به دنبال اريکسون، جيمز مارسيا نيز با تعريف و توصيف هويت، نوجواني را به عنوان دوره اي مي داند که در آن نوجوان با يک بحران هويت روبرو مي شود، اين بحران با انتخاب کردن و تصميم گيري در مورد حوزه هاي مختلف زندگي همراه است. "بحران" و "تعهد" دو عنصر و متغير اساسي در مدل حالات هويت مارسيا است.

 مارسيا به توسعه مفهوم هويت يافتگي در برابر آشفتگي نقش پرداخت. مارسيا (به نقل از رولف ماس33، 1975 صص 70 و 69)با استفاده از دو بعد سرمايه گذاري رواني و تجربه بحران هويت به ارائه چهار حالت هويت پرداخت.

جیمز مارسیا ( 1996؛ به نقل از پیری و شهر آرای، 1384) که نگره اریکسون را درباره شکل گیری هویت با استفاده از متغیرهای زیربنایی مکاشفه (ژرف نگری آگاهانه درباره هدف های جایگزین نقش ها و ارزش ها) و پایبندی (توافق در سرمایه گذاری فرد در کار یا عقیده) عملیاتی کرد.

جیمز مارسیا (1987) به نقل از نصرتی ( 1383) مفهوم نظری  اریکسون در مورد هویت را از طریق گسترش پایگاههای هویت به عنوان وسیله ای برای مطالعه تجربی هویت توسعه داد.

وی مصاحبه نیمه ساختار یافته ای که کاوش و تعهد هویت را برای مشخص کردن پایگاه هویت افراد ارزیابی می کرد؛ ترتیب داد

 او هویت را با بکارگیری دو مفهوم شرح داد: کاوش و تعهد. کاوش مربوط به بحران می شود. آن تمایزهای شناختی و رفتاری را نشان می دهد. تعهد، به عبارتی دیگر، یک فرایند تصمیم گیری است (مارسیا، 1966؛ به نقل از چلن و کوشدیل، 2009)

با در نظر گرفتن وجود یا فقدان هریک از این دو معیار، کاوش و تعهد، در دوره­ی شکل گیری هویت فرد می توان پایگاه های هویت فرد را تعیین کرد. مارسیا با ترکیب فقدان یا وجود این معیارها به صورتی که در جدول زیر آمده است، چهار پایگاه هویت موفق، دنباله رو، بحران زده و سردرگم را مشخص نمود (مارسیا، 1989؛ به نقل از رومانو ، 2004).

جدول پایگاههای هویت مارسیا بر اساس دومعیار تعهد و کاوش (به نقل از رومانو، 2004) 

فقدان کاوش

وجود کاوش

شاخص

هویت دنباله رو

هویت موفق

وجود تعهد

هویت سردرگم

هویت بحران زده

فقدان تعهد

با در نظر گرفتن بود و نبود هر یک از این دو بعد (مکاشفه وتعهد)، مارسیا چهار وضعیت هویت را جداسازی کرده است.

الف) هویت سردرگم (هویت آشفته یا هویت مغشوش)

در این وضعیت نوجوان سرگردان است و به عقاید، اصول، یا دیگران پایبند نیست و محدود به بازبینی خود است.

 اين گروه شامل نوجواناني است که هيچ نوع بحراني را سپري نکرده و در عين حال به اهداف خاصي هم احساس تعهد نمي کنند. آنها به ظاهر افرادي "بي خيالند" و تمايل به انتخاب اهداف خاصي ندارند. روي هم رفته، افراد سطحي، ناخرسند و تنها هستند و توان برقراري روابط صميمي و خالص را با اطرافيان خود ندارند. 

ب) هویت زودرس (هویت کلیشه ای یا هویت پیش رس)

نشانه وضعیت زودرسی هویت پرهیز از گزینش خودمختار است. این گروه بدون تجربه بحران نوجوانی، به اهدافی ویژه پایبند شده و در چهارچوب برنامه هایی که دیگران، به ویژه والدینشان، از پیش برای آن ها چیده اند، آن اهداف را پذیرفته اند.

اين گروه بدون داشتن تجربه بحران نوجواني، نسبت به اهداف خاصي احساس تعهد پيدا کرده اند. اکثر آنها در چارچوب برنامه هايي که ديگران، و به ويژه والدين از قبل براي آنان تدارک ديده اند، اهداف خاصي را پذيرفته اند. به عنوان مثال انتخاب رشته تحصيلي، نوع شغل، همسر و حتي سبک زندگي آنان توسط والدين تعيين شده است. اين نوجوانان انعطاف پذيرند، در زندگي احساس رضايت مي کنند، و به شدت به خانواده هاي خود وابسته اند. آنها باورهاي قوي مذهبي دارند، به نظم و قانون اعتقاد راسخ دارند از مراجع قدرت پيروي مي کنند. هرگاه باورها و عقايدشان از طرف ديگران تهديد شود، حالتي جزمي پيدا مي کنند. به عبارتي اين افراد يک مجموعه اعتقادي و يا شغلي را براي خود انتخاب کرده اند بدون اينکه خود در اين انتخاب نقش فعالي داشته باشند. 

ج) هویت دیررس (هویت جستجوگر)

در وضعیت دیررسی هویت، افراد هنوز پایبندهای مهمی ندارند تلاش فعال آن ها برای پدیدآوردن پایبندی و تلاش برای هم آهنگی میان منابع گوناگون است.

 اين افراد در جهت کسب هويت تلاش مي کنند و همواره در حا  لتي دوگانه به سر مي برند، اما هنوز تعهدي کسب نکرده اند. اين افراد به طور فعالانه تلاش مي کنند تا به شناخت عميق تري از خود برسند و هدف اساسي آنها آماده شدن براي تعهد و کسب مسئوليت است. آنها افرادي رقابت طلب، مضطرب، زنده دل، پرحرف و در عين حال دستخوش تعارض هستند، غالبا اين افراد با والد غير همجنس رابطه نزديک تري دارند و مايلند که با ديگران نيز روابط صميمي برقرار کنند، البته در بسياري از آنان اين خواسته تحقق پيدا نمي کند. 

د) هویت کام یاب (هویت کسب شده یا هویت موفق) 

در وضعیت هویت به دست آمده (هویت کام یاب)، شخص اندک اندک اندیشه های خود را یکپارچه می سازد و خویشتنی نو می آفریند. فرد به گونه ای جدی گزینه های متعددی را در نظر می گیرد و با توجه به شرایط خود تصمیم گیری می کند و نسبتأ خودمختار است.

بعضي از نوجوانان بحران هويت را با موفقيت پشت سر گذاشته، و نسبت به اهداف معيني تعهدات لازم پيدا کرده اند. اين نوجوانان به طور فعال وقت زيادي را صرف حل و فصل مسائل مهم زندگي کرده اند. اين گروه، انعطاف پذير هستند و با فکرو درايت عمل مي کنند، اعتماد به نفس بالايي دارند و تحت شرايط فشارزا مقاومت خوبي نشان مي دهند. آنها افرادي نسبتا خودمختارند و در روابط اجتماعي، علاوه بر داشتن اعتمادبه نفس، شوخ طبع بوده و ظرفيت فراواني براي ايجاد روابط صميمي با ديگران دارند

الگوی وضعیت های هویت مارسیا، اساسأ روی وضعیت یا پایگاه یا نتیجه ی فرایند شکل گیری هویت است، بدین معنا که هویت را اساسأ در شرایط پایدار ماندن نتایج جست وجو و ویژگی های ثابت و روشن توصیف می کند (کاته و لوین ، 1998؛ فان هاف ، 1999؛ نقل از سونز، دوریز و گوسنتر ، 2003).

جديدترين مطالعات انجام شده توسط جيمز مارسيا(1989) بيانگر افزايش غم انگيز آشفتگي هويت در ميان دانشجويان شمال آمريکا مي باشد اين افزايش نسبت، در خلال بيست سال گذشته در ميان دانشجويان زن و مرد از 20 درصد به 40 درصد در سال 1984 ميلادي بالغ مي شود.

مارسيا (1989) ضمن بررسي ها و درمان بيماران رواني به اين نکته دست يافت که آشفتگي هويت داراي يک جوهر داده نبوده و بايد مورد تجديدنظر قرار گيرد. وي آشفتگي  هويت را شامل چهار گروه زير مي داند:
1- تجربه خود  و اختلال شخصيت مرزي:  مارسيا ويژگيهاي گروه اول آشفتگي هويت را معادل سندرم سازمان يافتگي شخصيت مرزي که توسط گرنبرگ  (1987) و کوهاتز(1987) مطرح مي شود، مي داند که عبارت است از "تاخير تحولي در شکل گيري خود يکپارچه".
2- آشفتگي بي تفاوتي:  دومين نوع آشفتگي هويت را در کساني مشاهده مي کنيم که عليرغم برخورداري از خزانه مهارت هاي بين فردي، قادر به انتخاب شغل و سرمايه گذاري رواني نسبت به يک چارچوپ ايدئولوژيک نيستند 
3- آشفتگي سازگاري فرهنگي: در چنين حالتي فرد شرايط و توانايي هاي لازم براي کسب موفقيت آميز هويت يافتگي را دارد اما آشفتگي هويتي و نداشتن هويتي مشخصي براي جامعه اي که احساس تعهد، ضد ارزش محسوب مي شود نشانه سازگاري اجتماعي است 
4-  آشفتگي تحولي: چهارمين نوع از آشفتگي هويت را آشفتگي تحولي تشکيل مي دهد. اين گروه از افراد از نظر ساختار شخصيت و نظام ارزشي امکان هويت يابي موفقيت را دارا مي باشند. اما موقتا و عمدا خود را از هويت يابي دورنگه داشته اند. اين افراد نه مانند افراد دچار بحران هويت درگير بحران اند  و نه مانند گروه آشفته بي تفاوت مي باشند. آنها به جاي آنکه اقدام به کسب هويتي نارس کنند ترجيح مي دهند که امکان انتخاب را براي خودشان درآينده حفظ کنند.   به طور خلاصه مي توان اين طور نتيجه گيري کرد که عنوان هويت آشفته يا آشفتگي هويت داراي دامنه نسبتا وسيعي از اختلال شخصيت مرزي تا تاخيرهايي در تحول هويت يابي را که در مسير کسب هويت مي باشند را در بر مي گيرد.