نظریه انتخاب عقلانی ( THE RATIONAL CHOICE THEORY ) نظریه ای مشترک در جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و خصوصا روابط بین الملل است لذا به دلیل حالت بین رشته ای که دارد مورد توجه صاحبنظران معاصر در علوم انسانی است. پس می توان آن را به طور نظریه ای در مورد علوم انسانی دانست.

مهم ترین ریشه نظریه انتخاب عقلانی (که اختیار عاقلانه و گزینش معقولانه نیز نامیده شده است) از دیدگاه صاحبنظران، اقتصاد کلاسیک و نوکلاسیک می باشد. اقتصاددانان کلاسیک انسانها را به عنوان جستجوگران منطقی که به دنبال حداکثر کردن سود خویش هستند می شناسند. آدام اسمیت تقسیم کار و اشتغال افراد به مشاغل مختلف را نتیجه منطقی تمایل افراد به مبادله می داند که منشأ آن نفع شخصی است.

اقتصاددانان نوکلاسیک در ادامه همین راه می خواستند علم اقتصاد را براساس تنها اصل مسلمی که «انسان در جستجوی تمتع بیشتر با کوشش کمتر است پایه ریزی کنند». مفهوم مرد اقتصاد (Homo economics) برای آنها انسانی فرضی است که به طور منطقی و با روش کاملاً عقلانی در تعقیب منافع شخصی خود می باشد (قدیری اصلی 1376: 4-323) ؛ که البته نفع شخصی افراد در کنار هم تشکیل دهنده نفع اجتماعی نیز می باشد.

دیگر سرچشمه نظریه انتخاب عقلانی دیدگاه وبر در باب عقلانیت است. وبر چهار نوع کنش را از یکدیگر تفکیک می کند. بر این مبنا کنش عقلانی معطوف به هدف را تنها کنشی می داند که در کاملترین مفهوم خود عقلانی است. وی در تعریف این کنش هدفِ عقلانی و کارآمدترین راه نیل به هدف را ویژگی این نوع کنش می داند که با توسعه جامعه سرمایه داری و جامعه صنعتی بیش از پیش سیطره پیدا کرده است.

مهمترین ریشه درون جامعه شناسی نظریه انتخاب عقلانی، رویکرد جامعه شناسی رفتاری و نظریه مبادله می باشد. نظریه مبادله بر محور اقتصاد کلاسیک و مفروضات آن شکل گرفت. هومنز با تکیه بر نظریه اسکینر معتقد بود هر رفتاری که پاداش بیشتری برای فرد داشته باشد، احتمال اینکه آن رفتار از وی سر بزند بیشتر است. هومنز معتقد بود که انسان از یک سو در جستجوی حداکثر سود و از سوی دیگر در پی حداقل هزینه هاست. پیتر بلاو دیگر نظریه پرداز مکتب مبادله نیز همان قضایای هومنز را در سطح ساختارهای کلان اجتماع بررسی کرده است. نهایتاً باید گفت قضایای عام هومنز ریشه ای منفعت طلبانه برای رفتار انسان قائل است.

رویکرد انتخاب عقلانی از دهه 1970 توانست حضور جدی خود را در علوم اجتماعی تحکیم بخشد و اکنون بخش قابل توجهی از نظریه پردازان و تبیین های نظری را در این علوم تشکیل می دهد. طرفداران رویکرد انتخاب عقلانی از سال 1989 به بعد با چاپ مجله ای به نام « عقلانیت و جامعه » نظریه خویش را بیش از پیش بسط دادند. انتشار کتاب « بنیادهای نظریه اجتماعی » نوشته جیمز کلمن که از مهم ترین نظریه پردازان این دیدگاه محسوب می شود ؛ یک حرکت رو به جلو در نظریه انتخاب عقلانی محسوب می شود. مهمترین نظریه پردازان کنونی این دیدگاه عبارتند از: جیمز کلمن (Coleman. James)، جان الستر (Elster. Jon)، گری بکر (Becker. Gary)، رابرت اکسل رود (Axelrod. Robert)، ماکنور اولسون (Olson. Macnur) و مایکل هکتر (Hechter. Michael)

نظریه‌ی انتخاب عقلانی ( Rational choice theory ) به دیدگاهی کلی راجع به رفتار منطقی افراد در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اشاره دارد. طبق این دیدگاه تمامی تصمیمات افراد در راستای افزایش بیشینه‌ی فایده در ارضای نیازهای مادی یا معنوی آن‌ها است. در کل تمامی رفتارهای انسان را می‌توان در این تعریف گنجانید. برای نمونه اگر شخصی از کالا یا خدمت خاصی لذت می‌برد تلاش برای کسب آن در قالب این تعریف قرار می‌گیرد. پیش‌فرض اصلی نظریه‌ی انتخاب عقلانی فعال و هدف‌مند بودن افراد به‌مثابه‌ی کنش‌گران است.

یکی از فرضیات علم اقتصاد رفتار عقلانی انسان‌هاست بدین معنی که کسی فعلی را برای عدم رضای شخصی خود انجام نمی‌دهد یعنی هر عملی که از انسان سر می‌زند در راستای برآوردن حداکثر مطلوبیت ( Utility ) وی است. حتی ممکن است فردی از اذیت شدن خودش لذت ببرد (در مورد بیماران روانی) این رفتار وی نیز در قالب رفتار عقلانی بررسی می‌شود.

بر اساس فروض اولیه علم اقتصاد انسان‌ها در پی به حداکثر رسانیدن مطلوبیت خود است و تمامی اعمال آنها در این راه رفتار عقلایی محسوب می‌شود. گزینش کالاها و خدمات توسط مصرف‌کنندگان در راستای همین رفتار است.

فرض اساسي در پي شبيني رفتار مردم اين است كه اين رفتارها روي هاي منظم و معقول دارد. با شناخت اين رويه ها و معقوليت ها مي توان بر اساس رويكرد فردگرايي روش شناختي، به تحليلي از جامعه دست يافت و پيش بيني روشني از رفتار مردم داشت و نتيجه فرعي آن نيز اصلاح در رفتار است. اما يكي از راه هاي دستيابي به اين معقوليت در رفتارها، استفاده از رويكرد انتخاب عقلاني است. با استفاده از اين رويكرد و روش هاي متفرع از آن (به ويژه نظريه تصميم گيري و نظريه بازي) مي توان مقدمات تغيير فرهنگي و اجتماعي برنامه ريزي شده را فراهم كرد.

انتخاب عقلانی, با الهام از عقلانیت ابزاری ماکس وبر و در چارچوب فردگرایی روش شناختی, کار فاعلانی را عاقلانه می داند که در چارچوب اعتقاداتشان, نسبت به شقوق ممکنه با توجه به عواقبشان, شقی را برگزینند که برای رسیدن به غایاتشان بهترین راه باشد. مهم ترین نظریه های منشعب از نظریه انتخاب عقلانی, نظریه تصمیم گیری, نظریه بازی و نظریه کنش جمعی است.

در این رویکرد ارزش ها, هنجارها و سایر ابعاد اجتماعی نیز در بررسی عمل عقلانی مورد توجه قرار می گیرد تا براساس آن بتوان عقلانیت در زندگی روزمره را نشان داد و برخی محدودیت های عقلانیت را نیز تحلیل کرد.

نظریه انتخاب عقلانی را براساس تقسیم بندی جورج ریتزر از انگاره های جامعه شناختی باید جزء انگاره تعریف اجتماعی دانست. ریتزر موضوع مطالعه انگاره تعریف اجتماعی را جهان ذهنی خرد و آن بخش از جهان عینی خرد که به فراگردهای ذهنی (یعنی کنش) می پردازد، می داند. (ریتزر 1380 ص 645)

براساس الگوی تلفیقی جفری الگزندر می توان جایگاه نظریه انتخاب عقلانی را در پیوستار کنش و نظم یافت. بر این اساس نظریه انتخاب عقلانی را باید نظریه بررسی کنش فردی دانست. (همان ص 606)

حتی در جایی که کنشهای جمعی مورد بررسی قرار می گیرد، بیش از آنکه به مانند نظریات کلان، ساختارهای کلان و نهادهای اجتماعی واحد تحلیل واقع شود، کنشهای جمعی به کنشهای فردی تجزیه شده و کنش فردی مورد تحلیل قرار می گیرد.

از بعد تقسیم بندی توافق - تضاد، انتخاب عقلانی را باید طرفدار توافق دانست. بنا بر پیش فرض اقتصاد کلاسیک که معتقد به عدم مداخله دولت در بازار و نظم خود به خودی که توسط ساز و کارهای درونی بازار ایجاد می شود، نظریه انتخاب عقلانی جامعه را در وضعیت عادی خویش سرشار از توافق می داند.

یان کرایب اشاره می کند: «ثبات و نظم را افرادی پدید می آورند که دست به انتخابهای عقلانی آزاد می زنند. در چنین حالتی ماهیت نظام یافته جامعه نتیجه آن چیزی تلقی می شود که آدام اسمیت آن را «دست نامرئی» نامیده است.» (کرایب ص 1-90) لذا بی دلیل نیست که این نظریه را ایدئولوژی جریانهای لیبرال و جناح راست می دانند.

نظریه انتخاب عقلانی براساس مفروضات و مبانی زیر بنا شده است. جاناتان ترنر در ساخت نظریه اجتماعی آنها را به این شرح آورده است:
1. انسانها موجوداتی دارای قصد و نیت هستند.
2. انسانها سلایق یا منافع خود را براساس اهمیت هر کدام ار آنها رتبه بندی می کنند.
3. انسانها در انتخاب روشهای رفتار از محاسبات عقلانی استفاده می کنند. (با رعایت موارد زیر):
1. منافع حاصل از روشهای جایگزین رفتار، با رجوع به سلسله مراتب امیال و ترجیحات فرد مشخص می شود.
2. هزینه استفاده از هر روش برابر است با صرفنظر کردن از منافع سایر روشها (هزینه فرصت از دست رفته).
3. روشی بهترین است که منجر به حداکثر سود شود.
4. پدیده های اجتماعی بیرونی مثل ساختارهای اجتماعی، تصمیمات جمعی و رفتار جمعی، ناشی از تصمیمات عاقلانه افرادی است که سود خود را به حداکثر می رسانند.
5. پدیده های اجتماعی بیرونی که از تصمیمات عقلانی افراد ناشی شده، تشکیل یک مجموعه از عوامل را می دهد که سایر انتخابهای عقلانی بعدی افراد را به وسیله عوامل ذیل مشخص می کند:
1. توزیع منابع به اشخاص
2. توزیع فرصتها و امکانات برای راههای مختلف رفتار
3. چگونگی توزیع هنجارها و تعهدات در یک موقعیت خاص و ماهیت این هنجارها و تعهدات
این مفروضات به شکل RREEMM مخفف شده است.

مبتکر Resourceful: انسان می تواند جستجو کند و توانایی کشف دارد، او می توان بیاموزد و ابتکار به خرج دهد: محصور (در مضیقه) Restricted: انسان با کمیابی مواجه است و باید انتخابش را جا به جا کند: انتظار داشتن Expecting: انسان احتمالات ذهنی وقایع آینده را مد نظر قرار می دهد: ارزیابی Evaluating: انسان اولویتها و ارزیابی های خویش را بر اساس وقایع آینده رتبه بندی می کند: حداکثر کردن Maximizing: انسان سود مورد انتظارش حداکثر است زمانی که راهی را برای عمل خویش در پیش می گیرد: انسان Man

رویکردهای مختلف در نظریه انتخاب عقلانی

نظریه انتخاب عقلانی خود شامل چند نظریه می باشد. ویژگی این نظرات این است که علاوه بر اینکه تبیینی از واقعیت می باشد یعنی کنش های انسانی را توصیف می کند، وجه کاربردی و توصیه ای برای رفتار انسانی دارد. «این نظریه همانطور که جان الستر آن را ارائه می کند، نظریه ای هنجاری است که به کارآمدترین شیوه دستیابی به یک هدف معین در یک شرایط معین اشاره می کند» (کرایب1991: 91). این بعد در چارچوب بحث جامعه شناسی نیست ؛ بلکه در مسابقات، علوم سیاسی، فنون مذاکره و دیپلماسی، مدیریت و زیر شاخه های آن و بسیاری از دیگر شاخه های علوم مورد استفاده قرار می گیرد. به عنوان مثال درباره رفتارهای رأی دهندگان یا فعالیت احزاب کوشش می شود تا این گونه فعالیتها را تحت عنوان انتخاب عقلانی بررسی کنند.

1- نظریه تصمیم گیری ( Decision theory )

این نظریه بر این فرض مترتب است که 1- هر فرد مجموعه ای منظم و رتبه بندی شده از اهداف دارد. 2- در هر موقعیتی چند راه پیش پای فرد قرار دارد. 3- هر کدام از این راهها پیامدهایی را به دنبال دارند که میزان مثبت یا منفی بودن این پیامدها در برآورده ساختن اهداف مد نظر فرد می باشد. در نتیجه فرد بر حسب پیامدی که برای هر راه وجود دارد، راهی را بر می گزیند که بهترین پیامد را برای فرد در پی داشته باشد. اهدافی که ذکر گردید متنوع و گوناگون هستند. تحصیل درآمد، فراغت، فرهیختگی و مانند آن به عبارتی دیگر اهداف مادی و عینی و اهداف غیر مادی.
معضل این نظریه این است که اهداف و پیامدها به راحتی قابل مقایسه نیستند. به عنوان مثال اگر کسی برای گذران تعطیلات آخر هفته چند راه داشته باشد، مثلاً به سفری تفریحی برود یا به میهمانی دوستانه برود یا در خانه بماند و کتابی را مطالعه کند. می بینیم که معیار مشخصی برای مقایسه وجود ندارد. با این حال می توان پذیرفت که اهداف و پیامدهای مختلف قابل مقایسه اند ؛ زیرا انسانها در نهایت یک راه را انتخاب می کنند.
اگر مفهوم Risk (خطر کردن) را نیز اضافه کنیم بحث پیچیده تر می شود. به این معنی که هر عمل پیامدهایی مثبت یا منفی دارد با درصد خاصی از احتمال.
در مقابل این قاعده هربرت سایمون استدلال کرده که «ریشه بسیاری از افعال عاقلانه، تصمیم گیری های مُقنِع است. در این نوع تصمیمگیری شخص فاعل اقلّ شروطی را که برای حل مسئله بدانها حاجت است معین می سازد و سپس دنبال راه حلی می گردد که آن شروط را برآورد و نخستین راه حل را بر می گزیند. این شیوه راه حل بهینه را نشان نمی دهد، لکن راه حل مقنعی را فراهم می آورد». رفتار مقنع نشان دهنده این قید بر دست و پای عقلانیت است که افراد وقت و هزینه زیادی را برای کشف بهترین راه صرف نمی کنند و با یک بررسی اجمالی پاسخی را که به نظر قابل قبول می رسد انتخاب می کنند.

نظريه تصميم گيري ، شيوه ها و قواعد تصميم گيري را در فاعلان مختار بررسي مي كند. بر اين اساس معيار مطلوبيت يك عمل و ترجيح آن بر ساير اعمال هميشه درآمد نيست و ممكن است عناصري غير از مسائل مالي باشد. در قواعد تصميم گيري ، دو نوع قاعده كلي وجود دارد: قاعده متوقع؛ و قاعده بيشيني ( ليتل ، 1373 ).

2- نظریه مسابقه ، نظریه بازی ( Game theory )

عقلانیت موجود در نظریه تصمیم گیری به بیان الستر عقلانیت پارامتریک است. عقلانیت پارامتریک مستلزم تصمیمات کنشگر می باشد اما نوع دیگری از عقلانیت نیز وجود دارد که الستر آن را عقلانیت استراتژیک نامیده است که مربوط به موقعیتهایی می شود که فرد برای تصمیمگیری باید تصمیمات افراد دیگر را نیز لحاظ کند. به عنوان مثال یک فرمانده عاقل باید علاوه بر عقلانیت تصمیمات خود، تصمیمات دشمن را که او نیز عاقلانه رفتار می کند، در نظر گیرد. در حقیقت عقلانیت استراتژیک «خویشاوندی و پیوند نزدیکتری با علوم اجتماعی دارد. زیرا با تفاعلات اجتماعی سر و کار دارد». نظریه مسابقات جزء عقلانیت استراتژیک می باشد.
مسابقات دو گونه هستند مسابقات سرجمع صفر که برد یک طرف برابر است با باخت طرف دیگر. مثل پرتاب سکه و مسابقات سرجمع ناصفر که به جز حالت برد و باخت، تساوی نیز وجود دارد. مثل قرارداد میان سرمایه دار و کارگر که ممکن است یکی از دو طرف بیشتر سود برد و یا هر دو به یک اندازه سود برند. مسابقات سرجمع صفر زمینه ساز رقابت صرف است در حالیکه مسابقات سرجمع ناصفر آمیخته ای از همکاری و رقابت هستند و از این جهت بیشتر مورد توجه علوم اجتماعی قرار گرفته اند.
یک نمونه از مسابقات سر جمع صفر «دو راهی شخص زندانی» می باشد. در این وضعیت دو کنشگر وجود دارد که هر کدام دو راه پیش رو خواهد داشت: همکاری یا ترک همکاری. ماتریس مسابقه در جدول ذیل نمایش داده شده است.
ترک همکاری همکاری الف ب
2 2- 1 1 همکاری
1- 1- 2- 2 ترک همکاری
(همان: 88)
در این مسابقه اگر هر دو همکاری کنند هر دو یک امتیاز مثبت کسب می کنند، اگر هر دو ترک همکاری کنند هر دو یک امتیاز منفی و اگر یکی همکاری و دیگری ترک همکاری کند کسی که همکاریس کرده دو امتیاز منفی و طرف مقابل دو امتیاز مثبت کسب می کند. حال پرسش این است که بنا بر مفروضات نظریه انتخاب عقلانی هر کدام از دو طرف چه خواهند کرد ؟ بهترین انتخاب برای هر کدام به طور مجزا حداکثر کردن سود یعنی ترک همکاری است ولی نتیجه چنین امری ضرر هر دو خواهد بود. این وضعیت را پارادوکس عقلانیت جمعی نامیده اند. زیرا عقلانیت فردی هر بازیگر در تضاد با نفع شخصی وی است. «گویی در اینجا عقلانیت فردی به ضرر جمعی می انجامد».
در میان رفتارهای اجتماعی نمونه های بسیاری بدین گونه است. مثل مسابقات تسلیحاتی و جنگ سرد و فرو پاشیدن کارهای دسته جمعی. به همین دلیل دو راهی شخص زندانی با امر اعتماد ارتباط پیدا می کند. احتمال همکاری دو طرف زمانی افزایش خواهد یافت که دو طرف با زنجیره ای از تصمیمگیریهای دو طرفه مواجه باشند. در این حالت ترک همکاری استراتژی مناسبی نخواهد بود زیرا اگر یک طرف در دور اول ترک همکاری کند و سود کسب کند طرف مقابل در دور بعد حاضر به همکاری نخواهد شد لذا استراتژی دو طرفه ترک همکاری - ترک همکاری پیش خواهد آمد که در کل برای نفر اول نیز زیان به همراه خواهد داشت ؛ لذا همکاری دو طرفه استراتژی عقلانی برای هر دو خواهد بود. طرفداران نظریه انتخاب عقلانی برای اثبات چرایی پایداری همکاری و انسجام اجتماعی در جامعه به همین مثال متوسل شده اند.

نوعي از اين معقوليت ها در نظريه بازي است. در نظريه بازي كلاسيك چهار عنصر اساسي وجود دارد: بازيگران، استراتژي ها، نتايج و بازد هها. بازده ها نشان مي دهد كه براي هر بازيگر از طريق هر يك از نتايج انتخاب شده، چه حاصل مي شود. بازي هاي متعدد حامل ساختارهاي بازده متعددند و براي شناخت رفتار عمومي هر گروه و قومي، پيدا كردن قواعد بازي يا ساختار بازده اهميت اساسي دارد . يعني پيدا كردن يك مجموعه منسجم كه بتواند رفتار آنها را در صورت غالب آن توضيح دهد و پيش بيني كند، يعني هم رفتارهاي اكثر جامعه را توضيح دهد و هم در طول زمان اين رفتارها را تبيين كند.
لذا براي استفاده از نظريه انتخاب عقلاني و نظريات متفرع از آن براي مهندسي فرهنگي، اولاً؛ توجه به مباني و حدود آن اهميت دارد. ثانياً؛ اين نظريات در چند دهه اخير با تدقيق هاي فراوان در مسئله عقلانيت و محدوديت آن، به نوعي درك اجتماعي از عقلانيت رسيده اند كه بر اساس آن فهم جامعه بشري و پي شبيني آن روان تر شده است. بر اين مبنا، اين مقاله قصد دارد تا با رويكردي جامعه شناختي، نظريه انتخاب عقلاني را بررسي كرده و تطورات اخير آن را نشان دهد. اين بررسي مي تواند مقدمه اي براي كاربرد نظريه جامعه شناختي انتخاب عقلاني در برنامه ريزي هاي كلان فرهنگي و اجتماعي باشد.

براي يك تعريف اوليه از نظريه بازي نيز مي توان گفت: "در نظريه بازي كلاسيك ، مجموعه اي كنشگر، اعم از فردي وجمعي ، تحت مجموعه اي از قواعد معلوم ، هر يك با مجموعه اي از گزينه هاي كنشي معين و نتايج مشخص (يا محتمل )، براي به حداكثر رساندن سود (نفع ) فردي خود به تعامل (بازي ) با يكديگر م يپردازند. مفهوم عقلانيت در اين بازي، محدود به "عقلانيت ابزاري فردگرايانه " است و آن چيزي نيست جز "حداكثر كردن سود" از سوي كنشگر در بازي (چلبي ، 1381).

به نظر فلكينز (1995) نظريه بازي ، گروهي از نظريات رياضي است كه منطق آماري را براي انتخاب (عقلانيت )استراتژيك در يك بازي ، به كار مي برد. يك بازي مركب است از مجموعه اي از قواعد كه حاكم بر موقعيت رقابتي اي است كه دو يا چند فرد يا گروه ، سعي مي كنند دريافتي خود را به حداكثر برسانند، يا پرداختي خود را به حداقل برسانند.

3- نظریه عمل جمعی ( Theory of collection action )

نسلی از اقتصاددانان که به معضلات مربوط به کالاهای همگانی همت گماشته اند مبرهن کرده اند که میان عقلانیت فردی و عمل جمعی تزاحم برقرار است. (کالای همگانی، کالایی است که غیر قابل قسمت کردن باشد و کسی را نتوان از استفاده از آن محروم کرد. مثل هوای پاک، آب و حتی قوانین عام المنفعه) ماکنور اولسون از نظریه پردازان انتخاب عقلانی نظریه ای را در باب رفتار گروهی مطرح کرده است که بر خلاف سنت فکری معمول که تلاش گروهها را برای تحقق اهداف خویش امری بدیهی می داند، معتقد است که گروهها متشکل از افرادی است که هر یک به تنهایی تصمیم می گیرند. لذا کافی نیست که بگوییم اگر از همه یا بیشتر اعضای یک گروه توقع انجام امری برود، آن امر به نفع همه گروه خواهد بود. بلکه باید نشان دهیم که همه یا بیشتر اعضای آن گروه، در انجام آن عمل نفع عقلایی دارند. اولسون می گوید در بیشتر موارد اعضای گروهها به دنبال نفع شخصی هستند و در همه آنها انگیزه های «طفیلی گری» و سربار شدن وجود دارد. یعنی ترجیح می دهد که عمل جمعی که برای وی نفع شخصی نیز دارد توسط دیگر اعضای گروه انجام شود ولی وی دچار هزینه ای نشود. مثال ذیل را در نظر بگیرید:
اتحادیه ای بازر گانی برای کاستن نرخ هزینه پست تصمیم می گیرد تا هر عضو مبلغ 1000 دلار به تعدادی حقوقدان بپردازد تا آنها نمایندگان مجلس را راضی کنند که نرخ هزینه پستی باید کاهش یابد. اگر احتمال توفیق 90% باشد و در صورت موفقیت به مدت پنج سال، هر سال هزینه پستی هر کدام از اعضا 800 دلار کاهش یابد. نفعی که اعضا می برند مشترک است یعنی اگر کسی 1000 دلار خود را پرداخت نکند باز هم می تواند از منافع کاهش هزینه پستی بهره مند شود. همانطور که ملاحظه می شود این مورد از قوانین عام المنفعه از جمله کالاهای همگانی است که برای همه اعضای اتحادیه قابل استفاده است.
در اینجا اولسون اشاره می کند که در گروه بزرگی که پرداخت سهمیه فرد تأثیر محسوسی در منافع دیگر اشخاص گروه ندارد، تا اجبار و تشویقی از بیرون، اعضای گروه را وادار نکند که در جهت نفع مشترکشان عمل کنند، آن منفعت جمعی حاصل نمی شود.جدول ذیل نشان می دهد که نپرداختن عقلانی ترین استراتژی است:
ناکامی کامیابی
1000- 3000 پرداختن
0 4000 نپرداختن
با توجه به جدول فوق انتخاب عقلانی برای افراد نپرداختن پول است. با این حال اولسون بر تحلیل خود دو استثنا می گذارد. 1- گروههای کوچک: که گاه چنان از کالای همگانی منتفع می شوند که به دست آوردن آن را شرط عقل می شمارند. 2- وجود کیفر و پاداش.
راسل هاردین نکته دیگری در باب عمل جمعی عنوان می کند که اگر در درون یک گروه بزرگ گروه کوچکی باشند که از انجام عمل نفع بسیار زیادی ببرند ؛ آنها جور سایر گروه را خواهند کشید. به مثال ذیل توجه کنید:
اگر 1000 نفر از کشیدن جاده به روستایی دوردست بهره مند شوند و این 1000 نفر شامل دو گروه باشد. گروه اول 990 نفر از مردم عادی که بدینوسیله سالی 100 دلار از خرجشان کاسته می شود و گروه دوم 10 نفر تاجر که سالی 5000 دلار به خاطر توسعه تجارت سود می برند. و اگر هزینه ساخت جاده 10000 دلار باشد، سود 990نفر عادی 99000 دلار خواهد بود که از هزینه ساخت جاده بسیار زیادتر است. بنا بر قاعده طفیلی گری اطمینانی به همکاری مردم عادی نیست ولی آن 10 نفر تاجر به خاطر سود زیادتری که می برند به احتمال زیاد هزینه ساخت جاده را متقبل خواهند شد.

مانسر اولسن در كتاب معروف « منطق كنش جمعي » (1965) به دنبال بررسي « مسئله كنش جمعي » بود، بدين معني كه چگونه افرادي كه در راستاي منافع شخصي خويش عمل مي كنند، نمي توانند تدارك كالاها يا خدماتي را كه از لحاظ جمعي به نفع همه شان است ، تضمين كنند.

4- تلفیق نظریه انتخاب عقلانی با نظریه مارکسیستی

کرایب این رویکرد را به این شکل تبیین می کند که ، ظاهراًً این طور به نظر می رسد که مارکسیسم در تقابلی مستقیم با مفروضات نظریه انتخاب عقلانی قرار دارد، زیرا مارکسیسم غالباً (و غالباً هم به غلط) با تبیین های جبر باورانه مشخص شده است.مارکسیسم انتخاب عقلانی را شاید بتوان واکنشی در قبال جبر باوری ظاهری مارکسیسم ساخت گرا در دهه 1970 به شمار آورد، اما پاسخی به خیزش دوباره سیاستهای بازار آزاد جناح راست طی سالهای دهه 1980 نیز هست که آن را به سمت اتخاذ مفروضات فردگرایی روش شناختی می راند. یعنی سیاست برخورد با دشمن در میدان خود او.
....الستر در بحثی با استناد به گفته های اریک اولین رایت، برای آنچه که در نگاه اول معضل دردسر آفرین شکل بندی طبقاتی به نظرمی رسد راه حلی ارائه می دهد. طبقه اجتماعی را باید شکلی از ائتلاف افراد دانست و نه موجودیتی در فراسوی افراد ( کرایب: 4-93).
دانیل لیتل نیز در بازگویی تبیین آلن بوکانان از انقلاب کارگری به این تلفیق اشاره می کند: مطابق نظریه مارکسیسم، منافع طبقاتی کارگران حمایت از حرکات انقلابی بر ضد سرمایه داری را نزد آنان کاری عاقلانه و سنجیده جلوه گر خواهد کرد. به نوشته مارکس «پرولتاریا جز زنجیرهایشان چیزی نخواهند باخت و به عوض جهانی را خواهند برد» ( لیتل 1381: 111).

انتخاب عقلاني در نظريه هاي جامعه شناسي

اولين و هنوز هم اساسي ترين حوزه به كارگيري انتخاب عقلاني در خارج از علوم اقتصادي ، استفاده از آن در علوم سياسي است (اودن ، 2001 ). ظاهراً اكثر دانشمندان علوم سياسي به شدت باورشان شده يا اين گونه تلقي مي كنند كه انتخاب عقلاني ، فردگرايانه است ، اما (در اين خصوص ) چندان به جزئيات معناي دقيق و قصد يا نيت كنشگر نمي پردازند. در عين حال ، انتخاب عقلاني اساساً به صورت نظريه بازي ، وارد حيطه علوم سياسي شده است .

در جامعه شناسي نسبت به علوم سياسي ، مقاومت بسيار بيشتري در برابر انتخاب عقلاني وجود داشته است . بدون شك دليل آن هم ، اين است كه جامعه شناسي تاحدودي ، به صورت واكنشي در برابر عقل گرايي در نظريه اجتماعي پديدار شده است . اساسا ريشه هاي جامعه شناسي به رمانتيسيسم بازمي گردد و اغلب جامعه شناسان اوليه در مورد نظريه قرارداد اجتماع ي، فايد هگرايي و نظريه اقتصادي ، نگرشي انتقادي داشتند، گرچه همگي آنها بر اين باور نبوده اند (از جمله اسپنسر و پارتو).

ماكس وبر

پيشگام واقعي انتخاب عقلاني در علوم اجتماعي ماكس وبر است . وبر قصد داشت يك نقش اصلي و مهم براي انتخاب عقلاني در علوم اجتماعي تعيين كند. يكي از مهم ترين تلاش هاي وبر در اين زمينه ، طبقه بندي كنش است .

تعريف ماكس وبر از كنش به لحاظ عقلاني هدفدار، كنشي است كه بتوان اعمال فردي را كه مي كوشد با انتخاب وسائل مقتضي به هدف معيني نايل آيد، فهم نمود، مشروط به اينكه كم و كيف وضعيتي كه مبناي انتخاب اوست ، براي ما آشنا باشد ( وبر، 1368 ، 1374). در دو تعريف ديگر، وبر اين نوع رفتار را چنين تعريف كرده است :

يك كنش زماني عقلاني معطوف به مجموعه اهداف معين شخصي است كه هدف ، ابزار و نتايج ثانوي آن ، همگي به شكل عقلايي در نظر گرفته شده و سنجيده شده باشند. چنين بررسي و سنجشي شامل درنظر گرفتن ابزار جايگزين براي هدف موجود، رابطه اين هدف با ديگر نتايج حاصل از به كارگيري ابزار موجود و نهايتاً اهميت نسبي ديگر اهداف ممكن است ( وبر، 1374).

رفتار اجتماعي ممكن است به طور عقلاني طبقه بندي و به سمت يك هدف جهت گيري شود. اين طبقه بندي، بر اين انتظار مبتني است كه اشياي وضعيت بيروني يا ساير افراد، به نحو معيني رفتار خواهند كرد و از چنين انتظاراتي ، به مثابه « شرايط » يا « وسائل » تحققِ موفقيت آميز هد فهايي كه به طرز عقلاني توسط خود فرد انتخاب شده اند، استفاده مي شود ( وبر، 1368).

كنش عقلاني ابزاري از ساير انواع كنش مهم تر است ، به دو دليل (اودن ، 2001 ): دليل اول آنكه، غرب آنچنان از نظر تاريخي توسعه يافته كه اكنون كنش عقلاني ابزاري ، نوع غالب كنش در فرهنگ غربي است و دوم آنكه، كنش عقلاني ابزاري ، از لحاظ روش شناختي مقدم است . هنگامي كه سعي داريم كنشي را درك كنيم ، هميشه بايد با اين فرض شروع كنيم كه بايد با كنش عقلاني سروكار داشته باشيم . تنها زماني كه نتوانيم يك كنش را با اين فرض كه داراي عقلانيت ابزاري است ، در نظر بگيريم ، در آن صورت م يتوانيم به ديگر انواع تبيين رجوع كنيم . به عبارت ديگر، تمام عناصر غيرعقلاني و ناشي از عاطفة رفتار، بايد به عنوان انحراف از نوع خالص رفتارِ معطوف به هدف ، در نظر گرفته شود.

جان هرسانی

اودن ( 2001 ) از يكي از تلاش هاي فراموش شده در جهت خلق جامعه شناسي انتخاب عقلاني كه توسط اقتصادداني با نام جان هرساني ، صورت گرفته، نام مي برد. هرساني اين ايده را به عنوان صورتي از فردگرايي روش شناختي تشخيص داده و آن را در برابر كاركردگرايي پارسونز مطرح نموده است . به اعتقاد هرساني ، راه موفقيت ، استفاده از نظريه بازي به همراه درك جديد و منحصر به فرد او از « عقلانيت » است ، كه خود راه حل هاي تعيين كننده اي را براي تمامي موقعيت هاي بازي ، به بار مي دهد و از اين طريق براي اغلب موقعيت هاي اجتماعي قابل بسط است . به عنوان مثال ، نهادهاي اجتماعي را مي توان با توجه به توازن قدرت ميان افراد تبيين كرد.

هرساني دو رويكرد نظري مخالف را در علوم اجتماعي تشخيص داد « رويكرد نسبت گرايانه » ، كه فردگرايانه است و « رويكرد كاركردگرايانه » ، كه جمع گراست . از آنجا كه هرساني بيشتر رويكرد اولي را ترجيح مي داد، لذا برتري اين رويكرد را با ذكر پديده هاي اجتماعي اي از قبيل ، پايگاه اجتماعي ، ارزش هاي اجتماعي و نهادهاي اجتماعي توصيف نمود.

پايگاه اجتماعي جداي از بهره اقتصادي است كه مهم ترين انگيزه و نيروي محرك رفتار اجتماعي است . پايگاه اجتماعي يعني يك شخص ، زماني در يك گروه از موقعيت اجتماعي بسيار بالايي برخوردار است كه تمامي يا اكثريت اعضاي گروه ، رفتاري كاملاً متفاوت نسبت به او نشان دهند. ديگر اعضاي گروه تنها زماني نسبت به شخص خاصي از گروه رفتاري متفاوت نشان خواهند داد كه به فعاليت هاي او در داخل گروه ، اهميت ويژه اي نشان دهند. از اين جهت ، پايگاه اجتماعي ، شكلي است از مناسبات قدرت و به توانايي فرد براي تأثيرگذاري بر روي ديگر افراد از طريق پاداش و (يا) تنبيه بستگي دارد. به اعتقاد هرساني ، تبيين نهايي پايگاه اجتماعي ، با توجه به توانايي فرد براي مواجهه با پاداش ها و تنبيه ها ممكن است .

ارزش هاي اجتماعي نقش بسيار مهمي را در رويكرد كاركردگرا و همنواگرايانه اي كه توسط پارسونز ارائه شده ، ايفا مي كند. به گفته هرساني ، مهم ترين نقص اين رويكرد آن است كه نمي تواند تغيير اجتماعي را تبيين كند. اما در مقابل ، رويكرد نسبت گرايانه مي تواند دگرگوني و ثبات را (در كنار ه م) در نظر بگيرد. ارزش هاي اجتماعي و دگرگوني و ثبات آنها، در ذا ت، با توجه به نفع شخصي افراد تبيين شده اند. هنگامي كه تغيير در ارزش ها در خدمت نفع شخصيِ تعداد نسبتاً زيادي از افراد جامعه در مي آيد و هنگامي كه فشار براي سازگاري، آن قدر شديد نباشد، در آن صورت دگرگوني در ارزش هاي اجتماعي را خواهيم داشت .

البته در نقد اين نظر هرساني، بايد گفت كه اين نوع از تحليل، متغيرهاي واسط را در نظر نمي گيرد. يعني درست است كه نفع شخصي افراد علت تغيير است ، ولي جزء اخير اين علت ها كدام است ؟ به نظر مي رسد علل فردي ، علت هاي دور عمل باشد و در ضمن در اين نظريه بر سازوكار نيز تاكيد نشده است . سازوكارها است كه تغيير را ايجاد مي كند، هر چند كه ممكن است در دو مقوله كه سازوكارِ متفاوتي دارند ، نفع يكسان باشد.

نهادهاي اجتماعي نيز مانند ارز شهاي اجتماعي ، به عنوان يك انگيزه در مردم براي تغيير رفتارشان ، توسط هرساني تبيين شده اند. هرساني ، در همراهي اين تعبير فردگرايانه از نهادهاي اجتماعي ، مفهومي فردگرايانه از كاركرد اجتماعي را نيز پيشنهاد مي كند. از نظر او، كاركرد اجتماعي يك نهاد، به عنوان تمامي منافعي كه اعضاي جامعه از عملكرد خود به دست مي آورند، تعريف شده است . مفهوم فردگرايانة كاركرد اجتماع ي، با مفهوم جمع گرايانه اي كه بر اساس آن نهادهاي اجتماعي ، در كل با توجه به سهم شان در بقاي نظام اجتماعي تبيين مي شوند، در تعارض است .

به اعتقاد اودن ، تبيين هرساني از قشربندي نيز، بهتر از آنچه كه ديويس و مور گفته اند، نيست . هرساني با كم رنگ كردن تمايز مهمي كه ديويس و مور ميان جايگاه اجتماعي و پايگاه همراه آن جايگاه گذاشته اند، مطلب خود را با تبيين دوراني پايگاه اجتماعي با توجه به پايگاه اجتماعي پايان مي دهد. علت اين مسئله شايد اين باشد كه هرساني به عنوان يك اقتصاددان و فردگراي روش شناختي ، درك يا مفهوم درستي از ساختار اجتماعي نداشت .

جان هرساني (1998) نيز عمل عقلاني را در زندگي روزمره ، رفتاري مي داند كه طي آن افراد بهترين وسايل در دسترس را براي رسيدن به يك هدف مشخص انتخاب مي كنند.

یورگن هابرماس

عقلانیت هابرماسی در چهارچوب – عقل رهایی بخش انتقادی تجلی می یابد که از رهگذر تفاهم ارتباطی به دست می آید،که در قالب عقل نظری و عقل ذاتی تجلی می یابد.

جیمز کلمن

برای دیدن نظریه عقلانی جیمز کلمن اینجا کلیک کنید .

ريمون بودون

ريمون بودون ، جامعه شناس فرانسوي نيز يكي از اولين پيشگامان عرصه جامعه شناسي انتخاب عقلاني است ( اودن ، 2001 ). بودون كمتر ساختارگراست و بيشتر به جنبه ذهني يا روان شناختي انتخاب عقلاني علاقه دارد. ماكس وبر، مهم ترين سرچشمه اي است كه بودون از آن الهام گرفته است . بودون نيز مانند وبر به معناي ذهني كنش يا باورها توجه دارد. وي ، يك الگوي شناختي ، يا جايگزيني براي انتخاب عقلاني را پاي هگذاري مي كند ( بودون ، 1998 )، كه در ادامه شرح آن خواهد آمد. اگر بخواهيم دقيق تر بگوييم ، بودون الگوي شناختي را عمومي تر از انتخاب عقلاني تصور مي كند و انتخاب عقلاني را همچون موردي خاص در آن جاي مي دهد. يكي از دلائلي كه براي عمومي تر بودن الگوي شناختي ذكر مي شود، آن است كه الگوي شناختي ، در برگيرنده كنشي است كه نه منفعت طلبانه و نه حتي ابزاري است .

برخلاف كلمن، بودون آماده صرف نظر كردن از « انسان جامعه شناختي » نيست . هرچند انسان جامعه شناختيِ بودون ، هماني نيست كه ما به آن عادت داريم ، بلكه يكي از خويشان نزديك انسان اقتصادي است ، با اين تفاوت كه نسبت به انسان اقتصادي ، از عقلانيت كمتري برخوردار است . بودون در ابتدا، روايت انتخاب عقلاني خود را بر پايه ايده « عقلانيت محدود و ذهني » هربرت سيمون بنيان نهاده بود، اما بعدها بيشتر به جامعه شناسي تفهمي زيمل و وبر تكيه نمود.

در عين حال، بودون علاقه خاصي به مسئله هابزي نظم ندارد. بودون مانند اغلب دانشمندان علوم اجتماعي ، دريافت كه حداقل براي اهداف تبييني بايد نظم اجتماعي را به عنوان داده اي مسلم بپذيرد. به اعتقاد بودون « وضع طبيعي » ، چيزي نيست مگر يكي از چندين پارادايم پذيرفته شده در جامعه شناسي .

بودون در يكي از اولين مقالات خود، سه الگوي اصلي در جامعه شناسي كلان را تشخيص داده است كه عبارت اند از: كاركردگرايي ، نئوماركسيسم و تحليل كنش متقابل . او شخصاً مورد سوم را ترجيح مي دهد و از آن به عنوان « تحليل انباشته كنش ها » ياد مي كند. بيشترين علاقه او به پيامدهاي ناخواسته و مخصوصاً نابهنجارِ كنش متقابل است . ويژگي پارايم كنش متقابل ، منطق موقعيتي و فردگرايي روش شناختي است .

اين اصل بدين معناست كه جامعه شناس مي بايد روش يا شيوه اي را به كار گيرد كه افراد يا كنشگران فردي را در نظر داشته باشد. اين افراد يا كنشگران فردي مي بايد در نظامي از كنش هاي متقابل به عنوان ذرات منطقيِ تحليلِ جامعه شناس، آمده باشند. جامعه شناسي ، به منظور توضيح همان اصل به شيوه اي منفي ، نمي تواند آن قدر تنزل يابد كه خود را از طريق نظريه اي راضي كند كه يك انبوهه را (يك كلاس ، يك گروه ، يك ملت ) به عنوان اساسي ترين واحد، در نظر مي گيرد ( بودون ، 1981).

اودن معتقد است كه نكات قابل تأملي درباره فردگرايي روش شناختي بودون وجود دارد. به عنوان مثال ، او فرض مي كند كه مي توان عبارتي مانند جمله زير را با قدرت ادا كرد. عبارتي مانند : « آلمان هزينه هاي جنگ را به تسليم ترجيح مي دهد » . تنها به اين دليل كه اين گزاره ، نشان دهنده كنشگر چند رئيسه است كه با يك سازوكار تصميم گيري جمعي يعني دولت آلمان ، ارائه شده است . در حقيقت ، به نظر مي رسد كه بودون از اصطلاح « فردگرايي روش شناختي » در معنا و مفهوم ضعيفي استفاده كرده است .

بر خلاف نظر اودن ، بايد گفت كه البته بودون دقيقاً چنين چيزي را نگفته است . در اين مورد بودون معتقد است مجموع « هيئت حاكمه آلمان » به اين نتيجه رسيده اند كه هزينه جنگ كمتر از تسليم است ( بودون ، 1370) . آيا نمي توان تصور كرد كه يك حكومت به وفاقي بر سر يك تصميم برسد، تصميمي كه محصول يك فرد نيست ، بلكه توسط هيئت حاكمه (و نه افراد، حتي با نگاه فردگرايي روش شناختي ) اخذ شده يا پذيرفته شده باشد.

بودون نيز مانند كلمن ، نظام اجتماعي يا ساختار آن را، همچون مجموعه اي از موقعيت هاي درهم تنيده و مستقل از هر يك از افراد تصور مي كند. با نگاهي به تبيين او از ناكامي تحصيلات عالي كوتاه مدت در فرانسه ، اين موضوع روشن تر خواهد شد. به اعتقاد بودون ، منطق موقعيت براي آنهايي كه تصميم به ادامه تحصيلات عاليه گرفته اند، همانند دوراه ي زنداني است . هر دانشجو كه با دو گزينة تحصيلات عالي بلندمدت يا كوتاه مدت مواجه شود، علاقمند خواهد بود گزينه اول را انتخاب كند. اما اگر همگي دانشجويان چنين تصميمي بگيرند، برخي از آنها نتايجي بدتر از انتخاب تحصيلات كوتاه مدت عايدشان خواهد شد (بودون ، 1370) اين پيامد، در كنار ديگر عوامل ، نتيجه اين فرض است كه دانشجويان تصور مي كنند كه با يكديگر برابرند. در عوض ، به جاي اين تصور كه دانشجويان از طبقات مختلفي بوده و خانواده هايشان در اصلي ترين جهات با يكديگر تفاوت دارند، الگويي را در نظر گرفته است كه دسترسي نابرابر به تحصيلات بالاتر را براي دانشجوياني با پيش زمينه هاي اجتماعي متفاوت تبيين مي كند.

بودون ، علاوه بر دقت به تفاوت هايي در ارزش ها و توانايي هاي زباني افراد، توجه همگان را به تفاوت هايي در ارزيابي امتيازات ، معايب و خطراتي كه همراه سرمايه گذاري در تحصيلات عالي وجود دارد، جلب مي كند. با همه اين احوال ، در ميانگين سطح تحصيلات، افزايش چشمگيري موجود بوده است . مشكل بعدي ، چگونگي تبيين اين موضوع است كه چرا اين افزايش ، به افزايش مورد انتظار در تحرك اجتماعي ميان نسلي ، منجر نشده است . بودون ، پاسخ خود را با توجه به موجودي ثابت موقعيت هاي اجتماعي كه مي بايد پر شوند، ارائه مي كند. هنگامي كه صف رسيدن به موقعيت هاي بالا طولاني تر مي شود، در آن صورت با افزايش روزافزوني از افرادي مواجه خواهيم شد كه ادعا مي كنند اين موقعيت ها بي اثر خواهند شد.

بودون ( 1998 ) معتقد است به جاي تلاش براي رهانيدن نظريه انتخاب عقلاني از چنگال انتقادها (كه در ادامه خواهد آمد)، راه سودمندتر، پرسش راجع به اصول اساسي نظريه انتخاب عقلاني است بخش ضعيف نظريه انتخاب عقلاني مربوط به دستاورد فردگرايانه آن نيست ، بلكه مربوط به تعريف آن از « عقلانيت » شامل اراده ، نفع فردي و به حداكثر رساندن سود مي شود، كه عقلانيت ابزاري است . آيا ضرورت دارد اين ديدگاه خيلي خاص راجع به عقلانيت را تأييد كنيم ؟ آيا لازم است اين عقيده را بپذيريم كه همه كنش ها حتماً پيامدي نيستند، بلكه مي توانند خودمدارانه هم باشند؟ آيا اين تعبير از عقلانيت، تنها موردي است كه مي تواند توضيحات بي نظيري را بدون جعبه هاي سياه ارائه كند؟

بزرگ ترين جامعه شناسان تاريخي ، توكويل و وبر، به طور ضمني به اين سؤال پاسخداده اند. آنها گفته اند، درست است ، كنش بايد به صورت معنادار تعريف شود. بله ، كنشگر بايد معناي كنش خود را به عنوان علت ارتكاب آن درك كند. در بيشتر موارد، معنا و مفهوم كنش براي كنشگر در دلائل قدرتمندي قرار دارد كه وي آنها را پذيرفته است . به عبارت ديگر، آنها يك سري اصول و قواعد عمومي را ارائه مي كنند كه به موجب آنها علل انجام دادن يك كنش ، در « دلائلي » قرار دارد كه بر اساس آنها كنشگر اين كنش را انجام داده است و مي افزايند كه بر اساس موقعيتي كه كنشگر در آن قرار دارد، اين دلائل مي تواند به شكل سود و زيان و « حتي اشكال ديگر » مطرح گردد. مثلاً تأييد يك نظريه در بيشتر موارد، كنشي است كه در نتيجه اين واقعيت رخ مي دهد كه فرد دلائل محكمي براي تأييد آن مي يابد. پريستلي ، نظريه فلوژيستون را تأييد مي كند، نه تنها به دليل آنكه در صورت تأييد اين نظريه منافعي دارد بلكه به دليل آنكه متقاعد شده است كه اين نظريه خيلي از واقعيات را بهتر از نظريه هاي جايگزين تبيين مي كند.

عقلانيت شناختي ( Cognetive rationality ) را بايد از عقلانيت ابزاري تفكيك كرد. اولاً، به دليل آنكه ، تأييد يك نظريه يك عمل غيرابزاري است . ثانياً، مسئله اي كه كنشگر با آن روبروست ، به حداكثر رساندن تعادل ميان سود و هزينه نيست ؛ بلكه بر اساس بهترين آگاهي اش ، بررسي اين مسئله است كه آيا يك عقيده قابل قبول است يا خير؟

نكته مهم در بحث عقلانيت ، تمايزي است كه وبر آن را پيشنهاد كرده و آن مفهوم « عقلانيت ارزشي » است كه بايد از « عقلانيت ابزاري » تفكيك شود. تفسير بودون (1998) از نظر وبر، آن است كه او مي خواسته به ارائه انديشه اي بپردازد كه براساس آن كنشگران ، در برخي اوضاع و احوال ، عمل X را انجام دهند، نه به دليل آنكه از انجام دادن آن ، انتظار پيامد مطلوبي را داشته باشند، بلكه به دليل آنكه متقاعد شده اند كه X خوب است ، زيرا اين نظر داراي دلائل نيرومندي است . بنابراين وبر شايد هرگز رأي دادن را به عنوان يك پارادوكس در نظر نگيرد. اين عمل وقتي يك پارادوكس خواهد بود كه فرد تصور كند كنش عقلاني ، هميشه پيامدگرايانه است و فرد به دليل كسب پيامد يا نتيجه است كه آن عمل را انجام مي دهد؛ همان نظري كه نظريه انتخاب عقلاني دارد. در آن صورت ، رأي دادن يك پارادوكس است ، زيرا رأي من در نتيجه انتخابات تأثيري ندارد. پس چرا مردم رأي مي دهند؟ زيرا آنان دلائل محكمي دارند كه اعتقاد دارند دموكراسي بهتر از رژيم هاي جايگزين است و آنها مي بينند كه انتخابات شكل دهنده يك نهاد عمده دموكراسي است . آنها اصل « يك فرد، يك رأي » را درك كرده اند و اعتقاد دارند كه اين اصل ، بيانگر يك ارزش اساسي است و بنابراين ارزشمند است. به عبارت ديگر آنان رأي مي دهند زيرا فردي كه به ارزش دموكراسي آگاه است ، بايد رأي دهد. اين تبيين در واقع ، آن چيزي است كه وبر « عقلانيت ارزشي » مي داند. من رأي مي دهم چون فكر مي كنم بايد رأي بدهم . من فكر مي كنم بايد رأي بدهم چون دلائلي قوي براي اعتقادم به دموكراسي دارم . البته اگر هيچكدام از كانديداها مرا قانع نكنند، دلائل قوي براي خودداري از رأي دادن دارم و اگر ندانم كه به چه كسي بايد رأي بدهم نيز چنين وضعيتي رخ مي دهد.

بودون (1998) با الهام از نظرات توكويل و وبر، مدلي به نام « مدل شناختي » ارائه مي دهد كه بر اصول ذيل متكي است :

- تا زماني كه خلاف اين امر ثابت نشده است ، كنشگران اجتماعي ، عقلاني به نظر مي رسند، به اين معني كه براي اعتقاداتشان و كنش هايشان دلائل محكمي دارند.

- در موارد خاصي اين دلائل مي توانند به عنوان توازن برقرار كردن ميان سود و هزينة كنشِ جايگزين، مطرح گردند. در ديگر موارد نم يتوانند چنين كاري انجام دهند، به ويژه در جايي كه تصميم يا كنش فرد مبتني بر اعتقادات شناختي باشد؛ دلائل ، عموماً به اين نوع اختصاص ندارد. اين امر ناشي از اين واقعيت است كه اعتقادات، غيرقصدمندانه است و اعتقادات هنجاري غالباً داراي پيامد نيستند. هر چند، در بيشتر اوضاع و احوال ، يك كنشگر اجتماعي ممكن است از يك موضوع دور باشد، اما راجع به آن احساسات قوي داشته باشد (نمونه خوب اين مورد، مجازات اعدام در ايالات متحده است ). اين يك مسئله روشن است كه نظريه انتخاب عقلاني در تحليل افكار عمومي ، كاربرد محدودي دارد.

- در برخي اوضاع و احوال ، اساس و ماهيت برخي كنش ها مبتني بر دلائل « شناختي » است : فرد كنش X را انجام مي دهد، زيرا اعتقاد دارد كه Z متناسب يا واقعي است و اين كار را مي كند زيرا دلائل محكمي براي اعتقادش دارد.

- در برخي اوضاع و احوال ، اساس و ماهيت برخي كنش ها مبتني بر دلائل ارزشي است : فرد كنش X را انجام مي دهد، زيرا اعتقاد دارد كه Z منصفانه ، يا خوب ، يا غيرمنصفانه است و به دلائل غيرپيامدي معتقد است.

اين امر ناشي از اين باور است كه نظريه انتخاب عقلاني ، مورد خاصي از مدل شناختي است . هرگاه دلائل مدل شناختي به « سود منهاي زيان » تعلق داشته باشد، از نظريه انتخاب عقلاني استفاده مي كنيم . متقابلاً، هرگاه محدوديت آن دلائل به دليل وابستگي شان به نوع سود منهاي زيان موجود در نظريه انتخاب عقلاني باشد، از مدل شناختي استفاده مي كنيم . به علاوه نظريه انتخاب عقلاني يك مدل نيرومند است نه يك نظريه عمومي .

الگوي شناختي ، فرض را بر آن مي گذارد كه كنش ها، تصميمات و اعتقادات براي كنشگر، به دليل آنكه آنها را مبتني بر دليل دانسته، معن يدار است ، حتي اگر آن دلائل را به روشني نشناسد، وي اين احساس را دارد كه آن دلائل ، اساس عمل او هستند. تعريف بودون ، نزديك به عقلانيت محدود شده و عقلانيت اجتماعي است .

جان الستر

شايد تأثيرگذارترين موردي كه براي انتخاب عقلاني در علوم اجتماعي پيش آمده ، مربوط به جان الستر فيلسوف و تاريخ دان نروژي باشد ( اودن ، 2001 ). وي در سال هاي اخير به دنبال نشان دادن اهميت نظريه انتخاب عقلاني در مسائل اساسي علوم اجتماعي ، در حوزه هايي بيرون از محدوده اصلي آن ( اقتصاد نوكلاسيك ) بوده است ( گيدنز، 1380 ).

الستر نيز مانند هرساني ، نظريه بازي را به عنوان جايگزيني براي كاركردگرايي در علوم اجتماعي پذيرفته است . در هر حال ، در خصوص الستر، اين كاركردگرايي پارسونزي نيست ، بلكه كاركردگرايي ماركس و ماركسيست هاست كه ناقص به نظر مي رسد و از اين رو مي بايد با رويكردي علمي تر جايگزين شود.

مهم ترين اعتراض الستر، به تبيين كاركردگرايانه در علوم اجتماعي ، اين است كه اين نوع تبيين « هدفي را بدون يك كنش هدفمند » فرض مي كند، از اين رو پيش فرض برخي از گونه هاي غايت شناسي عيني است . الگوهاي رفتاري يا نهادها، به وسيله پيامدهاي سودمند و بدون قصد و نيت [ايجاد آن الگوهاي رفتاري و نهادها] از سوي هر شخص ديگري ، تبيين مي گردند. البته ، الستر موافق است كه نهادها ممكن است پيامدهاي سودمندي را براي برخي گروه هاي جامعه بدون اينكه به دليل قصد و نيت اشخاص ايجاد شده باشد در پي داشته باشند، اما اين موضوع وجود نهاد را تبيين نخواهد كرد مگر آنكه سازوكار مسئول براي حفظ و نگهداري اين نهادها دقيقاً مشخص گردد. نقص كاركردي ترين تبيين هاي نهادهاي اجتماعي ، اين است كه آنها نم يتوانند سازوكار بازخوردي را كه به استناد آن نهادهاي اجتماعي با پيامدهاي سودمند حمايت مي شوند، تعيين و مشخص كنند.

الستر مثال هاي متعددي براي استفاده نادرست از تبيين هاي كاركردي در علوم اجتماعي مخصوصاً در علوم اجتماعي ماركسيستي آورده و معتقد است كاركردگرايي مي بايد با رويكرد انتخاب عقلاني علي الخصوص در قالب نظريه بازي جايگزين گردد،. الستر ادعا مي كند، در ميان رويكردهاي موجود براي رفتار انساني ، رويكرد انتخاب عقلاني ، بهترين است و نظريه بازي براي تحليل ماركسيستيِ استثمار و بهره كشي ، مبارزات طبقاتي و انقلاب بسيار ارزشمند است ( اودن ، 2001).

در عين حال وي برخلاف عقيده بسياري از ماركسيست ها، معتقد است ماركس خودش از رويكرد انتخاب عقلاني استفاده كرده است . اين ايده ها بخشي از اقتصاد ماركسيستي است : اينكه سرمايه داران ، سرمايه شان را به بخش صنعت ، يعني جايي كه بيشترين بهره نصيب شان خواهد شد، منتقل مي كنند و نيز اينكه براي ادامه حيات و بقا، اختراعات جديدي به بازار ارائه مي دهند. قطعاً همين موضوع ، پيش فرض انتخاب عقلاني در بخش سرمايه داري است . همچنين الستر به منظور تشريح كاربرد نظريه بازي براي تحليل مبارزات طبقاتي ، چند نمونه ارائه مي كند.

الستر، همانند كلمن و بودون ، انتخاب عقلاني را با توجه به جستجوگري براي مباني خرد توجيه مي كند. ظاهراً زمينه چنين اقدامي ، توجيه آميز خواهد بود، اما نه براي تنوع تجربه گرايي عادي . مباني خرد موضوعي قابل رويت « نيست ، اما منظور از آن ، كشف سازوكار تصادفي يا اتفاقي است . به اعتقاد الستر ، « تبيين يعني ارائه سازوكاري به منظور بازكردن جعبه اي سياه و نشان دادن محتويات داخل آن (شامل پيچ و مهره ها، چرخ دنده ها و وسايل )، علائق و باورهايي كه مجموعه نتايج انباشتي را به وجود مي آورند » . در اينجا نياز به مباني خرد، علي الخصوص براي فشار در داخل نظريه ماركسيسم مشاهده مي شود « بدون برخورداري از دانشي مهم و ثابت درباره سازوكارهايي كه در سطح فردي فعاليت مي كنند، ادعاهاي بزرگ ماركسيست ها درباره ساختارهاي كلان و تغيير طولاني مدت ، محكوم به ماندن در سطح نظرپردازي خواهند بود » و اين ، همان جايي است كه نظريه بازي مطرح مي گردد:

نظريه بازي ، مباني خرد قرص و محكمي را براي هرگونه مطالعه در ساختار اجتماعي و تغيير اجتماعي فراهم مي سازد... براي ماركسيسم ، نظريه بازي همچون ابزاري براي شناخت موارد تضاد و همكاري مختلط ، سودمند است ، مواردي از قبيل : همكاري در توليد تا آنجا كه ممكن باشد و تضاد بر سر تقسيم محصول . نظريه بازي مي تواند به شناخت سازوكارهاي همبستگي و مبارزات طبقاتي كمك كند، بدون آنكه فرض كند كارگران و سرمايه داران نفع مشتركي داشته و يا نيازي به همكاري داشته باشند. آنها نفع مشترك ندارند ( الستر ، 198).

استفان فيشر

استفان فيشر (2003)، به صورت خلاصه ، مفاهيم و مفروضه هاي نظريه انتخاب عقلاني را چنين بيان مي كند:

- هدف اين نظريه ، توليد قواعد جهاني يا عمومي حاكم بر رفتار اجتماعي ، از طريق تعريف تعادل مي باشد. يك تعادل وقتي وجود دارد كه هيچ كسي تمايل به تغيير رفتار خود نداشته باشد. اين تعادل وقتي است كه افراد (نه گروه ها)، نفع مورد انتظار خود را، به حداكثر مي رسانند.

- اين نظريه ، بر پايه فردگرايي روش شناختي است ، نه فردگرايي وجودشناختي . يعني انتخاب عقلاني، وجود گروه ها را انكار نمي كند، بلكه ادعا مي كند كه فقط افرادند كه عمل مي كنند.

- ترجيحات افراد در اين نظريه ، متعدي يا تراگذر است: اگر من A را به B و B را به C ترجيح بدهم ، بايد A را بر C نيز ترجيح دهم .

زولناي

زولناي (1998) معتقد است دو روايت از نظريه انتخاب عقلاني وجود دارد: عقلانيت به معناي سازگاري دروني هنجارها و عقلانيت به عنوان به حداكثر رساندن نفع فردي .