مدل‌های مدیریت دانش (KM Models) الگوهایی هستند که برای استفاده کاربردی از دانش نظری در یک سازمان ارائه شده‌اند. مدل‌های زیادی در زمینه مدیریت دانش وجود دارد که در اساس با یکدیگر مشابه هستند.

مدل نوناکا و تاکوچی، مدل شرون و لاوسن، مدل کنراد و نیومن، مدل پاتریک، مدل هیسیگ، مدل میلتون و مدل مک الروی از عمده‌ترین مدل‌های موجود هستند. در این الگوها کوشش شده است تا گام‌های مختلف مربوط خلق، ذخیره، بازیابی، تسهیم دانش و بکارگیری دانش در سازمان تئوریزه شود. در مطالعات انجام شده ابعاد مختلف مدیریت دانش و روابط میان آنها مورد بررسی قرار گرفته است.

تاکنون بسیاری از نویسندگان مدل‌هایی را در زمینه فرایند مدیریت دانش ارایه داده‌اند. بیشتر آنها از نظر محتوایی تقریبامشابه یکدیگرند اما دارای واژه‌ها و فازها با ترتیبات متفاوت هستند. در این مدل‌ها فرض بر این است که مراحل و فعالیت‌ها اغلب هم زمان گاهی اوقات پی در پی و به ندرت در یک ترتیب خطی هستند.

خلق دانش، نتیجه تاثیرمتقابل افراد و دانش آشکار و پنهان است، به واسطه تعامل فرد با دیگران، دانش نهان، برون سازی شده به اشتراک گذارده می‌شود، همچنین افراد در این فرایندها از راه مدیریت دانش با به دست آوردن بینش و تجربه سازمانی خود یا توسط کارکنان دیگر، دانش را خلق، منتشر و درونی می‌کنند. از آنجا که همه فرایندهای این مدل مهم اند، بنابراین لازم است آنها را در مدیریت دانش به صورت یکپارچه مورد توجه قرار داده با اندیشیدن تدابیر و برنامه‌ریزی‌های لازم و نیز باعنایت به موقعیت سازمان مورد نظر، توازن بین این فرایندها را برقرار کرد.

مدل مدیریت دانش هیسیگ

بهترین راه برای تفکر درمورد ساختار دانش ، درک life cycle است. فرایندهایی که توسط آن دانش ایجاد شده، توزیع گشته و بکار گرفته شود.

مدل هیسیگ (۲۰۰۰) از چهار فرایند زیر تشکیل شده است:

1- خلق دانش: این امر به توانایی یادگیری و ارتباط بر می‌گردد. توسعه این قابلیت، تجربه تسهیم دانش، ایجاد ارتباط بین ایده‌ها و ساختن ارتباط‌های متقاطع با دیگر موضوعات، از این اهمیت کلیدی برخوردار است.

خلق دانش معمولاً در قالب فرایندی پیچیده و غیرقابل مدیریت دیده میشود. در حالی که، آرزوی بسیاری از سازمان ها، پشتیباتی این فرایند خاص است، و تلاش بسیاری در زمینه انتقال دانش صورت گرفته است تا این آزادی را برای کارکنان به وجود بیاورد که امکان خلاقیت بیشتری داشته باشند.

2- ذخیره دانش: به عنوان دومین عنصر مورد نیاز مدیریت دانش است که از طریق آن، قابلیت ذخیره سازمان یافته‌ای که امکان جستجوی سریع اطلاعات، دسترسی به اطلاعات برای کارمندان دیگر و تسهیم موثر دانش فراهم می‌شود، به وجود می‌آید. در این سامانه باید، دانش‌های لازم به آسانی برای استفاده همگان ذخیره شود.

3- نشر دانش: این فرایند به توسعه یک روح جمعی که در آن افراد به عنوان همکاران در جهت دنبال کردن اهداف مشترک، احساس پیوستگی به هم داشته و در فعالیت هایشان به یکدیگر وابسته اند،کمک می‌کند.

نگرشهای متعددی برای جمع آوری دانش وجود دارد. و با وجود تعداد زیاد نگرشها، حتی اگر شرکتها زمان زیادی را صرف کدگذاری دانش کرده و آن را در دسترس کارکنان دیگر قرار دهند، به این معنی نیست که دانش به طور صحیح تفسیر شده یا ارزشگذاری مناسبی روی آن صورت میگیرد.

4- بکارگیری دانش: چهارمین فرایند، از این ایده آغاز می‌شود که ایجاد دانش، بیشتر توسط کاربرد عینی دانش جدید میسر است. این عنصر، دایره فرایند مرکزی مدیریت دانش متحد را تکمیل می‌کند.

مدل بکمن

هشت مرحله زیر را برای فرایند مدیریت دانش پیشنهاد داده است:

1- شناسایی کردن : تعیین صلاحیت های درونی، منبع استراتژی، قلمرو دانش

2- تسخیر کردن : رسمی کردن دانش موجود

3- انتخاب کردن : تعیین ارتباط دانش، ارزش و دقت، رفع دانش های ناسازگار

4- ذخیره کردن : معرفی حافظه یکی شده در مخزن دانش با انواع الگوهای دانش

5- پخش کردن : توزیع دانش برای استفاده کنندگان به طور خودکار بر پایه علاقه و کار و تشریک مساعی دانش در میان گروه ها

6- به کار بردن : باز یافتن و استفاده دانش در تصمیم گیری ها، حل مسائل، خودکار کردن و پشتیبانی کار و مددکاری شغل و آموزش

7- ایجاد کردن : تولید دانش جدید در حین تحقیقات، تجربه کردن کار و فکر خلاق

8- تجارت کردن : فروش و معامله، توسعه و عرضه کردن دانش جدید به بازار در قالب محصولات و خدمات

مدل مدیریت دانش نوناکا و تاکوجی

پژوهشگران مدیریت ژاپنی نوناکا و تاکوچی تاثیر بسیا ری بر مبانی مدیریت دانش داشته اند. مفهوم دانش پنهان ودانش آشکار توسط نوناکا برای طرح‌ریزی نظریه یادگیری سازمانی طبقه بندی شده است. در این تقسیم بندی، با توجه به همگرایی بین شکل‌های پنهان و آشکار دانش، آنان مدلی را پایه گذاری کرده‌اند که به نام خودشان معروف شده است. این مدل بر خلاف مدل های پیشین، تمرکز خود را بر دو نوع دانش آشکار و نهان مبذول داشته، به نحوه تبدیل آنها به یکدیگر و نیز چگونگی ایجاد آن در تمامی سطوح سازمانی (سطح فردی، گروهی و سازمانی) توجه دارد.

درونی‌سازی و برونی‌سازی دانش

مفهوم "دانش پنهان" و "دانش آشکار" توسط نوناکو برای طر ح ریزی نظریه یادگیری سازمانی طبقه بندی شده است . در این تقسیم بندی، با توجه به همگرایی بین شکل های پنهان و آشکار دانش، دانشمندان ژاپنی مدلی را پایه گذاری کرده اند که به نام خودشان است. تمرکز این مدل بر دو نوع دانش آشکار و پنهان، نحوه تبدیل آنها به یکدیگر و چگونگی ایجاد آن در تمام سطوح سازمانی است.

بر پایه مدل نوناکا و تاکوچی مراحل زیر برای انتقال (تبدیل) این دو نوع از دانش، در سطوح گوناگون سازمان انجام شوند.

1- اجتماعی نمودن (نهان به نهان): انتقال دانش نامشهود یک فرد به فرد دیگر،(نحوه رفع مشکل برنامه- طراحی بصورت غیر معمول). برای انجام موثر این فرایند باید میان افراد، فرهنگ مشترک و توانایی کار گروهی ایجاد شود. این امر با استفاده از نظریه‌ها ی اجتماعی و همکاری میسر می‌گردد. نشست یک گروه که تجربیات را توضیح داده و در باره آن بحث می‌کند، فعالیتی عادی است که درآن اشتراک دانش پنهان می‌تواند رخ دهد.

2- خارجی کردن یا بیرونی سازی (نهان به آشکار): تبدیل دانش نامشهود به دانش مشهود. در این حالت فرد می‌تواند، دانش خود را در قالب مطالب منظم (سمینار،کارگاه آموزشی) به دیگران ارایه دهد. گفتگوهای میان یک گروه، در پاسخ به پرسش‌ها یا برداشت از رخدادها، از جمله فعالیت‌های معمولی هستند که این نوع از تبدیل در آنها رخ می‌دهد.

3- پیوند و اتصال برقرار کردن (آشکار به آشکار) : در این مرحله، حرکت از دانش آشکار فردی به سمت دانش آشکار گروهی و ذخیره سازی آن صورت می‌پذیرد و با توجه به استفاده از دانش موجود، امکان حل مسائل از طریق گروه فراهم شده، به دنبال آن دانش، توسعه می‌یابد.

4- درونی سازی (آشکار به نهان): در این مرحله دانش اشکار به دست آمده در سازمان، نهادینه می‌شود. همچنین گذراندن این مرحله برای افراد، آفرینش دانش ضمنی جدید شخصی را نیز در پی دارد (کسب دانش پنهان جدید از دانش آشکار موجود).

گذراندن مراحل چهارگانه بالا، باید به صورت پیاپی و حرکت حلزونی شکل ادامه یابد، تا به این وسیله، هر مرحله‌ای کامل کننده مرحله پیش از خود باشد و ضمن نهادینه شدن دانش در سازمان، باعث تولید و خلق دانش‌های جدید نیز شود.

مدل مدیریت دانش لاوسن

عمده‌ترین مطالعه در زمینه رابطه ابعاد مختلف فرهنگی و مدیریت دانش به مطالعه لاوسن (۲۰۰۳) برمی‌گردد. مقیاس لاوسن در زمینه ارتباط مدیریت دانش با نوع فرهنگ حاکم برسازمان تنظیم شده است. براساس دیدگاه لاوسن مدیریت دانش شش بعد دارد: خلق دانش (دانش آفرینی)، جذب دانش، سازماندهی دانش، ذخیره دانش، انتشار دانش و بکارگیری دانش. لاوسن چهار نوع فرهنگ را نیز متناسب با این ابعاد معرفی کرده است. لاوسن از طبقه‌بندی فرهنگ، کویین و کامرون استفاده کرده است. در واقع کویین و کامرون (۱۹۹۹) در چارچوب ارزش‌های رقابتی خود چهار نوع فرهنگ را شناسایی کرده‌اند: فرهنگ گروهی، فرهنگ ویژه‌سالاری، فرهنگ بازاری، فرهنگ سلسله‌مراتبی. لاوسن از این چهار طبقه فرهنگی استفاده کرده است.

مدل مدیریت دانش کنراد و نیومن

براساس مدل نیومن و کنراد، ابعاد مدیریت دانش عبارتند از:

  • خلق دانش
  • بکارگیری دانش
  • انتقال دانش
  • نگهداری دانش

دانش صریح دانش مستند است. مثل یک دفترچه راهنما ٬توسط دیگران نیز قابل استفاده است. ولی دانش ضمنی دانشی است که در ذهن است. مثل تشخیص عملکرد موتور از روی صدا. یا تکنیک‌های ظریف نقاشی که در عمل آموخته می‌شوند. دانش سریح وقتی به اشتراک گذاشته شود همه می‌توانند از آن استفاده کنند. دانش ضمنی ممکن است قابل اشتراک گذاری نباشد. زیرا بیان تجربه در قالب سطور و کلمات کار آسانی نیست.

پس با توجه به مطالب بیان شده می‌توان نتیجه گرفت که دانش ضمنی به عنوان محرکی مهم در فرایند خلاقیت و نوآوری نقش مهمی را به عنوان یک منبع سازمانی و عامل موفقیت در سازمان ایفا می‌کند. و دانش ضمنی و تصریحی مکمل یکدیگرند این بدین معناست که برای ایجاد دانش جدید به اشتراک گذاری هر دوی آنها در سازمان ضروری است در چرخه اشتراک گذاری دانش ضمنی می‌تواند به دانش صریح به دانش ضمنی تبدیل گردد.

مدل بکوویتز و ویلیامز

اجزای فرایند مدیریت دانش ارایه شده از سوی بکوویتز و ویلیامز، شامل هفت عامل "یافتن"، "بکارگیری"، "تسهیم" ، "ارزیابی"، "ایجاد "، " نگهداری" و "حذف" است که باید برای ایجاد سرمایه برپایه دانش به صورت یکپارچه مدیریت گردند.

1- یافتن : نکات اساسی که در یافتن اطلاعات درست ، باید در زمان مناسب مدنظر قرار گیرند.

2- بکارگیری : باید بتوان خلاقانه و مشتری گرایانه، را ه حل های مناسب را به دست آورد.

3- یادگیری : بررسی در خصوص یافتن دلایل موفقیت یا عدم موفقیت پروژه های انجام شده به منظور لحاظ کردن نتایج آن در پروژه های آتی برای انجام اثربخش آنها.

4- تسهیم : در این فرایند، همکاران، دانشهای خود را به دیگران انتقال می دهند و این امر، موجب گسترش پایه های دانش سازمانی می شود.

5- ارزیابی : در این فرایند باید دانشهای موجود و نیازهای فعلی و آتی دانش ارزیابی شوند.

6- ایجاد / نگهداری : باید دانشهای مهم و استراتژیکی در این فرایند توسعه یابند و داراییهای دانشی، نیز مورد توجه قرار گیرند.

7- حذف : در این فرایند دانشهایی که از نظر استراتژیک و کاربرد دیگر، بی معنی هستند، باید از سیستم حذف یا درجایی دیگر انبار گردند.

مدل پایه‌های ساختمان دانش

این مدل توسط پروبست، روب و رمهاردت (۲۰۰۲) به نام مدل پایه‌های ( سنگ بنای) ساختمان مدیریت دانش نام گذاری شده است. مدیریت دانش را به صورت سیکل دینامیکی میبیند که در چرخش دائم است . همان گونه که پیشتر گفته شد، با توجه به جنبه کاربردی تر این مدل، آن را به عنوان مدل نسبتا کاملی که نکات مثبت همه مدل‌ها را تقریبا در بر می‌گیرد مورد توجه بیشتر قرار خواهیم داد. طراحان مدل یاد شده، مدیریت دانش را به صورت سیکل دینامیکی می‌بینند که در چرخش دایم است.

مراحل این مدل، شامل هشت جزء، متشکل از دو سیکل؛ درونی وبیرونی است.

1- سیکل درونی : به وسیله بلوک‌های : کشف (شناسایی)، کسب، توسعه، تسهیم، کاربرد(بهره برداری) و نگهداری از دانش، ساخته می‌شود.

2- سیکل بیرونی : شامل بلوکها ی اهداف دانش و ارزیابی آن است که سیکل مدیریت دانش را مشخص می‌نماید. کامل کننده این دو سیکل “بازخور” است.

مدل مدیریت دانش میلتون

مدل میلتون براساس دو نگرش برقراری ارتباط و جمع کردن نسبت به مدیریت دانش شکل گرفته است. این دو نگرش، مکمل هم بوده و ارزش آنها در بکارگیری متعادل و موازی آنها با یکدیگر است.

1- برقراری ارتباط : برقراری ارتباط، به معنی مرتبط کردن افراد با یکدیگر و ایجاد شبکه هایی در سازمان و با دیگر سازمان‌هاست، به طوری که افراد بتوانند دانش خود را با دیگران تسهیم کنند.

اغلب به این شبکه‌ها “گروه‌های عملکرد” گفته می‌شود. پست الکترونیکی، یک رسانه عالی است که به واسطه آن، افراد که با شبکه یا مبحثی روبرو شده اند، میتوانند آن قضیه را با این گروه در میان گذاشته و پاسخ دریافت کنند. این گروه‌ها همچنین میتوانند همدیگر را به صورت رودرو ملاقات کرده و درباره مسائل معمول بحث کرده و در رابطه با راه حل‌های ممکن در مورد آن مسئله تبادل دانش کنند.

2- جمع کردن : جمع کردن، به معنی جذب دانش جدیدی است که در طول فعالیت‌ها و عملیات ایجاد شده و برای کاربردهای مجدد آتی ذخیره شده است. جمع آوری دانش به ایجاد یک مبنای دانش با ارزش کمک میکند که فعالیت‌های اصلی سازمان را پوشش داده و می‌تواند بازدهی بلندمدت داشته باشد، البته جمع آوری دانش نیازمند منابع است. افرادی باید مشخص شوند که جلسات جمع آوری دانش را تسهیل کرده و نتایج بدست آمده را ثبت کنند .

مدل هفت سی (7C)

این مدل بر مبنای هفت واژه که حرف اول آنها C است بنا شده است :

1- بسط - تسهیم ( Contribute ) : تسهیم ایده های خود برای کمک به دیگران .

2- در دام انداختن ، مقید کردن ، تسخیر ( Capture ) : تعیین آینده های بهتر و مستند نمودن آنها .

3- خلق - ایجاد ( Create ) : ایجاد و تفاهم جدید با کار و همکاران ، مشتریان و موسسات بیرونی .

4- همکاری ( Collaborate ) : تبادل دانش در سطح عمومی .

5- مصرف کردن ( Consume ) : استفاده تمامی دانش جمعی برای آنچه که باید انجام دهیم .

6- مبادله - ارتباط ( Communicate ) : کمک به دیگران با توجه به دانش و فایده دانش خارجی و بیرونی که ارزش فراگیری دارد .

7- فرهنگ ( Calture ) : بسط فرهنگ تسهیم دانش در تمامی سازمان .

مدل هفت‌ سی با وجود در بر گرفتن جنبه‌های مختلف در پیاده‌سازی مدیریت دانش، توجهی به سه موضوع تعیین هدف‌های دانش، نگهداری دانش و ارزیابی دانش ندارد و این سه مورد خلاءهای مدل هفت سی به شمار می‌روند.

مدل مدیریت دانش بنیادی در سازمان

محتوای اصلی هر سیستم مدیریت دانش، محتوای آن یعنی دانش است. مراحل اصلی مدیریت این محتوای اصلی سیستم های مدیریت دانش به شرح ذیل است:

مرحله1 : شناسایی حوزه دانش حیاتی سازمان

- مشخص کردن کسب و کار اصلی سازمان و نیازمندیهای دانشی آن

- مشخص کردن قلمرو دانش

- بازنگری توانمندیهای دانش

مرحله2 : مشخص کردن پارامترهای دانش

- مشخص کردن دانش بنیادی

- ایجاد سیاست دانش حیاتی سازمان

مرحله3 : ایجاد ساختار دانش

- ردیابی و مشخص کردن محل دانش

- ساخت محل حفظ و نگهداری دانش