نظریه تقابل اجتماعی لوئیس آلفرد کوزر
تمرکز اصلی لوئیس آلفرد کوزر ( Louis Couser ) متولد 27 نوامبر 1913 در برلین و متوفای 8 ژوئیه 2003 در کمبریچ ماساچوست ، جامعهشناس معاصر آلمانی - آمریکایی، بر نظریۀ تقابل، از دیدگاه کارکردگرایی است. او در جهت بیان کارکردهای تقابلات اجتماعی برآمد. از اینرو، اصلیترین کتابش تحت عنوان "کارکردهای تقابل اجتماعی"، در سال 1958 به چاپ رسید. کوزر آشکارا مدعی است که هدف اصلی او از تألیف کتابش، بیان دقیق مفهوم تقابل اجتماعی و به کار بردن آن در تحقیق جامعهشناسی تجربی است. او در سال ۱۹۷۵ به عنوان شصت و ششمین رئیس انجمن جامعهشناسی آمریکا فعالیت میکرد.
پدرش با نام لودویگ کوهن در برلین متولد شد، یک صنعتگر موفق یهودی بود. در سال ۱۹۳۳ وی به پاریس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۴۱ پاریس جنگزده را به مقصد ایالات متحده ترک کرد و در آنجا در سن ۴۱ سالگی با رز لاوب ازدواج کرد. کوزر ابتدا در دانشگاه شیکاگو و دانشگاه کالیفرنیا تدریس کرد. وی سپس بخش جامعهشناسی را در دانشگاه براندیس تاسیس کرد و پیش از پیوستن به گروه جامعهشناسی دانشگاه نیویورک در استونی بروک، نیویورک ، به مدت ۱۵ سال در آنجا تدریس کرد. کوزر اغلب با جامعهشناس برجسته و همسرش، رز لاوب کوزر کار میکرد.
کوزر نخستین جامعهشناسی بود که سعی در گردآوری نظریه کارکردگرایی ساختاری و نظریه تضاد داشت. کار او در یافتن کارکردهای تضاد اجتماعی متمرکز بود. کوزر استدلال کرد - با جورج زیمل - که تضاد ممکن است در خدمت تحکیم گروهی با ساختار ضعیف باشد. در جامعه ای که به نظر میرسد در حال فروپاشی است، تضاد با جامعه دیگر، تضاد بینگروهی، ممکن است هسته یکپارچه را بازیابی کند. به عنوان مثال ، انسجام یهودیان اسرائیلی ممکن است به تضاد طولانی مدت با اعراب نسبت داده شود. تضاد با یک گروه ممکن است منجر به ایجاد انسجام و اتحاد با گروههای دیگر شود.
تضادهای درون جامعه، تضاد درون گروهی، میتواند برخی از افراد منزوی معمول را به یک نقش فعال تبدیل کند. اعتراض به جنگ ویتنام بسیاری از جوانان را بر آن داشت تا برای اولین بار در زندگی سیاسی آمریکا نقش پررنگی داشته باشند.
تضادها همچنین در خدمت عملکرد ارتباطی هستند. پیش از تضاد، گروه ها ممکن است از موقعیت دشمن خود مطمئن نباشند ولی در نتیجه تضاد، مواضع و مرزهای بین گروهها اغلب روشن می شود و افراد بهتر می توانند در مورد یک اقدام مناسب در رابطه با دشمن خود تصمیم بگیرند.
دقیقاً مانند ثبات وضعیت، تضادها در همان شکافها شدت تضاد را تشدید میکنند. شکاف های مقطعی شدت جنگ را از بین میبرد. به عنوان مثال ، همزمانی محرومیت از حق اقتصادی و سیاسی فلسطینیان در کرانه باختری تضاد آنها با یهودیان اسرائیلی را تشدید میکند. در مقابل، عدم همزمانی محرومیت از حق اقتصادی و سیاسی در میان کبکی ها تا حدودی از شدت تضاد آنها با کانادای انگلیسی ، به ویژه با افزایش رونق طبقه متوسط جدید فرانسوی کانادایی میکاهد که در بخش دولتی و جهان شرکت ها فعالیت میکند.
کوزر در درون چپ ضداستالینیست فعال بود و به چپهای مستقل مشهور به روشنفکران نیویورک نزدیک بود. مداحی در مراسم یادبود کارلو ترسکا در سال ۱۹۴۳ توسط آنجلیکا بالابانوف، فعال سوسیالیست و بلشویک سابق برگزار شد. براساس گزارش کوزر از مراسم تشییع جنازه ، "من در کنار یک پلیس ایرلندی تنومند نشسته بودم که به وضوح یک کلمه از سخنرانی تند ایتالیایی بالابانوف را نمیفهمید ولی در اوج او گریه کرد."
در سال ۱۹۵۴، کوزر با ایروینگ هوو مجله رادیکال، Dissent را تأسیس کرد. پس از مرگش در سال ۲۰۰۳، نویسنده آگهی تبلیغات خبری در این مجله اظهار داشت که کوزر "خود را همیشه یک مرد حاشیهای احساس میکرد. او یهودی و غیریهودی بود، آمریکایی و اروپایی بود؛ یک تحلیلگر سرسخت اجتماعی، به صداقت دقیق در قضاوت متعهد بود. و کردار و یک مدافع پرشور؛ چپگرا و منتقد چپ؛ مدافع فرومایه و چیزی مانند یک ماندارین روشنفکر نخبه.» محافظهکاران جدید: نقدی از سمت چپ (با ایروینگ هاو، ۱۹۷۴) یکی از نخستین کارهای مهم برای تعریف و تحلیل نومحافظهکاری بود.
نظریه تقابلی لوئیس کوزر
کوزر جامعه شناس معاصر امريکايي است که در نظريه ي تقابل خود بيشتر ديدگاهي کارکردگرايانه دارد. در دوران جواني، کوزر متمايل به تفکر مارکسيستي بود. ولي در اثر شرايط جديد جهاني و بدبيني هاي ايجاد شده نسبت به مارکسيسم ناشي از حاکميت کمونيسم در شوروي، او به کشور امريکا مهاجرت کرد. در دوران اوليه ي مهاجرت به امريکا به دنبال اخذ درجه ي دکتراي جامعه شناسي در دانشگاه کلمبيا و سپس هاروارد بود. آشنايي او با آثار تالکوت پارسنز و شاگردي رابرت مرتن، موجب ايجاد گرايش جديد نظري او تحت عنوان « کارکردگرايي تقابلي » گرديد. از اين نظر، او کارکردهاي تقابلات اجتماعي را بيان کرد. بنابراين اصلي ترين کتابش تحت عنوان: کارکردهاي تقابل اجتماعي در سال 1958 به چاپ رسيد.
کوزر آشکارا مدعي است که هدف اصلي او از تأليف کتاب، بيان دقيق مفهوم تقابل اجتماعي و به کار بردن آن در تحقيق جامعه شناسي تجربي است. کوزر به تاريخچه ي مباحث در مورد تقابل اجتماعي در جامعه شناسي امريکايي پرداخته است، او مدعي است غفلت از تقابل اجتماعي در امريکا ناشي از چند امر است:
1- عدم ارتباط بين نظريه وتحقيق.
2- اولين نسل جامعه شناسان امريکايي بيشتر تأکيد بر رفرم و اصلاح به جاي انقلاب و تغييرات تند داشتند.
3- جامعه شناسي در امريکا در جهت توجيه وضعيت موجود بوده است.
4- در امريکا نوعي تقابل و ضديت با انديشه هاي راديکالي به لحاظ مخالفت با مارکسيسم وجود داشت.
5- مشکل اصلي و اساسي جامعه شناسي جامعه ي امريکا ( به لحاظ بافت مهاجرپذيرش ) تمرکز بر انطباق پريري و ثبات بوده است.
6- نگاه جامعه شناسان دهه هاي 1940 و 1950 ( کارکردگرايان ) به تقابل، به منزله ي آسيب و انحراف اجتماعي بوده است.
7- پارسنز تقابل را يک پديده ي بدون کارکرد و مخرب دانسته است.
کوزر مدعي است که بحث درباره ي تقابل اجتماعي در آثار عده اي از جامعه شناسان نسل او در کشور امريکا که متأثر از انديشه ي اجتماعي بودند و گروه متأثر از آثار مارکس، وجود داشته است. با وجود اين که او متأثر از انديشه هاي مارکس بوده است. ولي ديدگاه تقابلي زيمل را محور اساسي تحليل خود قرار داده است.
در ادامه براي فهم دقيق ديدگاه کوزر در مورد تقابل به بيان پيش فرض هاي مطرح شده توسط او مي پردازيم:
1- تقابل، هويت و خطوط مرزي جوامع وگروه ها را تعيين مي کند.
2- تقابل درون گروه هاي اجتماعي هميشه بدون کارکرد نيست.
3- دو نوع تقابل ( واقعي و غيرواقعي ) وجود دارد. تقابل واقعي کنشگري را که مي تواند راه هاي جانشيني براي دست يابي هدف بيابد، مد نظر قرار مي دهد. در اين صورت جايگزيني هاي کارکردي ابزار مي باشند. تقابل غيرواقعي در پي آشکار کردن نقش تجاوزکارانه درکنش متقابل بين افراد است.
4- تقابل واقعي مستلزم دشمني و تجاوز نيست.
5- تقابل، معمولاً حکايت از گذر يک عامل در رابطه ي نزديک و صميمي بين افراد و گروه ها نيست، بلکه تقابل در رابطه ي نزديک توأم با کنش متقابل متناوب است که موجب درگير شدن کل شخصيت مشارکت کنندگان شده است.
6- رابطه ي نزديک تر عامل تعميق بيشتر تقابل است.
7- تقابل، عوامل اختلاف برانگيز را دور و در مقابل وحدت و يگانگي را ايجاد مي کند.
8- تقابل، شاخص ثبات روابط اجتماعي است.
9- تقابل با گروه هاي خارجي (تقابل يک گروه با گروه ديگر ) موجب افزايش هم بستگي داخلي گروه مي شود.
10- تقابل با گروه ديگر ساخت گروه را تعيين مي کند و تقابل خارجي روي چگونگي و ميزان تقابل داخلي تأثير مي گذارد.
11- تقابل، عامل شناخت و تعيين دشمنان خارجي براي جامعه و گروه مي باشد.
12- تقابل، موجب مي گردد که گروه ها و مجموعه ها احساس کنند که نه تنها براي خود مبارزه مي کنند، بلکه براي ايده هاي گروه نيز در حال مبارزه مي باشند.
13- تقابل، حد و مرز بين گروه هاي اجتماعي را معلوم مي کند.
14- تقابل، موجب برقراري قواعد، قوانين، نرم ها، نهادها و سازمان هاي اجتماعي جديد مي شود.
15- تقابل توازن قدرت را برقرار مي کند.
16- تقابل، همکاري و تعادل ايجاد مي کند. زيرا عامل نزديک سازي افراد و گروه هاي غيرمرتبط با منافع مشترک مي شود. پيش فرض هاي طرح شده ي فوق توسط کوزر را مي توان با توجه به توضيح و بسط مباحث زيمل در مقاله ي « تقابل » در يافت. اين پيش فرض ها شرايط متفاوت تقابل اجتماعي را که براي انطباق روابط اجتماعي و ساخت هاي اجتماعي مشارکت مي کنند، منعکس مي نمايد.
کوزر در پايان کتاب به بيان نتيجه گيري هاي زير پرداخته است:
1- تقابل در درون گروه به وحدت و سازگاري مي انجامد.
2- هر نوع تقابل براي گروه اجتماعي مفيد نيست و براي همه ي گروه ها نتايج يکسان ندارد.
3- انواع تقابل و ساخت اجتماعي متغيرهايي مستقل از يکديگر نيستند. اين دو به يکديگر وابسته مي باشند.
4- تقابل هاي درون گروهي که از قواعد، قوانين و ارزش هاي واحد پيروي مي کنند براي ساخت اجتماعي کارکرد مثبت دارند.
5- گروه هاي نزديک به يکديگر داراي تقابل هاي عميق هستد. زيرا کم شدن فاصله ي اجتماعي موجب برخورد بيشتر مي شود. در مقابل، گروه هايي که هيچ تماسي با يکديگر ندارند، نمي توانند هيچ نوع تقابلي با يکديگر داشته باشند.
6- در گروهي که فرد به طور همه جانبه مشارکت نداشته باشد، امکان تقابل بيشتري وجود دارد.
7- گروه اجتماعي اي که در نزاع و درگيري در آن استمرار ندارد، کمتر مدعي هويت و شخصيت کلي و کلان براي افرادش است.
8- تقابل درون گروه، عامل ايجاد و بقاي نرم هاست.
9- تقابل، عامل نجات گروه و افرادش از انزواي اجتماعي است و در مقابل تقابل عامل ارتباط بين افراد و اعضاست.
در نهايت،کوزر به نتيجه گيري اساسي در نحوه ي رابطه ي بين تقابل اجتماعي و ساخت اجتماعي دست مي يابد و مي گويد: تمايز بين انواع تقابل و ساخت هاي اجتماعي، موجب اين مي شود که تقابل تمايل دارد تا در ساخت اجتماعي که در آن تقابل نهادي نشده است، حالتي غيرکارکردي داشته باشد.
همچنين عمق تقابل در سيستم اجتماعي با سختي ساخت مرتبط است.
کوزر اشاره کرده است که آن چه ساخت اجتماعي را مورد تهديد قرار مي دهد، تقابل نيست، بلکه سختي و عدم انعطاف سيستم اجتماعي است که دشمني را ايجاد مي کند. به عبارت ديگر، دشمني به لحاظ عدم انعطاف در سيستم اجتماعي حاصل مي شود و تقابل که مفهومي متفاوت از دشمني است عامل ناسازگاري در سيستم اجتماعي است.
پیشفرضهای کوزر
برای فهم دقیق دیدگاه کوزر در مورد تقابل به بیان پیشفرضهای مطرحشده توسط او میپردازیم:
- تقابل، هویت و خطوط مرزی جوامع و گروهها را تعیین میکند.
- تقابل درون گروههای اجتماعی، همیشه بدون کارکرد نیست.
- دو نوع تقابل "واقعی و غیر واقعی"، وجود دارد. تقابل واقعی کنشگری را مد نظر قرار میدهد، که میتواند راههای جانشینی برای دستیابی به هدف بیابد؛ دراین صورت جایگزینیهای کارکردی، ابزار هستند. تقابل غیر واقعی در پی آشکار کردن نقش تجاوزکارانه در کنش متقابل بین افراد است.
- تقابل واقعی، ضرورتاً درگیر دشمنی و تجاوز نیست.
- تقابل، رابطه نزدیک توأم با کنش متقابل افراد و گروههای متناوب است و رابطه عمیقتر، عامل تعمیق بیشتر تقابل است.
- تقابل، عوامل اختلافبرانگیز را دور کرده و در مقابل وحدت و یگانگی را ایجاد میکند.
- تقابل، شاخص ثبات روابط اجتماعی است.
- تقابل، عامل نجات گروه و افرادش از انزوای اجتماعی است.
در نهایت، کوزر به نتیجهگیری اساسی در نحوه رابطه بین تقابل اجتماعی و ساخت اجتماعی دست یافته و میگوید: تمایز بین انواع تقابل و ساختهای اجتماعی، این نتیجه را میدهد، که تقابل تمایل دارد تا در ساخت اجتماعی که در آن تقابل نهادیشده است، حالتی غیر کارکردی داشته باشد. همچنین عمق تقابل در سیستم اجتماعی با سختی ساخت مرتبط است.
کوزر اشاره کرده است که آنچه ساخت اجتماعی را مورد تهدید قرار میدهد، تقابل نیست؛ بلکه سختی و عدمانعطاف سیستم اجتماعی است که دشمنی را ایجاد میکند. به عبارت دیگر، دشمنی به لحاظ عدمانعطاف در سیستم اجتماعی حاصل شده و تقابل که مفهومی متفاوت از دشمنی است، عامل ناسازگاری در سیستم اجتماعی میباشد.
کوزر استدلال میکند که ارزشهای مشترک در نظامهای هنجاری و کارکردهای اجزای به هم پیوسته اقتصادی سعی دارند تضادها را به حداقل برسانند.
تنازعهای طبقاتی ویژه هر شیوه تولید خاص، به پیدایش طبقاتی میانجامند که دیگر نمیتوانند در چارچوب نظم موجود منافعشان را تامین کنند؛ در این ضمن، رشد نیروهای تولیدی به آخرین حدود روابط تولیدی موجود میرسد. هرگاه که چنین لحظهای فرا رسیده باشد، طبقات جدیدی که باز نماینده اصل تولیدی نوینیاند و در زهدان سامان موجود پرورانده شدهاند، شرایط مادی مورد نیاز برای پیشرفت آینده را میآفرینند. به هر روی، « روابط تولیدی بورژوایی، فرجامین صورت تنازع در فراگرد اجتماعی تولید » است. هرگاه که این آخرین نوع روابط تولید متنازع از سوی پرولتاریای پیروز برانداخته شود، « ماقبل تاریخ بشری به پایان خواهد رسید » و اصل دیالکتیکی که بر تکامل پیشین بشر حاکم بود، دیگر از عملکرد باز خواهد ایستاد و در روابط انسانها، هماهنگی جانشین ستیزه اجتماعی خواهد شد (کوزر،۱۳۷۸، صص ۹۱-۹۲-۹۳).
گزارههای اصلی نظریه کوزر عبارتند از:
- تضاد بخشی از فرآیند اجتماعی شدن و جوهر زندگی اجتماعی است.
- تضاد هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی دارد.
- تضاد در جامعه حتمی و اجتنابناپذیر است.
-تضاد عبارت است از ترویج تغییرات اجتماعی.
- راههای ایجاد تغییرات اجتماعی توسط تضاد عبارتند از: مشخص کردن حد ومرز گروههای جدید، از بین بردن تنشها و خصومتها، ایجاد اتحاد با گروههای دیگر، توزیع جدید ارزشهای اجتماعی.
- برخلاف نظر کارکردگرایان مانند پارسونز و دورکیم، بحرانها و ناهنجاریهایی مثل خشونت و اختلاف عقیده میتواند تحت شرایط خاص تقویتکننده اساس یگانگی و انطباق با محیط تلقی شوند.
کوزر ( 1956 ) اظهار کرده که: تمايز بين تقابل و احساس دشمني امري اساسي است. تقابل هميشه در کنش متقابل بين دو يا چند نفر اتفاق مي افتد. در حالي که احساس دشمني مقدمه ي تقابل است. احساس دشمني به جاي اين که به کنش متقابل ارتباط داشته باشد به کنش ارتباط دارد ( Coser, 1956 ).