي نوزادان را افزایش می دهد.
او می خواست کودکان خودشان، به دور از تأثیرات مخرب جامعه، فکر کنند و بنابراین اعلام کرد که خواست طبیعت این است که کودکان جدا از اجتماع زندگی کنند، حتی اگر این اجتماع، بیشتر بداند.
او می گفت در این فرایند، بزرگسالان گودکان را برده مقررات اجتماعی می کنند.
با وجود این، امروزه برخی متخصصان رشد، به همان اندازه روسو براي تفکر مستقل اهمیت قائلند، اما معتقدند که کودکان می توانند راه خود را در اجتماع پیدا کنند. آن ها معتقدند که کودکان با اتکاي به خودشان، نظریه هاي اجتماعی و اخلاقی را تقریباً مستقل از آموزش بزرگسالان، براي خود شکل خواهند کرد. از این گذشته، اگر کودکان مدت ها با جدیت به مشکلات اجتماعی فکر کنند، به مراحلی خواهند رسید که از شیوه هاي قراردادي تفکر اجتماعی، فراتر است.