ترس از وقوع جرم در زنان
پژوهش هاي مختلف نشان داده است كه احتمال نرخ بزه ديدگي مردان به مراتب بـالاتر از زنـان اسـت، حـال آنكـه زنان سه برابربيش از مردان از جرم مي ترسـند (2, 2003 Scott in, Stanko ). تـرس زنـان از جـرم و قربـاني شـدن، مسـئله ايست كه مورد توجه جرمشناسان و جامعه شناسان، در جوامع مختلف قرار گرفته است.همان گونه كه كجـروي و جـرائم مي توانند باعث تخريب اجتماع و به وجود آمدن اثرات جبران ناپذير آشكار و پنهـان گسـتردهاي نظيـر كـاهش احسـاس امنيت، گسترش بي اعتمادي و كاهش مشاركت اجتماعي شوند (20, 2004 Rogerson and Christman ) ترس از جـرم نيـز مي تواند به همان اندازه مسئله ساز شود.
پين ، ترس از جرم را دامنه وسيعي از احساسات و پاسخ گويي هاي عملي و عاطفي افراد جامعه، نسبت به بي نظمـي ها و جرايم اعمال شده در آن تعريف مي كند و بيان مـي دارد كـه تـرس از جـرم مسـئله اي انفـرادي و فـردي نيسـت كـه ويژگي بعضي از افراد باشد، بدان معنا كه بعضي افراد داراي آن و بعضي فاقد آن باشـند، بلكـه بيشـتر انتقـالي و مـوقعيتي است. به عبارت ديگر همه ما در دوران زندگي خـود، تحـت تـأثير تجربيـات و مناسـبات اجتمـاعي در سـايه اي از تـرس حرکت می کنیم ( Pain 2000, 366 ).
اگرچه مسئله ترس از جرم در زنان مسئله مهمي است و ارتباط مستقيمي با بحث امنيت اجتماعي دارد، امـا متاسـفانه در كشور ما كمتربه آن توجه شده و علل و عواملي كه ميتواند در ترس از جرم ، تاثير گذار باشد، چندان مـورد توجـه، شناسايي و ارزيابي قرار نگرفته است. بر اين اساس به عنوان پيشينه تحقيقات داخلي فقط مي توان بـه تحقيقـي بـا موضـوع « زنان و ترس از جرم در فضاهاي شهر »، اشاره نمود كه توسط فردين عليخواه و مريم نجيبي ربيعي و به سفارش دفترامور زنان وزارت كشور در سال1384 ،انجام شده است. اين پژوهش براسـاس روش كيفـي و كمـي صـورت پذ يرفتـه، بـدين ترتيب كه در مناطق مختلف شهرتهران با عده اي از زنان جلسات متمركز گروهي تشكيل شـده و همچنـين در بـين زنـان ساكن در مناطق بيست و دوگانه شهر تهران نيز800 پرسشنامه تهيه و تنظيم شده است. تفـاوت ايـن پـژوهش بـا پـژوهش حاضر، استفاده از روش كيفي، مطالعه موردي و انجام مصاحبه هاي عميق كيفي با زنان است، كه ايـن روش در شناسـايي هر چه بيشتر و عميق تر مشكلات زنان در ارتباط با مسئله ترس آنها از جرم و قرباني جرايم اجتماعي شدن، مثمرثمـر مـي باشد.
اين مقاله يافته ها و اطلاعات چند جانبهاي از علل و عوامل مؤثر بر تـرس از جـرم را مـورد بررسـي قـرار داده، كـه حضور فارغ از ترس زنان در سطح جامعه را به چالش كشانده است، عواملي نظير سالخوردگي، احساس آسـيب پـذيري، بيماري، معلوليت، مهاجرت، بارداري، مادري و ... در كنار طردهاي مضاعف ناشي از جنسيت، عدم ادغام اجتماعي زنان و درك آنان از مناسبات قدرت جنسيتي كه دائماً در حيطه ها و روابط فضايي- اجتماعي توليد و بازتوليد مي شـود، شـيوه متفاوتي از حضور در فضاي شهري را براي زنان، نسبت به مردان به وجود آورده است.
پیشینه ترس از جرم
بعد از سالهاي 1960 با گسترش رويكرد انتقادي و افزايش فعاليتهاي زنان و رونق جامعه شناسـي فمنيسـتي، انجـام پژوهشهايي با موضوع قرباني شناسي و ترس از جرم، كم كم در بعضي از جوامع غربي رونق گرفت. بيشتر پژوهشهـاي اوليه در اين حوزه با ارجاع به تأثير محيط فيزيكي و اثر فضايي شهر، در گسترش جرم و تـرس از جـرم صـورت پذيرفتـه است. اين رويكرد كه متاثر از نظريات جامعه شناسان نسل اول مكتب شيكاگو مي باشد، معتقد است كه بـا برنامـهريـزي و دخالت در طراحي فضاها مي توان ترس از جرم را به ميزان قابل توجهي كـاهش داد ( صـادقي 1386 ). البتـه ايـن رويكـرد كمتربه اين مسئله توجه ميكند كه زنان چگونه ترس از جرم را تجربه كرده و آن را براي خود معنا مي كنند.
در اوايل دهه 1980 رويكردهاي تبييني ترس از جرم به مسئله فرودستي موقعيتهاي سياسي، اجتماعي و اقتصـادي زنان، به ويژه زنان گروههاي اقليت و افراد مسن، توجـه نشـان داد. بخشـي از ايـن مباحـث بـه مسـائلي نظيـر تبعـيض هـا و تعصبات جنسيتي عليه زنان تاكيد نموده و اين مسئله كه تفاوتهاي اجتماعي سهم مهمي در تجربه ترس از جرم و شـكل گيري آن در زنان دارد، پرداخته است. افرادي چون والنتين (1989) ، كاسكلا (1997, 1999) و پين (1997, 2000) رابطـه ميان ساخت اجتماعي، هويت جنسي، مناسبات مبتني بر قدرت و ترس از جرم را مطرح ميكنند. مطـابق بـا نظريـات ايـن عده ترس در مناسباتي از قدرت در سطحي وسيعتر و پيچيدهتر قابل تجزيه و تحليـل اسـت و بـه واسـطه همـين مناسـبات قدرتي است كه عده اي، عدهاي ديگر را به شيوه هاي مختلف بـه تسـلط خـود در مـي آورنـد. بـا توجـه بـه ديـدگاه هـاي مختلف، ميتوان آنها را در دو دسته رويكردهاي محيطي و غير محيطي دسته بندي نمود.
نظريات محيطی ـ فضايی
در مطالعاتي كه در اوايل دهه 1970 توسط اسكار نيومن انجام شد، به برخي عوامل فيزيكي كه در ايجـاد تـرس از محيط، و يا وقوع جرم ارتباط نزديك دارد، اشاره شده اسـت. تئـوري « فضـاي قابـل دفـاع » عـواملي چـون ايجـاد قلمـرو مناسب، احساس تعلق به فضا، امكان وجود نظارت طبيعي از داخل ساختمان به فضاي خارجي (ارتبـاط بصـري) و بهبـود شرايط فيزيكي محل سكونت را راه حل مقابله با ترس مي داند ( 1973 Newman ).
ازديگر نظريات مطرح شده كه ميتوان براي تبيين ترس از جرم استفاده نمود، نظريه مايك ديـويس (1998) اسـت كه به تبعيت از مدل دواير هممركز برگس آن را «بوم شناسي ترس» مينامد. نظريات مبتني بر بوم شناسي به تأثير سـاختار فيريكي محيط، بر ترس از جرم مي پردازد. تصور مايك ديويس از بوم شناسي ترس بيانگر اين است كه چگونه ادراكـات ناشي از جرم، كنش متقابل اجتماعي و رفتار در شهر را تحـت تـأثير قـرار مـي دهـد و شـكل جديـد شـهري را مـي سـازد ( Bounds 2003 ).
براين اساس بسياري از صاحبنظران براين عقيده اند كه با دستكاري فضاها و تلطيف آن ميتـوان احسـاس امنيـت را در زنان زيادكرد. اما پژوهش هايي كه پين و والنتين انجام دادند، نشان مي دهد مكان به تنهايي عامـل تـرس از جـرم در ميان زنان نيست. زنان نشان داده اند كه در محيط هاي يكسان به يك ميزان واكنش نشان نميدهند. به اين معنـا كـه برخـي از زنان از فضاهاي خلوت و برخي از فضاهاي شلوغ مي ترسند. خود فضا عامل ترس از جرم و عدم ايمنـي نيسـت. نظريـه پردازان كنترل اجتماعي به اين نتيجه رسيده اند كه دستكاري محيط اگرچه نرخ جرم را كاهش مي دهد، اما الزاماً منجربه كاهش ترس از جرم نمي گردد.
رويكرد غير محيطی نسبت به ترس از جرم
رويكردهاي غيرمحيطي به عواملي غير از محيط فيزيكي و طراحي شهري بـراي كـاهش جـرم و در نتيجـه تـرس از جرم اشاره دارد. از جمله اين رويكردها مي توان به موارد زيراشاره كرد:
1- رويكردهاي فمنيستي و ترس از جرم
در نظريات فمنيستي دو رويكرد مهم قابل شناسايي مي باشد كه عمدتاَ ريشه در سنت انتقادي علوم اجتماعي دارد و ترس را در مناسبات سياسي، اجتماعي و قدرت جستجو مي كند. در اين رويكرد تمركزاصلي بر منزلـت اجتمـاعي زنـان است و اين اعتقاد وجود دارد كه به حاشيه راندن زنان يا كنار گذاشتن آنها و همچنين فرودسـتي آنـان بـراحسـاس عـدم امنيت شان مي افزايد. فرودستي زنان نسبت به مردان به صورت هاي مختلف جلوه مي كند. از جمله:
١. فرودستي منزلتي و اجتماعي زنان، به سبب نقش و جايگاهي كه نسبت بـه مـردان دارنـد. يكـي از عوامـل مهمـي كـه فرودستي زنان را در جوامع امروزي تبيين ميكند، نحوه جامعه پذيري و اعمال روشهاي متفاوت و متضاد تربيتـي در هويت بخشي پسران و دختران مي باشد كه عمدتاَ بر سلطه ي مذكر تاكيد دارد و زنان را به عنوان « ديگران غير مهم » و بعضاَ نامرئي، به حاشيه روابط اجتماعي و سـاختارها مـي كشـاند. همـانگونـه كـه گيـدنز نيـز مـي گويـد، انتظـارات و الگوهايي كه روابط جنسيتي از طريق آنها نمود مي يابد، در متن اجتماعي و توسط نهادهاي اجتماعي خلق مـي گـردد و بعد به افراد منتقل مي شود. در واقع به واسطه فرايند جامعه پذيري است كه جنسيت بـه لحـاظ اجتمـاعي شـكل مـي گيرد و زنانگي مردانگي نمود مي يابد ( 341-332, 2001 Giddens ) و به قول سـيمون دوبـووار زن، زن بـدنيا نمـي آيـد، بلكه زن مي شود. منظور دوبووار از اين سخن اشاره به نوع جامعه پذيري است كه بـه برتـري مردانـه و فروتـري زنانـه تاكيد دارد ( دوبووار، در صنعوي1382 ).
٢. فرودستي زنان به سبب استفاده از فرصت ها و امكانات عمومي شهر. موضوعي كه برخي نويسندگان فمينيست بـه آن اشاره مي كنند، اين است كه به لحاظ تاريخي، شهرها را مـردان سـاخته و اداره كـرده انـد و در فراينـد برنامـه ريـزي و سازماندهي فضاي شهري هم، نظير ساير حوزه هاي زندگي، زنان در حاشيه قرار داشته انـد و چهـره شـهرها بـه شـدت مردانه است. به اين معنا كه امكانات كمتري براي حضور در شهر در اختيار زنان قرار مي گيرد. براي مثال ميتوان بـه مشكلات مربوط به حمل و نقل شهري و عدم وجود امكانات براي زنـاني كـه در هنگـام حضـور در شـهر بچـه هـاي خردسال را همراه خود دارند، اشاره نمود.
2- عدم ادغام اجتماعی
عدم ادغام اجتماعي، بنا بر تعريف گيدنز، شرايطي است كه جامعه بر اثر مجموعه اي از محروميت هـا و ناكـامي هـا، براي فرد يا گروه هاي خاصي در جامعه فراهم مي كند، به طوري كه مانع فعاليت هاي اجتماعي، اقتصـادي و سياسـي آنهـا مي شود ( Giddens 2001, 699 ).
عدم ادغام اجتماعي يك فرايند پيچيده و چند بعـدي اسـت كـه بـا نبـود و يـا كمبـود قـوانين حمـايتي، خـدمات و ارتباطات، شركت در فعاليت هاي اقتصادي، مشاركت هاي مدني، فعاليت هاي فرهنگي، سياسـي و اجتمـاعي همـراه مـي باشد. مفهوم عدم ادغام اجتماعي و حاشيه اي بودن زنان بر هويت اجتماعي آنهـا تـأثير بـه سـزايي دارد، هرچنـد كـه ايـن مفهوم منكر اثر ساخت محيط بر ترس زنان نبوده، اما ترس زنان را بيشتر متاثر از مناسبات جنسيتي، نظير حاشيه اي بودن و فرودستي منزلتي آنها در فضاهاي اجتماعي تعريف مي نمايد.
3- بازتاب رسانه اي جرم
رسانه هاي گروهي مي توانند رويدادها و وقايعي را مهم تعريف نموده و افكار عمومي را متوجـه آن نماينـد و يـا بـر عكس موضوعات مهم را فاقد ارزش و اعتبار نشان دهند. البته ميزان اثر بخشي رسانه بر مخاطب بـه عـواملي چـون؛ سـن، جنس، وضعيت اجتماعي و اقتصادي افراد بستگي دارد. رسانه هاي گروهي با انعكـاس اخبـار مربـوط بـه جـرايم، نگـرش خاصي را به مردم القاء كرده و چگونگي قضاوت و داوري آنان را دربارهي جرم و عدالت كيفـري سـازمان مـي بخشـند. آنان با انتخاب موضوع و چگونگي انتقال اين اطلاعات به مردم، نقش مؤثري در تعيين محدوده ي رفتارهاي مجاز دارنـد.
بدين ترتيب رسانه ها از يك سو ميتوانند موجب تشـديد احسـاس نـاامني، تـرويج بزهكـاري و تشـويق افـراد مسـتعد بـه ارتكاب جرم گردند و از سوي ديگر با ايفاي نقش اطلاع رساني مسئولانه و ترويج الگوهاي زندگي سـالم مـيتواننـد در كاهش وقوع جرم و تامين احساس امنيت و كاهش ترس از جرم، مؤثر باشند ( فرجيها 1385 ،58 ).
4- ديدگاه تجربه بزه ديدگي
بر اساس اين ديدگاه بين تجربه بزه ديدگي و ترس از جرم ارتباط مستقيمي وجود دارد. در اين رويكرد صـرف بـزه ديدگي فرد ملاك اصلي ترس نيست، بلكه آگـاهي مسـتمر از حـوادث جرمـي و ارتبـاط بـا قربانيـان جـرا يم و همچنـين مشابهت هاي جنسي، سني، موقعيتي با فرد قرباني و قرارگرفتن در شرايط مشابه قربانيان جرايم، در افزايش تـرس از جـرم مؤثر مي باشد. بنابر پژوهشهاي انجام شده، زنان 35 سال يا بالاتركه تجربه بزهديدگي نداشته اند به ترتيب 54 درصد و 64 درصد احساس ناامني و ترس از جرم دارند و در صورتي كه يكبار تجربه بزه ديدگي داشته باشند، در همان ترتيب سـني، اين عدد به 63 درصد و 77 درصد مي رسد ( معتمدي 1380 ،76 ).
اين يافته حاوي يكنوع پارادوكس است، به اين صورت كه احتمال قرباني شدن براي مردان جوان طبقه كـارگر كـه سبك زندگي پرخطري را دنبال مي كنند به مراتب بيشتر است و حال آن كـه آنهـا بـه مراتـب كمتـر از جـرم مـي ترسـند ( Zedner 2003 ).
5- رويكرد آسيب پذيري
مطابق اين رويكرد، آسيب پذيري جنسي و جنسيتي در بردارنده ميزان آسيب پذيري فيزيولوژيكي و اجتمـاعي زنـان نسبت به مردان است كه به عنوان علت ترس زنان از جرم شناخته شده است. بر اين اساس هر چـه افـراد توانـايي كمتـري براي محافظت و كنترل خود داشته باشند بيشتر از جرم در هراسند. در اين رويكرد افزايش سـن عـاملي مهـم در افـزايش ترس به شمار مي رود. چرا كه سالخوردگان توانايي كمتري براي حفاظت از خود دارند. در اين رويكرد توانـايي مـالي و تحصيلات موجب كاهش ترس مي شوند. چرا كه افـراد متمـول و تحصـيل كـرده راه هـاي بهتـر و مناسـب تـري را بـراي محافظت از خود بر مي گزينند و بدين جهت نيز از ميزان ترس آنها كاسته خواهد شد. همچنـين انـزواي اجتمـاعي نيـز در افزايش ترس از جرم نقش مؤثري دارد ( 140, 1987 Skogan ).
حيطه هاي فضايي ـ اجتماعي و ترس از جرم
آشكارترين جنبه ترس زنان از جرم، در قالب ترس ها و اجتنابات فضايي _ اجتمـاعي نمـود مـي يابـد. زنـان معمـولاً براي كاهش ترس و رهايي از موقعيت هاي هراس آور سعي مي كنند تا مكانها و زمانهاي انتخاب شـده و امنـي را بـراي حضور در فضاهاي شهري برگزينند. بر اين اساس دو موقعيت مكاني و زماني، ملاك انتخاب زنان براي تـردد در فضـاي شهري است كه در افزايش و يا كاهش ترس زنان از جرم مؤثراست .
بسياري از زنان به اين مسئله اذعان می کنند كه ساعات مختلـف روز در تصـميم گيـري هـاي روزمـره آنان براي حضور در فضاي شهري نقش كليدي داشته و تعيين كننده حضور و يا عدم حضور آنان در سطح شهر مي باشد. بدين جهت بيش از 80 درصد زنان ترجيح ميدهند كه بعد از ساعت 9 شب از منزل خارج نشوند و يا در صورت خروج همراه مردي از نزديكان خويش باشند.
گاهي احساس امنيت در زنان در مكانهايي كه زنان در آن حضور دارند بيش از سـاير نقـاط اسـت و بـرعكس از مكانهايي كه جمعيت انبوه مردان در آن است اجتنـاب مـي كننـد.
تأثير تجربه ي بزه ديدگي وخشونت درترس
به نظر مي رسد تجربه ي زنان از خشونت با افزايش ترس آنها از جرم در ارتباط باشد. اگرچـه عمـده خشـونت عليـه زنان در حوزه خصوصي رخ مي دهد، اما زنان بيشتر خودشان را از طرف مردان غريبه و در حـوزه عمـومي مـورد تهديـد مي دانند ( 1997 Valentine; 1997 Pain ).
تعرض و آزار جنسي
تجربه هاي خشونت و آزار جنسي مي تواند موجب وحشت زنان گـردد و شـيوه زندگي آنها را متأثر سازد. زناني كه خشونت را در خيابان تجربه كـرده باشـند، بيشـتر از زمـان پـيش از حمله احساس ترس دارند. پيامدهاي اين امراغلب فضايي است. براين اساس در حدود 76 درصد زنـان تجربه يكي از انواع آزارهاي خياباني، نظير متلك و يا دست درازي مردان، مزاحمت هاي رانندگان، نگاه هاي ناشايست و غيره را داشته اند. براي برخي زنها ترس در ارتباط با يك مكان افزايش مي يابد، بدين معنا كه ترس از مكانهاي خاصـي وجود دارد كه حادثهاي را به ياد آنها مي آورد .
زنان آزارهاي جنسي را زننده و توهين آميز، برآشوبنده و هـراسانگيـز مـيداننـد. واكـنش زنـان بـه آزار در فضـاي عمومي از سكوت و چشم به سوي ديگر برگرداندن تا خشم آشكار و مقاومت تغيير مي كند. پيش بيني اين مطلب كه چه نوع واكنشي بهترين نوع واكنش است، به نظر مي رسد تابعي از موقعيتهايي است كه زنان در آن قرار مي گيرنـد ( Pain ، 1997, 215-219 ).
در حدود 60 درصد زنان ترجيح مي دهند كه با اين مسئله به شـيوه سـكوت و ناديـده انگاشـتن فـرد مزاحم برخورد كنند. اما بعضي زنان عكس العمل كاملاً متفاوتي دارند و از اين آزار و اذيت ها و متلـك هـاي خيابـاني بـه سادگي چشم پوشي نكرده و معمولاً با اين قبيل مردان به نزاع مي پردازند .
ممكن است طبيعي به نظربرسد كه تجربه خشونت، ترس از خشونت به بار بياورد، اما مهم است يادآوري كنيم كـه تعرض و آزار جنسي نيز تأثير مشابهي دارد. حتي تهاجم هاي جزيي مي تواند با يـادآوري آسـيب پـذيري و امكـان قربـاني شدن همراه باشد (Stanko, in Scott 1990, 104) .
ترس از تجاوز ، ريشه ترس زنان
يكي از مهمترين جرائمي كه زنان از آن ميترسيدند، تجاوز به عنف و آزارهاي جنسي ميباشد. ترس از تجاوز در ميان زنان در اقشار مختلف جامعه، با تحصيلات متفاوت، متاهل و يا مجرد و با شرايط متفاوت به صورت مشترك وجـود دارد. بيش از 90 درصد زنان فارغ از موقعيت و پايگـاه اجتمـاعي كـه از آن برخـوردار بودنـد، نسـبت بـه تجاوز به عنف و آزارهاي جنسي ابراز ترس مي نمایند . بسياري از اين زنان با توجه به عواقبي كه ايـن مسـئله بـر زنـدگي خانوادگي و اجتماعي شان دارد و همچنين نگاهي كه جامعه و اعضاي آن به زن تجاوز ديده دارنـد، بيشـتر از ايـن مسـئله مي ترسيدند. در حدود 70 درصد از زنان چنین مطالبی را تصدیق می کنند .
تـرس زنان از تجاوز جنسي و يا آزارهاي جنسي، را مي توان در دو دسته عمده تقسيم بندي نمود:
1. ترس از مورد سرزنش واقع شدن
در هر صورت انگ كجرو خوردن پيامدهايي براي مشاركت اجتماعي و خودانگـاره افـراد دارد. مهـمتـرين پيامـد، وقوع تغيير شديد در هويت عمومي افراد است. انگ خوردن فـرد را در جايگـاهي جديـد قـرار مـي دهـد و او را طـوري معرفي مي كند كه انگار فرد ديگري است و با آنچه بوده فرق كرده است ( رابينگتن و واينبرگ ، در سروستاني1383 ).
٢. ترس از هم گسيختگي خانوادگي
اين مسئله نيز دقيقاً در سايه مسئله اول و نگاه بدبينانه خانواده و اعضـاي جامعـه بـه زن تجـاوز ديـده اسـت . تـرس از گسست خانوادگي و طرد زن توسط مرد در صورت وقوع تجاوز جنسي چنان بر زنـدگي خـانوادگي زنـان سـايه افكنـده كه باعث مي شود كه در مجموع بيش از هرامر ديگري از تجاوز جنسي هراس داشته باشند .
عدم پذيرش زن تجاوز ديده به عنوان قرباني و عدم حمايت هاي قانوني، خانوادگي، اجتماعي و قضايي در افـزايش ترس زنان مؤثر است. به همين علت در حدود 86 درصد از زنـان اذعـان داشـتند كـه از حضـور درشب، سوارشـدن بـر اتومبيل هاي شخصي مسافربرو حضور در مكانهاي ناشناخته پرهيز مي كنند. شنيدن اخبار مربـوط بـه تجـاوز در افـزايش ترس زنان مؤثر است. هرچند كه اين ترس ممكن است با تعداد قربانيان تجـاوز و فراوانـي ايـن مسـئله در جامعـه ارتبـاط چنداني نداشته باشد. در رابطه با تجاوز به عنف در كشور آمار دقيقي وجود ندارد. از طرفي اين احتمال قوي وجـود دارد كه بسياري از موارد گزارش نگردد. دلايل متعددي وجود دارد كه موجب مي گردد زنان در مورد آزارهاي جنسـي عليـه خود بيشتر سكوت كنند. از جمله اين دلايل مي توان به موارد زيراشاره كرد:
1- ترس از سرزنش و سركوفت؛
2- ترس از برچسب خوردن و مقصر قلمداد شدن؛
3- ترس از طلاق و طرد خانوادگي و اجتماعي؛
4- ترس از درگيري؛
5- ترس از اعمال محدوديت.
به نظر مي رسد، استراتژي سكوت و فراموشي، رويه ي غالب زنان مي باشـد. حتـي زنان مجردي كه با خانواده زندگي ميكنند، بعضاً اين استراتژي را برمـي گزيننـد، چـون از ايـن امـر هراسـانند كـه مـورد محدوديت و يا حمايت هاي همراه با وسواس قرار گيرند. بر اين اساس بيش از 70 درصد زنان مصاحبه شونده ترجيح مي دهند كه در باب آزارها و اذيت هاي پيش آمده در سطح جامعه سكوت پيشه كنند، چرا كه از نظر آنان عواقب بيـان ايـن مسائل در سطح خانواده ممكن است تبعات پيش بيني نشده و ناگوارتري برايشان به همراه داشته باشد.
جنسيت و طرد
آزارهاي جنسي، خشونت و طرد نه تنها احساس آسيبپذيري زنان را افزايش ميدهند، بلكـه تقويـتكننـده سـلطه مردان بر فضا هستند. ترس پيامد موقعيت نابرابر زنان است. اما به طور همزمان به تداوم نابرابريهاي جنسـيتي نيـز كمـك مي كند. محدوديت هاي فضايي در زندگي زنان بازتابي از روابط قدرت جنسيتي است و فضاي شـهري بـه واسـطه همـين روابط جنسيتي توليد و بازتوليد مي گردد (200, 1997 Pain ).
زنان اغلب « دل بخواهانه » جابجايي شان را محدود مي كنند. ناتواني زنان بـراي اسـتفاده آزادانـه از فضـا، نـه بـه عنـوان محدوديتي اجباري، بلكه به مثابه شرايطي طبيعي پذيرفته مي شود و بعضاً به اين باور مي رسند كه سـامان دادن زنـدگي بـه اين شيوه نسبتاً ساده تر است. تصور اين كه « طردها و عدم ادغام اجتماعي » به طور عادي بـدون اينكـه اكثـر مـردم متوجـه شوند، اتفاق مي افتند، بعد مهمي از مشكل است (121, 1999 Koskela ).
در حـدود 16 درصـد زنان حضور زنان در شب را صحيح نمي دانند. به نظر مي رسد، ترس از « مكان هاي خاص » و يا « زمان هـاي خـاص » موجـب مـي گردد كه زنان از آن مكانها و يا انجام دادن كارهايشان در آن ساعات خاص اجتناب كننـد. ايـن تـرس اگـربـا طـرد و عدم ادغام اجتماعي مضاعف همراه باشد، افزايش مي يابد.
علل طرد زنان :
1- انزوا و آسيب پذيري اجتماعي (براساس عوامل جمعيت شناختي)
فليمينگ بالويگ اين گونه بحث مي كند كه ترس نمي تواند صرفاً به عنوان پاسخي به نرخ جرم قلمداد شود، بلكه بايد در زمينه كليتر زندگي فهميده شود. براي آنهايي كه منابع مالي ناچيزي دارند و در حاشيه جامعه انـد، عـدم امنيـت جاني به سادگي شكل ترس به خود مي گيرد. بالويگ مي گويد كه انزوا و ترس از جرم با يكديگر ارتباط دارند: « هرچـه انزواي اجتماعي بيشتر باشد و فرد در جامعه فراموش شده تر و موقعيتاش در شبكه اجتماعي ضـعيفتـر باشـد، تـرس از جرم بیشتر است (Balvig, in Koskela 1999, 118) .
2- سالخوردگي و ترس از جرم
با وجود آنكه سالخوردگان كمتر در معرض آسيب هاي اجتماعي قرار ميگيرند و كمتر قرباني جرائم مي شوند، اما بيشتراز هر گروه اجتماعي ديگراز فضاهاي عمومي مي ترسند (2003 Zedner ). افراد سالخورده اغلـب انـزواي اجتمـاعي، بي كسي و همچنين ضعف فيزيكي و عدم توانايي در برابر حمله را تجربـه مـيكننـد. بسـياري از مطالعـات بـه ايـن نتيجـه رسيده اند كه زنان مسن بيشترين احساس ترس را دارند (2, 1987 Smith ). ترس زنان مسن با احساسشان از آسيب پـذيري و بي ياوري در ارتباط است. در حدود 18 درصد زنان بـالارفتن سـن و سـالخوردگي را عامـل مهمـي در افزايش ترس از جرم مي دانند .
3- اثر معلوليت و بيماري، بر ترس از جرم
بيماري يا معلوليت مي تواند تأثير مهمي بر ترس از خشونت و جرم داشته باشد. پژوهش پين (1994) نشان مـي دهـد كه جرايم خشن مي تواند اثري ويژه بر تجربه هاي فضايي زنان معلول داشته باشد و محدوديت هايي را كه آنها تجربه مي كنند، تشديد نمايد. فرد معلول ممكن است، احساس كند كه كمتر قادر است در مقابل يك تهاجم، مقاومت يا ازآن فرار كند. بخشي از احساس ناتواني افراد معلول به اين برميگردد كه آنها در اجتماع افراد سالم، احساس « ديگري » بودن دارند و همين احساس تجربه آسيبپذيري را براي آنها افزايش ميدهد. ضرورتي ندارد كه معلوليت شديد باشد، حتي ضـعف در بينايي يا بيماري آسم و يا غش نيز مي تواند موجب احساس بي دفاعي و در نتيجه موجي از ترس شود. عده اي از زنان به سبب بيماري و يا معلوليتي كه دارند، توانايي استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي را نداشته و ايـن امـر ممكـن اسـت موجب نگراني و ترس آنها شود.
مطابق پژوهشهايي در غرب زنان معلـول بيشـتراز خشـونت هـاي جنسـي مـي هراسـند (1994 Pain ) و حـال آن كـه مصاحبه هاي عميق با چند زن معلول در تهران تجربه متفاوتي را آشكار مـي سـازد. زنـان معلـول اظهـار می دارند كه به علت عدم برنامه ريزي هاي صحيح شهري و عدم توجه به نيازها و شـرايط معلـولين، از حادثـه و سـانحه مـي ترسند و بعضاً اعتقاد داشتند « كسي به لحاظ آزار جنسي با ما كاري ندارد ».
4- بيولوژي ، جنسيت و ترس از جرم
در ميان اعضاي جامعه اين تصور وجود دارد كه مردان جنس برترو قوي ترند و زنان موجوداتي ضـعيف مـي باشـند كه همواره محتاج نظارت، حمايت و كنترل مردان مي باشند. استيلاي مردانه همواره بر شواهد بيولوژيك تاكيد مـي كنـد، تا برتري خود را به كرسي بنشاند و فروتري زنان را مشروعيت بخشد. زنان نيز بعضاً تحت تاثير ايدئولوژي هاي غالب كـه عمدتاً ملهم از گزاره هاي بيولوژيك و هژموني مردانه مي باشند، به اين باور رسيده اند كه توانايي آنها قابل قياس با توانايي مردان نيست. بيش از30 درصد زنان ، عدم توانايي جسمي و ضعف نيروي بـدني زنـان را عامـل مهمـي در افزايش ترس از جرم مي دانند .
فضاهاي بزرگ و ناآشنا و ترس از جرم
غريبگي و عدم آشنايي با فضاهاي بزرگ شهري ممكن است با كاهش احساس اعتماد و افزايش ترس همراه باشد. زنان اغلب در محيطي كه آنرا به خوبي مي شناسند، احساس امنيت كرده و يك منطقه ناشناخته بـه راحتـي احسـاس عـدم امنيت به بار مي آورد (119, 1999 Koskela in, Friberg ). به علاوه نقل مكان، مخصوصاً وقتي از شهري كوچك به شهري بزرگتر باشد، به معناي كاهش توانايي شناسايي علائم خطر است. عدم كفايت مهـارت هـاي اجتمـاعي و ضـعف شـبكه اجتماعي به راحتي موجب محدود شدن زندگي فرد به فضاي خصوصي مي شود. طـرد اجتمـاعي، احسـاس بيگـانگي در يك اجتماع ميتواند، به يك طرد فضايي نيز تبديل شود. در حدود 28 درصد زنـان از حضور در فضاي شهرهاي بزرگ و همچنين در حدود 50 درصد زنان از حضـور در فضـاهاي ناآشـنا و غريبـه احسـاس ترس و نگراني مي كنند.
اقليت ها و ترس از جرم
در بسياري از كشورهاي دنيا زنان اقليت هاي ديني، نظير مسلمانان با پوشش و حجابي كه دارند از ساير زنان متمـايز مي شوند و يا به لحاظ نژاد و گويش با يكديگر متفاوت هستند كه اين مسئله در ايران به سبب همـاهنگي در لبـاس كمتـر قابل مشاهده است. زنان در ایران هماهنگي در پوشش را امري مثبت تلقي مي كنند، چرا كه زمينه ادغام اجتماعي را برايشان فراهم مي سازد. به نظر آنها، پوشش اسلامي موجب مي گردد تا مانند زنان اكثريت به حساب آيند و حال آنكه شناختهشدن به عنوان مسيحي، زرتشتي و يا يهودي مي تواند، موجب جدايي و عدم ادغام اجتماعي آنها گردد. اين جدايي از ديد آنها به صور مختلف مي تواند آزار دهنده و هراس آور باشد .
بارداري؛ مادري و ترس از جرم
« مادر بودن » و « بارداري » از جمله عواملي است كه موجب مي شود، زنان در دورهاي خاص محدوديتهـاي فضـايي را بيشتر تجربه كنند. در دوران بارداري زنان ممكن است، رفتار فضايي خود را تغيير دهند، آنهـا در بسـياري از مكـانهـا احساس ناراحتي و عدم استقلال كرده و رفتن به برخي مكانها را متوقف مي كنند. بارداري زنان بـه سـبب آن كـه بـراي آنان محدوديت هايي را ايجاد مي كند و تواناييهاي جسمي آنها را كاهش مي دهد، گاهي سبب جداشدن آنان از فضـاي شهري و همچنين محدوديت در فعاليت هاي آنها خواهد شد. بعضي از زنان اظهار مي داشتند كه در زمـان بـارداري مـورد آزار و تمسخر پسران جوان واقع مي شدند. زنان اين تجربه را ترسناك تلقي كرده و آن را علت محدودسـازي خـود مـي دانستند.
وظيفه مادري و احساس مسئوليت در قبال فرزندان، مادران را در مورد امنيت فرزندانشان حساس مـي سـازد .
در مجموع 54 درصد از کل زنان داراي فرزند مي باشند كه همگي براي فرزندانشان احساس نگرانـي و ترسي مضاعف از آنچه كه براي خويش دارند، ابراز مي دارند. به نظر مي رسد ترس مادران در ارتباط بـا فرزنـدانشـان بـا سن و جنس آنها ارتباط دارد. به عنوان مثال زني كه داراي كودك خردسال است، از ربودن كودكـان مـي ترسـد. زنـاني كه داراي پسرويا دختر جوان بودند از دوستان ناباب مي ترسيدند.
در واقع ترس مادران در ارتباط با فرزندانشان در سه دسته كلي جاي مي گيرد:
١. ترس از همنشيني با دوستان ناباب و درگيري در مسائلي نظير دزدي، اعتياد و...؛
٢. ترس از اغفال توسط جنس مخالف؛
٣. ترس از كودك ربايي.
عوامل مؤثر بر توليد و بازتوليد ترس درخانواده و اجتماع
ترس از جرم برساخته اجتماعي است كه در تعاملات اجتماعي ما با ديگران دائماً توليد و بازتوليد ميگردد. گـاهي اوقات حتي پژوهشها نيز مي تواند با محدود كردن دامنه پژوهشهايشان به مسائل امنيتي و حفاظتي و تمركز صرف بـر روي زنان به عنوان قربانياني كه هيچ نفوذي بر زندگي هايشان ندارد، در بازتوليد ترس نقش داشته باشد (1997، Koskela ).
1- جامعه پذيري زنان و ترس از جرم
از اولين سالهاي تولد كودك، سعي ميشود تا دختران و پسران براساس الگوهاي رفتـاري تعيـين شـده در جامعـه پرورش يافته و تربيت شوند و والدين و نهادهاي آموزشي و پرورشي به كودكان مـي آموزنـد و از آنهـا مـي خواهنـد كـه مطابق با اين الگوها رفتار كنند. الگويي كه بر اساس آن معمولاً زنان موجوداتي ضـعيف، ظريـف و شـكننده هسـتند كـه همواره بايد مراقب رفتار و كردار خود باشند، حال آن كـه پسـران قـوي و شـجاع بـوده و توانـايي و قـدرت انجـام امـور مختلف را دارند (Giddens 2001, 420-430 ) .
تفاوتهاي جامعه پذير نمودن و به اصطلاح تربيت دختران و پسران، براي حضور در جامعه اغلب سبب جداشدن يا كنارهگيري دختران از جامعه و پذيرش ناامني فضا و انتقال ترس به آنها شده است. 60 درصد زنان بر ايـن موضوع اذعان دارند كه رويه هاي فرهنگي و اجتماعي با عدم تساوي با آنها برخورد كرده و شيوه هـاي متفـاوت جامعـه پذيري در خانواده و اجتماع در افزايش ترسشان در سطح جامعه مؤثراست.
2- تسلط مردان و القاء ترس
يكي از عواملي كه بر ترس زنان دامن مي زند، القائاتي است كه توسط مردان خانواده چـون، همسـر، پـدر و بـرادر، صورت مي گيرد. در حدود 18 درصد زنان در مورد اين مسئله بيان مي دارند كه، از نظـر افـراد ذكـور خـانواده محيط خارج از خانه ناامن و خطرناك است .
قابل ذكر است كه زنان شاغل عمدتاً فارغ از اين القائات به زندگي خود ادامه مي دهند. اگرچـه تـرس از آزارهـاي جنسي نيزبراي آنها امري جدي است.
3- رسانه هاي ارتباط جمعي و ترس از جرم
بسياري از اتفاقات جرمي بدون استفاده از رسانه هاي جمعي هرگز به اطلاع افراد نمي رسد و بزرگنمايي آن ممكن است موجب تشويش خاطر افكار عمومي گردد. بنابراين ميزان اسـتفاده افـراد از ايـن وسـايل مـي توانـد نقـش مهمـي در افزايش ترس و احساس ناامني در جامعه شود. بـرايـن اسـاس بـيش از 70 درصـد زنان اطـلاع يـافتن از جـرايم و حوادث از طريق رسانه هاي ارتباط جمعي، به ويژه روزنامه ها و همچنين شنيدن اخبار جرايم از طريق شركت در بحث هـا و گفتوگوهاي روزمره را يكي از مهمترين عوامل افزايش ترس خويش بيان مي دارند.
استراتژي هاي مقابله با ترس از جرم در ميان زنان
بسياري از زنان براي مقابله با ترس از جرم به راهكارها و استراتژيهاي فردي روي ميآورند. اين گونه استراتژيها معمولاً در قالب پوشش مناسب و متانت رفتاري تعريف مي شود. زنان كاربرد اين گونه استراتژي ها را آسـان و مـوثر مـي دانند. از طرفي آنها سعي مي كنند، از وسـايل حمـل و نقـل عمـومي اسـتفاده كننـد و از حضـور در فضـاهاي عمـومي در ساعاتي خاص و يا در مكانهاي خاص اجتناب ورزند. البته عده كمي از زنان نيز از وسايلي نظير چاقو و يا اسـپري بـراي حفاظت خويش، استفاده مي كردند. استراتژيها و راهكارهايي كه زنان براي غلبه بر ترس خود برمي گزينند، بيشتر تحت تاثير قالبهاي اجتماعي قابل تبيين است. براي مثال زنان عمدتاً كمتربه راه حل هاي ساختاري مي انديشيدند. شايد بـه ايـن علت كه در جامعه مردسالار آنرا امري غيرقابل وصول مي دانند. استراتژيهاي اشاره شـده در سـه گونـه زيـر قابـل دسـته بندي مي باشد:
١. تغييرات ساختاري ـ فرهنگي
٢. تغيير شرايط؛
٣. تغييرات با توجه به قابليتهاي فردي.