نظریه جرم شناسی خرده فرهنگی پسران بزهکار آلبرت کوهن
اين تئوري كه در دهه هاي 50 و 60 قرن بيستم با تمركز بر بزهكاري جوانان و تبيين جامعه شناختي كجرفتاري هاي آنها بر اساس ويژگي هاي خرده فرهنگي توسط چندين دانشمند و نظريه پرداز مختلف مطرح شد و مشهورترين نظريه جرم شناسی فرهنگي است. این نظریه، بزهكاري را از جرم متمايز دانسته و بر اين باور است كه اين قبيل رفتارها از افرادي سر مي زند كه هنوز به سن قانوني نرسيده اند و در تعريف مفهوم « خرده فرهنگ » بيان مي دارد، به مجموعۀ بينش ها، ارزش ها و شيوه هاي رفتاري گروه كوچكي از یك جامعه اطلاق مي شود که موجب تفاوت هاي فكري و رفتاري آنها با سايرين است (ستوده، 1376 : 147 ).
در ميان دانشمندان متعددي چون « والتر ميلر، كلووارد، اهلاين، ماتزا، فلدمن، ريموند گسن و بوردوا » كه همه از پيروان مكاتب خرده فرهنگي هستند؛ « آلبرت كوهن » به دليل ارائه دادن تئوري « پسران بزهكار » ، از همگان شناخته شده تر است.
آلبرت کوهن فرایند ایجاد خرده فرهنگ مجرمانه را به عنوان مسأله ایجاد حفظ و تقویت کردن قانونی که برای رفتارهای افراد مخالف ارزش های غالب جامعه وجود دارد، میبیند؛ که در تقابل و تضاد با ارزش های حاکم بر جامعه، به خصوص طبقه ی متوسط جامعه می باشد.
توصیف کوهن از بزه کاری، با مهارت خوبی انجام گرفته است و او به طور دقیقی از توضیحات ساده مانند توضیحاتی که بر اساس اصل « پیروی از ما فوق » یا نتیجه گیری های کلی و ساده درباره ی « اختلالات هیجانی » خودداری کرده است .افزون بر آن، او خرده فرهنگ مجرمانه را به عنوان یک امر مفروض نپذیرفته است ،بلکه به طور منظم، کارکرد ارزش های مجرمانه را به عنوان یک راه حل کارآمد نسبت به مشکلات کودکان مذکر طبقه ی پایین جامعه در حیطه ی وضعیت اجتماعی که در آن قرار گرفته اند را بررسی نموده است، اما این تصویر از بزه کاری نوجوانان، به عنوان نمونه ای از رفتار، به رغم حسنهایی که دارد، بر پایه ی ارزش ها و هنجارهای متعارض و متناقضی است که به نظر می رسد دچار معایب شدید می باشد .
آلبرت کوهن ( Albert Cohen ) مشاهده گر دقیقی است که توانسته است درباره گروههای زیادی از جوانان خیابانگرد شهرهای بزرگ آمریکا مطالعه کند و از این طریق به تفاوت هایی میان جوانان و بزرگسالان پی ببرد. او با ترکیب آرای جامعه شناختی و روان شناختی به مطالعه بزهکاری جوانان پرداخته است، و سعی کرده است که علل اجتماعی و روانی خاصی که گروهی از جوانان را به رفتار بزهکارانه سوق می دهد توضیح دهد.
کوهن تحقيقات خود را درباره « خرده فرهنگ هاي انحرافي » ، بر پايه نظريات رابرت مرتن آغاز كرد. آلبرت كوهن با تأكید فراوان بر بزهكاري پسران طبقات پایين تر جامعه و تفکيكك انحرافات آنان از بزرگسالان، اين نظريه را تدوين کرد و پس از آن در مورد نحوه پيدايش خرده فرهنگ هاي بزهكارانه، نظريه اي كلي مطرح كرد. از نظر وي هر جامعه اي، بر اساس فرهنگ خود براي اقشار و افراد عادي كه هركدام جايگاه اجتماعي خاصي دارند؛ به طور مؤثر يا غيرمؤثر وسايل و راهكارهايي فراهم مي سازد تا بر مشكلات « همسازي با محيط » فائق آيند و هنگامي كه وسايل « همسازي با محيط » به ميزان كافي براي بعضي از اقشار جامعه در دسترس نباشد، خود را ناچار به « نفي جنبه هايي از فرهنگ جامعه » كه مشكلات همسازي با محيط را براي آنان فراهم كرده اند، مي بينند و خرده فرهنگ هايي كه زندگي را برايشان آسان تر مي سازد، جايگزين اين جنبه هاي نفي شده فرهنگ جامعه مي كنند.
آلبرت کوهن با بسط نظریات مرتن، مطالعاتی را در زمینه خرده فرهنگ های انحرافی انجام داد. او با بررسی پسران بزهکار ( Delinquent Boys ) ، نظریه خرده فرهنگی را با تفکیک رفتار انحرافی جوانان از انحرافات اجتماعی بزرگسالان و تأکید بر بزهکاری پسران طبقات پایین تدوین کرد. سپس نظریه ای کلی درباره چگونگی پیدایش خرده فرهنگ بزهکار ارایه داد. از نظر وی، ساخت نظام اجتماعی و فرهنگ و سازمان اجتماعی آن برای افرادی که هر یک موقعیت های خاصی را در نظام اجتماعی اشغال کرده اند مسائلی از نظر هم سازی با شرایط اجتماعی به وجود می آورد و آنها را به طور مؤثر یا غیر مؤثر به وسایلی مجهز می کند تا مشکلات همسازی با محیط را حل کنند. هنگامی که برای برخی از این افراد وسایل «هم سازی» با محیط بر اساس معیارهای پذیرفته شده اجتماعی کافی نباشد، این افراد به نفی جنبه هایی از فرهنگ جامعه که مشکلات همسازی با محیط را برای آنان فراهم کرده اند پرداخته و خرده فرهنگ هایی که زندگی را برایشان آسان تر می سازد، جایگزین این جنبه های نفی شده فرهنگ جامعه می کنند. برای مثال، معلمان در ارزیابی دانش آموزان، معیارهایی از فرهنگ عمومی جامعه را ملاک قرار می دهند که معمولاً بر اساس استانداردهای طبقه متوسط تعیین شده است. این در حالی است که دانش آموزانی که در خانواده های طبقه پایین جامعه پذیر شده اند، به طور نسبی قادر به هم سازی با این معیارها نیستند و نمی توانند بر اساس این استانداردها با دانش آموزان طبقات اجتماعی دیگر رقابت کنند. بنابراین یکی از راه حل هایی که آنان برای مشکل هم سازی خود انتخاب می کنند، رفتار بزهکارانه با مشارکت دانش آموزانی است که شرایط مشابهی دارند. آنان دار و دسته های بزهکار را شکل می دهند؛ زیرا اگر به تنهایی مرتکب رفتار انحرافی شوند، از دیگران جدا افتاده و موفق نخواهند شد. این رفتارهای بزهکارانه در دار و دسته های بزهکار، مجموعه جدیدی از هنجارها را برای اعضای این دار و دسته ها فراهم می کند و آنها با ارتکاب انواع بزهکاری نظیر: تخریب اموال دولتی، شکستن کیوسک های تلفن، پاره کردن صندلی های اتوبوس های عمومی و غیره می توانند علیه مظاهر فرهنگ طبقه متوسط برای خود منزلت اجتماعی کسب کنند (احمدی، 1384: 73 و 72).
به نظر کوهن، پسران جوانی که گاهی اوقات مرتکب برخی از کژ رفتاری ها می شوند، عمل آنها صرفاً به منظور کسب منافع مادی نیست؛ زیرا آنها بعضی از رفتارهای انحرافی جوانان مانند خشونت های فیزیکی را رفتاری می دانند که جوانان صرفاً به منظور لذت های شخصی مرتکب می شوند و این نوع رفتار توسط الگوهای خرده فرهنگی آنان به عنوان رفتارهایی درست ارزیابی می شود (ستوده، 1386: 148 و 47).
به نظر كوهن اعمال پسران جواني كه گاهي اوقات مرتكب برخي از كج رفتاري ها مي شوند، صرفاً به منظور كسب منافع مادي نيست؛ زيرا آ نها بعضي از رفتارهاي انحرافي مانند خشونت هاي فيزكيي يا تخريب اموال عمومي را، رفتارهايي مي دانند كه به منظور لذت هاي شخصي ارتكاب مي یابند ( ستوده، 1376 : 148 ).
اين نوع رفتارها توسط « الگوهاي خرده فرهنگ فرعي بزهكارانه » به عنوان رفتارهايي درست ارزيابي مي شود كه در نهايت باعث تشيكل گروه های بزهكار در بين جوانان و ايجاد انحراف عمومي در آنها خواهد شد.
در حقیقت فرهنگ فرعی بزهکاری به بزهکاران پاداش مثبت می دهد و در بین هم سالان به عنوان ارزش تلقی می شود که در نهایت باعث ایجاد انحراف آنها می شود (صارمی، 1380: 33).
بر این اساس کوهن اعتقاد داشت جوانانی که از طبقات اجتماعی پایین تری هستند، اهداف یکسانی نظیر همان اهداف کلی جامعه دارند؛ اما اغلب اوقات به ابزارهایی که بتوانند به این اهداف برسند دسترسی ندارند. به همین منظور عضویت در یک خرده فرهنگ بزهکارانه می توانند به عنوان ابزارهای جایگزین برای رسیدن به این موقعیت اجتماعی باشد (سوتیل و همکاران، 1383: 171).
به عبارت دیگر، خرده فرهنگ بزهکار پاسخ دسته جمعی افرادی است که در ساختار اجتماعی موقعیت یکسانی داشته و برای کسب موقعیت های اجتماعی بالا و مزایای مادی که به تبع این موقعیت حاصل می شود، احساس ناتوانی می کنند و انتخاب خرده فرهنگ بزهکار به طور دسته جمعی راه حلی است برای کسب موقعیت اجتماعی فرد بر اساس معیارهایی که از طرف آنان پذیرفته شده و انجام آنها برایشان امکان پذیر است (زاهد و الماسی، 1386: 74).
کوهن مدعي است که فرزندان طبقات فرودست که مثل ديگر هم سن و سالان خود از طبقات متوسط جامعه به مدرسه مي روند و در آنجا با ارزش هاي طبقات متوسط آشنا و طالب منزلت هاي اجتماعي مقبول (و هواخواه اهداف مشروع اجتماعي موردنظر مرتن ) مي شوند، در رقابت با همکلاسان طبقات بالاتر خود، در مي مانند، ناکام و تحقير مي شوند و مي بازند. به نظر کوهن ، اين فرزندان شکست خورده محروم از مدارس مروج ارزش هاي طبقات برخوردار به همسايگي هاي محروم خود بازمي گردند و براي جبران ناکامي خود در رقابت براي دست يابي به منزلت ، «خرده فرهنگ » بزهکاري اي تأسيس مي کنند که نظام ارزشي آن درست نقطه مقابل نظام ارزشي طبقات برخوردار و فعاليت و رقابت در آن براي آن ها ثمربخش است (کوهن ، 1955).
گرچه کوهن با مرتون هم عقیده است که اهداف عقیم مانده ایجاد فشار می کنند، لیکن نظریه ی او بر خلاف سود مادی، به موقعیت توجه می کند. در این دیدگاه، جوانان در مقابل استاندارد طبقه ی متوسط اندازه گیری می شوند. بچه های طبقه ی پایین که نمی توانند استانداردهای لباس، صحبت، و معاشرت طبقه ی متوسط را بر آورده سازند، به یک معنا محروم هستند. این « محرومیت » منجر به « سرخوردگی این طبقه » می شود که به نوبه ی خود منجر به اعمال کژروانه می شود. به جای پنج گروه که مرتون پیش نهاد می کند، کوهن فقط یک گروه را عنوان می کند، یک گروه ستیزه جو و ناسازگار که برای زورمندی، نزاع، و احترام ارزش قایل است .
آلبرت کوهن ناکامي در رسيدن به جايگاه بالا در جامعه را عامل فشار بر انجام عمل بزهکاری مي شمارد .
از نگاه کوهن ، ناهمسازي اهداف و ابزار موردنظر مرتن به خودي خود به کج رفتاري نخواهد انجاميد، جز اينکه متغير مداخله گري چون سرخوردگي و ناکامي منزلتي به معادله اضافه شود. به بيان ديگر کوهن و مرتن هر دو فرض کرده اند که اعضاء طبقه پايين بيش از ديگران احتمال دارد که در فعاليت هاي نابهنجار مشارکت کنند، چون جامعه نمي تواند به آن ها کمک کند که به آرزوهاي خود دست يابند. بنابراين اگر مرتن مدعي بود که شکاف بين اهداف و ابزار موجب کج رفتاري است ، کوهن مي گويد شکاف بين اهداف و ابزار به واسطه ناکامي منزلتي موجب کج رفتاري مي شود (کوهن ، 1995).
کوهن بر این نکته تأکید دارد که جرم جوانان با بزرگسالان از سه جهت متفاوت است:
الف. غیر مادی بودن: برای اکثر مردم شئی مسروقه وسیله ای است که فرد را به هدفی میرساند و دزدی برای او رفتاری منطقی و سودمندانه است. برای نوجوانان دزدی جدا از مسأله سود و درآمد، نشانه افتخار، مردانگی و به دنبال آن کسب رضایتی عمیق است. دزدی راهی برای شناساندن خود و اجتناب از تنهایی و مقابله با احساس حقارت است.
ب. توأم با کینه جویی و خشم: رفتار جوانان توأم با نوعی خشم و کینه است، آنها از به هم زدن لذت دیگران و زیرپاگذاشتن تابوهای جامعه لذت می برند.
ج. نفی هنجارهای اجتماعی: جوان بزهکار هنجارهایی را مبنای رفتار قرار میدهد که نقطه مقابل هنجارهای اجتماعی است.
جستجوی لذتهای کوتاه مدت، خصیصه دیگر خرده فرهنگ بزهکاری جوانان است. اعضای گروه بیآن که برنامه خاصی در سر داشته باشند، گرد هم میآیند، در اینجا و آنجا پرسه میزنند و منتظر فرصت هستند.
به نظر کوهن، مهمترین مسأله ای که جوان با آن روبرو است کسب پایگاه اجتماعی است. ارتقای برخی از جوانان که معیارهای مورد انتظار جامعه را ندارند غیرممکن است. خرده فرهنگ در درون خود معیارهایی برای ارتقا دارد که جانشین معیارهای جامعه و فرهنگ فراگیر است که کسب آنها دشوار نیست. فرض اساسی کوهن این است که جوانان طبقات پایین متوجه پایگاه نازل خود می شوند و این آگاهی آنها را با مسأله ارتقاء مواجه می سازد.
آنچه جوان را به سوی خرده فرهنگ بزهکاری سوق می دهد، مشکل کسب پایگاه اجتماعی است که در اصل، ارزش های جامعه برای جوان پدید می آورد. وقتی جامعه انتظارات واحدی از جوانانی دارد که توانایی های آنها برای پاسخ یکسان نیست، آنهایی که توانایی پاسخ را دارند بهنجار و کسانی که آن معیارها را مانع ارتقای خود می بینند کژ رفتار می شوند (کوهن، 1982، به نقل از سخاوت، صص85-74).
نظریه ناکامی منزلتی
آلبرت کوهن با افزودن متغیر ناکامی منزلتی به معادلۀ مرتون، مدعی شده است که شکاف میان اهداف و ابزار مقبول اجتماعی به واسطۀ ناکامی منزلتی افراد، سبب کجرفتاري می شود .
جامعه شناس معاصر آمریکایی آلبرت کوهن که نظریه ناکامی منزلتی را از نظرات مرتون استخراج کرده، معتقد است طبقات پایین در جامعه از نظر دستیابی به منزلت دچار ناکامی هستند و این در حالی است که جامعه آنها را به کسب منزلت تشویق می کند و امکان دستیابی را در اختیار آنها قرار نمی دهد. طبقات پایین در جامعه پذیری، آموزش و پرورش و هنجارها و ارزش ها با تبلیغ خصایص و ارزش های طبقه متوسط روبرو هستند در حالی که از تحرک اجتماعی و حضور در این طبقه محروم هستند.
همین مسئله موجب احساس یأس، سرخوردگی و ناکامی در این طبقه شده و افراد را به خرده فرهنگ های بزهکاری در مکان های سکونت خویش متمایل می کند که این خرده فرهنگ ها معمولاً خصوصیاتی چون گرایش لذت جویانه، منفی نگری، میل به خشونت، آزادی و تنوع در کجرفتاری و استقلال و انسجام گروهی و میل به رفتار غیرمدنی دارد.
در ایران نیز به علت شکست و سرخوردگی جوانان در کسب منزلت و ارزش، ناچاراً افراد به خرده فرهنگ های بزهکار روی می آورند که در این خرده فرهنگ ها کجروی هایی مانند اعتیاد خود ارزش و راه حل و حتی راه رسیدن به منزلت تعریف می شود. میل به اعتیاد از این منظر نه با هدف سودمندگرایانه بلکه برای لذت جویی و کسب منزلت انجام می شود و ناکامی منزلتی چنین پدیده ای را در میان طبقه های پایین جامعه ایجاب و ایجاد مِی کند.
البته مسئله ای که اغلب نظریه ها از آن غافلند پدیده اعتیاد به مواد مخدر در میان طبقه های بالای جامعه است که اینگونه افراد نه انزواطلب هستند و نه مشکل زیستی و روانی دارند و نه با ناکامی منزلتی مواجه هستند.
بلکه معمولاً هر اقدامی برای تفریح و سرگرمی و وقت گذرانی و لذت جویی انجام می دهند که اعتیاد نیز برای آنها حکم چنین مسئله ای را دارد اما به تدریج با اعتیاد و وابستگی به مواد مخدر، فعالیت، مشارکت و تعهد اجتماعی خویش را از دست می دهند که البته این افراد کمتر منحرف محسوب می شوند چه به دنبال اعتیاد آثار اجتماعی چندانی در جامعه ندارند و شاید نتوان آنها را منحرف و کجرو محسوب کرد.