نظریه مجموعه نقشی رابرت کینگ مرتون
رابرت کینگ ﻣﺮﺗﻮن رﻫﯿﺎﻓﺖ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪای درﺑﺎره ﺳﺎﺧﺘﺎر اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دارد و اﯾﻦ ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﮐﻠﯿﺪی ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﭘﺎﯾﮕﺎهﻫﺎ و ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. وی ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ از ﻧﻈﺮ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ، ﺛﻤﺮ بخشﺗﺮ آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭘﺎﯾﮕﺎه را در ﺑﺮﮔﯿﺮﻧﺪه ﺗﻌﺪادی از ﻧﻘﺶﻫﺎ ﺗﺼﻮر ﮐﻨﯿﻢ که در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﻧﻮاﻋﯽ از ﻣﮑﻤﻞﻫﺎی آن ﭘﺎﯾﮕﺎه ﻣﺸﺘﺮﮐا اﯾﻔﺎ ﻣﯽﮔﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻼً ﺑﻪ آنﻫﺎ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس ﻣﺮﺗﻮن ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺸﯽ را ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﻨﺪ :آن ﻣﮑﻤﻞ رواﺑﻂ ﻧﻘﺸﯽ ﮐﻪ اﻓﺮاد ﺑﻪ وﺳﯿله اﺷﻐﺎل ﯾﮏ ﭘﺎﯾﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﺎص دارا ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺮای ﻣﺜﺎل ﭘﺎﯾﮕﺎه واﺣﺪ داﻧﺸﺠﻮی ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺷﺎﻣﻞ ﻧﻘﺶ ﺷﺎﮔﺮد در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﺳﺘﺎد اﺳﺖ و ﻧﯿﺰ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪای از ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻘﺶﻫﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ اﺷﻐﺎلﮐﻨﻨﺪه آن ﭘﺎﯾﮕﺎه را ﺑﺎ ﺷﺎﮔﺮدان دﯾﮕﺮ، ﭘﺰﺷﮏﻫﺎ، ﻣﺪدﮐﺎران اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺗﮑﻨﺴﯿﻦﻫﺎی ﭘﺰﺷﮑﯽ و دﯾﮕﺮان در ارﺗﺒﺎط ﻗﺮار ﻣﯽدﻫﺪ. ﻣﺮﺗﻮن ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺳﺎﺧﺘﺎری ﻋﺪم ﺛﺒﺎت در ﻧﻘﺶ ـ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﻫﺎ و ﺳﺎزوﮐﺎرﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺮای ﺑﺮﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﺑﯿﻦ ﻧﻘﺶﻫﺎ و ﺗﺒﯿﯿﻦ آنﻫﺎ در ﯾﮏ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ اﺷﺎره ﻣﯽﮐﻨﺪ (ﮔﺮوﺛﺮ ۱۳۷۸: ۱۲۸).
ﺗﻌﺪادی از ﺳﺎز و ﮐﺎرﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط و ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻧﻘﺶ ـ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﻫﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از :
ـ درﺟﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﺪت درﮔﯿﺮی در ﻧﻘﺶ در ﺑﯿﻦ اﻓﺮاد ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ (ﺑﺮﺧﯽ از ﻧﻘﺶ ـ رواﺑﻂ ﻣﺮﮐﺰی ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺮﺧﯽ اﻗﻤﺎری)؛
ـ ﺗﻔﺎوت ﻗﺪرت در ﻣﯿﺎن اﺷﺨﺎص درﮔﯿﺮ در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ؛
ـ روﭘﻮشدار ﮐﺮدن ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﺗﻮﺳﻂ اﻋﻀﺎی ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ از ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺑﻮدن
ـ ﺗﻘﺎﺿﺎﻫﺎی ﻣﺘﻌﺎرض اﻋﻀﺎء ﯾﮏ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ از دارﻧﺪﮔﺎن ﯾﮏ ﭘﺎﯾﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﻮدن آنﻫﺎ ﺗﻮﺳﻂ آن اﻋﻀﺎ (اﯾﻦ ﺳﺎزوﮐﺎر ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮد ﻧﺎآﮔﺎﻫﯽﺟﻤﻌﯽ، ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺎآﮔﺎﻫﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ارزشﻫﺎی ﻣﺸﺘﺮک و ﻣﯿﺰان آن ﮐﺎﻫﺶ ﯾﺎﺑﺪ ﯾﺎ ﺟﺒﺮان ﺷﻮد)؛
ـ ﺣﻤﺎﯾﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗﻮﺳﻂ دﯾﮕﺮان در ﭘﺎﯾﮕﺎهﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺸﺎﺑﻪ و ﻫﻤﯿﻦﻃﻮر در ﻣﺸﮑﻼت ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺑﺮای ﻣﻮاﺟﻬﻪ و ﻏﻠﺒﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ ﻧﺎﻫﻤﺎﻫﻨﮓ؛
ـ ﮐﺎﺳﺘﻦ از ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ (ﺑﺎ ﻗﻄﻊ رواﺑﻂ ﻧﻘﺸﯽ ﺧﺎص) (گروثر،۱۳۷۸ :۱۲۹-۱۳۰).
مطابق نظر مرتون تعارض نقشها اساساً ریشه در ساختار اجتماعى دارد. او ویژگى اصلى ساختار اجتماعى جامعه را در این خصوصیت میبیند که هر موقعیت اجتماعى نه با یک نقش واحد، بلکه با سلسلهاى از نقشهاى بههم پیوسته که لازم و ملزوم یکدیگرند شناخته میشود. بدین روى، هرگاه شخصى موقعیتى را اشغال کند نه با یک انتظار واحد، بلکه همزمان با انتظارات متعدد روبهروست و غالباً براى افراد دشوار است که بتوانند به طور همزمان، جوابگوى الزامات متعدد باشند (روش بلاو- اسپنله، ۱۳۷۲: ۳۷۲).
آنچه روشن است این است که مرتن با پردازش نوشته های دورکهایم درباره تقسیم کار، جنبه دیگری از فردگرایی را نیز در نظر گرفت. در حالی که دورکهایم از تاثیر تمایز میان افراد، که ناشی از جامعه صنعتی است بحث کرد، مرتن بر اهمیت تمایزی درونی تاکید می کرد که در آن مردم مجبورند نقش های متعددی را اجرا کنند.
رز لوب کوزر بر آن است که نظریه مجموعه نقش مرتن، ابزاری برای توسعه نظریه خودمختاری فردی در جامعه مدرن به دست می دهد.
این نظریه با این بیان ساده آغاز می گردد که افراد در نظریه هر روزه نقش های متفاوتی بازی می کنند. مثلا ممکن است یک نفر در طول روز هم پدر یا مادر باشد و هم دوست، کارمند، شهروند، مشتری یا عاشق. این نقش ها گاهی ممکن است هم زمان شوند اما همیشه چنین نیست و امکان ستیزه و ناسازگاری تفریباً زیاد است. این امر تصمیم گیری آگاهانه فرد را ضروری می سازد و در نتیجه انتخاب هایی که افراد به عمل می آورند، نقش ها مشخص و هماهنگ می شوند.
اگرچه ساختار اجتماعی هم چنان تعاریف نقش را شکل می دهد، به نظر می رسد در اندیشه مرتن، نسبت به دورکهایم، انتخاب های فردی تاثیر بیشتری دارند. کوزر نوشته است: مرتن نظریه دورکهاین را وارونه کرده است، در نظر مرتن به جای اینکه فرد به روبرو شدن با هنجاری های اجتماعی حاضر و آماده که بیرونی هستند، وادار شود و به اصطلاح خود را به طور کامل در معرض انتقاد قرار دهد، باید جهت گیری های خود را در میان هنجارهای متناقض و ناسازگار متعدد بیابد.
به طور خلاصه به عقیده مرتن، فردگرایی بخشی معین از وضعیت انسان در دنیای مدرن است و او نه تنها از این واقعیت متاسف نیست که دست کن به طور ضمنی، به نظر می رسد فضیلت های فردگرایی را ارج می نهد. با این همه مرتن از خطرهای فردگرایی ناآگاه نیست اما احساس نمی کند که لازم است به صراحت درباره افراط در فردگرایی سخن بگوید.
هم چنین با برخی از معاصرانش موافق نیست که فردگرایی را بورکراتیک شدن در آنچه به جامعه توده ای معروف گردیده است، تهدید می کند. مرتن از پذیرفتن نقش منتقد اجتماعی سر باز می زد.
مجموعه نقش ، مجموعه منزلتی و الگوهای نقش كه آدمها نه تنها برای تقلید بلكه به عنوان مرجع ارزشهایی كه برای مبنای ارزیابی خود بر می گزینند ،آنها را اتخاذ می كنند(این واحد آخری همان نظریه گروههای مرجع است).به همراه جورج ریدر و پاتریشیا كندال ، نخستین بررسی گسترده جامعه شناختی را درباره آموزش پزشكی انجام دادم كه هدف آن این بود كه چگونه انواع گوناگون پزشكان بدون یك برنامه مشخص همگی در یك مكتب پزشكی تربیت می شوند . از بررسی هایمان در این باره به این نتیجه رسیدیم كه این قضیه به خصلت متمایز حرفه پزشكی به عنوان یك فعالیت شغلی ارتباط دارد . در دهه های 1960 و 1970 به بررسی فشرده ای درباره ساختار اجتماعی علم و كنش متقابل آن با ساختارشناختی روی آوردم این دو دهه نخستین دوره ای به شمار می آید كه در آن جامعه شناسی علم سرانجام به رشد رسید و آنچه كه در گذشته انجام داده بود ، تنها سرآغاز آن به نظر می آمد.در سراسر این بررسی ها جهت گیری اصلی ام متوجه پیوندهای میان نظریه جامعه شناسی روشهای تحقیق و تحقیقات تجربی اساسی بود.
این علایق متحولم را تنها برای آسانتر كردن قضیه ، گروهبندی می كنم. البته این علایق طبق یك برنامه شسته و رفته و تقسیم بندی شده زمانی به دنبال هم در ذهنم نیامدند و نرفتند. نمی توان گفت كه بعد از نخستین دوره فشرده كار روی آنها همه آنها از ذهنم بیرون رفتند.هم اكنون سرگرم نوشتن كتابی هستم كه بر پیامدهای پیش بینی نشده كنش اجتماعی هدفدار تاكید دارد. با این كار در واقع نخستین گزارش تحقیقی ام را كه تقریبا نیم قرن پیش منتشر شد و از آن زمان تاكنون تحولی منقطع داشته است،پی گرفتم.كتاب دیگری در دست انتشار دارم به نام پیشگوئی خود ارضا كننده كه عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی را مورد بررسی قرار می دهد الگوی این اثر نخستین بار سی و چند سال پیش در یكی از گزارشهای تحقیقی ام با همین عنوان مطرح شده بود.اگر زمان ، بردباری و ظرفیتم اجازه دهد كاری را در دست تكمیل دارم درباره تحلیل ساختار اجتماعی با تاكید ویژه بر مجموعه های نقش و منزلت زمینه های ساختاری كاركردهای پنهان ، كژكاركردها ،شقوق كاركردی و مكانیسمهای اجتماعی از بعد ساختاری.
سازوکارهای اجتماعی مشخصکننده مجموعههای نقشی در نظریه مرتون عبارتند از:
1- اهمیت نسبی پایگاههای مختلف : نخستین نمونه این سازوکارها که از شرایط بسیار معمول جامعهشناختی ناشی میشود این است که ساختارهای اجتماعی برخی از پایگاهها را به وجود میآورد که از پایگاههای دیگر مهمترند. مثلاً درجامعه آمریکایی، تکالیف شغلی و خانوادگی ارجحیت بیشتری نسبت به عضویت در مجامع اختیاری دارد (باربر،۱۹۵۰: ۴۸۶). در نتیجه، یک ارتباط نقشی ویژه که برای برخی حالت جانبی و فرعی دارد، ممکن است برای دیگران اصلی و مهم باشد. زمانی که پایگاه فرد برای او اهمیت اساسی دارد، ممکن است بتواند با این شرایط در برابر مقتضیات همنوایی با انتظارهای متفاوت دیگرانی که در مجموعه نقشی او عضویت دارند بهتر مقاومت کند. حداقل، برای برخی از این دیگران این ارتباط فقط اهمیت جانبی دارد. منظور این نیست که افراد در برابر خواستهایی که گاهی با گرفتاریهای حرفهای آنها آمیخته است آسیب پذیر نیستند بلکه فقط منظور این است که وقتی اعضای بانفوذ مجموعه نقشی آنها توجه کمی به این ارتباط ویژه دارند، آنها کمتر آسیب پذیرند. هنگامی که دست اندرکاران مجموعه نقشی به یک اندازه به این ارتباط توجه داشته باشند، وضعیت فرد بیش از مواقع دیگر آسیبپذیر خواهد شد. این وضعیت به دارندگان همه پایگاهها تعلق دارد: برخورد با انتظارات گوناگون آنها در مجموعه نقشی از طریق واقعیت بنیادی ساختاری تعدیل میشود. تفاوتهای پیچیده شبکه ارتباطی بین افراد، مجموعه نقشی را هم در برمیگیرد (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۳۱۴).
2- موازنه قدرت : دومین سازوکار بالقوهای که در ثبات مجموعه نقشی تأثیر دارد چگونگی توزیع قدرت و اقتدار است. در اینجا منظور از قدرت، توانایی مشهود و قابل پیش بینی است که کسی بتواند اراده خود را در کنشی اجتماعی بر اراده دیگری، حتی با وجود مخالفت کسانی که در آن کنش شرکت دارند تحمیل کند. دراثر قشربندی اجتماعی، اعضای یک مجموعه نقشی در شکل دادن رفتار دارندگان پایگاه، قدرت یکسانی ندارند. این وضعیت فقط در شرایطی روی میدهد که یک عضو مجموعه نقشی قدرت انحصاری در آن وضعیت داشته و بر دیگران هم مسلط باشد. حالت ویژهای که چندان هم نادر نیست این که در صورت ناممکن بودن، نوعی ائتلاف قدرت در بین بعضی اعضای مجموعه نقشی به وجود میآید و دارندگان پایگاه را قادر میسازد که راه خود را پیش ببرند. الگوی شناخته شده تعادل قدرت محدود به حوزه تعاریف قراردادی سیاسی نمیشود. میتوان مواردی کلی و نه چندان زیاد را در مجموعههای نقشی پیدا کرد. در وضعیتی که قدرتهای متضاد در مجموعه نقشی دارنده پایگاه، یکدیگر را خنثی میکنند، او آزادی نسبی دارد که در وهله اول قصد خود را پیش ببرد.
پس، حتی در ساختارهای بالقوه بیثباتی که در آن اعضای مجموعه نقشی در برابر آن چه دارنده پایگاه میخواهد انجام دهد انتظارهای متضادی دارند، دارنده پایگاه کاملاً زیر سلطه قدرتمندترین عضو مجموعه قرار نمیگیرد (مرتون،۱۹۵۷). به علاوه، تغییرات ساختاری اشتغال در ساختار نقشی که به آن اشاره شد، میتواند در تقویت قدرت نسبی دارنده پایگاه مؤثر باشد. زیرا در جایی که اعضای قدرتمند مجموعه نقشی شخص توجه چندانی به این رابطه ویژه ندارند، انگیزه کمتری برای اعمال کامل قدرت بالقوهشان خواهند داشت. در محدوده تفاوتهای گوناگون فعالیتها دارنده پایگاه آزاد است هر کاری که میخواهد انجام دهد. چنانچه گفته شد منظور این نیست که دارنده پایگاهی که مواجه با انتظارهای متضاد در بین اعضای مجموعه نقشی خویش است در واقع از کنترل آنها در امان است. البته قدرت و ساختار اقتدار مجموعههای نقشی اغلب به گونهای است که اگر این ساختار متضاد قدرت حکم فرما نباشد، دارنده پایگاه خودمختاری زیادی به دست میآورد. حال اگر دو عامل قدرت و اهمیت نسبی پایگاه را با هم ترکیب کنیم در مییابیم که حتی در صورت وجود انحصار قدرت در دست اشخاصی که در مقایسه با سایر اعضای مجموعه نقشی از قدرت فائق و برتر برخوردارند. چنانچه این اشخاص به انتظارات اشغالکننده پایگاه اهمیت کمتر و فرعیتری بدهند، به همان اندازه نیز انگیزه کمتری خواهند داشت تا از حداکثر قدرت بالقوه خود برای وادار کردن اشغالکننده پایگاه به اجابت انتظارشان استفاده کنند. بنابراین در این حالت نیز اشغالکننده پایگاه آزاد خواهد بود تا مطابق انتظارات خود رفتار کند (رستگارخالد، ۱۳۸۵: ۴۷- ۴۸).
3- پنهانسازی فعالیتهای نقشی از دید اعضای مجموعه نقشی : افراد با همه کسانی که در مجموعههای نقشی آنها هستند کنش متقابل پیوسته ندارند. این واقعیت اتفاقی نیست و چون شناخته شده است، نادیده گرفته میشود اما جزء لاینفک عملکرد ساختار اجتماعی است (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۳۱۵). کنش متقابل با هر عضو مجموعه نقشی، به تناوب در موارد گوناگونی صورت میگیرد. این واقعیت بنیادی زمینه رفتار نقشی را فراهم میکند که هر آینه در برابر انتظارهای برخی از افراد که در مجموعه نقشی شرکت دارند، بدون فشار بیش از اندازه آن رفتار به پیش میبرد. زیرا چنانکه پیش از این مشروحتر گفته شده، کنترل اجتماعی مؤثر، مستلزم ترتیبات اجتماعی مفروضی است برای مشاهده پذیری رفتار (مرتون، ۱۹۵۷).
اصلاح مشاهده پذیری از زیمل وام گرفته شده و کاربرد گسترش یافته آن حوزهای است که در آن هنجارهای اجتماعی و اعمال نقشی بتواند برای همه اعضای ساختار اجتماعی شناخته شده باشد. ساختار اجتماعی هر اندازه که بتواند فعالیتهای فرد را از شناسایی اعضای دیگر مجموعه نقشی پنهان کند، فرد کمتر در معرض فشارهای متعارض قرار میگیرد و تأکید میشود که برای اینگونه پنهانکاریها هم باید ترتیبات اجتماعی ساختاری وجود داشته باشد و آن هم طوری نیست که این یا آن شخص اتفاقی آن را از دید دیگران پنهان کند. واقعیت ساختاری این است که پایگاههای اجتماعی به تناسب میزانی که رفتار اعضای خود را طبق قاعده از مشاهدهپذیری دیگر اعضای مجموعه نقشی پنهان میکند با یکدیگر متفاوتند. در واقع پنهان کاری تنها یک تمایل شخصی نیست؛ گرچه ممکن است گاهی چنین باشد، این موضوع یکی از ضرورتهای نظامهای اجتماعی است که باید تحقق یابد (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۳۱۶).
4- مشاهده پذیری ساختهای متضاد اعضای یک مجموعه نقشی : مادامی که اعضای مجموعه نقشی ندانند که دارندگان پایگاهی در تضاد با تقاضاهای آنها هستند، بیشتر ممکن است هر عضو برای هدف خود پافشاری کند. پس این الگویی است که درآن عده زیادی در برابر یک عضو قرار دارند اما هنگامی که روشن شود که تقاضاهای برخی از اعضا در تعارض کامل با تقاضاهای دیگران است، وظیفه اعضای مجموعه نقشی و دارنده پایگاه است این تعارض را از طریق مبارزه برای قبضه کردن قدرت یا از طریق مصالحه حل کنند. در چنین شرایطی، دارنده پایگاهی که با تقاضاهای متناقض روبه روست، نقش شخص ثالث (یا بیش از آن) را ایفا میکند، یعنی شخص سومی که از ستیزه دیگران بهره میجوید. او در حالیکه درکانون ستیز دیگران قرار دارد، به صورت تماشاگری میشود که کارکردش عمده کردن تقاضاهای متناقضی است که از سوی دیگر اعضای مجموعه نقشی به وجود آمده است. این موضوع نه برای او بلکه برای دیگران مسئلهای میشود که باید تقاضاهای متناقض آنان حل شود (مرتون، ۱۹۵۷).
5- حمایت اجتماعی متقابل بین دارندگان پایگاه : دارنده پایگاه اجتماعی هر اندازه باور ضد و نقیض داشته باشد، باز هم تنها نیست. این حقیقت مسلم که او در یک موقعیت اجتماعی جای دارد به این معنی است که دیگرانی هم وجود دارند که در شرایط کمابیش یکسانی با او هستند (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۳۱۷). از این جهت، تجربه بالقوه و بالفعل روبرو شدن با ستیز انتظارها در بین اعضای مجموعه نقشی برای دارندگان آن پایگاه بسیار عادی است. بنابراین، شخص معینی که درمعرض این ستیزههاست نیازی ندارد که با آنها به صورت مسائل خصوصی روبرو شود و با راه و رسم کاملاً خصوصی کنار بیاید. این واقعیت شناخته شده و بنیادی ساختار اجتماعی، برای آنهایی که در پایگاه یکسانی هستند و مجامع واسط بین فرد و جامعه وسیعتر را در نظام اجتماعی تکثرگرای به وجود میآورند امری اساسی است. این سازمانها به مسائلی پاسخ ساختاری میدهند که در روال سازگاری با تقاضاهای متضاد (بالقوه و باالفعل) افرادی پیش میآید که در مجموعههای نقشی پایگاهها قرار دارند. این سازمانها به هر منظوری که ایجاد شده باشد، تشکلهای اجتماعی را به وجود میآورد که در برابر قدرت مجموعه نقشی پاسخگو باشد؛ این سازمانها فقط پاسخگوی تقاضاهای آن مجموعه نیستند بلکه در شکلگیری آنها نیز تأثیر دارند. چنین سازمانهایی- که جزء شناخته شده سیمای اجتماعی جوامع تفکیک شدهاند – نظامهای هنجاریای را به وجود میآورد که انتظارهای متناقض را پیشبینی و به این ترتیب، آنها را تعدیل میکند. آنها حمایت اجتماعی برای افرادی فراهم میکنند که در پایگاه تحت فشار هستند. این سازمانها نیازهای سازگاری فیالبداهه شخصی با انواع الگویی انتظارهای متناقض را به حداقل میرساند. به وجود آورنده قوانینی است که پیشاپیش معین میکند که رفتار حمایت شده دارنده پایگاه کدام است، همچنین این کارکرد اجتماعی را هم دارد، در مواردی که دارندگان پایگاه به دلیل جدایی از یکدیگر در برابر فشارهای مجموعه نقشی خود آسیب پذیرند، این کارکرد مهمترین عامل در شرایط ساختاری است (رستگارخالد، ۱۳۸۵: ۵۰).
6- محدود کردن مجموعه نقشی : بدیهی است شیوههای محدودی درباره سازگاری با خواستههای متناقض مجموعه نقشی وجود دارد. روابط نقشی از هم گسیخته میشود و زمینه برای توافق گستردهتر انتظارهای نقشی در بین کسانی فراهم میشود که در مجموعه میمانند. اما این شیوه سازگاری از طریق گسیختگی در مجموعه نقشی فقط در شرایط ویژهای ممکن است. فقط در شرایطی مفید است که برای دارندگان پایگاه میسر باشد که بدون حمایت کسانی که با آنها قطع رابطه کردهاند، نقشهای دیگر خود را ایفا کنند. تصور میشود ساختار اجتماعی زمینه این اختیار را فراهم میکند. به طور کلی این اختیار معدود و محدود است، زیرا ترکیب مجموعه نقشی معمولاً موضوع انتخاب فرد نیست، بلکه عنصری از سازمان اجتماعی است که پایگاه در آن جای گرفته است. معمولاً فرد میآید و میرود و ساختار اجتماعی باقی میماند (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۳۱۸).