ﻧﻈﺮﯾﻪ ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ دوم ( Second Demographic Transion ) ﮐﻪ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎه اوﻟﯿﻪ آن ﻋﻤﺪﺗﺎ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎت وﯾﻠﯿﺎم ﺗﺎﻣﭙﺴﻮن و ﻓﺮاﻧﮏ ﺗﻮﺗﺸﺘﺎﯾﻦ ( Frank Notestain ) در دﻫﻪ ۱۹۵۰ در داﻧﺸﮕﺎه ﭘﺮﯾﻨﺴﺘﻮن اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺗﺒﯿﯿﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎی ﺗﮑﻮﯾﻦ و ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎی ﭘﻮﯾﺎﯾﯽ و ﺗﺤﻮﻻت ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﯽ ﭘﺮدازد.

اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻣﻌﻄﻮف ﺑﻪ وﺿﻌﯿﺖ و وﯾﮋﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﻮﯾﻦ در ﭼﻨﺪ دﻫﻪ اﺧﯿﺮ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺒﺐ، ﮔﺬار ﺧﺎﻧﻮاده ( Family Transion ) ﻧﯿﺰ ﺗﻠﻘﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﻄﺎﺑﻖ اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ، ﺧﺎﻧﻮاده و ﭘﯿﻮﻧﺪﻫﺎی زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ در دوره ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﻪ وﯾﮋه در ﮐﺸﻮرﻫﺎی ﺻﻨﻌﺘﯽ، دﺳﺘﺨﻮش ﺗﺤﻮﻻت ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ ﺷﺪه اﺳﺖ.

ون دوﮐﺎ (۲۰۰۳) ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ دوم، ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﺗﺤﻮﻻت ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﭼﯿﺰ رﯾﺸﻪ در ﻓﺮدﮔﺮاﯾﯽ ( Individualism ) دارد. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎ و ﻧﮕﺮش ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﺣﻘﻮق و ﮐﺎﻣﯿﺎﺑﯽ اﻓﺮاد ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ در ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻣﻌﻄﻮف ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده و ﻓﺮزﻧﺪان ﺑﻮد و دﮔﺮﺧﻮاﻫﯽ ( Altruism ) ﻧﻘﺶ اﺻﻠﯽ را در زﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ اﯾﻔﺎ ﻣﯽ ﮐﺮد ( ﻓﺮوﺗﻦ، ۳ :۱۳۹۷).

وﻧﺪ دو ﮐﺎ ( Van de Kaa ) ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ اول و دوم ﺑﻪ دو ﻣﺪل ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺧﺎﻧﻮاده اﺷﺎره دارﻧﺪ. ﺑﻪ ﻧﺤﻮی ﮐﻪ ﻣﺪل ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻮرژوا ﮐﻪ در ﭘﺲ اوﻟﯿﻦ ﮔﺬار ﻗﺮار داﺷﺖ، در ﮔﺬار دوم، ﺟﺎﯾﺶ را ﺑﻪ ﻣﺪل ﺧﺎﻧﻮاده ﻓﺮدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﻣﯽ دﻫﺪ. در واﻗﻊ، درﺣﺎﻟﯿﮑﻪ در ﺟﺮﯾﺎن ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ اول، ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻧﻬﺎدی ﻧﯿﺮوﻣﻨﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﺗﻀﻌﯿﻒ ﺧﺎﻧﻮاده، ﻧﻤﺎد ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ دوم ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد (ون دو ﮐﺎ، ۶ :۲۰۰۳).

در واﻗﻊ در ﭼﻨﺪ دﻫﻪ آﺧﺮ ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎی ﻏﺮﺑﯽ و ﺷﻤﺎﻟﯽ و ﻣﻨﺎﻃﻖ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ زﺑﺎن ﺧﺎرج از اروﭘﺎ، ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ دﮔﺮﮔﻮن ﮔﺮدﯾﺪ، ﺗﮑﺎﻟﯿﻒ و ﺗﻌﻬﺪات ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ازدواج رﺳﻤﯽ دﭼﺎر ﻓﺮﺳﺎﯾﺶ ﺷﺪ، ارزش ﻫﺎی ﭘﺴﺎ ﻣﺎدی ( Post- matrialism ) ، ﻣﺘﻨﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺛﺎﻧﻮﯾﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ارزش ﻫﺎی ﻣﺎدی، ﻣﺘﻨﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﻧﯿﺎزﻫﺎی اوﻟﯿﻪ، در ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﻣﺰﻟﻮ ( Maslow ) (۱۹۵۲) ﺷﺪﻧﺪ. و در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﺻﻮرت ﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪ اﻧﺘﺨﺎب زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮک، ﭘﺎﯾﺒﻨﺪی ﺑﻪ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی ﺟﺎ اﻓﺘﺎدة اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﻟﮕﻮدﻫﻨﺪه ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮک را ﺗﻀﻌﯿﻒ ﮐﺮد، و ﺗﻮاﻟﯽ وﻗﺎﯾﻊ در ﻣﺴﯿﺮ ﺗﺸﮑﯿﻞ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮک و دوام آن از ﺣﺎﻟﺖ اﺳﺘﺎﻧﺪاردﺷﺪه و ﯾﮑﻨﻮاﺧﺖ ﺧﺎرج ﮔﺮدﯾﺪ (ﺳﺮاﯾﯽ، ۲۳ :۱۳۸۷- ۱۲۲).

ﻟﺴﺘﺎق و ﻧﯿﻠﺰ (۲۰۰۲) در ﺑﯿﺎن وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎی ﺧﺎﻧﻮاده در ﮔﺬار ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ دوم، ﺑﻪ ﻣﻮاردی از ﻗﺒﯿﻞ: اﻓﺰاﯾﺶ ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺳﻦ در اوﻟﯿﻦ ازدواج، ﮐﺎﻫﺶ ﻧﺴﺒﺖ اﻓﺮاد ازدواج ﮐﺮده، اﻓﺰاﯾﺶ ﻃﻼق، ﮐﺎﻫﺶ ﻣﯿﺰان ازدوا ج ﻫﺎی ﻣﺠﺪد ﻣﺘﻌﺎﻗﺐ ﻃﻼق و ﺑﯿﻮﮔﯽ، ﮐﺎﻫﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮزﻧﺪآوری ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﺑﻪ ﺗﺄﺧﯿﺮ اﻧﺪاﺧﺘﻦ آن و اﻓﺰاﯾﺶ ﺳﻦ واﻟﺪ ﺷﺪن، اﻓﺰاﯾﺶ ﻓﺮزﻧﺪآوری ﺧﺎرج از ازدواج، اﻓﺰاﯾﺶ ﺑﯽ ﻓﺮزﻧﺪی ﻗﻄﻌﯽ در ﻣﯿﺎن زوﺟﯿﻦ، اﻓﺰاﯾﺶ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﺳﻄﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮ، از ﻗﺒﯿﻞ اﺳﺘﻘﻼل ﻓﺮدی و ﺧﻮدﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ، و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ اﻓﺰاﯾﺶ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪی در ﻧﻘﺶ ﻫﺎی ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ و اﺳﺘﻘﻼل اﻗﺘﺼﺎدی زﻧﺎن اﺷﺎره ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ (ﻟﺴﺘﺎق و ﻧﯿﻠﺰ، ۳۳۱ :۲۰۰۲ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از رازﻗﯽ، ۹۹ :۱۳۹۵)

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﻟﺴﺘﺎق (۱۹۸۲)، ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﻮاﻣﻞ و دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ ﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را ﻧﯿﺰ ﻫﻤﭽﻮن ﻋﻮاﻣﻞ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺎﯾﺪ در ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺗﻐﯿﯿﺮات اﺧﯿﺮ در اﻟﮕﻮﻫﺎی ازدواج و ﺑﺎروری وارد ﮐﺮد. آﻧﻬﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ در ﻣﻮرد ﺧﺎﻧﻮاده ﮔﺴﺘﺮش ﻓﺮدﮔﺮاﯾﯽ و ﺗﻀﻌﯿﻒ ارش ﻫﺎی ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ اﺳﺖ (رﺳﺘﮕﺎر، ۱۶۲ :۱۳۹۴).

نظریه گذار دوم جمعیتی از نظریاتی است که در قالب تبیین های اید های و نگرشی به تحلیل و تبیین تحولات رفتارهای جمعیتی و الگوهای نوظهور خانواده در کشورهای پیشرفته صنعتی غرب می پردازد ( ون دکا 1987 ، 2001 ، 2003 ؛ لستهاق و سورکین 2008 ). این نظریه تاکید بیش تری بر نقش تغییرات نگرشی و فرهنگی در شکل دادن به ایده آل های فردی در مورد خانواده و تبیین تحولات خانواده در کشورهای صنعتی به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم دارد.
کشورهای پیشرفته صنعتی به دنبال کاهش باروری و مرگ ومیر در قرن های 19 و 20 ، تحولات چشم گیر و گسترده ای را از دهه 1960 میلادی به بعد، در مناسبات خانوادگی، به ویژه با قطع ارتباط میان ازدواج و زاد ولد تجربه کردند. برخی از صاحب نظران ( ون دکا 1987 ، 2001 ؛ به نقل از: علی مندگاری 1393 : 20 ؛ لستهاق و سورکین 2008 ) تغییرات چشم گیر خانواده در کشورهای اروپای غربی را در نیمه دوم قرن بیستم، علایم مشخصه انتقال دوم جمعیتی خوانده اند.

بر اساس تئوری گذار جمعیتی دوم، نقش ازدواج به عنوان سازمان دهنده بنیادی زندگی خانوادگی، بطور قابل ملاحظه ای در سراسر جهان کاهشداشته است. قوانین طلاق آزادانه تر و آسان گیر شده است. نقش زنان و مردان با مشارکت زنان در آموزش، دانشگاه و کار دگرگون شده است. تولد بچه هایی در خارج از ازدواج رو به فزونی است، نگرش ها بیشاز پیشبه سمت نقش های جنسیتی برابری طلب در حرکت است، سطح باروری پایین آمده است و تفکر مستقل در بین جوانان بطور فزاینده ای به یک ارزش مبدل شده است.

احمدی و همکاران (1391) نشان دادند که کشورهایی مانند مالی، بورکینافاسو، عراق، زامبیا و ... که در مراحل ابتدایی گذار جمعیتی اول هستند خانواده گرایی در بین آن ها زیاد و نگرش نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده در آن ها مثبت است، اما در کشورهایی که در مرحله دوم گذار جمعیتی هستند مانند سوئد، فنلاند، فرانسه و ... خانواده گرایی پایین و نگرش نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده منفی است. بنابراین با توجه به نظریات ایده آلیزم توسعه ای، گذار دوم جمعیتی و مطالعات انجام شده تحولات نگرشی و ارزشی که در حوزه خانواده و ازدواج حادث شده است، می تواند بر تعریف افراد از ارزش ازدواج و در نهایت بر وضعیت ازدواج آنان تاثیرگذار باشد.