رویکرد دبویست و ژوس ( Ch. Debuyst et J. Joos ) - جرم شناسان بلژیکی - در مورد « طفل و نوجوان سارق » براساس رویکرد ذهنی و درونی است .

در فصلي از كتاب دبويست و ژوس كه به « گذري بر سبك زندگي بزهكار » اختصاص داده شده است ، اين نويسندگان، راه هاي مختلف اثبات چنين سبك زندگي اي را تجزيه و تحليل كرده اند. مطمئناً اين كتاب به اطفال و نوجوانان سارق محدود مي شود. اما همان طور كه نويسندگان در پيشگفتار كتاب آورده اند: « اگر ما بپذيريم كه واقعاً 95 درصد نوجوانان، در زندگي خود مرتكب عملي شده اند كه از ديدگاه بيروني، سرقت توصيف شده است، اساساً بايد تحقيق شود كه به چه علت، از بين اين 95 درصد تعداد بسيار كمي از اين نوجوانان، اين نوع فعاليت را ادامه مي دهند و تبديل به تكراركنندگان كوچك مي شوند» .

پس شايسته است كه « سرقت ناشي از سبك زندگي » ( vol - style de vie ) از « سرقت ناشي از تقلب » ( vol - malhonnêteté ) تفكيك شود.

براي نشان دادن راه هايي كه منجر به تعيين سبك زندگي بزهكار مي شود، اين نويسندگان، مسئله را از نقطة شروع مورد توجه قرار داده اند : دنبال كردن انجام خواسته ها و تمايلات آنها از اين راه و همچنين قطع رابطه با محيطي كه به آن وابسته اند، يا برعكس، چشم پوشي از ارضاي تمايلات و خواسته هاي گذرا و لحظه اي از اين راه و حفظ خطوطي كه او را به ديگران وصل مي كند. به عبارت ديگر، بايد بين دو سيستم ارزشي متضاد دست به انتخاب زد : سيستمي كه توسط جامعه ، داراي ارزش شناخته شده است و برعكس سيستمي كه براساس اقناع گذرا و لحظه اي و لذت و خواسته اي كه ما را به سمت خود مي كشد، استوار شده است . فرايندهايي كه منتهي به سرقت ناشي از سبك زندگي مي شوند، دو نوع هستند، هر چند نويسندگان راه سوم ديگري را نيز مطرح كرده اند.

فرايند نخست ، كه واكنش حياتي دفاعي خوانده مي شود، راهي است كه در پي يك طرد يا محدوديت كه بي عدالتي فرض مي شود، به پذيرش سبك زندگي اي منجر مي شود كه توسط ساختار شخصيت بنا بر يك واكنش دفاعي « كه توسط آن تضمين آينده با بزهكاري دنبال مي شود، بنا شده است ».

فرايند دوم ، كه هدايت تحميلي خوانده مي شود، هيچ گونه تعارض قبلي اي را با محيط رسمي فرض نمي كند. اما موضوع داشتن « امكان زندگي در سطحي كه ارضاي فوري يا نيمه فوري خواسته ها و تمايلات گذرا و لحظه اي را موجب شود » ، قبول محروميتهاي اجتناب ناپذير به خاطر احترام به سيستم ارزشهاي پ ذيرفته شدة اجتماعي را نمي پذيرد: به اين صورت، افراد به سوي سبك زندگي بزه كارانه اي كه قبلاً براي هر تعارضي آن را مي پذيرفته اند، كشانده مي شوند، اما ناچارند به محض اين كه بدون ابهام با انتخابي مواجه شدند، آن را بپذيرند و تحمل كنند.

فرآیند سوم ، اجتماعي دیده در يك محيط بزهكاري، به سمت بزهكاري حرفه اي مي رود و به بزهكار حرفه اي بدل مي گردد .

چنانکه ژوس می‌گوید: «هرچند این قاعده کلی در مورد جرایم قابل قبول است که فقط فردی را که مرتکب جرم شده است می‌توان مجازات نمود، آنجا که مسئله ارتکاب جرم خیانت به کشور مطرح است هیچ منعی وجود ندارد که فرزندان تبهکار حتی اگر بی‌گناه باشند به‌جای او مجازات شوند؛ زیرا اولاً این جرم وحشتناکی است و ثانیاً چنین سیاستی باعث می‌شود که پدران فکر ارتکاب این جرم را از سر بیرون کنند» ( Daniel Jousse, 1771: 574).

به عقیده فوستن هلی وقتی که بزهکار به علت یک عامل شخصی مثل سن یا جنون و یا عدم کفایت دلیل تبرئه می شود, منظور این نیست که جرم وقوع نیافته, بلکه بیانگر این است که با فرض وقوع بزه , جرم قابل انتساب به مرتکب نمی باشد, در این صورت حکم صادره اعتبار امر مختومه را ندارد.

خودبینی

در تجزيه و تحليل نويسندگاني چون دبويست و ژوس و آقايان فرشت و لبلان ، به طور ويژه اين خصيصة روان شناختي بزرگ ، كه خودبيني ناميده مي شود، به عنوان مشخصة غالب و بارز اين ساختار ويژة شخصيت، نمود پيدا مي كند.

به اعتقاد دبويست و ژوس، شخصيت نوجوان سارق تكرار كنندة جرم، داراي ساختاري با يك جنبة دوگانه است . از يك طرف ، اين يك ساختار تعاملي و واكنشي است، يعني ساختاري كه براي حمايت عليه احساس عميق عدم امنيت و احساس حقارت بسيار بارز به كار مي رود كه به دنبال عقب راندن و از بين بردن اين احساس است؛ از اين رو، مي توان گفت كه يك تظاهر واقعي در شخصيت نوجوان بزهكار « فعال » وجود دارد، به اين معنا كه او عمداً و تا حدودي با اراده، در اين تكوين و ساختار واكنشي شركت مي كند.

دبويست و ژوس دقيقاً ملاحظه كرده اند كه تفاوت بينِ ديدگاه و نگرش بزهكاران تكرار كنندة جرم و غيربزه كاران از چهارده سالگي شروع به ظاهر شدن مي كند . اين تفاوت به وضوح در چهارده سالگي آش كار و در پانزده و شانزده سالگي تشديد مي شود و از اين سن ملاحظه مي كنيم كه نگرش دنياي آنها به ديدگاه بزرگسالان تكرار كنندة جرم كه در بزه كاري خود جاي گرفته اند، نزديك مي شود. جداي از وابستگي به اوضاع و احوال موقت و گذرا، اين شيوه حساسيت، به ساختار خاص شخصيت كه « شكل » قطعي اش را حدود پانزده شانزده سالگي پيدا مي كند، وابسته است.