« خودمهارگری »، توانایی عالی انسانی، واقعیتی حتمی و اجتناب ناپذیر است که آدمی را از سیر گونه ها متمایز می سازد ( کراس و میشل 2010 به نقل از: حمید رفیعی هنر و همکاران، 1393 ). این توانمندی و به کارگیری آن از همان دوران کودکی شروع می شود و می توان آن را به کمک راهکارهای ویژه در وجود کودک نهادینه کرد ( پاول هنری ماسن ، ترجمۀ یاسایی، 1389 ).
خودمهارگری بر مجموعه رفتار کودک تأثیر می گذارد ( فوکس ناتان و سوزان، 2003 ). تحقیقات نشان می دهد کودکان با خودمهارگری بالا، در دورۀ بزرگسالی هم قدرت فوق العاده ای در کنترل کردن خود داشتند و در زمینۀ شغلی و زندگی شخصی شان هم موفق تر بودند ( دینادلونزر، 1389 ، به نقل از: اخوی، 1389 ).

خودمهارگری رفتاری، در افزایش پیشرفت دانش آموز نیز مؤثر است ( اخوی، 1389 ). اما مهارت خودمهارگری در کودکان به خودی خود به وجود نمی آید، بلکه نیازمند آموزش است ( ورکمن ، ترجمۀ محمداسماعیل، 1382 ).

تحقیقات نشان می دهد کودکانی که از مهارت خودمهارگری بالایی برخوردار بودند، در دورۀ بزرگسالی هم قدرت فو قالعاده ای در کنترل کردن خود داشتند و در زمینۀ تحصیلی، شغلی و زندگی شخصی شان هم موفق تر بودند. همچنین خودمهارگری رفتاری، در افزایش پیشرفت دانش آموز مؤثر است ( دینادلونزر، 1389 ، ص 111 ، به نقل از: اخوی، 1389 ).

خودمهارگری تنظیم ارادی در تکانه های شناختی، هیجانی و رفتاری است، هنگامیکه وسوسه ها به نحو فوری با اهداف ارزشی فرد تعارض پیدا کنند. این تعریف دو ویژگی دارد:
نخست اینکه خودمهارگری نیازمند گزینش هدف بهتر و با ارزش تر درازمدت در مقابل خواسته های فوری است. در بسیاری از موارد پاداش خودمهارگری نه تنها به تعویق می افتد، بلکه انتزاعی است. به عنوان مثال، ترغیب دانش آموزان به مطالعه به خاطر چشم انداز بهتر از آینده یا به خاطر رشد دادن خود. فاصله زمانی و مفهوم انتزاعی هر دو اهمیت روان شناختی اهداف طولانی مدت را کاهش می دهد، هرچند این هدف به لحاظ ارزش پایدارتر است، اما به لحاظ جذابیت در لحظه انتخاب در مقایسه با پاداش بی درنگ وسوسه ها کمتر مورد توجه قرار می گیرد؛ ویژگی دوم این تعریف از خودمهارگری خودانگیخته بودن آن است؛ ویژگی فردی است که در جست وجوی فرایند تنظیم است. به طور مثال دانش آموزانی که صرفاً به خاطر ترس از مجازات منظم هستند. این نظم خودانگیخته نیست و نمی توان گفت که این دانش آموزان دارای ویژگی خودمهارگری هستند ( انجلا، 2014 ).

فردی که خودمهارگری بالایی دارد، حالتی در او وجد دارد که بدون حضور ناظر خارجی او را به انجام وظایفش متمایل می سازد. به عبارت دیگر، خودمهارگری مراقبت درونی است که بر اساس آن وظایف محول شده انجام و رفتارهای ناهنجار ترک می گردد ( الوانی، 1382 ؛ زارع، 1384 ).

خود کنترلی به ویژگی روان شناختی مرتبط با کنترل و نظارت شخص بر رفتار خود اشاره داشته و نشانگر آن است که شخص قادر به تعویق انداختن رفتار خویش و هدایت دوباره ی آن به شیوه ای روشن و هدفگر است . بر اساس تعریف گاف(۱۹۷۵،به نقل از مهرام و ساکتی ،۱۳۸۳) پایین بودن این ویژگی در فرد ، باعث رفتار مبتنی بر تکانش و لذت قلبی شده و فرد به سختی می تواند تکانه های خود را به تعویق اندازد.

خود کنترلی ( خود نظارتی ) از جمله مفاهیمی است که در رابطه با کار افراد مورد بررسی قرارگرفته است .خود کنترلی اولین بار در سال۱۹۷۴ توسط اشنایدر گسترش یافت .به این معنی است که شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است ( کاشال و کوانتس ،۲۰۰۶ ).

اشنایدر می گوید مردم در یک بحث کلی به دو دسته تقسیم می شوند :افراد با خود کنترلی بالا وافراد با خود کنترلی پایین که هر کدام ویژگی های دارند (به نقل از کجلدال ،۲۰۰۳ ).

برخی افراد نسبت به موقعیت های اجتماعی حساس هستند و ظاهر خود را متناسب با موقعیت رایج تنظیم می کنند ،این افراد را دارای خود کنترلی بالا می نامیم .در مقابل افرادی هستند با خود کنترلی پایین که تمایل دارند فکر و احساس خود را بیان نمایند ،تا این که آن را مناسب با موقعیت سازماندهی کنند ( اشنایدر۱۹۷۴ ).

همچنین خود کنترلی به عنوان تفاوت های مهم فردی و قابل سنجش ویژگی های رفتاری تعریف می شود ،که بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است (کرتنیر و کینیکی ،۱۳۸۴ ). چندین مطالعه اثر خود کنترلی را در محل کار بررسی کرده و به این نتیجه رسیده اند که افراد دارای خود کنترلی بالا دارای کیفیت های زندگی و سلامت رفتاری بالایی هستند ( سوید من و همکاران۲۰۱۴ ) . به علاوه مشکلات کمتری درکارشان دارند ( لی هی و یونیک۲۰۱۳ ).

بنابراین کارهایی مثل فروشندگی و پست های مدیریت را انتخاب می کنند ( دای و کلیدف،۲۰۰۳ ). بلکلی و همکاران (۲۰۰۳ )بین خود کنترلی و رفتار شهر وندی رابطه ای را به دست آوردند که طبق آن سرپرستان با خود کنترلی بالا بهتر می توانند رفتار شهر وندی خود را سازمان دهی و زیر دستان را هدایت کنند . تحقیقات بریک و همکاران (۲۰۰۵) موید آن است که بین خود کنترلی و « برون گرایی » استواری هیجانی وگشاده ذهنی رابطه وجود دارد. از نظر کاشال و کوانتس (۲۰۰۶ ) نیز افراد دارایخود کنترلی بالا توانایی بالاتری در حل تعارضات دارند .

خودکنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است ( کریتنر وکینیکی ۱۳۸۴). خود کنترلی به عنوان اعمال کنترل خود به وسیله خود تعریف می شود ( موراون و بامیستر ،۲۰۰۰).

خودکنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات و احساسات نیست. برعکس،خودکنترلی یعنی اینکه ما یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزی که مورد تأکید است، روش ابراز احساسات است به طوری که جریان تفکر را تسهیل کند ( گلمن ۱۹۵۵ ،ترجمه پارسا۱۳۸۰).

از جمله فواید کنترل و تنظیم هیجانات کنترل سطوح برانگیختگی برای به حداکثر رساندن عملکرد، پشتکار داشتن، به رغم دلسردی و وسوسه، جلوگیری از واکنش مخرب در مقابل تحریک و عملکرد صحیح به رغم فشارهای وارده می باشد.

ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت های اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهای فرد برای انجام عمل صحیح چیره می شود ( شیپز، کاترین ومیرن۲۰۰۹).

وهمچنین فواید خود کنترلی بر روی حیطه های مختلفی همچون نگهداری رژیم غذایی ( کاهان وهمکاران ، ۲۰۰۲ ). اختلال خوردن، سلامت روانی ( تانجی و همکاران ، ۲۰۰۴ )، سلامت جسمی ( ریدر و دویت ، ۲۰۰۶ )، اعتیاد، خشم ( دوال و همکاران ، ۲۰۰۷ ) و جنایت ( هیرچی ، ۲۰۰۴ ) موردبررسی قرار گرفته است. این مطالعات نشان دادند که خود کنترلی در پیگیری اهداف طولانی مدت و والاتر برای فرد بسیار تاثیر گذار می باشد(بویر وهمکاران، ۲۰۱۱ )، دیگر تحقیقات نیز رابطه بین فقدان خود کنترلی با رفتار مشکل ساز همچون مصرف الکل و استعمال دخانیات را نیز نشان داده اند(میراون و شمولی ، ۲۰۰۶ ).

اگر چه این چنین یافته هایی روشن ساختند که خود کنترلی در منع رفتار نامطلوب نقش دارد اما باید گفت که در برخی موارد خود کنترلی جهت شروع رفتار مطلوب نیز مورد نیاز است. در این راستا نیز یافته های دیگر نشان دادند که خود کنترلی بالا با عملکرد تحصیلی بهتر (شودا و همکاران ، ۱۹۹۰ ) و رابطه بین فردی مثبت در ارتباط است(فینکل، کامپبل ،۲۰۰۱). فینکل، کامپبل با در نظر گرفتن این روابط نزدیک نشان دادند که خود کنترلی با سازگاری یا انطباق مرتبط است، که هم شامل منع پاسخ های نامطلوبی است که به طور بالقوه باعث ایجاد رفتار نامطلوب در فرد دیگر می شود و همچنین خود کنترلی در پاسخ های مطلوب و یا مفید نیز در گیر می باشد.

خودکنترلی، مراقبتی درونی است که بر اساس آن، وظایف محول شده انجام و رفتارهای ناهنجار و غیر قانونی ترک می شود بی آنکه نظارت یا کنترل خارجی در بین باشد.

هنگامی که کسی بی توجه به کنترل خارجی، تلاش خود را مصروف انجام دادن کاری که بر عهده او واگذار شده است، کند و مرتکب خلافی از قبیل کم کاری و سهل انگاری نشود، از کنترل درونی بهره مند است.

ضعف داشتن درهماهنگی هیجان ایجاد شده از مخالفت های اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها اغلب به شکلی شدید است که بر تلاشهای فرد برای به انجام رساندن راه درست مانع می شود. کشف مهارتهای خودکنترلی دانش آموزان یکی از مهمترین علل موفقیت آنها در اجتماع است که سبب به سازگاری و هماهنگی فرد با محیط و جامعه می شود و افراد را مستقیما به خود کفایی و مسئولیت پذیری می رساند. در حال حاضرکشورهای مختلف سعی می کنند تا از شیوه های متفاوت خود كنترلی را در افراد و سازمانهای خود پایدار کند و یا آن را تقویت كنند.در چنین وضعی ، بدون حضور رئیس مربوطه هم كاركنان بدون ترس از نتایج كنترل، وظایف خویش را انجام می دهند.

یافته ها نشان داد مفاهیم نزدیک به خودمهارگری در روانشناسی عبارت اند از:

الف. کنترل تکانه : معنای اصلی تکانه هر عملی یا رویدادی است که به وسیلۀ محرک راه انداخته می شود، دورۀ نهفتگی کوتاهی دارد و کنترل آگاهانه بر آن بسیار کم و یا هیچ است. بنابراین هرگونه تهییجآنی برای عمل کردن را شامل می شود ( آرتور ربر، ترجمۀ کریمی، 1390 ). بنابراین کنترل تکانه یعنی توانایی مقاومت در برابر انگیزه های آنی ( ابراز خشم یا لذت فوری ) که جهتگیری آگاهانه در آن اندک است. این توانایی کمک می کند تا بر اساس شرایط، آنها را به تأخیر اندازیم یا به کلی مهار کنیم؛

ب. خودانضباطی : خودانضباطی داشتن عزم راسخ بیشتر از خواسته ها و امیال است و معمولاً مترادف خودمهارگری قرارمی گیرد. خودانضباطی زیرمجموعه انگیزش است. وقتی فرد استدلالی برای تعیین بهترین راه استفاده می کند که با امیالش مخالف است ( فاورز، 2008 ). خودانضباطی با چندین رفتار نشان داده می شود که همۀ آنها نیازمند تحریک یا بازداری رفتار، بدون حضور کنترل بیرونی هستند. منع تکانه، فرونشاندن تکانه های منفی و به تأخیر انداختن لذت، رفتارهای بازداری بسیار مهمی هستند ( بوکاتکو و داهلر، 1995 ) ؛

ج. خودنظم دهی : به نظر سانتروک خودنظم دهی، تولید و هدایت اندیشه ها، هیجان ها، و رفتارها توسط خود فرد به منظور رسیدن به هدف است. بندورا خودنظم دهی را با سه فرایند مشاهدۀ خود، خودداوری، خودواکنشی توضیح می دهد؛ یعنی ابتدا فرد رفتار یا عملکرد خود را مورد مشاهده قرار می دهد، بعد به قضاوت دربارۀ عملکرد خود می پردازد و سپس بر اساس قضاوت ها، در خود احساس رضایت شخصی، غرور و یا عدم رضایت یا سرزنش شخصی ایجاد
می کند. بدین ترتیب، به کنترل رفتار و اعمال خود اقدام می کند ( علی اکبر سیف، 1389 ، ص 173 ؛ جان مارشال ریو، ترجمۀ سیدمحمدی، 1389 ).

مفاهیم «خودنظم دهی » ، « خودمهارگری » ، « خودانضباط دهی » و « کنترل تکانه » احتمالاً با هم همپوشانی دارند. بامیستر می گوید : « بسیاری از مؤلفان، دو اصطلاح خودمهارگری و خودنظم جویی را قابل تبدیل به یکدیگر تلقی کرده اند. برخی دیگر، خودمهارگری را زیرمجموع های از خودنظم دهی تلقی کرد هاند » ( حمید رفیعی هنر، 1390 ). همچنین ساسون معتقد است : خودانضباطی مترادف اصطلاح خودمهارگری است. بنابراین در این پژوهش، با کمی تسامح مفاهیم خودمهارگری، خودنظ مجویی و خودانضباطی را مترادف هم تلقی می کنیم ( رفیعی هنر، 1390 ).

خودمهارگری، ویژگیای است که در طول سال های اول زندگی توسعه و عمق پیدا می کند و بر مجموعه رفتار کودک تأثیر می گذارد ( ناتان، سوزان، 2003 ). توانایی به تأخیر انداختن ارضاء خواسته ها در دورۀ کودکی کسب می شود و با بالا رفتن سن افزایش می یابد ( میشل و متزتر، به نقل از: جان بزرگی، 1390 ) و آنها می توانند در زمان فشارهای روانی خود را آرام سازند و نیاز به تذکرهای فراوان برای تنظیم رفتارهای خود ندارند ( رحیمی، 1389 ).

متخصصان خاطرنشان می سازند که اگرچه خلق وخوی طبیعی و ساختار زیستی، بر توانایی خویشتن داری کودک تأثیر می گذارد، مطالعات نشان داده که می توان به کودکان برای تنظیم رفتارشان آموزش داد ( میکله بوربا، ترجمۀ کاوسی، 1390 ). علاو ه بر اینکه کودک در کنترل خود در مقابل انجام کار ناشایسته خودمهارگر نامیده می شود، آمادگی کلی او برای سخت کار کردن نیز می تواند یکی از مصادیق خودمهارگری باشد. بنابراین می توان کودکان را آموزش داد تا برای رسیدن به اهداف ارزشمند تلاش بیشتری کنند ( ماسن، ترجمۀ یاسایی، 1389 ).

یک کودک یا نوجوان با مهارت خودمهارگری زمانی را صرف فکر کردن به نتایج و پیامدهای انتخا بها و اعمالش می کند و در نتیجه بهترین راه را انتخاب می کند ( جمشیدی، 1394 ).

در روانشناسی دربارۀ خودمهارگری کودکان دو نوع ادبیات وجود دارد: یکی از آن دو برمی گردد به دوره های گذشته از مطالعات جیمز ( 1899 ) و فروید ( 1920 ) در مورد داوری بین انگیزه های متضاد؛ دیگری در حال حاضر به مطالعات و تحقیقات روا نشناسی رشد، شخصیت، اجتماعی و بالینی مربوط می شود. به تازگی در ادبیات روانشناسی تربیتی بدنه غنی از تحقیقات نظری و تجربی در مورد خودمهارگری کودکان انجام شده است ( گارس، آنجلا، 2014 ). وقتی ما کودکی را خودمهارگر می گوییم، معنیاش این است که کودک می تواند اعمال خود را مورد قضاوت قرار دهد و سپس رفتار مناسب را اتخاذ کند. در چنین حالتی، کودکان ارزش های درونی شده خود را به کار می برد و بروز می دهند و پیش بینی می کنند ( نیومن، 1997 ). درصورتیکه به کودکان فرصت انتخاب و تصمیم گیری های لازم داده شود، به طور طبیعی از عواملی که باعث آزار بزرگ ترها می شود اجتناب می ورزند و خود نوعی مقررات شخصی برای این گونه درگیری ها وضع می کنند ( توماس گوردن، ترجمۀ زندی، 1377 ، ص 19 ) . تانگی، بامیستر و بون، نتایج یک سری از مطالعات را که به دانش آموزان دارای خودمهارگری خوب اشاره دارد، بیان کرده اند که از نظر معاشرتی با شایستگی بیشتری نسبت به افراد پی شدبستانی پاسخ می دهند و موقعیت اجتماعی بالاتری دارند. همچنین نمرات بالاتر کسب می کنند ( گایل مکلم ، ترجمۀ کیانی، 1390 ، ص 20 ).

با تقویت خودمهارگری، کودکان می آموزند تا در غیاب مربی به مدت طولانی به طور مولد عمل کنند. گیج روانشناس بسیار مشهور در زمینۀ آموزش و پرورش اظهار کرد که هدف نهایی از این آموزش، کاهش وابستگی به مربی یا والدین در انجام وظایفشان است ( ادوارد ورکمن و آلن کاتز، ترجمۀ محمداسماعیل، 1382 ). همچنین کودکانی که معمولاً خودمهارگرند و می توانند حس ارضاء خود را به تأخیر بیندازند در مقایسه با سایر کودکان مسئول تر و بالغ ترند ( ماسن، ترجمۀ یاسایی، 1389 ، ص 494 ). کودکانی که فاقد خودمهارگری هستند، تا زمانی متناسب عمل می کنند که ناظری بر کارهای او نظارت داشته باشد، در مقابل کودکان خودمهارگر، پایبند کنترل رفتاری درونی هستند ( زندکریمی، 1391 ). خودمهارگری به کودکان کمک می کند تا رفتارهایشان را تنظیم کنند و احتمال بیشتری وجود دارد که به انجام مواردی بپردازند که در قلب و ذهنشان درست می دانند. خویشتن داری به کودکان قدرت اراده برای نه گفتن و انتخاب اعمال اخلاقی را می دهد ( میکله بوربا، ترجمۀ کاوسی، 1390 ). شیوه های خودمهارگری رفتاری می تواند برای بهبود رفتار مناسب با انجام تکلیف، رفتار مخل و عملکرد تحصیلی مؤثر باشد ( ورکمن، کاتز، ترجمۀ محمداسماعیل، 1382 ).

خودکنترلی

بحث خودكنترلی یكی از مباحث روانشناسی است كه ناشی از فرایندهای شناختی، اجتماعی،و هیجانی می‌باشد و به­دلیل اهمیت آن در بهداشت و سلامت روان امروزه به آن توجه زیادی شده است، به­شکلی که می­توان گفت كنترل و اداره احساسات، كلید بهداشت عاطفی انسان است.برپایه بسیاری از نظریه های نوین، خود هم آموختنی است هم ساختنی. خود با درونی سازی باورها و گرایش های افراد پیرامون فرد مانند والدین و آموزگاران آموخته می­شود، و با شکل گیری باورها در نتیجه تعامل فرد با محیط ساخته و در صورت نیاز، کنترل می‌شود. از آنجا كه خودكنترلی تأثیر بسزایی در موفقیت‌های انسان دارد، بنابراین پژوهش در زمینه خودكنترلی ضروری به­نظر می‌رسد.

تعريف‌های متنوعی از خود کنترلي

اصطلاح خودكنترلی یعنی توانایی كنترل حالت‌های تكانشی توسط منع خواسته‌های كوتاه‌مدت و فردی داری خودكنترلی است كه بتواند انگیزه‌ها و هیجانات آنی خود را مدیریت كند. خود کنترلی توانایی فرد در شناخت و به­کاربستن استعدادها است برای کنترل احساسات وهیجانات ،رفتارها،
ونیازها در ارتباط با خودش و جامعه. خود کنترلي يک نوع مراقبت دروني است که بر اساس آن، وظايف محوله انجام و رفتارهاي ناهنجار و غيرقانوني ترک مي­شود، بي­آنکه نظارت يا کنترل خارجي در بين باشد؛ بدين معني که فرد، بدون توجه به کنترل خارجي، تلاش خود را مصروف انجام کاري نمايد که بر عهده او گذاشته شده و مرتکب موارد نادرستي از قبيل کم کاري، سهل انگاري و… نگردد. درحالی‌که نظارت خارجي در تحقق چنين مراقبتي که متضمن انجام وظيفه و ترک خلاف است، نقش ندارد و تنها علت دروني موجب رفتار مزبور مي­گردد.

خود کنترلی توانایی است برای کنترل احساسات فرد ، رفتار ، و خواسته ها در برابرخواسته های خارجی به منظور تعامل با جامعه. خود کنترلی ضرورتی است در رفتار برای رسیدن به اهداف و برای جلوگیری از تکانه هاویااحساساتی که منفی است. خودکنترلی مهارتی است یادگرفتنی که ضامن موفقیت‌های شخصی و اجتماعی فرد است یعنی توانمندی جلوگیری از رفتارها، تمایلات، هیجانها و عادتهایی که بروز آنها موجب مشکلاتی برای ما می‌شود.

ابعاد شناختی هیجانی خودکنترلی

هامفری، 2008 ابعاد و سازه‌های خودکنترلی را به سه قسمت تقسیم‌بندی می‌کند و معتقد است رابطه این سه بعد یک رابطه مثبت متقابلی است به شکلی که سرمایه‌گذاری در هر بخش ازسه وجه خودکنترلی می‌تواند رشد ابعاد دیگر را پیش‌بینی کند. وی این سه بعد را خودکنترلی فردی، میان‌فردی و خودسنجی یا خودشناسی معرفی می‌کند.

خودکنترلی درونی

خودکنترلی فردی یا درونی از نظر هامفری؛ به­عنوان عامل قدرتمندی برای توانایی به تاخیرانداختن نیازها،تعدیل منطقی خواسته‌ها و حل منطقی تعارض‌ها تعریف شده‌است. هم‌سو با وی، مارلین و دنزیت،نیز خودکنترلی درونی یا درون‌فردی را این­گونه تعریف می‌کنند: مدیریت فرد بر امیال و نیازهای خود، توانایی تفکر منطقی و انتخاب راهبرد مناسب بدون نیاز به عوامل خارجی با درنظرگرفتن قاعده سود و زیان.

خودکنترلی میان‌فردی

هامفری، خودکنترلی میان‌فردی را قابلیت فرد در ایجاد ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران همراه با مدیریت و تسلط داشتن بر هیجان‌ها و تکانه‌های خویش می‌داند.مارلین و دنزیت، نیز در تعریف خودکنترلی میان‌فردی آورده‌اند: توانایی ارتباط با دیگران، با استفاده از مدیریت بر خویشتن مثل کنترل کردن خشم، کنترل رفتارهای تکانشی، انطباق ناپذیری افراطی.

خودسنجی

خودسنجی عبارت است از ارزیابی فرد از توانایی‌ها، استعداد و مهارت، موقعیت‌های آسیب‌زا و آسیب‌پذیر خود و درجه خویش در میان دیگران. یالن، می‌گوید خودآگاهی مبنایی برای خودسنجی است و آن به این معنا است که افراد چگونه به خود نگاه کرده و بر اساس این نگاه چه احساسی پیدا می­کنند. خودآگاهی و خودسنجی، توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، نیازها، ترس ها وانزجارهاست. در واقع واداشتن فرد به نگریستن به خود، اولین قدم جهت آشنایی با جنبه های مثبت و منفی است. مواجهه با دنیای واقعی خود، کار سختی است ولی برای تبدیل شدن به یک فرد باکفایت ضرورت بسیار دارد. به­ طور مجموع می­توان گفت خودسنجی شامل تمام نگرشها، احساسات و دانش ما درباره توانایی، مهارت و قابلیت اجتماعی است و تمام ابعاد شناختی، ادراکی، عاطفی و رویه های ارزیابی را در برمی­گیرد .و براساس قضاوتهای قبلی، ادراکات و بازخوردهای افراد مهم در زندگی انسان شکل می­گیرد. یا به­عبارتی، خودسنجی مسیری است که شخص خود را ارزیابی می­کند .

نقش و ضرورت خود کنترلي

هر انسانی سبك و روش و شیوه زندگی خاصی برای خود دارد. شیوه زندگی شامل طرح ها، عادت ها، ارزش ها و نگرش ها در رفتار هایی است كه فرد برای زیستن در جهان طی مدت عمر خود به­كار می‌برد.عواملی كه می‌تواند شیوه زندگی هر انسانی را تحت تأثیر قرار بدهد عبارتند از: خانواده، فرهنگ، خصوصیات جسمانی و روانی، ارزش ها و ایدئولوژی فرد، آموختن مهارت های زندگی، خلاقیت، هدف و نوع واكنش فرد در برابر مشكلات.شايد بهترين شيوه براي بيان ضرورت خودکنترلي، مقايسه آن با نظارت بيروني باشد. مي­توان ادعا کرد که اگر خود کنترلي ايجاد و تقويت گردد، کارکردي به مراتب کارآمدتر از نظارتهاي خارجي دارد؛ زيرا در پاره اي از نظارتهاي بيروني، همواره اين دغدغه وجود دارد که آيا از اعتبار و صحت کافي برخوردار است يا آنکه شايبه ها و غرضهاي ديگري در کار بوده و زد و بندهاي رفاقتي يا کينه توزانه در آن نقش داشته است. از اين رو پيوسته مي­بايست بر ناظران و بازرسان نيز ناظران ديگري گماشت تا مراقب صحت نظارت آنان باشند؛ و به­اين ترتيب ناظران در مرحله بالاتر نيز محتاج ناظر ديگري هستند و همين طور… در صورتي که اگر ناظران، خود داراي عامل کنترل دروني باشند،اين دغدغه و نگراني تا ميزان قابل توجهي کاهش مي­يابد و صحت گزارشهاي آنان از ضريب اطمينان بالاتري برخوردار خواهد بود.

آموزش و تقویت خودکنترلی

اصطلاح آموزش خودكنترلی رفتار به اجرای روش‌های خودنظارتی، خودارزیابی و خودتقویتی اشاره دارد. منظور از خودنظارتی، حفظ توجه فعال به­رخداد افكار و رفتارهای هدفمند خاص است. خودارزیابی به قضاوت در مورد میزان یا كیفیت رفتاری مربوط می‌شود كه در مقابل برخی از ملاك‌ها با استانداردهای موجود تغییر می‌كند. خودتقویتی نیز به اجرای تقویت توسط خود فرد، در صورتی كه یك معیار خاص برای رفتار در دست باشد، اشاره دارد.

خودکنترلی از نگاه دین

در قرآن کريم بر خودکنترلي تأکيد و عوامل مؤثر در تقويت آن بررسي شده است و از آنچه به آن آسيب مي‌رساند به انسان‌ها گوشزد مي‌شود تا بدين‌ترتيب با پيشگيري از آنها به خودکنترلي و شخصيت سالم دست يابند.بحث از خودکنترلي، انتزاعي است که از رفتار و منش افراد گرفته مي‌شود. خودکنترلي همان خويشتن‌داري است که قرآن کريم از آن به تقوا تعبير مي‌کند و كرامت انسان در نزد خداوند، براساس آن سنجيده مي‌شود: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات: 13).

اصطلاحي خاص براي خودکنترلي در آيات وجود ندارد؛ اما در قرآن کريم آياتي بر خودکنترلي دلالت دارند که مي‌توان آنها را در سه عنوان خلاصه کرد:

– کنترل نفس: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ْلا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم(مائده: 105). اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. آن‌گاه آن‌كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند.

اين آيه مؤمنان را از اينکه به ديگران بپردازند و خود را فراموش کنند، نهي فرموده است.

– امر به مؤمنان براي کنترل و حفظ خويش و اهلشان: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (تحريم: 6)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خود و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ كنيد.

– توجه دادن به عواقب ضعف خودکنترلی: «لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»: کنترل كردن يا كنترل نكردن نفس دامن‌گير خود شخص است: هيچ‌كس جز بر زيان خود عملی انجام نمى‏دهد، و هيچ باربردارى بار عمل ديگرى را بر نمى‏دارد (انعام، 164).

بيشترين آياتِ حکايت‌گر خودکنترلي در قرآن کريم، مربوط به نفس و قلب است؛ همان‌گونه که در آيات ياد‌شده مشاهده شد، اين نفس است که بايد مراقب اعمال و رفتارش باشد و همواره بر خود مسلط باشد که به خطا نرود.در ضرورت خود‌کنترلي، کافي است نظري به منابع اسلامي دیگر بيفکنيم و رواياتي را که توصيه به مراقبت از خويش مي‌کنند و خودکنترلي را با بيان رسا ابراز مي‌دارند، مورد توجه قرار دهيم و با استناد به کلام نوراني حضرت علي (عليه السلام ) که مي‌فرمايند: اجعل من نفسک علي نفسک رقيبا: از خودت مراقبي بر خويشتن قرار ده.

خودکنترلی در علوم گوناگون

از آنجا که خودکنترلی یکی از ارکان مهم هویت و همچنین عامل مهمی در تعامل با خود، دیگران و جامعه می‌باشد، هر یک از حوزه‌های مختلف علوم متنوع امروزی بنابر اقتضای نگاه حرفه‌ای خود، تعبیری از خودکنترلی آورده‌اند که به چندمورد آن اشاره می‌شود:

خود کنترلی در روانشناسی: خودکنترلی در روانشناسی با تعابیري مانند کنترل شخصی، منبع کنترل درونی، وجدان و کنترل نفس تبیین می­شود. گوردون آلپورت، از نظریه پردازان شخصیت، یکی از ویژگی هاي شخصیت بالنده را توانایی کنترل شخصی می­داند و می­گوید شخصیت سالم چند ویژگی دارد که عمده ترین آنها پذیرفتن و سپس کنترل خود است.راجرز ، به­نقل از اصلان و چنگ بلوندر، توانایی پیروی از در خواست معقول، تعدیل رفتار مطابق با موقعیت، به­تاخیر انداختن ارضای یک خواسته درچارچوب پذیرفته شدة اجتماعی، بدون مداخله و هدایت مستقیم فردي دیگر را خودکنترلی تعریف می‌کند و اساس آن را توانایی فرد در کنترل ارادي فرایند هاي درونی می‌داند.

خودکنترلی در جامعه شناسی: خود عبارت است از تجربۀ آگاهانۀ فرد از هویت شخصی و بارز که از همۀ اشیا و مردم دیگر متفاوت است و از خود کنترلی به­عنوان کنترل خویشتن نام برده شده است.

خودکنترلی در علم مدیریت: خود عموماً به مجموعۀ وجودي یا فردیت شخص برمی­گردد و خودکنترلی حالتی است در درون فرد که او را به انجام دادن وظایفش متمایل می­سازد؛ بدون آنکه عامل خارجی بر او نظارت داشته باشد. به­عبارت دیگر، خودکنترلی مراقبتی درونی است
که براساس آن وظایف محول شده انجام و رفتارهاي ناهنجار و غیر قانونی ترك می­شود. در این دیدگاه خودکنترلی فرایندي است که براساس آن، افراد بدون اجبار و تهدید و تطمیع، به وظایف سازمانی خود تعهد نشان می­دهند و از بیشترین توانشان در جهت پیشبرد اهداف سازمان استفاده می­کنند.

خودکنترلی در مدیریت سازمانی: خود کنترلي در سازمان تنها محدود به انجام وظايف سازماني نيست و فراتر از آن را نيز شامل مي­گردد؛ به اين معني که خويشتن داري اخلاقي و پرهيز از روابط سوء اجتماعي با ديگران نيز در حيطه خود کنترلي قرار مي­گيرد و افراد در فضاي سازمان، موظفند از غيبت، تهمت، تعارض و نزاع، دروغ و… اجتناب کنند و اخلاق را در روابط ميان خود رعايت نمايند.