تعریف برخی اصطلاحات روانشناسی بالینی
1 .اختلال روانی (مطابق با IV-DSM)
اختلال روانی (disorder mental) یک سندرم (syndrome) یا الگوي رفتاري یا روانشناختی داراي اهمیت بالینی است که توأم با ناراحتی (مثلاً داشتن یک نشانه دردناك) یا ناتوانی (مثلاً بروز اختلال در یک یا چند کارکرد مهم) و یا افزایش خطر درد، مرگ، رنج، ناتوانی و یا از دست رفتن آزادي است. در ضمن این الگو یا سندرم نباید قابل انتظار و پاسخی فرهنگی به یک واقعهي خاص (مثلاً مرگ یک عزیز) باشد. این الگو یا سندرم با هر علت اولیه اي، باید تظاهر یک بدکار کردي رفتاري، روانشناختی، یا زیست شناختی قلمداد شود. رفتارهاي انحرافی (مثلاً رفتارهاي دینی، سیاسی یا جنسی) و تعارضهاي فرد و جامعه، اختلال روانی محسوب نمیشوند، مگر آن که انحراف یا تعارض مورد نظر نشانه نوعی بدکارکردي در فرد باشد.
سه نکته مهم این تعریف:
1 -سندرم (مجموعهاي از رفتارهاي نابهنجار) باید با ناراحتی، ناتوانی یا افزایش خطر بروز برخی مشکلات توأم باشد.
2 -اختلال روانی موجب بدکارکردي در فرد میشود.
3 -تمام رفتارهاي انحرافی یا تعارضهاي فرد با جامعه، علامت بیماري روانی نیستند.
2. نشانه (sign)
مشاهدات و یافته هاي عینی هستند که توسط روانشناس شناخته می شوند مثل کندي روانی ـ حرکتی.
3. علائم (symptoms)
تجارب ذهنی توصیف شده توسط بیمار هستند مثل خلق افسرده و کاهش نیرو کهغالباً به صورت شکایت عمده مطرح می گردند.
4. نشانگان (سندرم) (syndrome)
گروهی از علائم و نشانه است که با همدیگر یک اختلال قابل تشخیص را به وجود می آورند که می تواند مبهم تر از یک اختلال یا بیماري خاص باشند. اکثر اختلالات روانی در واقع نشانگان هستند؛ مانند اسکیزوفرنی.
5. روانی عضوی
اصطلاح روانی عضوي که در حال حاضر در DSM وجود ندارد. علت این حذف بر این اساس بود که تمام اختلالات روانی ممکن است اساس زیست شناختی یا علت پزشکی داشته باشند. به این ترتیب تشخیص اختلال روانی ـ عضوي امروزه « دلیریوم، دمانس و اختلالات فراموشی و سایر اختلالات شناختی» نامیده می شوند.
6. روانزاد (psychogenic)
این اصطلاح اشاره به این واقعیت داشت که رخدادهاي زندگی و یا مشکلات (مسائل روانشناختی) نقش مهمی در تولید اختلالات روانی دارد که در حال حاضر دیگر استفاده نمی شود و از DSM به منظور تأکید بر جنبه هاي زیست شناختی بیماریهاي روانی حذف شده است.
7. نوروز (روان رنجوري، روان نژندي) (neurosis)
این اصطلاح که در حال حاضر از DSM حذف شده است براي یک اختلال غیر روان پریشانه (غیر پسیکوتیک)، مزمن و عود کننده به کار برده می شود که خصوصیت عمده آن اضطراب است، اضطرابی که یا به صورت مستقیم تجربه شده و متجلی می شود و یا توسط مکانیسم هاي دفاعی تغییر می یابد و به مثابۀ یک علامت، از قبیل وسواس فکري، وسواس عملی و یا بد کارکردي جنسی ظاهر می شود. این اصطلاح دامنۀ وسیعی از اختلالات را شامل می شود. این اصطلاح دقت خود را از دست داده است، به جز اینکه وجود واقعیت آزمایی و سالم بودن ساختار شخصیت را در شخص نشان می دهد.
8. سایکوز (پسیکوز، روان پریشی) (psychosis)
این اصطلاح هنوز در DSM وجود دارد معناي سنتی اصطلاح روان پریشی بر فقدان واقعیت آزمایی و آسیب در کنش شناختی تأکید می کند که با هذیان ها، توهمات، اغتشاش و اختلال حافظه مشخص می شود. در رایج ترین استفاده روانپزشکی از این اصطلاح براي اشاره به آسیب شدید در عملکرد اجتماعی و شخصی که با واپس روي اجتماعی و ناتوانی در انجام وظایف خانگی و شغلی مشخص می شود مترادف است. بر طبق واژه نامه انجمن روان پزشکی آمریکا متعلق به انجمن روانپزشکان آمریکا اصطلاح روان پریش (سایکوتیک) به معناي اختلال آشکار واقعیت سنجی است.
9. تشخیص (diagnosis)
تشخیص در واقع یک نوع طبقهبندي تخصصی است که به متخصصان بهداشت روانی کمک میکند تا اختلالات را از هم متمایز کنند.
10. افتراقی تشخیص (differential diagnosis)
تشخیص افتراقی به معناي تفکیک اختلال مورد نظر از سایر اختلال هایی است که ویژگی هاي ظاهري، علائم و نشانه هايتقریباً مشابهی دارند.
11 .سیر (cycle)
توصیف الگوي بروز اختلال و روند تحول آن است و شامل اطلاعاتی درباره سن خاص شروع، شیوه شروع اختلال (ناگهانی یا تدریجی)، دوره اي یا مداوم بودن اختلال، تک دوره اي یا عود کننده بودن، طول مدت بیماري و نحوه پیشروي یا بهبود آن است.