این نظریه که، شخصیت و رفتار انسان نتیجه مجموعه‌ای از صفات مختلف است، از قدیم بوده است، لیکن در زمان معاصر دو گروه بر آن اهمیت قایل شده و آن را توسعه داده‌اند. یک گروه آن‌هایی هستند که با روش و بینش کلینیکی به نظریه‌پردازی درباره صفت پرداخته‌اند و گروه دیگر آن‌هایی که روش‌های آزمایشی و به خصوص آماری، مانند روش تحلیل عوامل (فاکتور آنالیز) را اساس دستیابی به تئوری صفات دانسته‌اند.

نظریه گوردون آلپورت، که یکی از روان‌شناسان قدیمی، پرتجربه و معروف است، به گروه اول تعلق دارد.

شخصیت در نگاه آلپورت

مطالعه آلپورت و هنرى اودبرت در مورد توصيفات زبان انگليسى از شخصيت منجر به ميزانى از پايه ريزى چيزى كه نهايتاً الگوى پنج عاملى شخصيت نام گرفت شد . اين الگو در طى سال هاى دهه ١٩٨٠ و از طريق فعاليت مشترك چند نفر از نظريه پردازان ، از جمله ريموند كتل و جوى گيلفورد ، هانس آيزنك و ال . آر . گلدبرگ ارائه شد . اين مدل پيشنهاد مى كند كه شخصيت انسان شامل ابعادى بنيادى است : برونگرايى ، توافق جويى ، روان رنجور خويى وظيفه شناسى و پذيرا بودن نسبت به تجربه يا خردمندى . ريشه هاى اين مدل مى تواند به آلپورت و اودبرت برسد كه شروع به گزينش كلمات مربوط به شخصيت از فرهنگ لغت بين المللى وبستر كردند . آنها ١٨٠٠٠ كلمه مشخص كردند و به منظور نظم بخشى به اين ليست ، اين كلمات را به چهار طبقه تقسيم كردند : صفات شخصيت ( مانند معاشرتى ، پرخاشگر ) ، حالات موقتى ( مانند خلق و خو ) ، قضاوتهاى ارزشى ( مانند معمولى ، ناشايسته ) و خصوصيات جسمى ( مانند خوش تيپ ) .

آلپورت در اولين كتاب خود با عنوان ” شخصيت : يك تفسير روانشناختى ( ١٩٣٧) ” پنجاه تعريف متفاوت از مفهوم شخصيت را ارائه كرد و نتيجه گرفت آن تعاريف يك موضوع مشترك با عنوان ” يك انسان واقعاً چه چيز است دارند . جايى ديگر او شخصيت را به عنوان ” سازماندهى پويايى درون فرد كه در برگيرنده آن دسته از سيستم هاى روانشناختى است كه خصيصه ها ، رفتار و تفكر او را تعيين مى كنند تعريف مى كند .

تعریف شخصیت

آلپورت، شخصیت را این گونه تعریف می‌کند: «شخصیت، سازمان با تحرک(زنده) دستگاه بدنی و روانی فرد آدمی است که چگونگی سازگاری اختصاصی آن فرد را با محیط تعیین می‌کند.» مقصود آلپورت از "سازمان با تحرک" این است که شخصیت، با این که همه عناصر تشکیل دهنده‌اش با هم ارتباط و پیوستگی و همکاری دارند، پیوسته در رشد و تغییر و تحول است؛ ضمنا فعالیت‌های بدنی و روانی از هم جدا نیستند و هیچ کدام به تنهایی شخصیت را درست نمی‌کنند، بلکه با هم آمیختگی دارند و بر روی هم شخصیت را تشکیل می‌دهند. معنای قسمت آخر تعریف آلپورت این است که، این شخصیت در هر فردی او را به وجهی خاص برای سازگاری با محیط به حرکت درمی‌آورد، یعنی رفتار او را تعیین می‌کند. درباره این یکتایی و بی‌همتایی افراد، یعنی اصل فردیت، آلپورت تاکید فراوان دارد و به همین جهت روان‌شناسی او را "روان‌شناسی فرد" هم خوانده‌اند.

به نظر می‌رسد آلپورت، بیش از آن که به دلیل ارایه نظریه خاص در شخصیت معروف شده باشد، به دلیل موضوعات و اصولی که مطرح کرده، مورد توجه است. او در طول زندگی حرفه‌ای و پربار خود، به جنبه‌های انسانی، سالم و سازمان‌یافته رفتار انسان توجه کرد. این طرز تفکر در مقابل دیدگاهی است که انسان را موجودی زیستی، روان‌رنجور و دارای رفتار ماشینی تلقی می‌کند.

انگیزش

از نظر آلپورت، هسته اصلی هر نظریه شخصیت، برخورد آن با انگیزش است. او برای توضیح انگیزش در بزرگسال بهنجار، مفهوم خودمختاری کارکردی را پیشنهاد کرد، بدین معنا که یک انگیزه از نظر کارکردی به هیچ تجربه دوره کودکی وابسته نیست. انگیزه‌های انسان مستقل از اوضاع و احوال اولیه‌ای است که در آن بروز کرده‌اند. می‌توان این را به درختی قیاس کرد، که از نظر کارکردی دیگر به آن دانه‌ای که از آن روییده است بستگی ندارد. درخت خودمختار می‌شود درست همان‌گونه که نوع انسان بزرگسال چنین است. به نظر آلپورت، انگیزش را نمی‌توان در دوره کودکی ردیابی کرد، بلکه تنها بر حسب رفتار و مقاصد زمان حال شخص می‌توان آن را شناخت.

صفات

به نظر آلپورت، هر کس شامل مجموعه‌ای از رفتارهای خاص خود اوست که او را از دیگران متمایز می‌سازد و به این علت، هیچ دو نفری کاملا شبیه هم نیستند. او برای اثبات و روشن نمودن این فرضیه از مفهوم "صفت" استفاده می‌کند. از نظر او، صفت عبارت است از یک ساختار عصبی – روانی.

به عبارت دیگر، ظرفیت و استعداد بالقوه‌ای است برای پاسخ یکسان دادن به محرک‌های مختلف. به علاوه، معتبرترین واحد ارزیابی روانی برای نشان دادن شخصیت افراد و چگونگی شباهت آن‌ها، همین "عامل صفت" است. در واقع، صفات شامل آن نوع خصوصیات روانی می‌شوند که بسیاری از محرک‌ها و پاسخ‌ها را شبیه هم می‌کنند.

او صفات را پدیده‌هایی نسبتا تعمیم یافته، کلی و پایدار می‌داند که از رابطه مجموعه‌ای از محرک‌های مختلف با پاسخ‌های متعدد به وجود می‌آیند. همچنین از نظر او یک صفت، نشان دهنده رفتارهای ثابت، پایدار و مداوم است. شکل‌گیری و تغییرات این صفات از نظر آلپورت رابطه بسیار نزدیکی با مسایل و عوامل اجتماعی دارد.

آلپورت، شخصیت را سازمانی پویا در درون فرد می داند که از نظام های روانی و جسمانی که ویژگی های رفتار و افکار را تعیین می کند، تشکیل شده است. وی صفات را شیوه های پیوسته و پایدار واکنش به جنبه های محرک محیط می داند. 

خصوصیات صفات

آلپورت، خصوصیات صفات را به شرح زیر توضیح داد:

1-  هر صفت ماهیت و موجودیتی مشخص و واقعی دارد: هر شخص در وجود خود این "گرایش‌های کلی  به فعالیت" را که همان صفات هستند، دارا می‌باشد.

2- صفت نسبت به عادت عمومیت بیشتری دارد: هر صفت در انسان شامل پدیده‌های مختلف می‌شود و نسبت به عادت، خصوصیات پایدارتر، ثابت‌تر و عمومی‌تری دارد.

3- یک صفت، ماهیت پویا دارد و انگیزه ایجاد رفتار است: از نظر آلپورت، صفات حالت مفعول ندارند و منتظر نمی‌مانند تا نیروهای محرکه‌ای آن‌ها را به حرکت درآورند؛ بلکه آن‌ها انسان را بر می‌انگیزند تا به جستجوی محرک‌های محیط برود و خود را نمایان سازد.

4- وجود هر صفت را می‌توان با روش‌های عینی و علمی ثابت کرد.

5- هر صفت به طور نسبی از دیگر صفات مستقل است: شخصیت متشکل از شبکه سنجیده‌ای از صفات است که ضمن تداخل در یکدیگر، به طور نسبی از هم جدا هستند.

6- صفات شخصی الزاما ارتباطی با قضاوت اجتماع راجع به فرد ندارد.

7- هر صفتی را می‌توان در فردی خاص مشاهده کرد و یا توزیع آن را در جماعت‌های انسانی مورد پژوهش قرار داد.

8- اعمال و یا عاداتی که در راستای یک صفت قرار نمی‌گیرند، دلیل بر عدم وجود آن صفت نیستند: آلپورت برای این تضاد صوری، سه علت قایل است: اول این که هر فردی الزاما به یک درجه و اندازه در نشان دادن صفات خود تداوم و یکنواختی ندارد. یک صفت اصلی برای یک فرد ممکن است برای دیگری صفتی فرعی باشد. دوم این که یک فرد ممکن است صفات متضاد داشته باشد. سوم این که گاهی شرایط موقت زندگی، رفتاری ضد صفت اصلی فرد ایجاد می‌کنند.

آلپورت ویژگی های صفات را به شرح زیر بیان می کند:

اول اینکه صفات شخصیت واقعی بوده و در هریک از ما وجود دارند. صفات، ساختارهایی نظری با بر چسب هایی که برای تبیین یا توصیه رفتار ما ساخته شده باشند، نیستند.

دوم اینکه صفات، رفتار را تعیین می کند یا باعث آن می شوند. صفات فقط در پاسخ به محرک های خاصی برانگیخته نمی شوند. آنها ما را برای جستجوی محرک مناسب برانگیخته می کنند و با محیط تعامل می کنند تا تولید رفتار نمایند. به علاوه صفات می توانند به صورت تجربی خود را نشان دهند. با مشاهده رفتار در طول زمان می توان دلیل وجود صفات را در وحدت و ثباتی که پاسخ های یک شخص به محرک یکسان یا مشابه دارد استنباط نمود. ویژگی های دیگر صفات از نظر آلپورت این است که علی رغم این که ویژگی های متفاوتی را نشان می دهند، با یکدیگر رابطه متقابل داشته و ممکن است با یکدیگر همپوشی داشته باشند. مثلاًپرخاشگری و خصومت از یکدیگر مجزا هستند ولی صفات مربوط به هم می باشند و غالباً مشاهده شده که به طور نرمال در رفتار یک شخص اتفاق می افتد. به علاوه صفات بر حسب موقعیت فرق می کنند. مثلاً شخصی امکان دارد صفت تمیزی را در یک موقعیت و بی نظمی را در موقعیتی دیگر نشان دهد (شولتز وشولتز، ۱۳۸۸).

انواع صفات

آلپورت ابتدا دو طبقه از صفات را پیشنهاد کرد. صفات فردی و صفات مشترک. صفات فردی منحصر به یک شخص است و منش وی را توصیف می کند. صفات مشترک بین چند فرد تقسیم شده است، نظیر اعضای یک فرهنگ. صفات مشترک احتمال دارد با تغییر استانداردها و ارزش های جامعه در طول زمان تغییر یابد. آلپورت به خاطر ابهامی که می تواند از نامیدن این دو پدیده به عنوان صفات ناشی شوند، واژگان خود را تغییر داد. وی صفات مشترک را «صفات» و صفات فردی را «صفات شخصی» خواند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

صفات فردی یا گرایش های شخصی همگی از شدت و اهمیت یکسانی برخوردار نیستند.

از نظر آلپورت صفات آدمی سه دسته‌اند: صفات اصلی، مرکزی و فرعی.

صفات اصلی : ریشه‌دار و عمیق‌اند، بسیاری از فعالیت‌های آدمی مستقیم یا غیر مستقیم ناشی از  این نوع صفات هستند. آدمی به وسیله آن‌ها شناخته می‌شود.

صفات اصلی بسیار فراگیر و با نفوذ است و تقریباً با تمام جنبه های زندگی تماس دارد و بر رفتار فرد مسلط است مثل  سادیسم و میهن پرستی کورکورانه (پروین، ۱۳۸۹). آلپورت به صفات اصلی «آمادگی های بنیادی» می گوید. این آمادگی ها به قدری واضح هستند که نمی توان آن را پنهان کرد (شیرافکن، ۱۳۹۱).

صفات مرکزی : حکم سنگ‌بنای شخصیت را دارند و وسیله معرفی آدمی هستند.

خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل می دهند. این صفات مرکزی، هرچند به نفوذ و اقتدار صفات اصلی نیستند، اما خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف فرد دیگر به کار آیند (راس، ۱۳۸۶). هرکس دارای تعداد کمی صفات مرکزی می باشد، پنج تا ده مضمون که رفتار او را توصیف می کند، مانند پرخاشگری، خوددلسوزی و بدگمانی. این ها ویژگی هایی است که در هنگام بحث کردن درباره یک شخص آشنا ذکر می شود (پروین، ۱۳۸۹). در واقع صفات مرکزی، صفاتی هستند که فرد اغلب آنها را نمایان می سازد و اطرافیان او به راحتی می توانند آن را در وی تشخیص دهند (شیرافکن، ۱۳۹۱).

صفات فرعی ( صفات ثانویه ) : صفاتی که خود شخص ممکن است به وجود آن‌ها آگاهی داشته باشد، ولی آن‌ها به صراحت معلوم دیگران نیستند، و برای اطلاع از آن‌ها باید شخص مورد نظر به دقت مورد رسیدگی قرارر گیرد. 

صفاتی که گاهی به نگرش های یا اولویت ها مربوطند و غالباً تنها در وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می شوند (راس، ۱۳۸۶). این صفات، کم نفوذترین صفات فردی هستند که به صورت آشکار و پیوسته از صفات اصلی و مرکزی ظاهر می شوند و آن چنان به ندرت و یا ضعیف آشکار می شوند که فقط یک دوست نزدیک می تواند متوجه شود، مثل ترجیح دادن نوع خاصی از موسیقی یا غذا (پروین، ۱۳۸۹).

معیارهای شخصیت بالغ

آلپورت پس از شناخت تفاوت‌های روان‌نژندها و سالم‌ها بررسی افراد بالغ را برگزید. از این‌رو می‌توان قاطعانه گفت که نظام آلپورت کاملا متوجه سلامت انسان است.

هفت معیار بلوغ، دیدگاه‌های آلپورت را درباره ویژگی‌های خاص شخصیت سالم نمایان می‌سازد.

1- گسترش مفهوم خود: هنگامی که انسان بالغ پخته می‌شود، توجهش به بیرون از خود معطوف می‌گردد. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود(از قبیل شغل) به تنهایی کافی نیست،، انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد. آدمی باید خود را با فعالیت گسترش دهد. هر چه شخص با فعالیت‌ها، مردم و اندیشه‌های متنوع‌تری در ارتباط باشد، سلامت روان بیشتری می‌یابد. خود در این فعالیت‌های پرمعنا سرمایه‌گذاری می‌شود و این فعالیت‌ها دامنه‌های گسترده حس خود می‌شوند.

2- ارتباط صمیمانه خود با دیگران: آلپورت میان دو گونه ارتباط صمیمانه با مردم فرق گذاشته است. این دو، توانایی صمیمی بودن و توانایی دلسوز بودن است. شخصی که از نظر روانی سالم است،، می‌تواند به همه نزدیکانش صمیمیت نشان دهد. این توانایی، حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است. در این حال، شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش می‌دهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه می‌کند. دلسوزی، دومین نوع ارتباط صمیمانه، لازمه‌اش درک وضعیت واقعی بشر و احساس همبستگی با همه مردم است.

3- امنیت عاطفی: شخصیت‌های سالم می‌توانند همه جنبه‌های هستی خود، از جمله نقاط ضعف و کاستی‌های خود را بپذیرند، بدون آن که فعل‌پذیرانه تن به آن‌ها دهند. شخصیت‌های بالغ بی آن ‌کهه زندانی هیجان‌ها و عواطف خویش باشند یا آن‌ها را پنهان کنند، می‌توانند عواطف بشری را بپذیرند. آلپورت، خصیصه دیگر امنیت عاطفی را مدارا با ناکامی خوانده است. این خصیصه نمایان‌گر واکنش شخص در برابر فشارهایی است که بر خواسته‌هایش وارد می‌آید و سدهایی که در برابر آرزوهایش ایجاد می‌شود.

4- ادراک واقع‌بینانه: اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربه‌های شخصی، همه مردمان و تمامی  موقعیت‌ها را نیک یا بد نمی‌پندارند و واقعیت را همان‌گونه که هست، می‌پذیرند.

5- مهارت و وظایف: آلپورت بر اهمیت کار و غرق شدن در آن تاکید فراوان داشته است. ضمن داشتن مهارت مورد نیاز و مناسب، باید این مهارت‌ها را به شیوه‌ای صمیمانه و مشتاقانه به کار برد و از خود ازز هر جهت مایه گذاشت.

6- عینیت بخشیدن به خود: شناخت کافی از خود، مستلزم بصیرت داشتن است به آن چه شخص می‌پندارد هست و آن‌چه واقعا هست. هر چه این دو تصور به هم نزدیک‌تر باشند، فرد بالغ‌تر است.. شخص سالم برای این که بتواند تصویری عینی از خود داشته باشد، به عقاید دیگران راجع به خودش با گشاده‌رویی می‌نگرد.

7- فلسفه یگانه‌ساز زندگی: آلپورت، انگیزش یگانه‌ساز را جهت‌داشتن خوانده است. جهت‌داشتن،  همه جنبه‌های زندگی شخص را به سوی هدف‌ها هدایت می‌کند و به او دلیلی برای زیستن می‌دهد.

وجدان اخلاقی نیز به فلسفه یگانه‌ساز زندگی کمک می‌کند.

خود یا نفس از نظر آلپورت

از نظر آلپورت هسته وحدت بخش شخصيت ، خود يا نفس است كه تلاش مى كند تواناييهاى بالقوه فرد و اهداف زندگى را بشناسد . آلپورت معتقد است انگيزه هاى شخص بيشتر تحت تأثير عوامل اجتماعى ( مانند گروه ها و افراد ديگر ) است تا عوامل فيزيولوژيكى ( مانند مزاج و خلق و خو ) . او خود يا نفس را كه هسته نظريه شخصيت او بود يك معماى خيره كننده مى دانست ، اما همچنان با سرسختى شروع به تعريف آن كرد . او به هفت جنبه ذهنى نفس اشاره كرد كه عبارتند از : حس خود بدنى ، هويت خود ، عزت نفس ، خود پنداره . گسترش خود ، و خود به عنوان حريفى عاقل و تلاش شخصى . آلپورت معتقد شد باورهاى اساسى شخص درباره اينكه چه چيز در زندگى ارزش واقعى دارد و چه چيز ندارد اساس ارزشهاى او را تشكيل مى دهند . اين مسئله منجر به ارائه يك آزمون رايج در شخصيت به نام مطالعه ارزشها شد .

مهمترین اثر آلپورت

نافذترين كار آلپورت ، كتاب ” شخصيت : يك تفسير روانشناختى ( ١٩٣٧ ) ” ، نظرات آلپورت از آنچه كه او مهمترين ثمره هاى پژوهش روانشناختى مى ناميد را عرضه كرد . اين كتاب به واسطه تلاشش براى ارائه نظريه اى كه نتايج اين پژوهش را شامل مى شد متمايز مى شد . اين مسئله يكبار ديگر در فرم اصلاح شده كتاب ” الگو و رشد در شخصيت ( ١٩٦١ ) كه در آنجا آلپورت يك نگرانى غير جزمى ولى قاطع درباره پيگيرى ظرافت هاى شخصيت انسان را ابراز كرد ، تكرار شد . هر چند كه متون تاريخى ، آلپورت را پيشكسوت مطالعه شخصيت در امريكا مى دانند ، اما نظريه شخصيت او فقط ميزان متوسطى از علاقه تحقيقى را به خود جلب كرده است .