نظریه هویت بلوز
بلوز ( .Bloss , P ) قاطع تر از اریکسون به نظریه روان پویایی سنتی وفادر ماند. تبیین او درمورد فرایند ثانویه فردیت نوجوانی،با اتکا به نظریه ماهلر بود که فرایند جدایی و تفرد نوزاد را تشریح کرده بود. بلوز نوجوانی را تجربه فردیت ثانویه می داند. درحالی که اریکسون از اصطلاح هویت من استفاده می کرد بلوز ترجیح داد از اصلاح منش استفاده کند. او یکی از شرایط شکل گیری در بزرگسالی را احراز هویت جنسی در نوجوانی می داند، منظور از هویت جنسی احساس مردی یا زنی با مرزهای ثابت و جدا از یکدیگر است ( کروگر، 1996).
اتحاد بلوز با نظریه روان پویایی سنتی قوی تر از اریکسون است تبیینی که او در مورد فرایند ثانویه فردیت نوجوان بدست داد با اتکا به نظریات ماهلر بود که فرایندهای جدایی و تفرد نوزاد را تشریح کرده بود و بلوز نوجوانی را به عنوان تجربه ثانویه فردیت در نظر گرفت – دراولین سالهای زندگی بدلیل اینکه کودک توانایی پیدامی کند که تصویری از فرد مراقبت کننده اولیه اش را درون فکنی کند و با ان یکپارچه شود دستیابی موفقیت تمیزبه خودمختاری مسکوت می ماتند- این سازمان دهی درون روانی رشد بیشتر را در طول نوجوانی نیزبه عقب می اندازد.
مساله مهم درطول فرایند ثانویه فردیت این است که برای ارتقاء و پیشرفت رشد، رها کردن تصویر والدی که زیاد درون فکنی شده است – ضرورت دارد. بلوز نوجوانی را به صورت زمانی می بیند که صرف تجزیه وتحلیل آن چیزی که به عنوان فرد در نظر گرفته شده – یعنی درون فکنی های والدین – می شود. بدین منظور که سازمان دهی دیگری ایجاد شود - او افکار و اعمال بازگشتی لازم برای رشد بیشتر را پدیده شایع همراه با این ازدست دادن من کودکی می یابد.