فلوریان زنانیکی یا فلوریان زنانیتسکی ( Florian Znaniecki ) ؛ متولد ۱۵ ژانویهٔ ۱۸۸۲ در شویانتنیکی لهستان و متوفای ۲۳ مارس ۱۹۵۸ در شمپین ایلینوی آمریکا ، یک فیلسوف و جامعه‌شناس اهل لهستان بود.

او یکی از چهره‌های شاخص جامعه‌شناسی در لهستان و ایالات متحده آمریکا، پایه‌گذار جامعه‌شناسی دانشگاهی در لهستان و یک مکتب فکری خاص در جامعه‌شناسی است. او با نوشتن کتابی تحت عنوان « رعیت‌های لهستانی در اروپا و آمریکا » (به همراه دابلیو. آی. توماس) در فاصله سالهای 1918 تا 1922 شهرت بین‌المللی یافت؛ کتابی که پایه‌گذار جامعه‌شناسی تجربی محسوب می‌شود. فلوریان زنانیتسکی مشارکت‌های مهمی در زمینهٔ «معنی‌شناسی» (Logology) و نظریه‌های جامعه‌شناسی دارد و برای نخستین بار مفاهیمی نظیر «ضریب انسان‌گرایی» (Humanistic coefficient) و «فرهنگ‌گرایی» (Culturalism) را ابداع و توصیف نمود.

ویلیام ایساک توماس (1863 ـ 1947) و فلوریان زنانیکی در همنظری با گئورگ هربرت مید، می کوشند تا تأملات نظری مبتنی بر تأثیر متقابل جان هورتون کولی را به «بررسی تجربی» استحاله بخشند.

ویلیام توماس مفهوم وضعیت اجتماعی را فرموله کرد که آن را به سه جزء عمده تقسیم کرد: 1) شرایط عینی نهفته در نظریه ها و ارزش های اجتماعی موجود. 2) نگرش فرد و گروه اجتماعی. 3) صورت بندی ماهیت موقعیت توسط فرد بازیگر.

توماس به عنوان نماینده گرایش روان‌شناختی در جامعه‌شناسی، چهار گروه از خواسته‌های محرک انسان را که نقش اصلی را در تعیین رفتار او بازی می‌کنند، مشخص کرد: نیاز به تجربه جدید، امنیت، ثبات در سبک زندگی او، نیاز به شناخت خود از سوی محیط و عطش تسلط بر محیط خود. او پیکربندی فردی این خواسته ها را با ویژگی های ذاتی یک فرد، در درجه اول با خلق و خوی او مرتبط می کند.

نظریه از هم گسیختگی اجتماعی ویلیام توماس و فلوریان زنانیه کی

توماس در کار مشترک با زنانیکی ، سیستم نگرش های اجتماعی را به تفصیل مورد مطالعه قرار داد و نشان داد که درگیری ها و از هم گسیختگی اجتماعی لزوماً در مواردی به وجود می آیند که تعاریف فردی یک موقعیت توسط یک فرد با ارزش های گروه منطبق نباشد.

بحثی که در تبیین مفهوم بی هنجاری داریم تحقیقی است که در خصوص از هم گسیختگی اجتماعی انجام شده که در مورد کارگران لهستانی است . دانشمند این تحقیق را انجام دادند . یکی دانشمندی بود به نام پروفسور « ویلیام توماس » و دیگری دانشمندی بود به نام «فلوریان زنانیه کی » این دو دانشمند در مورد احوال مهاجرین ( کارگران لهستانی ) تحقیق کردند و کتابی نوشتند تحت عنوان «دهقان لهستانی در آمریکا و اروپا». سوالی که می خواستند جواب آن را پیدا کنند این بود که : لهستانی ها ، بعد از مهاجرت از لهستان و ورود به آمریکا ، در آمریکا مرتکب جرائم شنیع می شدند : مانند قتل ، سرقت ، آتش سوزی .

جرایمی که موجب اخلال در نظم می شد : این موضوع ، برای این دو دانشمند : سوال شد که چرا مثلاً کارگران فرانسوی و یا آلمانی و ژاپنی چنین وضعیتی ندارند ، علت چیست ؟

یک فرضیه این بود که نفس مهاجرت جرم زا است . ( این سوال را نیز در مورد افغانی هایی که بعد از انقلاب به کشورمان مهاجرت کردند مطرح می باشد و می توان در خصوص آن تحقیق کرد و پاسخ آن را یافت )

کارگران لهستانی هم در آمریکا به همین وضعیت مبتلا شده بودند . این دو دانشمند فرضیه اول را بر این گذاشتند که ، نفس مهاجرت جرم زا است . اما بعداً تحقیقاتی انجام دادند و دیدند که خیر این موضوع از تبعات ذاتی مهاجرت نیست . بررسی ها نشان داد که کارگران لهستانی اکثراً روستازاده بودند ، افرادی بودند که یک زندگی سنتی در کشور لهستان داشتند ، شغل کشاورزی داشتند در نظام ارزشی حاکم بر آنجا و فرهنگ و آداب و رسوم آن جا ، بسیار سنتی ولی در عین حال مستحکم بود . فرد از حمایت جمعی و گروهی بهره مند بود .

اما این کارگران با ورود به آمریکا ، مشکلات جدیدی برایشان پیدا شد . اولاً به دلیل عدم قدرت تکلم به زبان آمریکایی ، قدرت تطابق و ارتباط برقرار کردن با محیط را نداشتند . به دلیل فقدان تخصص و دانش فنی در کارگاه ها و کارخانجات استخدام نشدند . به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی خود در لهستان و حمایت های خانواده و نظام اجتماعی که فوق العاده قوی بود ، که در آمریکا نتوانسته بودند چنین پایگاهی را تحصیل کنند دچار نوعی سرافکندگی شدند . این امر منجر به ناسازگاری این افراد با محیط زندگی شده بود و در نتیجه نوعی از هم گسیختگی اجتماعی به وجود آمد . حالت « انومی » یا « بی هنجاری » یا « بی قاعدگی » بر آنها مستولی شد و این باعث شد که آن شکاف موجود میان نظام ارزشی این کارگران مهاجر با نظام ارزشی و فرهنگی حاکم بر کشور آمریکا ، در تعارض قرار بگیرد و این تعارض منجر به جامعه ستیزی این کارگران شد . این دانشمندان ( توماس و زنانیه کی ) می گویند که در فرضی که افرادی از یک کشور به کشور دیگر مهاجرت می کنند اگر در کشور مهاجرپذیر ، همان موقعیت اجتماعی سابق خود را به دست بیاورند دیگر این حالت پیش نمی آید .

واقعیت نیز همین است و الان ایرانی هایی که به آمریکا مهاجرت می کنند آنها که به شهر لس آنجلس مهاجرت می کنند به دلیل ازدیاد ایرانی ها در آنجا ، چندان مشکلی ندارند . یک سری از عادات و رسوم و فرهنگ های ایرانی را در آنجا می بینند ، مبتلا به حالت ANOMY ( آنومی ) یا از هم گسیختگی اجتماعی نمی شوند .

پس از ارائه نظریه « بی هنجاری » دورکیم، دانشمندان دیگری هم از جمله « رابرت مرتون » با تبیین مفهوم « بی هنجاری » تلاش نمود وضعیت « بی هنجاری » را با رویکردی جدید تبیین کند . دیدیم که در دیدگاه دورکیم « بی هنجاری » حالتی بود که جامعه توانایی تحت نظم و قاعده در آوردن همه اعضا خود را از دست داده و فرد خود را از نظارت و کنترل قواعد اجتماعی خارج می بیند .

« بی هنجاری » حالتی بود که قواعد اجتماعی برای فرد اصالت خود را از دست داده و به عبارت دیگر میان خواسته ها ، باورها و ارزش های فرد با ارزش های جمعی شکافی عمیق ایجاد می شد . از نظر دورکیم این بی هنجاری ناشی از تقسیم کار و گذار جوامع از بافت مکانیکی به جوامع ارگانیکی است .

یکی از مهم‌ترین نوآوری‌ها در دهقان لهستانی، گونه‌شناسی شخصیت‌ها از نظر مکانیسم‌های غالب سازگاری اجتماعی است.

نوع خرده بورژوایی با ماهیت سنتی نگرش هایش مشخص می شود. بوهمی با نگرش های ناپایدار و کمی مرتبط با درجه بالایی از سازگاری متمایز می شود. تیپ خلاق برای سرنوشت پیشرفت اجتماعی مهم ترین، اگرچه بیهوده است، زیرا تنها این نوع شخصیت قادر به ایجاد اختراعات و نوآوری است.

در کار توماس و زننیسکی ، روش مطالعه اسناد شخصی به طور فعال مورد استفاده قرار گرفت. داده‌های آرشیو لهستانی، مواد مطبوعاتی، اسناد آژانس‌های مهاجرت اجتماعی آمریکا و مصاحبه‌های به اصطلاح «عمیق» نیز به شدت مورد استفاده قرار گرفت.

توماس و زننیسکی با تجزیه و تحلیل نامه ها و خاطرات، پاسخ های انگیزشی و رفتاری زیادی به محیط اجتماعی کشف کردند. واکنش هایی که جنبه عاطفی و رویدادی سازگاری فردی را منعکس می کند. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که جامعه مجموعه ای جهانی از شخصیت های اجتماعی است: فیلیستی - بورژوا، بوهمی - بوهمی، خلاق - فعال یا خلاق.

این سه شخصیت دارای مکانیسم واحدی از انطباق هستند که با مراحل نشان داده می شود: 1) تعیین شخصیت با خلق و خوی ذاتی. ساخت سازمان زندگی شخصی، که فرآیند عینیت بخشیدن به روابط مختلف را تکمیل می کند که شخصیت می بخشد. 2) انطباق شخصیت با مقتضیات جامعه و محیط نزدیک. 3) انطباق سازمان زندگی فردی با یک سازمان اجتماعی خاص.

زنانیکی و توماس پس از تجزیه و تحلیل فرآیند انطباق شخصی، به یک نتیجه اساسی برای جامعه شناسان رسیدند: تکامل اجتماعی، از یک سو، این فرآیند را رام می کند، از سوی دیگر، فرد را ملزم می کند که واکنش های فردی بیشتری از آگاهی و رفتار داشته باشد. در حکم تاریخی است که دلیل شکل گیری و حاکمیت شخصیت های اجتماعی نهفته است.

نوع اول شخصیت - فلسطینی افرادی را متحد می کند که در آگاهی و رفتار به سمت ثبات گرایش دارند. روان آنها به سختی الزامات یک موقعیت در حال تغییر را درک می کند. زندگی فلسطینی با موقعیت‌های سنتی پیوند خورده است و او به‌عنوان یک سازگار شکل می‌گیرد. با این حال، او توانایی مقاومت در برابر فشار تغییرات در محیط خارجی را نشان می دهد.

نوع دوم ، بوهمی با خودانگیختگی واکنش های رفتاری مشخص می شود. افراد این نوع قادر به ایجاد الگوهای رفتاری پایدار نیستند. همانطور که زنانیکی و توماس اشاره کردند، بوهمین تمایل دارد تا درجه خاصی از سازگاری را با شرایط جدید نشان دهد، اما او را به یک مدل جدید کل نگر از سازمان زندگی هدایت نمی کند. ریشه‌های تاریخی این شخصیت توسط وضعیت در حال گذار جامعه ایجاد می‌شود که در آن هیچ دستورالعمل اجتماعی دائمی فرصت توسعه پیدا نکرده است.

نوع سوم - خلاق - مؤثرترین شخصیت اجتماعی است، زیرا او زندگی خود را بر اساس تمایل به اصلاح و تنوع می سازد و در عین حال اهداف خود را دنبال می کند. او دائماً کنترل خود را بر محیط اجتماعی گسترش می دهد و خواسته های خود را با آن تطبیق می دهد. سازگاری از طریق مکانیسم متفاوتی انجام می شود - مکانیسم فعالیت شدید. افراد خلاق هسته پویای سیستم های اجتماعی را تشکیل می دهند. اگرچه آنها در هر جامعه اقلیت هستند، اما فعالیت های آنها پربارترین است.

بنابراین، همه انواع شخصیت های اجتماعی حاصل آلیاژی از خلق و خو و شرایط اجتماعی-تاریخی برای شکل گیری شخصیت هاست.

قبلاً در آثار اولیه زنانیکی، مسئله ارزش ها، مسئله کلیدی بحث های فلسفی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در مرکز توجه قرار داشت. این ارزش ها بودند که مبنای ترسیم خط تقسیم بین آنها شدند دنیای طبیعت و دنیای فرهنگ برای نویسندگان، هر موردی که دارای محتوا و معنای قابل شناسایی برای اعضای یک گروه اجتماعی باشد، ارزش دارد. نگرش ها جهت گیری ذهنی اعضای گروه نسبت به ارزش ها است.

زنانیکی از این واقعیت ناشی می شود که ارزش ها ذاتاً ذهنی نیستند، آنها واقعاً مانند چیزهای طبیعی وجود دارند، به این معنی که علوم فرهنگ مانند علوم طبیعت حق وجود دارند. زنانیکی حق وجود هر علمی را با مطالعه جنبه خاصی از واقعیت پیوند می دهد، یعنی. با موضوع مربوطه، که به عنوان یک سیستم نسبتا بسته عمل می کند. هر یک از این سیستم ها از تعداد محدود و از نظر تئوری قابل مشاهده عناصر تشکیل شده است و همچنین دارای ساختار داخلی خاصی است. به گفته زنانتسکی، خود واقعیت تجربی در قالب تنوعی پایان ناپذیر از حقایق ارائه می شود و تنها در نتیجه مطالعه روش ارتباط آنها با یک ساختار و سیستم معین آشکار می شود.

زنانیکی چهار نوع نظام اجتماعی اساسی را که مفاهیم اساسی جامعه شناسی را تشکیل می دهند متمایز کرد: الف) کنش های اجتماعی. ب) روابط اجتماعی؛ ج) شخصیت های اجتماعی؛ د) گروه های اجتماعی

در میان مفاهیم اساسی جامعه شناسی، مقوله کنش های اجتماعی به جزئی ترین شکل توسعه یافته است. Znaniecki اثر بنیادی خود "کنش اجتماعی" را به او اختصاص می دهد. او از مقوله کنش اجتماعی فقط به آن دسته از کنش های فردی و جمعی انسانی اشاره می کند که سایر افراد انسان ارزش اصلی خود را دارند. هدف این اعمال انسانی ایجاد تغییرات خاصی در این ارزش های اصلی (اشیاء اجتماعی) است.

ایده‌های اصلی زنانیکی مربوط به تفسیر کنش‌های اجتماعی به‌طور محکمی در شالوده نظریه جامعه‌شناسی مدرن تثبیت شده است. زنانیکی تجزیه و تحلیل دقیقی انجام داد و طبقه بندی انواع احتمالی کنش اجتماعی را ارائه داد. او انواع کنش های اجتماعی را به دو دسته اقتباس و تقابل تقسیم می کند. اولی شامل آن دسته از اقداماتی است که باعث رفتار مطلوب افراد یا گروه ها می شود بدون اینکه هیچ یک از ارزش ها یا قابلیت های شریک را تهدید کند، دومی - اقداماتی که با تهدید و سرکوب همراه است.

به گفته زنانیکی، کنش اجتماعی در تعریف مقوله‌ای خود، با افراد یا گروه‌های انسانی به‌عنوان واقعیت‌های روان‌زیستی مقابله نمی‌کند. در این راستا، افراد - اهداف کنش اجتماعی - ارزش های اجتماعی نامیده می شوند تا آنها را از ارزش های زیبایی شناختی، فنی، اقتصادی و غیره متمایز کنند. و این کنش اجتماعی است که به عنوان موضوع اصلی تحقیقات جامعه شناختی عمل می کند.

مقوله اصلی دیگر زنانیکی سیستم شخصیت اجتماعی است. شخصیت اجتماعی در یک محیط معین ایجاد می شود و الگوهای ایجاد شده را بازتولید می کند که بیانگر نظام واقعی حقوق و تکالیف است و یک ارزش اجتماعی در چارچوب روابط و تعاملات اجتماعی است.

زنانیکی به عنوان یکی از انواع نظام های اجتماعی، گروه اجتماعی را نیز در نظر می گیرد که در آن فرد نقش های مناسب را ایفا می کند، موقعیت خاصی را اشغال می کند و همچنین دارای حقوق و تکالیف مربوطه است. زندگی اجتماعی یک فرد به چارچوب یک گروه اجتماعی جداگانه محدود نمی شود، همانطور که تعداد زیادی از کنش های اجتماعی یک فرد محدود به یک گروه اجتماعی نیست که او عضوی از آن است.

بر خلاف دورکیم، زننیسکی رفتار فرد را به شدت وابسته به گروه نمی داند، تعیین تک خطی فرد توسط گروه را نمی پذیرد. رابطه بین یک گروه اجتماعی و یک فرد از دیدگاه او در مسیری میانه بین کل گرایی جامعه شناختی و فردگرایی مورد توجه قرار می گیرد. نظریه او در مورد گروه های اجتماعی به عنوان یک نظام فرهنگی به عنوان پایه و اساس یک اصل روش شناختی شناخته شده - ضریب انسانی (انسانی) است. معرفی این ضریب به این دلیل است که هر گروه مانند یک شخصیت اجتماعی دارای خصلت ارزش اجتماعی است، یعنی به عنوان مفعول، موضوع نیز هست.

مفهوم جامعه شناختی او در مقابل جامعه شناسی دورکیم است که نقش فرد در فرآیند اجتماعی و نیز جامعه شناسی رسمی زیمل را نادیده می گیرد. بر اساس دیدگاه او، جامعه شناسی نباید مسیر جستجوی گمانه زنی، نه مسیر تجربه گرایی عریان، نه مسیر کل گرایی افراطی و نه مسیر فردگرایی افراطی را طی کند، بلکه باید به دنبال راهی میانی بین مواضع افراطی روش شناختی باشد.

زنانیکی با تأکید بر نقش موضوع، با در نظر گرفتن «ضریب انسان‌گرا» در ساختار نظام‌های اجتماعی، در عین حال جامعه‌شناسی را نوموتتیک می‌دانست، یعنی. تدوین قوانین بر اساس روش استقرایی جمع آوری داده ها. بنابراین جامعه شناسی او مبتنی بر واقعیت اجتماعی تجربی است که به تنهایی تعمیم نظری و ساخت یک نظریه جامعه شناختی ممکن است.